مقدمه: ارزش و اهمیت برخی از تحقیق ها و بیان یکسری از مقالات زیمل در زمینه برخی از جنبه های مدرنیته که به نوعی بازگوی پیامدهای مدرنیسم زمان خود بوده، موجب این شده که عده ای وی را یکی از پیشگامان پست مدرنیسم بدانند، هرچند که واکنش های زیمل به فرهنگ مدرنیسم، باعث این نشده که وی را جامعه شناس پست مدرنیسم بدانند. برخی از اندیشمندان پست مدرن از جمله لیوتار بر این عقیده است که« پست مدرن دلالت دارد بر وضع و حال فرهنگی ما در پی استحاله هایی که از انتهای قرن نوزدهم به این طرف قواعد بازی علم، ادبیات و هنرها را دگرگون کرده است، آنگاه زیمل از برخی جهات همچنان نظریه پردازی امروزین به شمار می آید…….. زیمل تکه پاره شدن هم فرد و هم گفتارها، و هم نوعی تجزیه و فروپاشی تماس وحدت یافته و یکپارچه ما با گذشته را نظریه پردازی کرد، اینک بنا به استدلال او فقط در قالب تکه پاره ها به دست ما می رسد، آن هم به منزله گذشته ای که فقط از طریق تجارب مبتنی بر زمان حال بی واسطه می تواند حیات بیابد و تفسیر شود. گو اینکه تجارب ما از زمانِ حال بی واسطه نیز تجاربی است مبتنی بر انقطاع، سیال بودن و تکّه پاره شدن…….. زیمل در سه عرصه از مدنیته توانسته است به سمت مباحث پست مدرنیسم سوق یابد. « نخست، تمرکز او بر حوزه های گردش و مبادله و مصرف [ نه تولید] در عرصه اقتصادی؛ دوم، تأکید بر خودآیینیِ فزاینده قلمرو فرهنگ؛ و سوم، تأکید مجددی که امروزه بر ساحت زیبا شناسی می بینیم.» ( فریزبی،۱۳۸۵: ۴۴-۴۳)
استدلال هایی که واینشتاین ها در دفاع ایده زیمل به عنوان پست مدرن می کند بر این اساس است که چنین به نظر می رسد که زیمل عموماً با تمامیت سازی مخالف بوده و در واقع به تمامیت زدایی از مدرنیته گرایش هم داشته است. این استدلال هم بر این تکیه کرده که زیمل به عنوان جامعه شناسی توصیف شده که وقتش را برای تحلیل طیف گسترده ای از پدیده های اجتماعی تلف کرده است، وی با توجه به برخوردار بودن از روح زیباشناختی که داشته به خاطر زیبایی پدیده های اجتماعی را مورد اهتمام قرار می داده است، به همین دلیل در آثار وی طیف سرگردانی از پدیده های اجتماعی را برای بحث و بررسی می توان مشاهده کرد. « وصله ز نی اصطلاح دیگری است که برای توصیف زیمل استفاده شده است. وصله زنی نوعی تعمیرکار فکری است که بر روی هر موردی که برایش آورده می شود، کار می کند. آنچه در دسترس زیمل قرار داشتند، تکه پاره های گوناگونی از جهان اجتماعی یا آنگونه که واینشتاین ها با اصطلاحات زیملی عنوان می کنند(( خرده ریزه های فرهنگ عینی)) بودند. زیمل مانند یک وصله زن به منظور پرتو افکندن بر روی جهان اجتماعی، هرگونه ایده ای را که می یافت به هم وصله می زد.» ( ریتزر و همکار،۱۳۹۰: ۷۱۶)
نوشتههای مرتبط
روش شناسی زیمل برای اندیشمندان پست مدرن اهمیت بسیاری دارد، امروزه برخی از اندیشمندان پست مدرن به بازتفسیر آثار زیمل پرداخته اند؛ و وی را جزء اندیشمندان کلاسیکی قرار داده اند که در برخی از آثارش رگه هایی از مسائل پست مدرنیسم در آن قابل مطالعه است؛ واینشتاین ها در مطالعه آثار و اندیشه زیمل به این نتیجه رسیده است که زیمل را به نوعی نئو لیبرالبیسم باید دانست که در تلاش است روایت فراگیری از روند تاریخی در جهت سلطه فرهنگ عینی، یعنی همان تراژدی فرهنگ ارائه می کند؛ واینشتاین ها در دفاع از زیمل به عنوان یک پست مدرن این استدلال را می نماید که « ۱- زیمل را باید کلاً مخالف جامعیت سازی ها دانست و او در واقع گرایش به جامعیت زدایی مدرنیسم داشت. با این وجود و جدا از تراژدی فرهنگ زیمل بیشتر یک مقاله نویس و داستان پرداز بود؛ و به جای پرداختن به جامعیت جهان اجتماعی، بیشتر به انواع قضایای خاص می پرداخت. واینشتاین ها و نیز دیگران زیمل را به عنوان پرسه زن، یا کسی که کار مشخصی را دنبال نمی کند، توصیف می کنند، زیمل را جامعه شناسی توصیف کرده اند که وقتش را صرف تحلیل انواع پدیده های اجتماعی کمی کند. او به این پدیده ها به خاطر کیفیت های زیباشناختی شان علاقه داشت، این پدیده ها برای این وجود داشتند تا او را به هوس اندازند، شگفت زده اش کنند و خرسند و شادمانش سازند. به نظر آن ها زیمل زندگی فکری اش را صرف پرسه زدن در انواع گسترده ای از پدیده های اجتماعی کرده بود؛ و هرگاه که حالش را داشت یکی از آن ها را توصیف می کرد، این رهیافت، زیمل را از یک نظر جامعیت گرایانه درباره جهان دور نگهداشت و او را به سوی بررسی عناصر جداگانه ولی مهم همین جهان سوق داده بود. ۲-خوشه چینی اصطلاح دیگری است که برای توصیف زیمل به کار برده می شود. یک خوشه چین نوعی روشنفکر همه فن حریف است که کارش را با هر چیزی که در دسترس باشد انجام می دهد. تکه های گوناگونی از جهان اجتماعی یا به تعبیر زیملی (( تکه پاره هایی از فرهنگ عینی)) در دسترس زیمل قرار داشتند. زیمل خوشه چین همه گونه مفاهیمی را که می تواند بیابد، برای پرتو افکندن به جهان اجتماعی به هم وصل می کند.» ( ریتزر،۱۳۸۴: ۸۰۷-۸۰۶) با توجه به مفهوم خوشه چین بودن زیمل از سوی ریتزر در بحث پست مدرنیسم باید دیدگاه زیباشناختی وی را در گسترش تفکر پست مدرنیستی مورد اهمیت قرار داد. زیمل در این بعد با توجه به دیگاه ایده آلیسم و دیالکتیک هگلی در حوزه مطالعات فرهنگی تأکید بسیاری بر زندگی روزمره در قالب یک نظریه خرد می کند، وی از قاب عکس نمی گذرد و تحلیلی برای آن بیان می کند. قاب هرگز نباید با پیکربندی اش شکاف یا پلی عرضه کند که از آن جا دنیا بتواند به تابلو بازگردد. یا تابلو به دنیای خارج بازگردد.» (زیمل،۱۳۸۶: ۷۲) اگر آثار او را به یک اثر هنری تشبیه نمائیم ، آن گاه احتمالاً می توان تصور کرد که زیمل قاب عکس مناسبی برای آن ها ( مسائل زندگی روزمره) تدارک دیده است، که کار این مسائل حل تضادها و تناقضات است که اثرش را در عین اینکه مستقل و زاییده ذهن خود نگه می دارد، همزمان تبیین کننده واقعیات محیط پیرامون هم نیز هست.
