اکنون گروهی که هنوز به نوعی، باور به سوژه دکارتی دارند یعنی شناختِ توسط سوژه متفکر (و احتمالا خلاق و …)، ممکن است با توسل به تفسیری که بوردیو از «عادت واره » ها و «بازتابندگی» ارائه کرده است ، این پرسش را مطرح کنند که پس «خلاقیت و اندیشگیِ خاص کنش گر» کجاست و چه میشود. چرا که بوردیو بر اساس درک انضمامی اش هم سوژه و هم ابژه ی جزمی و غیر منعطف را در پهنه ی جهان اجتماعی ، تاریخی و فرهنگی ترکیب و از نو به شکلی که بیانگرِ هستی اجتماعی است تألیف کرده است. درگفتگوی رژه شارتیه (با کولتور) ، وی در جایی از این گفتگو میگوید : «این ایده ی مهمی که بوردیو به صراحت مطرح میکند که خالق یک اثر ، خود ، خلق شده ی جامعه است ، ایده ای است که آزادیِ مطلق در تفکر و در واقع حق سلطه ی روشنفکر را زیر سئوال می برد. این ها همه تحلیل های خیلی دقیقی را در فضای اسکیزوفرنیک می طلبد . تحلیل اینکه در چه شرایطی فلان فعالیت خاص روشنفکری یا هنری امکان پذیر می شود …» (بوردیو دردی را تحمل میکرد که به او قدرت مبارزه میداد ، ج ۱. ص ۲۹۵).
پژوهشگری که نگرش تک ساحتی دارد برای درک و تألیف آنچه که به طور ذهنی در افراد توسط سرمایه نمادین (فی المثل مشروعیت سازی های برآمده از دین) درونی میشود و نیز شرایط قرار گرفتن افراد بر اساس مناسبات قدرت در قلمروی عمومی، با مشکل مواجه میشود. صحبت از نحوه ی درک تک ساحتی ای ست که به قول بوردیو کارش ایجاد «تقابل های خیالین» است (بوردیو ، ج ۱ ، ص ۱۶۳). البته ناگفته نماند که در نحوه ی زیست یا بهتر است بگوییم در تجربه های زیستی این ترکیب و تألیف ها دائما در حال عمل و درک ناخودآگاهند. باری ، بوردیو در مصاحبه ای که پی یر توییه با وی داشته ، به نحوی بسیار عالی بر این دوگانه و یا به اصطلاح خودش «تقابل خیالین» با ذکر مثال چیره شده است که به دلیل اهمیت موضوع بخش های نسبتا کامل آنرا میآوریم؛ مثال در مورد «تضاد » بین مارکس و وبر از نگاه برخی از جامعه شناسان است. بوردیو میگوید :
« مارکس با بازنمایی متعارفِ جهان ایجاد گسست میکند زیرا نشان میدهد که روابطی از جنس “افسون زا” ، نظیر روابط پدرگرایانه ، در واقع از مناسبات قدرت تشکیل شده اند ، به نظر میرسد در این زمینه وبر به صورت ریشه ای در برابر مارکس ایستاده است : او یادآوری میکند که تعلق داشتن به جهان اجتماعی ایجاب میکند که بخشی از “مشروعیتِ” آن را بپذیریم (…) . منطق پژوهش به ما حکم میکند تضاد میان مارکس و وبر را پشت سر بگذاریم تا به ریشه ی مشترک آنها برسیم : مارکس از مدل خود ، حقیقت ذهنیِ جهان اجتماعی را بیرون میراند تا به جای آن حقیقت عینی این جهان را به سان مناسبات قدرت بنشاند. در حالی که اگر جهان اجتماعی را صرفا به حقیقت مناسبات قدرت تقلیل دهیم و اگر این جهان را تا اندازه ای دارای مشروعیت تصور نکنیم ، نمی توانیم ادعا کنیم که امکان تداوم و عمل کردن داشته باشد. بنابراین بازنمایی ذهنی جهان اجتماعی ، به مثابه نوعی “مشروعیت” بخشی کامل از این جهان را تشکیل می دهد … (آیا جامعه شناسی علم است ، ج ۱. ص ۱۴۸).
