تولد هر کودک، نشان آن است که
خدا هنوز از انسان ناامید نشده است: رابنیندرانات تاگور
نوشتههای مرتبط
سرود ملی هندوستان: میراث تاگور
بخش اول:
رابیندرانات تاگور RabindranathTagor شاعر، نقاش، موسیقیدان و فیلسوف بنگالی، در روز ششم ماه مه سال ۱۸۶۱م یعنی حدود ۶۰ سال پس از حضور استعمار انگلیس در ایالت بنگال و در شهر کلکته در خانوادۀ مهاراجهای ثروتمند به دنیا آمد. اوج پیشرفت این خاندان در زمان پدربزرگ رابیندرانات تاگور بود که به بخشندگی شهرت بسیار داشت و همچنین رهبر آیین راجا رام موهان روی (Raja Rammohum Roy) بود.از او سه پسر به جای ماند که بزرگترین آنها دبندرانات Dbendranath (پدر رابیندرانات تاگور) در سال ۱۸۱۷م زاده شد. از آنجا که وی در بزرگسالی مردی دیندار و پارسا بود، از سوی هندوان لقب مهاریشی را که لقبی است ویژۀ رهبران دینی، دریافت کرد. مادر رابیندرانات، سارادادیوی نام داشت که در نوجوانی تاگور در گذشت و او را با اندوهی تمام رها کرد. وی درباره مرگ مادرش میگوید: نخستین باری بود که با مفهوم نیستی و رفتن بیبازگشت آشنا شدم آن هنگام که پیکر مادرم را به معبدی بردند و سوزاندند.
رابیندرانات چهاردهمین فرزند خانواده و کوچکترین عضو آنها بود. همۀ برادران و خواهرانش دستی بر ادب و فلسفه و شعر و ریاضی و موسیقی داشتند و برخی به پرستاری و کارهایی مانند آن میپرداختند. بنابراین، وی از کودکی با فلسفه و چهرهپردازی و موسیقی و شعر و نویسندگی آشنا شد. همچنین خواندن و نوشتن را در خانه آموخت. او از هشت سالگی شعر میگفت. مادر و برادر بزرگش از استعداد فهم زبان، فلسفه و منطق برخوردار و مشوق او در دانش اندوزی بودند. وی را به آموزشگاههای گوناگون فرستادند ولی رابیندرانات با مدرسه خو نمیگرفت و از آن گریزان بود، چنانکه در بزرگسالی مدرسه را آمیزهای از بیمارستان و زندان خواند. وی بیشترین لذتی که از محیط زندگی میبرد را در حیات طبیعی و طبیعت و جانداران خلاصه میکرد. در دوران نوجوانی با پدر به هیمالیا رفت و این سفر خاطره انگیز در روح و جانش تاثیر شگفتی داشته است، طوری که در شعرهای خود بدانجا و آن سفر اشارهها داشته است. همۀ این عوامل خانوادگی در کنار عوامل ذاتی و شخصیتی تاگور بر روح و جان وی تاثیر گذاشته و از او دانشمندی ادیب و عارف و هنرمند برای هندوان ساخته و گویی چنان است که با تاثیر پذیری از جنبش و تکاپوی خانوادهاش، عصاره ای پر مغز و محتوا از خاندان و خانواده اش را ایجاد کرده است. پس از طبیعت، مهم ترین رکن و اساسی که بر جان تاگور روحی دوباره بخشیده و او را در راستای اهدافش راه نشان بوده حضور یک معلم و استاد در زندگی وی بوده است.
درآغاز قرن نوزدهم مرد متفکری به نام «راجا را موهان روی » نهضت تازهای در ادب و فلسفه بنیاد نهاد؛ نهضتی که عظمتش برای شرق آن زمان بزرگ و غیر قابل تصور به نظر میرسید و همین نهضت بود که صد سال بعد توانست هندی آزاد ومستقل به وجود آورد. تاگور از پیروان شایستۀ این نهضت بزرگ بود. او از محیط مدرسه و معلمهای خصوصی تنها توانست قواعد علوم و زبان را فراگیرد و تفکرات تنهایی، وی را چه از نظر انسانی و چه قراردادهای اجتماعی در جایگاهی شایسته قرار داد.