در واقع زیمل را به عنوان یک پرسه زن از نگاه واینشتاین ها معرفی می شود که به این معنا در سطور بالا آمده است که، پرسه زن کسی است که کار دقیقی را مشخص دنبال نکرده و انجام نداده است. کاظمی و همکارش در مقاله ای این مفهوم را مورد توجه قرار داده اند. در این مقاله آمده است که « این مفهوم ریشه تاریخی دارد و در فرانسه به بررسی ابعادش خصوصاً در ارتباط با مسائل شهری بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. به نظر بودلر ( پرسه زن به شهر و جماعتش نیاز دارد، در عین حال نیاز به جذب شدن آن در شهر نیست، بلکه همواره فاصله خود را با شهر و جماعت حفظ می کند. برای پرسه زن تمام عیار و برای تماشاگر پر اشتیاق، سکنا گرفتن در قلب جمعیت، درون فراز و فرود حرکت و در متن گزیده و نامتناهی، لذتی بس عظیم دارد، دور از خانه بودن، اما همه جا خود را در خانه احساس کردن، دنیا را دیدن، در مرکز دنیا بودن، اما از جهان پنهان ماندن، این هاست اندکی از جزئی ترین لذات ان اشخاص مستقل و پرشور بی طرف، که زبان از تعریف شان قاصر است. تماشاگر شاهزاده ای است که همه جا از نشناس ماندن لذت می برد.» ( بودلر،۱۳۸۱: ۱۴۳ به نقل از کاظمی و همکار،۱۳۸۶: ۷)
مصرف
یکی از شاخص هایی که در اندیشه زیمل مورد توجه اندیشمندان پست مدرن قرار گرفته است، بحث مصرف است مصرف در تأملات فکری زیمل از مفاهیم حاشیه ای اندیشه های وی می باشد، که تحلیل این مفهوم به همراه مُد جزئی از دلمشغولی های زیمل در بحث تناقضات فرهنگ مدرن جای دارد. تقریباً تأملات زیمل در مورد مصرف در مقاله ای کلان شهر و حیات ذهنی که درون آن می توان به طور وسیع خصایص فردیت و تناقض های درونی فرد را در دوران گذار اروپای قرن ۱۹ به عصر مدرنیته دنبال کرد، این دنباله روی به خوبی در توصیف برلین مورد مطالعه قرار می گیرد.« نظریه مصرف بر حول مفهوم شهر و پیامدهای مرتبط بر شهرنشینی سامان یافته است. وی در اهمیت دادن به مفهوم شهر تا بدان جا پیش می رود که می نویسد شهر مدرن یک هویت فضایی با نتایج جامعه شناختی نیست، بلکه هویتی جامعه شناختی است که به نحو فضایی شکل گرفته است.» ( باکاک،۱۳۸۱: ۲۴)
زیمل در این مقاله شیوه رفتار مردم در شهرها و فرهنگ های جدید از جمله برلین را که از نظر او بسیار شبیه به دیگر کلانشهرهای( نیویورک) است، مطالعه می نماید.« او از ویژگی شهرها و الگوهای خاص مصرفی که کلان شهرها به مصرف کننده می دهند تا برای حفظ حس فردیت خود آن را مصرف کند، سخن می گوید، در کلان شهرها، افراد تلاش می کنند تا هرچه بیشتر خود را با زندگی و رفتار شهری تطابق دهند. زیمل معانی این نوع زندگی را نزد مصرف کننده متفاوت می بیند.» ( بهار،۱۳۹۰: ۴۷) در واقع انجام اینگونه مصرف کردن در شهرها راهی برای اثبات خود و حفظ اقتدار فردی است. به عبارت دیگر زندگی در کلان شهر ها، انسان های جدیدی را پروش داده که نگران حفظ خودمختاری و فردیت وجود خویش در تقابل با نیروهای چیره اجتماعی است. نیاز به اجتناب از فروکاسته شدن و فرسوده شدن توسط سازوکار تکنولوژیک اجتماعیِ کلان شهر از این رو است.