نوشتههای مرتبط
بوردیو در چیرگی اش بر آنچه که از نظر برخی از جامعه شناسان «تضاد» مینماید بر تفسیر دو ساحتی ای متکی است که تنها راه دست یابی به تحلیل جهان اجتماعیِ «چند بُعدی» است. از اینرو میگوییم «تألیف» و یا به قول خودش «تلفیق» و دقت شود نه التقاط ! بوردیو هنگام بررسی از آثار فلوبر توصیف بسیار ساده و در عین حال روشنگرانه ای از سبک فلوبر دارد که احتمالا میتواند راه گشای بسیار مؤثری جهت تحلیل چند ساحتی جهان اجتماعی باشد . وی کمابیش با همان روش چیرگی بر تضاد بین مارکس و وبر ، در اینجا نیز حاضر میشود و رویکری که دنبال میکند ، تحلیل و تلفیق روابط میان متون و تحلیل روابط میان تولید کنندگان این متون است ؛ به عبارت دیگر از میان برداشتن شکاف و مرزبندی ها در خصوص تحلیل درونی و صوری متن از یک طرف و تحلیل بیرونی موسوم به جامعه شناسی از طرف دیگر؛ رویکردی که خود آنرا «فدرالیست» مینامد. (همه چیز اجتماعی است ، گفتگوی پی یر مارک دو بیازی (متخصص فلوبر، ۱۹۹۲، با پی یر بوردیو ، ج ۱ ، ص۱۸۸).
بوردیو میگوید : « … باید از چنین بن بست هایی خارج شویم. در نتیجه بینش من بینشی یکپارچه کننده است نه جانبدارانه . با این وجود همواره گروهی میتوانند ادعا کنند که رویکرد فدرالیست من در حقیقت رویکردی الحاق گرایانه است ! شاید اینطور باشد ، (…) بُعدی خاص در مطالعه آثار ادبی وجود دارد که نمیتوان آن را با ابزارهایی صرفاً جامعه شناختی بررسی کرد. برای مثال ، آنچه ما از دستنویس های فلوبر می آموزیم این است که هیچ یک از پدیده های نوشتاری را نمیتوان صرفاً از یک بُعد تفسیر کرد. کوچکترین تغییری در یک دستنویس باعث میشود که اغلب دو یا سه متغیر و گاه از این هم بیشتر عوض شوند….» (همان ، تأکید از من است).
باری کتاب «بوردیو و میدان دانشگاهی …» ، کتابی است که میتواند درکی بهتر و بیشتر از جامعه شناسیِ بوردیو را در اختیارمان بگذارد. و خوب است این را هم بگوییم که بوردیو جامعه شناسی را به هنر رزمی تشبیه میکند که همانند تمامی هنرهای رزمی ضمن آموزشِ روشِ دفاع از خود ، مسئولیت استفاده از آنرا هم به عهده ی هنرآموز میگذارد: اینکه استفاده نادرست از آن نکنیم و یا ابزار سفسطه خویش قرار ندهیم. و یا حواسمان باشد تا موجب تباهی فکر و اندیشه مان نشویم : فی المثل از اعلام «همه چیز اجتماعی ست» (یا به تعبیری عدم وجود جهان متافیزیکی) ، در کنار «عادت واره ها»ی ناخودآگاه و مشارکت کننده ای که برآمده از جهان اجتماعیِ تحت استعمار دولت است و یا «بازتابندگی» ای که به نوعی راهی است به افشاگری قدرت در میدانها و یا …. ، تا برسد به آشکار شدن محدودیت های «کنشگری» که با اندک لغزشی از سوی ملال و بی مسئولیتی میتواند ما را به قعر نهیلیسم و نا امیدی فرو بَرَد ؛ حال آنکه درکِ مورد نظر جامعه شناسیِ بوردیو با اتکا به اجتماعی بودن همه چیز در جهان ، بر خلاف تصور، مهم ترین ابزار شناخت برای تغییر و خروج از موقعیت های بحران زده را در اختیارمان میگذارد. به بیانی همانا اهرمی است که برای «تغییرِ تدریجی شرایط» کلیه جنبش های اجتماعی به آن گواهی میدهند…
اصفهان ـ شهریور ۱۳۹۹
۱. لویی آلتوسر، ایدئولوژی و ساز و برگهای ایدئولوژیک دولت ؛ ترجمه روزبه صدر آرا، نشر چشمه ، ۱۳۸۷