از آنجا که نگرشهای تاگور بر اوضاع حهانی نیز تسلط داشت و احترام و ستایش همۀ اقوام انسانی را شیوۀ خود ساخته بود، اقدام به مسافرت کشورهای خارجی کرد و از کشورهایی مانند آمریکا، آلمان، فرانسه، ژاپن و ایران دیدن کرد. چنانکه خود او در جایی اشاره داشته دو سفری که به ایران داشته است برای وی بسیار ثمر بخش بوده تا جایی که بر روابط هند و ایران بسیار تاکید و به شباهتهای فرهنگی این دو ملت اشاره میکند. وی یک بار در سال ۱۹۱۱م و بار دیگر در ۱۹۱۳م به ایران آمد و از رضاخان درخواست کرد که به فرستادن برخی معلمهای خبره و استاد در آموزش برای مدرسه و دانشگاهش اقدام کند. رصا خان هم از او دریغ نکرد و استاد ابراهیم پور داوود را برای آموزش علوم انسانی فرستاد. پس از سفر وی به ایران بسیاری از بزرگان ایرانی پی به شخصیت او بردند و شناختنامههای ارزشمندی دربارۀ وی منتشر کردند. از جمله این افراد دکتر ابراهیم پورداوود، دکتر علیاکبر سیاسی، رضا زاده شفق و دیگرانی از این قبیل بودهاند. پورداوود هم پس از دیدار با تاگور تحت تاثیر شخصیت ویژۀ او قرار گرفته و دربارۀ او گفته؛ نه اینکه بنگاله ادبیات خود را مدیون این نویسندۀ چیره دست است که نهال آزادی و رستگاری هند هم از گفتارهای شورانگیز این مرد میهن دوست بالیدن گرفت. سرودههای دلکش وی در سراسر کشور پهناور هند در سر زبانها است و از آن جمله سرود ملی آن سرزمین (سیاسی،۱۳:۱۳۴۰). سیاسی دربارۀ مخالفتهای وی در برتری جوییهای کاستهای بالای هندوستان مطالبی بیان داشته و نشان میدهد که وی با نظام طبقاتی موجود در هند بسیار مخالف و نسبت به آنها معترض بوده است و رضازاده شفق وی را خدا شناسی عارف میداند که همۀ مراحل تهذیب نفس و پالایش آن را میشناسد.
تاگور و گاندی از همعصران و دوستان یکدیگر به شمار میرفتند و همواره مسیر و اهداف یکدیگر را میستودند. تاگور گاندی را “روح بزرگ در جامۀ روستایی” میخواند و گاندی وی را “نگهبان بزرگ”. این لقب ها از سوی آنان برای هم نشان از همکناری دو شخصیت بزرگ و مهم هندوستان در آن دورۀ زمانی است. تاگور نخستین مقالۀ سیاسیاش را در اکتبر ۱۹۲۱م با عنوان “ندای حقیقت” و دربارۀ گاندی و نهضت استقلال هند نوشت. دوستیها و تایید نظرهای آنها برای همدیگر به جای خود اما بحثها و نپذیرفتن ایدههای یکدیگر در پارهای جهتها نیز به جای خود، طوری که تاگور با گاندی بر سر پیام “چرخه”(۱) که نماد استقلال و خود اتکایی هندوستان بود اندکی تردید و مخالفت داشت و این تردید خود را با این موضوع عنوان کرد که اساسا همۀ کشورها به همکناری و کمک سایر کشورها نیازمندند و هندوستان نیز مانند سایر کشورها. تردید بعدی وی در این باره بود که آیا خود اتکایی هند در این برهۀ زمانی برای پیشرفت هند کمک کننده است یا نه. اما گاندی به تاگور گوش نکرد و همچنان بر اهداف خویش مبنی بر استقلال صنعتی هند پا فشاری و تصویر چرخ دستی را هر روز بیشتر از روزهای پیشین در ذهنهای مردم پر رنگ میکرد مردم نیزبه سوزاندن هر گونه کالای خارجی در بازارها میپرداختند در حالیکه تاگور اصرار داشت باید به پیامهای سایر کشورها نیز گوش فرا داد. بنابراین این تفاوت ایدۀ میان تاگور و گاندی سالها ادامه پیدا کرد اما دوستی و پیوند آنها همچنان پایدار ماند. تاگور دربارۀ گاندی چنین گفته است: او در آستانۀ کلبههای هزاران بینوا میایستاد و همچون آنان جامه میپوشید. با آنان به زبان خودشان سخن میگفت. در اینجا پیکر او حقیقت زندۀ مجسم بود و نه صرف معقولاتی از کتابها، به این دلیل «مهاتما» نام حقیقی اوست و این نامی است که مردم هند به او دادهاند. جز او چه کسی حس کرده است که همۀ هندیان گوشت و خون او را دارند؟….