به نظر زیمل بیگانگی با حوزه مصرف هم رابطه دارد. به نظر او« با تولید انبوه صبغه ذهنی محصول از بین رفته است. محصولات مصرفی استاندارد، خنثی و غیر شخصی شده اند. همین طور رشته ارتباط شخصی که در گذشته تولید کننده را به مصرف کننده متصل می کرد، با رشد تقسیم کار و قرار گرفتن تعداد بی شماری واسطه میان آن دو، لزوماً گسیخته شده است. در جامعه پول محور شکافِ بیش از پیش عمیق میان فرهنگ اشیاء و فرهنگ انسان ها که از مشخصات مدرنیته است، تا زندگی خصوصی روزمره نفوذ می کند. زیمل برای آن سه دلیل تمیز می دهد. صِرفِ عرضه مقدار معتنابهی کالا به بازار مصرف، شکل گیری رابطه شخصی با آن ها دشوار می سازد. سپس، افتراق در نظم جانشینی [ کالاها]، موج هایی که در پی هم می آیند و رواج هایی که یکدیگر را قطع می کنند، بالاخره کثرت سبک های زندگی با ترکیب بندی های ویژه شان، جدایی انسان ها و اشیا و احساس بیگانگی ای را مصرف کنندگان در قبالِ آن ها دارند، تشدید می کنند. با هدفِ تعدیل شی انگاری از راه برقراری رابطه شخصی با اشیاء، زیمل در پایان تحلیل دوگانگی مدرنیته را مطرح می کند. او دیالکتیک مادی شدن زندگی و از خودبیگانگی فرد را با دیالکتیک مادی شدن روابط اجتماعی و رهایی فرد مرتبط می کند. از خودبیگانگی و رهایی، شخصیت زدایی و فردی کردن، گرایش هایی هستند که در جامعه سوداگر با هم همزیستی دارند و پیش از تجربه نمی توان تعیین کرد که کدام یک برتری خواهد یافت ( چون پول هم نماد و هم علت ابزار بی تفاوت هر آن چیزی است که با بی تفاوتی ابراز می شود و در همان حال محافظ زندگی خصوصی نیز می شود، که اکنون می تواند درون مرزهایش سامان یابد. حال اگر این برازندگی، این خصوصیت، این دورنی کردن شخص نتیجه پول باشد یا بالعکس اگر اشیای زیر دست، نظر به سهولتی که می توان آن ها را کسب کرد، ارباب انسان ها بشوند، باری این دیگر به شخص بستگی دارد و نه پول» ( وندانبرگ،۱۳۸۶: ۱۲۸-۱۲۷)
با توجه به این مباحث در حوزه مصرف باید بیان کنیم که جابه جایی و فاصله گرفتن از عرصه تولید که این جابه جایی در نظریات پست مدرنیسم به صورت ضمنی وجود دارد، و به طور تلویحی به یک نوع جامعه پساتولیدی و پسا صنعتی اشاره می کند، که توجه کردن به عرصه مصرف، گردش و مبادله را می توان به منزله نوعی شیوه نظریه پردازی درباره اقتصاد محسوب نمود؛ این مبحث باعث شده که زیمل به سوی گسترش و بسط یک نظریه سوبژکتیو یا ذهنی درباره ارزش و مصرف کننده به منزله منبع ایجاد ارزش سوق یابد.« زیمل در تحلیل خودش از اقتصاد پولی، هرچند به سبکی انتقادی، برخی فرضیات نظریه مارژینالیستی را اخذ می کند، نظیر تحلیل نقش محوری مبادله به منزله یک پدیده جامعه شناختی. می توان نام برد. بررسی او درباره امتداد و تسریِ کالایی شدن( commodification) به عرصه اوقات فراغت و نفسِ تجربه بشری در برخی گفتارهای پست مدرن پژواک می یابد. بی تردید در نظریات زیمل در خصوص کلان شهر و اقتصاد پولی در مقام عرصه های مدرنیته، می توان این جابه جایی از عرصه تولید را سراغ گرفت. تحلیل تجربیِ ( experiential) اقتصاد پولی و فرم های پدیداریِ(phenomenal) حوزه های گردش، مبادله و مصرف در عین حال مستلزم آن است که زیمل، بر خلاف مارکس بیشتر خود را با ترافیک روزانه زندگی بورژوازی، و با تکاپوی جاری در سطح جهان بورژوازی در گیر کند. ….. » ( فریزبی،۱۳۸۵: ۴۴)
فراغت و گردش
زیمل مُد را توافقی میان میل به سکون و میل به تغییر تلقی کرده است. مُد شخص را مجاز می نماید که هم از دیگران تبعیت کند و هم خود را از دیگران از طریق تعلق داشتن به گروه یا طبقه خاص از دیگران جدا نماید. بنابراین کارکرد مُد در جامعه مدرن و کلانشهر ها همراه با همرنگ شدن با دیگران و جداشدن از دیگران است، که این دو کارکرد منجربه نیاز به داشتن مُد شده، و فقدان این نیاز در جامعه باعث محوشدن این نیاز خواهد شد. در جامعه مدرن مُد که خطر نابودی فردی بودن وجود دارد، این پدیده از اهمیت بسیاری در جهت آهنگ سریع تغییرات روبه رشد است. این پدیده در جامعه پسامدرن به صورت درون گروهی در حال رشد می باشد، کاملاً ناپایدار است؛ و احساسی شدید از زمان حال را با خود به همراه خواهد داشت، همین واقعیت که ما می دانیم که مُد پایانی با خود خواهد داشت، این پدیده را برای ما جذاب تر می نماید. مُد وسیله ای است که با آن می توان آزادی درون را از طریق دنباله روی از توده در موقع تظاهرات بیرونی حفظ کرد. زیمل در مبحث مُد از دو مفهوم عام گرایی و خاص گرایی استفاده کرده است. او برای این مفهوم خود به دو تیپ افراد اشاره می کند: « ۱) فرد مقلد؛ ۲) فرد غایت اندیش. او می گوید که مُقلد شخصی است منفعل و معتقد به شباهت اجتماعی. مُقلد سعی می کند خودش را با عناصر زیستی اطرافش تطبیق دهد؛ اما افراد غایت اندیش، دایماً در حال تجربه کردن اند و همیشه درگیر نوعی تلاش بی وقفه اند. بنابراین مُد نیز در این صورت یک شکل چرخه اجتماعیِ تقلید و در عین حال تفاوت گذاری را در اختیار ما می گذارد. در این سطح ، مُد با دو تیپ از افراد جامعه سروکار دارد: ۱) مُقلد ( کسی که از مُد تبعیت می کند؛ نیازهای خودرا بر اساس آن مُد تنظیم می کند و سپس از آن لذت می برد؛۲) غایت اندیش، یعنی کسی که دیگران را تحریک می کند و سپس آن ها را راضی می کند تا نیازهای خود را همچون چیزهای نو تقلید کنند؛ بنابراین فرایند مُد، یک عمل و فرایند اجتماعی است. که گروه هایی را در حاکمیت خود در می آورد تا موقعیت اجتماعی خود را با تقلید نشانه های لباس و اَشکال رفتاری از گروهی خاص تثبیت کند. مُد باعث می شود تا گروه های معمولی جامعه در این فرایند در حالت فشار قرار گیرند و به تَبَع مُدهای جدید، تفاوت اجتماعی خود را اعلام کنند.» ( بهار،۱۳۹۰: ۴۸)
