رهبر حزب نیودموکراتیک کانادا
۲۰۱۱ – ۱۹۵۰
نوشتههای مرتبط
زندگی
زمانی که سحرگاه روز دوشنبه ۲۲ اوت ۲۰۱۱ (۳۱ مرداد ۱۳۹۰) زندگی جک لیتون(Jack Layton) (1) در اثر بیماری پایان گرفت؛ رهبر ِ حزب ِ نیو دموکراتیک ِ کانادا (۲) (ان دی پی) بود؛ حزبی که بعد از انتخابات ماه میسال یاد شده از نظر تعداد کرسی در پارلمان بعد از حزب ِ حاکم قرار گرفت که در چارچوب نظام سیاسی کانادا به عنوان حزبِ مخالفِ رسمی (۳) شناسایی میشود؛ به صورت تاریخی قدرتمندترین نهادِ نظارت بر عملکرد حزب حاکم است؛ رهبر آن بنا بر سنت ِ پارلمانیِ کشور ِکانادا در سطح مقامات بلند پایهی کشور به رسمیت شناخته میشود و همسان ِ نخست وزیر کانادا در مقر مخصوص دولتی استقرار مییابد و از مراقبتها و امتیازات سایر مقامات رسمی کشور بهره مند است؛ و در عرف نخست وزیرِ در نوبت فرض میشود، با یک استثنا در مورد جک لیتون که وقتی درگذشت دولت محافظهکار که مخالف مشی سیاسی او هم بود با کسب موافقت همسرش تشریفات و مراسم تشیع و سوگواری رسمی در حد نخست وزیر حاضر یا سابق و اسبق در مورد او بجای آورد و پرچم کانادا را به احترامش تا نیمه افراشت. سنتی که تا این زمان (جز در یک مورد استثنایی دیگر) در کانادا بی سابقه بوده است. در همین زمان در سمت نمایندگی پارلمان، نماینده منطقهی دانفورت ِ- تورنتو (۴) بود؛ منطقه ای با ویژگیهای خاص؛ هم از نظر ترکیب ِ متنوع ِ قومی ِ جمعیت، در برگیرندهی شمار چشمگیر ِ مهاجران ِ یونانی، چینی، هندی، پاکستانی و سریلانکایی و اقوام دیگر، و هم از نظر تنوع اعتقادات مذهبی که سیکها، هندوها و مسلمانان و پیروان دیگر مذاهب را در بر میگیرد، همراه با گرایشها و سنت ِ فعالیتهای اجتماعی و سیاسی چپ در این منطقه، که کسب توافق اکثریت برای نمایندگی این منطقه در پارلمان را پیچیده میسازد، و جک لیتون از سال ۲۰۰۴ به بعد در هر چهار بار انتخابات پارلمان فدرال، نمایندهی برگزیدهی مردم این منطقه شد. زمانی که در گذشت هنوز بیش از سه ماه و اندی هم از پیروزی چشمگیر ِ حزب نیودموکراتها در انتخابات پارلمان فدرال (دوم مه ۲۰۱۱) که تعداد کرسیهای آن به رهبری او از ۳۷ کرسی در سال ۲۰۰۸ به ۱۰۳ کرسی در سال ۲۰۱۱ رسید نگذشته بود؛ بویژه پیروزی بی سابقهی این حزب در دستیابی به ۵۹ کرسی از ۷۵ کرسی ایالت کبک (۵)، در مقایسه با تنها یک کرسی از این استان که در انتخابات سال ۲۰۰۸ نصیب این حزب شده بود؛ پیشرفتی حیرت انگیز برای نیو دموکراتها در جلب اعتماد مردم این استان بود؛ و پیشرفتی مثال زدنی در زمینه نزدیک تر کردن آن شمار از مردم کبک، که گرایشهای سختگیرانهی جدایی طلبانه دارند و تا آن زمان حاضر نبودند رای شان را با همراهانِ حزبی سراسری به مشارکت بگذارند، به عموم مردم کانادا. اکثریت آنها از حزب بلوک کبکوا (۶) طرفداری میکردند و نمایندگانشان را بیشتر از درون آن حزب بر میگزیدند. این دستاوردها را هیچکس، از سیاستمداران و تحلیلگران سیاسی گرفته تا روزنامه نگاران و خودِ مردم جز به حساب “جک” که در بیشتر مناطق کانادا این گونه خطابش میکردند و خیلی از کبکیها “جک ِ خوب”، نگذاشت. وقتی هم رفت بزرگترین مسئلهی حزبش شد برگزیدن رهبری در پایهی “جک”.