وجوه ادبی و هنری تاگور:
آغاز کار ادبی رابیندرانات تاگور با سرودن اشعار غنایی در سال ۱۸۷۶ م بود. غزلها و چکامههای تاگور بیشتر با فضاهای عاشقانه، رمانتیک و با نگاههای تازۀ ادبی همراه با رمز و رازهای شاعرانه پیوند داشت. وی در سرایش و نگارش رویا پردازی را بسیار میستود و ادبیات غنایی خود را بر پایۀ عاشق کشیها و معشوق خواهیها پی میریخت. دگرگونی و دیگر زیستی در شعر و زندگانی تاگور وقتی آغاز شد که وی اقدام به ساخت مدرسهای به نام ” شانتی نیکتان”، جایگاه آرامش” یا همان “دارالسلام” کرد و اصول وعقاید تربیتی خود را درآنجا به کار بست که در بر گیرندۀ سرانجام درخشانی برای وی بود؛ این مدرسه بعدها به صورت یک کانون آموزش جهانی شناخته شد. در واقع، شعرگویی تاگور تا پیش از ساختن مدرسه دو مرحله داشت یکی پیش و دیگری پس از ساختن آن مدرسه بود، چرا که تصویرهای شعری وی با توجه به فضاهای مرّفه فردی که خود در آن زیسته بود همواره سرشار از زیبایی، رفاه و دغدغههای زندگیهای اینچنینی را داشت اما پس از آن مدرسه و دیدار از زندگی مردم عادی هند و دردها و رنجها با مفهوم گرسنگی، آوارگی و بیماری آشنا شد و از آن پس به ترسیم تصویر واقعی ملت هند در شعرها و نوشتههایش پرداخت و توجه به کاخهای اشرافی، زنان زیبا در خانههای بزرگ و هر آنچه رنگ و روی مادی داشت را در نوشتهها و سرودههابش به کناری نهاده و در عوض به کوخهای بی سایبان و رخسار زنان رنگ پریده و کودکان گرسنه و مردان بینوای سرزمینش پرداخت، کاری که شاید اگر انجام نمی داد از تاگور چنین شخصیت به یاد ماندنی و جاویدان برای هندوستان نمیساخت. وی سرودهها و نگاشتههای خود را به دو زبان بنگالی و هندی میگفت و در همین زمان بود که نمایشنامههای کم نظیری مانند ” مهتاب درخشنده”، “باغبان و سنگ های گرسنه” و “امید دهقان” را به نگارش در آورد و در سال ۱۹۱۱ م سرودههایی مانند “مرگ امید”، “آوازهایی از قربانی” و “چیستان جالی” را به زبان انگلیسی برگرداند و پس از آن در سال ۱۹۱۳ م بسیاری از سرودههایش به دیگر زبان های زندۀ دنیا برگردانده شد و در همین سال به خاطر ترانههای پر مغز و محتوایش در گیتانجلی جایزۀ نوبل را از آن خود و هندوستان ساخت. وی نخستین آسیایی و نخستین تیره پوستی بود که جایزۀ نوبل را بهرۀ خود کرد. علاوه بر نوبل مبلغی حدود ۸۰۰۰ پوند انگلیس نیز به او هدیه کردند که وی همۀ آن پول را صرف گسترش و پیشرفت همان مدرسه یعنی ” شانتی نیکتان ” کرد. وی در کنار سرایش و نگارش متون ادبی به نوشتن سایر انواع ادبی همانند نمایشنامه، داستان و مقالههای گوناگون نیز میپرداخت. ارزش ادبی کارهای تاگور تا به جایی رسید که غربیها وی را “صدای معنوی میراث هند” خواندند و از آن پس بیش از ۶۰ جلد آثار منظوم و سایر آثارش به زبانهای زندۀ دنیا برگردانده شد. مهمترین کارهای ادبی وی عبارتند از: گیتآنجلی(نوبل ۱۹۱۳ م)٬ سلطان قصر سیاه، میوه جمعکن، اشعارخیبر، رشتههای گسسته، نامههایی به یک دوست، پیوند آدمی، مذهب بشر، شخصیت، نکاتی از بنگال، هدیه عاشق و …
از مهمترین سرودههای تاگور همان گیتانجلی بوده که شهرت جهانی پیدا کرده است. وی در این اثر به نیایشهای عرفانی خویش پرداخته و همواره خدای خویش را فریاد میزند و خود را خالی از هر گونه دین، مسلک و مذهبی قرار میدهد و شاید از این بابت است که گفتههایش در قالب نیایشهای روحانی در دل همگان مینشیند. آندره ژید فرانسوی که خود نویسنده و شاعری روحبخش و دانا در قرن نوزدهم میلادی به شمار میرود، به ترجمۀ این اثر تاگور میپردازد و آن را از دو جهت تحسین میکند، نخست کوچک بودن و کم حجمی آن را و دیگر آن که از اساطیر هندی مبرا است و نامی از آنها آورده نشده است. وی با دیدن این اثر هند را آفرین میگوید (روان فرهادی،سرود نیایش:۱۸). این اثر تاگور با روح خداجویانهاش در سال ۱۹۱۳م توفیق جهانی پیدا کرد و جایزۀ نوبل غربیها را از آن خود ساخت،جایزهای که بعدها وقتی شدت استعمار را بر جان و روح ملتش احساس کرد به همانها باز پس داد.