این پدیده رفتاری در جامعه به سمت یکی شدن افراد سوق یافته و از طریق بسط شدید فردگرایی هدفش دنبال کردن نمادهای منزلت و مُد است،می تواند فشارهای زندگی مدرن را تحمل می نماید. این گونه مصرف کردن از طریق مُد راهی برای اثبات خود و حفظ اقتدار فردی خواهد بود. « البته در نظر زیمل، مُد علاوه بر آنکه منبعث از فشارهای ساختاری کلان شهر است، نماد تمایز طبقاتی نیز هست، در همین جاست که توجه زیمل به کارکرد دوگانه مُد آشکار می شود. مُد دریک وجه خود اعلام تمایل فرد برای متمایز شدن از دیگران و بیان هویت فردی و خواست فردیت است؛ اما وجه دیگر آن جنبه طبقاتی دارد، سبب همبستگی گروهی و تقویت انسجام اجتماعی طبقاتی است. مُد بدین لحاظ احساس با دیگران بودن را در فرد تقویت می کند.پذیرنده مُد هم به عنوان عضو گروه و هم به عنوان موجودیت متمایز کسب هویت می کند؛ دغدغه خودمختاری و همبستگی هم زمان رفع می شوند. پذیرندگان مُد در تجربه ای مشترک با هم شریک می شوند. طبقات بالاتر خود را با مُد متمایز می سازند و بعد آنکه طبقات پایین تر از مُد حاضر تقلید کردند، آن ها مُد دیگری را در پیش می گیرند. مُد به لحاظ کارکرد تمایز بخش و یکپارچه کننده آن نیازمند توجیه عقلانی نیست.» ( فاضلی،۱۳۸۲: ۲۵)
از بعد دیگر زیمل نخستین جامعه شناسی است که به بحث فراغت و مصرف گرایی و گردش در مطالعات علوم اجتماعی پرداخته است که این مباحث مورد توجه اندیشمندان پست مدرن از جمله بودریلار، دریدا و باومن قرار دارد. این مفاهیم به خوبی در مقاله مُد مورد تحلیل و تبیین قرار گرفته است. وی در این مقاله دلایل تعدد تغییر مُد- خواه مربوط به پوشاک، آشپزی، هنر ، معماری موسقی باشد، خواه چیزهای دیگر در فرهنگ مدرن جستجو و بررسی می کند. « دلایل اصلی این امر، به ادعای او، این بود که دوره مدرن (( عصر عصبی تری)) است، زیرا بر خلاف گذشته، چنان انواع گسترده ای از انتخاب برای مصرف کننده عرضه می کند که به افراد امکان می دهد خود را از دیگران متمایز سازند. به دیگر سخن، مردم به مُدهای جدید و متفاوت با آهنگی پرشتاب تر جذب می شوند، چرا که می خواهند به هویت شخصی متمایز خود شکل بدهند. با وجود این، مُد تنها مسئله انتخاب های فردی نیست، در واقع، این انتخاب ها را تقسیمات طبقاتی و تحرک اجتماعی سامان می دهد. زیمل آنتی تزی را میان میل به تمایز فردی- تمایل به جدا بودن و بی همتا بودن- و گرایش به برابری اجتماعی- تمایل همه افراد، صرف نظر از موقعیت طبقاتی، به پذیرفتن مُدهای رایج- باز می شناسد که هم بخشی از انگیزه ای است که در پس انتخاب های مُد قرار دارد، و هم دلیلی برای دوره زندگی ناپایدار و معمولاً کوتاه هر مُد خاص» ( کیویستو،۱۳۸۷: ۱۷۹) وی سنخ ماجراجو را از گونه اجتماعی فرهنگ مدرن دانسته که فردی است درگیر جریانات زندگی روزمره نمی شود و دارای قلمرو فعالیتی با قواعد و آهنگی متمایز و ویژه گام در جامعه مدرن گذاشته است. در این قلمرو ماجراجو به دنبال اوقات فراغت است، نقطه مقابل این قلمرو کار است که در جهان بروکراتیک و مدرن که عقلانیت و و افسون زدایی بسیار بالاست، فرد را در قواعد و محدودیت های اجباری قلمرو کار قرار می دهد، و نمی تواند چنین نظم اجتماعی را رها نماید، در مقابل در قلمرو فراغت فرد خود را از این قید و بندها رها کرده و به دنبال هیجان، نوآوری و خودشکوفایی است. به نظر زیمل « گردش و فراغت به منزله یک عرصه خودآیین به نظر می آید. عرصه ای که علی الظاهر بنابه قوانین خاص خودش به پیش می رود. این نظام خود ارجاع ( self refrential) متشکل از دال هایِ (signifier) خود ارجاع، نشان گر توجه به فرم های بازنمایی کننده (representational) کالاها است، خواه ظاهر همیشه جدید کالا باشد که توهم ظاهری یا بیرونی و بی ثباتی مدرنیته در مُد خلق می کند، خواه همکاری مُد در تولید حجاب زیباشناختی باشد، خواه جذابیت و کشش زیباشناختی اشیاء. این اهمیت نمادین پول و کالاها را می توان در حکم پیشگویی برخی دغدغه ها و علایق بودریا در دوره معاصر دانست. » ( فریزبی،۱۳۸۵: ۴۵)
با توجه به این مباحث از نظر زیمل ارضای ناشی از مصرف، هموراه به شدت مشروط بوده و در جامعه مدرن مصرف در بستری صورت می گیرد، که در آن می توان همه چیز را مصرف نمود، این مسئله تأکید بر فرهنگ اشیاء می کند، که در کتاب فلسفه پول و سایر مباحث زیمل بسیار بکاربرده شده است. « اگر تأملات پراکنده زیمل را در مورد فراغت بررسی کنیم، در می یابیم که در تمام موارد فراغت با مصرف همراه است، فراغت با تملک چیزها ملازم است. با داشتن نه با کاری انجام دادن. همچنین فراغت غالباً با گریز قابل تشخیص است. اگر درست است که کسانی جهان روزمره را امری محوری می دانند و بر آن تأکید می ورزند، گاه به اشتباه آن را عالمی بسته و مادی می انگارند. پس باید گفت تاملات زیمل متوجه اهمیت تلاش برای گریز از جهان روزمره مادی است؛ خواه این گریز از طریق روابط صمیمی با دیگران باشد و خواه از طریق ماجراجویی ( از جمله ماجراجویی عاشقانه)، مسافرت، مُدپرستی. بنابراین جای شگفتی نیست که زیمل به عنوان یکی از نخستین ارائه کنندگان تحلیل های جامعه شناختی راجع به مدرنیته و تجربه کلان شهر، باید مستقیم و غیرمستقیم به مسأله فراغت مدرن نیز علاقه مند شده باشد. این امر به ویژه به دلیل نظریه اجتماعی اوست که محور آن، مطالعه صورت های کنش متقابل اجتماعی یا اجتماعی شدن است؛ و او را قادر می سازد که جامعه را همچون کلیتی ببیند که از کنش های متقابل اجتماعی تشکیل یافته است، یعنی متشکل از شبکه ای پیچیده ای از روابط و کنش های متقابل اجتماعی که در درون آن هرگونه کنش متقابلی را هر قدر هم که گذار و بی اهمیت باشد، می توان در مرکز توجه قرار داد، و هم آن را به هر کنش متقابلی متصل ساخت و هم آن را معنا بخشِ کلیت کنش های متقابل تلقی نمود….. بی شک فراغت در تلقی غالب مردم غالباً نوعی گریز است، نوعی فاصله گیری فیزیکی، اجتماعی، روانی، یا زیباشناختی. از اقتضائات زندگی بیرونی. یا به اصطلاح زیمل، از فرهنگ روبه رشد ابژه محور،…. به نظر او سازمان فراغت هر قدر هم که فردی باشد (سوژه محور) تحت نفوذ فرهنگ ابژه محور و مادی، یعنی امور اجتماعی است. به این معنا که فراغت یکی از صور ناب جامعه است، بنابراین باید این صور را همراه با فعالیت ها و تجربه های خودش درک کرد…….» ( فریزبی،۱۳۸۵: ۲۴۱-۲۳۹)
با توجه به این مباحث در واقع مقاله کلانشهر هم می تواند نقطه آغازینی برای توجه این اندیشمند به مضامین پست مدرنیسم چون مصرف، فراغت، گردش و…. داتنست.در واقع مقالات مُد و فضای کلانشهر نقطه آغازین زیمل برای مباحث مصرف، فراغت می تواند باشد. علاوه براین مقاله کلانشهر هم منشاء شخصیت، هم کانون اقتصاد پولی و تقسیم مدرن کار در عرصه تولید و مصرف می تواند باشد؛کلانشهر فضایی است که اقتصاد پولی جا افتاده و مجموعه ای برای رشد، فراغت، مُد، مصرف و گردش و مبادله است. در این فضاء پرتوهای فرهنگ مادی به سرعت درحال رشد است؛ براین اساس در این فضاء شبکه های پیچیده کنش متقابل اجتماعی دائم در حال تغییر، انسجام زدایی، و بازسازی است. و تاکید بر تمتع مادی از زندگی می افزاید، از این جهت در کلان شهر مراکزی برای تولید، مصرف گردش و مبادله ( پول) در جامعه مدرنیته و فرهنگ مدرن در حال رشد است.
تضاد فرهنگ مدرن
زیمل در بحث خودآیینی فزاینده قلمرو فرهنگ وی تاکید بر محتویات فرهنگ عینی می کند، که تقریباً به شکل کالا در عرصه گردش از نظر مارکس بسیار شبیه است. در این بحث زیمل بیشتر تأکید بر اشکال فرهنگی می کند که نقطه مقابل اشکال حیاتی یا زیست قرار دارد. وی در این بحث به تقابل هنری و فکری همراه با شی وارگی اشکال فرهنگی که در فرهنگ مدرن تولید شده پرداخته، به طور مثال وی خود را در احساسِ مدرن علیه نظام های بسته در جنبش های هنری همچون سبک اکسپرسیونیسم که به دنبال بازنمایی حیات و تجربه درونی می باشد، و در پی انحلال حیات مذهبی صوری و حذف روحیه مذهبی و جمعی و گسترش روحیه فردی گرایی است. هدف این بخش از مباحث فرهنگ عینیت یافته و مادی شده مورد توجه برخی از اندیشمندان پست مدرنیسم قرار دارد.
به نظر فریزبی زیمل دو حالت متناقض فرهنگ را درباره فرهنگ اشیاء در خصوص شکاف فرهنگ سوژه محور و ابژه محور در مقاله ماهیت فرهنگ بیان می کند. «سلطه یک فرهنگ ابزاری ، نقش واسطه های انسانی را برجسته می سازد. این واسطه ها، در شکل عاملان ، افراد به عنوان هستی های فرعی و در شکل تکنولوژی ابزارهای مادی اند….. وقتی زیمل تاکید می کند که مثلث ساده (خواسته- وسایل- اهداف) به واسطه فزاینده چندگانگی فزاینده پیچیدگی زندگی والاتر کنار گذاشته می شود. ارتباط با فرضیات اقتصادی را ترسیم نمی کند. در عوض، او تاکید بر پیامدهای دیگر اقتصاد می کند. در اقتصاد مدرن: تکنولوژی که مجموع ابزارهای یک تمدن است،موضوع اصلی جدال و ارزیابی است. بنابراین، افراد در هرجایی نهایتاً به واسطه جنگل در هم و برهم از موسسات و نهادها محاصره می شوند که در آن اهداف ارزشمند غایی، به وضوح از بین می روند. فقط در این حالت است که نیاز به هدف و معنایی غایی برای زندگی احساس می شود. این جنگل درهم و برهم موسسات و نهادها فرهنگ ابژه محور فرافردی را شکل می دهد. که سوژه های انسانی را خودمختار می سازد: در دوران بسیار پیشرفته و با یک تقسیم کار توسعه یافته، دستاوردهای فرهنگی به صورت قلمروی خود مختار، رشد یافته و به بلوغ می رسند، قلمروی که در آن اشیاء و امور کامل تر و روحانی تر می شوند. و تا اندازه ای از منطق عینی و درونی نفع شخصی پیروی می کنند. این امر بدون دخالت سوژه های انسانی صورت می گیرد، که قادرند این پیشرفت را هماهنگ سازند، در حالیکه با این پارادوکس مواجه می شوند که هیچ فرهنگ سوژه محوری نمی تواند بدون فرهنگ ابژه محور وجود داشته باشد.این یکی از علل جایگاه حیاتی تبیین زیمل در مورد فرهنگ اشیاء است. » ( فریزبی،۱۳۸۵: ۲۸۰)
در حقیقت زیمل در فلسفه پول، فرهنگ اشیاء را به صورت فرهنگ انسانی مطرح می کند. وی به فرهنگ ابژه محور، روح ابژه ای می دهد. که این فرهنگ روح را در اشیایی زندگی روزمره نشان می دهد. وی در این بحث به امور پیش پا افتاده ای که در زندگی مطرح است سروسامان می دهد. وی با تأسی از نیچه به امور عادی و پیش پا افتاده به عنوان موضوعات تفکر فلسفی تأکید کرده است. توجه به این امور به خاطر ستودن سطح وجود روزمره و یا پذیرش بی چون و چرای سطح روشن امور نبوده، بلکه همانطور که در فرهنگ فلسفی بیان می کند، به منظور تعمیق سطح زندگی و بیرون کشیدن هر لایه عقلی از زیر ظاهر زندگی بوده است.