تاگور، علاوه بر ترانه سرایی و نگارش، با سرشت بلند هنری که در وجود خود داشته به یاد گرفتن نقاشی، آن هم در سن ۶۸ سالگی پرداخت، زمانی که افراد بیشماری در این سن و سال دست از کارهای روزانه میکشند و خود را به نوعی بازنشسته میسازند و گوشۀ دنج و خلوتی را ترجیح میدهند. اما طبع کم نظیر تاگور او را از پای ننشاند و همواره وی را به جلو راند، طوری که نقاشیهای وی در مسکو، نیویورک، پاریس، برلین و مونیخ به نمایش گذاشته شد. هنرمندی مانند او که در شعر و ادب و حتی هنر نقاشی کم نظیر بود دست بلندی هم بر موسیقی داشت که آموختن آن را از دوران کودکی آغاز کرده بود. وی همواره برای ترانههایش آهنگ میساخته و در طول زندگی پر بارش حدود ۳۰۰۰ آهنگ تصنیف کرده که یکی از مهمترین و ماندگارترین ترانهها و تصنیفهای وی که برای آن به زیبایی آهنگ سازی کرده، سرود “مانا گانا جانا” است که سرود و ترانۀ ملی هندوستان به شمار میرود.
در بخش دوم به بزرگترین میراث تاگور یعنی سرود ملی هندوستان پرداخته خواهد شد.
فهرست منابع:
پور داوود،ابراهیم( ۱۳۴۰): رابیندرانات تاگور، تهران، مجلۀ دانشکده ادبیات تهران
سیاسی، علی اکبر(۱۳۴۰): شمهای از افکار و آراء تاگور، تهران، مجلۀ دانشکده ادبیات تهران
صورتگر، لطفعلی(۱۳۴۰): نیروی ادبی تاگور، تهران، مجلۀ دانشکده ادبیات تهران
زاده شفق، رضا(۱۳۴۰): زرتشت از نظر تاگور، تهران، مجلۀ دانشکده ادبیات تهران
روان فرهادی، عبدالغفور(۱۳۷۷): سرود نیایش؛ گیتانجلی، دهلی، ادراۀ روابط فرهنگی سفارت دولت اسلامی افغانستان در هند
Dutta, K; Robinson, A (1995), Rabindranath Tagore: The Myriad-Minded Man, St. Martin’s Press,
Links:
National Anthem – Know India. National Portal of India. Government of India
National Anthem Of India, Jana Gana Mana, Composed by Rabindranath Tagore
۱- گاندی به کار بردن “چرخه” یا چرخ ریسندگی را نشانۀ بستگی صادقانه به نهضت ملی میدانست. او از همۀ هندیها حتی ثروتمندانشان خواست که پارچههای دستباف بپوشند و منسوجات بیگانه و ماشینی بریتانیا را از خود دور کنند تا بار دیگر خانه های هند پر از اواز چرخۀ ریسندگی شود و صنعت نساجی کشور را از چنگ استعمار به در آورد. نهضت کناره گیری از صنعت جدید و روی آوردن به اقتصاد دستی در هند شکست خورد اما تا یک دهه نماد شورش آن کشور و ایالتهایش به شمار میرفت.