زیمل در مقاله کلانشهر و حیات ذهنی بیان می کند که توصیف امور روزمره و پیش پا افتاده از هر نقطه ای می تواند آغاز شود، اما به طور تنگاتنگی به سطح منفردی متکی است. افراد از هر یک از این نقاط چندپاره نوایی را به عمق روان می افکند به طوری که تمام اشکال بیرونی معمولی زندگی سرانجام به تصمیمات نهایی مربوط به معنا و سبک زندگی ربط دارند، زیمل از طریق پژوهش در مورد سطح زندگی روزمره، در پی غلبه بر تفاوت های عمیق گسترده تر بین فرهنگ اشیا و فرهنگ انسانی است. تا آن نوع زندگی را که منحصراً به گونه ای عینی شکل گرفته و حیات خاص خود را پیدا کرده، دریابد. امری که بسیاری از افراد هرگز آن را درک نمی کند. بر این اساس تأملات فلسفی زیمل درباره شکاف گسترده بین فرهنگ سوژه محور و فرهنگ ابژه محور و نیز تضاد فرهنگ مدرن و جوهر آن، همگی دال بر علاقه او به روشن ساختن استقلال صوری فرهنگ اشیاء است.
بر این اساس می توان از این نقل قول های زیمل نتیجه گیری کرد که مورد توجه پست مدرن ها قرار دارد. « اول) اینکه خودمختارشدن فرهنگ، انتقال آن به یک شکل عینی،توانایی تولید معانی مستقل از آگاهی و اراده تولیدکنندگان معنا، هسته واقعی ایدئولوژی است: یعنی محتوای برحسب زمان تغییر تغییر می کند. اما ماهیت صوری آن باقی می ماند، دوم) اینکه، دستیابی اشکال فرهنگی به استقلال، بیانگر آن است که آن ها بنابر منطق خاص خود توسعه می یابند و از تحلیل دیگر حوزه های اجتماعی استتناج نمی شود.اگر آن ها کاملاً مستقل هستند ، دیگر در یک مبنای علّی واحد و مرکزی ریشه ندارند….. آن ها نه از مبنای علّی استتناج می شوند و نه هم آن را بازتولید می کنند و نیز به اینکه به واسطه اصل همتایی یا هم شکلی ایجاد نشده و تبیین نمی شود. چنین تأملاتی همانی نیستند که زیمل از فرهنگ مطالعه ابژه محور استنباط کرده بود. از این رو آن ها به راه مشابهی می روند تا تأکید او بر کار هنری به عنوان امکانی برای فراگذشتن از این مشکل فرهنگی روشن سازد……….. زیمل در تضاد فرهنگ مدرن طیف گسترده ای از حوزه های فرهنگ را نشان می دهد. که در آن ها نوعی تضاد علیه شکل به معنای دقیق کلمه و علیه اصل شکل وجود دارد . تضاد فی نفسه در هنر اکپرسیونیسم نمودار می گردد. جایی که احساسات درونی هنرمند دقیقاً همانطور که او آن ها را بیان می کند. و در اثرش بسط یافته و تداوم می یابند، بروز می یابند، این تضاد همچنین در فلسفه نظیر پراگماتیسم و به طور کلی در در همه متفکرانی که غرق در احساس مدرن در برابر نظام های بسته هستند، در اخلاقیات جدید که ازدواج و روسپی گری را به عنوان اشکال سرکوبی در نظر می گیرد که مانع زندگی ناب و بلاواسطه اند؛ در ادیانی نظیر عرفان و به طور کلی هر نوع گرایش به اشکال باورهای دینی برای حل شدن درون شیوه های حیات دینی و دینداری به عنوان یک توجیه کاملاً کارکردی از دین، نیز وجود دارد. در این حوزه و دیگر حوزه ها زندگی مدرن زیمل نوعی شورش علیه ایدئولوژی شکل را آشکار می سازد. امروزه طنین برخی از این ابعاد، در نظریه های پسامدرن طنین می یابد.» ( همان: ۲۸۸-۲۸۷)
زیباشناسی
زیباشناسی بعد سومی است که برخی از نظریه پردازان تأملات فکری وی را در این حوزه مرتبط با نظریات پست مدرنیسم دانسته اند. این قلمرو جایی است که در آن کارهنری از تناقضات مدرنیته فراتر می رود، ولی در حوزه زندگی روزمره این حوزه وجود دارد. این قلمرو در اقتصاد پولی جایگاه ویژه ای دارد، و با تجربه ای متعالی همراه است. برداشت زیباشناختی از حوزه مبادله و انتشار ، برداشتی است که بر حسب آن ارزش مبادله جایگزین خود ارزش می شود، این حوزه جایگزین اخلاق خواهد شد. به نظر فریزبی « در حوزه انتشار و مبادله، دیدگاه زیبا شناختی بر عدم تفاوت اشیاء غلبه می کند، جاذبه زیبا شناختی دیدن جهان، غالباً پاسخی برای بحران و تناقضات مدرنیته در نظر گرفته شده است. زیمل بسیاری از جنبه های دیدگاه زیبا شناختی را برحسب فاصله، تقارن و عدم تقارن، شکل و بی شکلی و نیز برحسب شباهت های کار هنری و کار هنری کاربردی، برتری سبک به عنوان نوعی ظاهرسازی که به صورت نوعی نقاب مانع و فاصله را موجب می شود. و تصنعی شدن اشکال زندگی، روشن می سازد.» ( همان: ۲۸۸)
زیمل قلمرو زیباشناختی را در متن زندگی روزمره و کنش متقابل اجتماعی آشکار می کند، که این حوزه در زندگی روزمره در قالب ادراک حسی بی واسطه ما در نمی آید زیرا که از تعداد بی شماری از چارچوب های متنوع و متقاطع در کنش متقابل ترکیب یافته است. با توجه به رویکر کانتی وی باید در این حوزه اشاره نمود که عرصه زیباشناختی پیوندی نزدیکی با مسئله گردش، فراغت، مبادله اشیاء به عنوان کالا دارد؛ و در حکم پیشگویی دلِ مشغولی نظریات پست مدرنیسم متاخر محسوب می شود. اما اگر با نیات و اهداف زیمل همراه باشیم، ابعاد زیباشناختیِ جهان روزمره در کاوش های زیمل درباره موضوعاتی عیان می شود. همچون امر تکه پاره به منزله کلیدی برای فهم کل این فاصله، تقارن و نامتقارن بودن، فرایندهای فرم بخشیدن، تقابل های میان اثر هنریِ کاربردی برای ما و اثر هنری برای خود، قاب عکس و فرایند قاب بندی، و فور و فراوانی سبک در دوره مدرن به مثابه ظاهرسازی به منزله حجاب یا پرده ای که حایل و نوعی فاصله را تحمیل می نماید.
به نظر پست مدرن ها به دلیل اینکه آرای زیمل که فاقد نوعی نظامندی یا سیستم فکری بود، وی را از خود دانسته اند، در واقع فقدان سنت زیملی در جامعه شناسی را باید در این دانست که وی همچون غریبه ای همیشه در چارچوب آستانه در جامعه شناسی ایستاده: نه در برون علوم اجتماعی قرار داشت و نه درون حوزه علوم اجتماعی قرار گرفته بود. و در واقع به صورت میانجی خواسته بود پیوندی بین روانشناسی، هنر و جامعه شناسی در مباحث خود ایجاد نماید. و به صورت پسارشته ای موضوعات را مورد بحث و مطالعه قرار داده بود؛ این چنین شیوه کاری در آثار وی باعث این شده بود که جامعه شناسان نسل دوم آمریکا کمتر به آثار وی به عنوان یک کلاسیک مرجع توجه نمایند، که در گسترش فقدان سنت زیملی در حوزه مطالعات علوم اجتماعی می تواند مؤثر باشد. « یک بار زیمل در تضاد فرهنگ مدرن نوشت که مدرنیته جنگ با اصل شکل است. اگر عرصه زندگی، عرصه جابه جایی شکلی به شکل دیگر است.مدرنیته اساساً با هر نوع شکل مخالف است؛از همین رو، زیمل در هیچ قواعد و شکلی که جامعه شناسی نام داشته باشد نبود. » ( کاظمی،۱۳۸۷: ۳۰)
با نظر به اینکه این مفاهیم در اندیشه های زیمل تاحدی مورد توجه متفکران پست مدرن قرار گرفته است، و این مفاهیم و مضامین به قدری در بحث مدرنیته و پست مدرنیسم همپوشانی دارد که نمی توانیم به صراحت بیان کنیم که زیمل بر مدرنیته اثر بسیار گذاشته است یا بر پست مدرنیسم؟ کیویستو در کتاب خود اشاره می کند که به نظر نمی رسد که زیمل در قالب هیچ یک از این دو مفهوم فرایند جامعه شناختی قرار گیرد، بو به نظر دونالد لوین آثار زیمل طوری است که به دلیل مبهم بودن جهان اجتماعی ذاتاً مبهم است که بتوان تفکرات وی را جزء مدرنیسم ها قرار داد و یا جز.ئ پست مدرن ها قرار دارد، بنابراین نه خوش بینی مفرط توجیه پذیر است و نه بدبینی در آثار وی. بنابراین با توجه به اینکه وی بیشتر از سایر اندیشمندان کلاسیک جنبه های منفی و پیامدهای منفی عصر مدرنیته و مبهم بودن آن را یافته، شاید بیشتر از هم دوره های خود آن ها را در جامعه شناسی به صورت عمیق بیان کرده است.
مؤخره
با توجه به آنچه که در سطور بالا بیان کردیم به طور اجماع و خلاصه مهمترین شاخص های اندیشه گسست مدرنیته بودن زیمل و ÷ست مدرنیته بودن وی را در سطور ذیل بیان می کنیم.
الف) در واقع برخی از متفکران پست مدرن بر این عقیده اند که می توان رگه هایی از جریان پست مدرنیسم را دراتباط به نقد مدرنیته و تناقضات فرهنگ مدرن مورد بررسی قرار داد.
ب) فریزبی در سه بخش( مصرف، خودآیینی فزاینده فرهنگ، زیباشناسی) این فرایند را در آثاری همچون فلسفه پول، کلانشهر و حیات ذهنی، مد، فلسفه فرهنگ یا همان تضاد فرهنگ مدرن به بررسی پیشگویی های پست مدرنیسم زیمل پرداخته است.
پ) به نظر واینشتاین ها اندیشه پست مدرن زیمل دراین است که وی به طور کل در فرهنگ مدرنیته به دنبال جامعیت زدایی است، و در قالب نقد فرهنگ مدرنیته اشاره به پیامدهای این فرهنگ در مبحث تراژدی فرهنگی کرده است؛ و بیشتر در جهان اجتماعی تأکید بر قضایای اجتماعی و خرد در زندگی روزمره نموده است.
ت) وی بیشتر یک رویکرد خوشه چینی در استفاده از مباحث اجتماعی دارد و در فرهنگ مدرنیسم به تکه پاره های از فرهنگ عینی توسل می جوید، که این تکه پاره ها در دسترس برای همگان می باشد، به تعبیر ریتزر این ابعاد در اندیشه زیمل وی را بیشتر از بعد زیباشناسی مورد توجه پست مدرن ها قرار می دهد.
ث) واینشتاین ها زیمل را یک پرسه زدن در علوم اجتماعی دانسته اند که، مباحث وی باعث شده که وی همیشه به مسائل اجتماعی برای تحلیل و تبیین فرهنگ مدرن نیاز داشته باشد، اما همواره فاصله خود را با اصول و قواعد جامعه شناسی که سایر متفکران زمان خود از آن بهره می بردند حفظ کرده، به این معنا که اندیشه های وی کاملاً جامعه شناختی محض نیست و ترکیبی از دانش های دیگر در تبیین مسائل می باشد.
ج) مفاهیم مصرف، سبک زندگی، مبادله از مفاهیم حاشیه نشینی زیمل هستند که در بحث مد و کلانشهر به آن پرداخته؛ وی این مفاهیم را در بسط الگوهای زندگی کلانشهر برلین به همراه تناقضات فرهنگ مدرن، تمایز اجتماعی در جهت حفظ فردیت و خودمختاری افراد در نتیجه گسترش اقتصاد پولی به بحث می کشاند.
چ) مفاهیم فراغت و گردش در مقاله مُد به طور ضمنی بیان شده و با مصرف و سبک زندگی در کلانشهر ها هم در ارتباط است، در قالب سنخ ماجراجو بیان شده که در فرهنگ مدرنیته چون افراد عصبی تر هستند و تحت سلطه قواعد بروکراسی و فعالیت کار قرار دارند، که فاقد نوآوری و خلاقیت است، فراغت به عنوان یک موضوع سوژه محور و فردی در فرهنگ مدرنیته برای افراد خلاقیت، نوآوری ایجاد می کند. ولیکن این مفهوم تحت نفوذ فرهنگ ابژه محور و مادی گرایی است، و یکی از صور ناب جامعه شناسی است.
خ) زیمل در بحث خود آیینی قلمرو فضای فرهنگ عینی با تأکید بر شی وارگی اشکال فرهنگی در جامعه مدرن همراه با سبک امپرسیونیستی به گسترش فردیت گرایی و فرهنگ عینیت یافته پرداخته.
د) وی در بحث تضاد فرهنگ مدرن تاکید بر مفاهیم سوژه محور و ابژه محور می نماید، و سلطه فرهنگ ابزاری را با توجه به تلیث ( خواسته- هدف- وسایل) را در زندگی روزمره به بحث می کشاند.
ذ) وی فرهنگ ابژه محور را در زندگی روزمره در قالب تحلیل فرهنگ اشیاء در زندگی روزمره مورد توجه قرار داده است. که این امر ناشی از رشد اقتصاد پولی و گسترش کلان شهر ها برای افراد خودمختاری و ابعاد زیباشناختی از زندگی را به همراه می آورد.
ر) بعد زیباشناختی زیمل در بحث اقتصاد پولی به همراه تعالی اخلاقی در زندگی روزمره بیان شده؛ که این بعد در حوزه مبادله و انتشار با جایگزینی ارزش به جای اخلاق همراه خواهد بود.
ز) زیمل قلمرو زیباشناختی را در متن زندگی روزمره و کنش متقابل اجتماعی به صورت آشکار با تعداد بی شماری از چارچوب های متنوع به منزله کلیدی برای فهم مساله فاصله و ارزش به کار می برد.
ژ) به نظر پست مدرن ها ب آرای زیمل که سیستماتیک بودن فکری است، بود، وی همچون غریبه ای همیشه در چارچوب آستانه در جامعه شناسی ایستاده: نه در برون علوم اجتماعی قرار داشت و نه درون حوزه علوم اجتماعی قرار گرفته بود.
س) اندیشه و تاملات زیمل را باید به نوعی پسارشته ای و ترکیبی از دانش های فلسفه، روانشناسی، هنر و جامعه شناسی دانست، که از این بعد مورد توجه پسامدرن ها قرار گرفته است.
ش) با توجه به مباحث مدرنیسم و پیشگویی های پست مدرنیته ای که از اندیشه های زیمل بدست آمده مبهم است که بگوئیم وی یک کلاسیک مدرنیسم است یا پست مدرنیسم.
منابع
ادیبی سده، مهدی، رشیدی، محمود، (۱۳۸۹) زیمل ( پرسه زنی خوشه چین) فصلنامه تخصصی علوم اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی شوشتر، سال چهارم، شماه نهم، دوره تابستان صص۷۱-۵۲، قابل دسترس در www.sid.ir.
باکاک، رابرت،(۱۳۸۱) مصرف، ترجمه خسروی، چاپ اول، تهران: نشر شیرازه.
بهار، مهری،(۱۳۹۰) مصرف و فرهنگ، چاپ اول، تهران: نشر سمت.
جورج، زیمل،(۱۳۸۶) مقالاتی درباه تفسیر علم اجتماعی. ترجمه شهناز مسمی پرست، چاپ اول، تهران: شرکت سهامی انتشار.
ریتزر، جورج، (۱۳۸۴) نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، چا پ دهم، تهران: نشر علمی.
ریتزر، جرج، گودمن، داگلاس جی،(۱۳۹۰) نظریه جامعه شناسی مدرن، ترجمه خلیل میرزایی و عباس لطفی زاده، چاپ اول، تهران: انتشارات جامعه شناسان.
فاضلی، محمد،(۱۳۷۲) مصرف و سبک زندگی، چاپ اول، تهران: نشر صبح صادق
فریزبی، دیوید،( ۱۳۸۵) گئورگ زیمل. ترجمه جواد گنجی. چاپ اول، تهران: نشر گام نو.
ـــــ، ــــــ،(۱۳۸۵) فراغت و مدرنیته سودای گریز از روزمرگی مادی، ترجمه جمال خسروی، مجله مطالعاتی راهبرد، شماره چهل دوم، دوره زمستان، تهران: ناشر: مرکز تحقیقات استراتژیک صص ۲۷۱-۲۳۶. قابل دسترس در www.csr.ir
ـــــ، ــــــ،(۱۳۸۵) پس از زیمل، ترجمه حمید پورنگ، مجله مطالعاتی راهبرد، شماره چهل دوم، دوره زمستان، تهران،ناشر: مرکز تحقیقات استراتژیک صص ۲۹۳-۲۷۲ قابل دسترس در www.csr.ir
کاظمی، عباس، رضایی، محمد،(۱۳۸۶) دیالکتیک تمایز و تمایز زدایی: پرسه زنی و زندگی گروه های فرودست شهری در مراکز خرید تهران. فصلنامه تحقیقات فرهنگی، سال اول، شماره اول، دروه پاییز،صص۲۴-۱ قابل دسترس در www.sid.ir.
____، ____،(۱۳۸۷) بدون جامعه شناسی ( زیمل و مطالعات فرهنگی)، ماه نامه خردنامه همشهری، دوره مرداد و شهریور، ش ۲۸، صص ۳۱-۳۰ قابل دسترس در www.ensani.ir
کیویستو، پیتر،( ۱۳۸۷) اندیشه های بنیادی در جامعه شناسی. ترجمه منوچهر صبوری. چاپ اول، تهران: نشر نی.
واندنبرگ، فردریک،(۱۳۸۶) جامعه شناسی جورج زیمل. ترجمه عبدالحسین نیک گهر، چاپ اول، تهران: نشر توتیا.
محمد حسن شربتیان: هئیت علمی دانشگاه: sharbatiyan@pnu.ac.ir