از جوانی سودای فعالیتهای بهبودخواهانه در سر داشت. رئیس شورای دانش آموزی مدسه اش بود. هفده ساله بود که پیکاری برای اختصاص ساختمانی به خانهی جوانان که شورای شهر تصمیم گرفته بود آن را در اختیار باشگاه سربازان بگذارد به راه انداخت (۱۹۶۷) و با فراخواندن جوانان دیگر به پشتیبانی، از طریق عرضهی عریضهای همراه با خطابهای پخته و پر شور به شورای شهر. . . اعتراض به این تصمیم شورای شهر را سامان داد. طی سالهای ۱۹۶۹ و ۱۹۷۰ نخست وزیر پارلمان جوانان (۷ ) کبک شد. بیست ساله بود که از دانشگاه مک گیل ( ۸ ) مونترال لیسانس علوم سیاسی با درجه ممتاز گرفت ( ۱۹۷۰ ) و پس از آن که خانواده اش به تورنتو نقل مکان کردند به تحصیل در همان رشتهی علوم سیاسی در دانشگاه یورک (۹) تورنتو ادامه داد. اما یکی – دو سال بعد از آنکه به تورنتو آمد و بیست و دو ساله شده بود در مبارزات انتخابات شورای شهر به یاری یکی از کاندیداهای شورای شهر تورنتو (۱۰) شتافت. میگویند از همین جا بود که پایش به سیاست کشیده شد؛ و هیچگاه از آن پای پس نکشید. سال ۱۹۸۲ به عضویت شورای شهر تورنتو انتخاب شد و طولی نکشید که شد سخن گوی این شورا و رهبر جناح چپ آن. در این موقعیت با اجرای طرحهای تجملی و گزاف و بی ارتباط با بهبود زندگی مردم در شهر مخالفت کرد و از سوی دیگر به طرح حمایت از بیماران مبتلا به ایدز، بی خانمانها و توسعهی مسکن اجتماعی پرداخت. در سال ۱۹۸۴ دکتری علوم سیاسی گرفت و برای مدت یک دهه در دانشگاههای رایرسون (۱۱)، تورنتو (۱۲) و یورک علوم سیاسی درس داد و به اقتضای طبع عملگرایش درس ِسیاستهای شهری. در سال ۱۹۸۴ هنگام پخش اعلامیه در میان کارکنان اعتصابی مرکز ایتونِ (۱۳) تورنتو مورد پیگرد قانونی قرار گرفت و به پرداخت جریمه محکوم شد، اما چندی بعد با استناد به قانون آزادی گفتارِ (۱۴) از عهده نقض رای محکومیت خویش بر آمد. در روند پیشرفت خود در سال ۱۹۸۵ به عضویت شورای منطقهی تورنتو (۱۵) که مرتبهی بالاتری از شورای خود شهر تورنتو است درآمد. در این زمان جک لیتون با اولیویا چاو (۱۶) زنی هنگکنگی تبار آشنا شد. اولیویا در این زمان با یکی از اعضای پارلمان ایالت آنتاریو از حزب نیودموکرات همکاری میکرد و کاندید عضویتِ هیات امنای مدارس منطقهی تورنتو بود که انتخاب هم شد. از این زمان ارتباط و همکاری جک لیتون و الیویا چاو ادامه یافت پشت هم ایستادند و تا آخر در کنار هم ماندند. در سال ۱۹۸۸ ترجیح داد به شورای ِ شهر تورنتو برگردد و از طریق سامان دادن ائتلاف ِ اصلاح گرایان (۱۷) در جریان مبارزات انتخاباتی این شورا دیگر بار انتخاب شد. اما پیروزی این بار به موفقیت او محدود نبود بلکه در پرتو کارکردهای ائتلاف یاد شده شورای شهر به کنترل ترکیب اعضایی از میان شخصیتهای مستقل و نیو دموکراتها در آمد. در این سال جک لیتون که چهار سال از متارکه با همسر اولش که بنا به شواهدِ در دسترس، بیشتر اهل “زندگی” بود میگذشت، با الیویا چاو که بیشتر اهل ِ “سیاست” بود ازدواج کرد و تا آخر عمر جک لیتون با هم زندگی کردند و سیاست ورزی. اولیویا چاو بزودی به جک لیتون در شورای شهر تورنتو پیوست. زن و شوهر در کار سیاست هر یک از دیگری سر سخت تر بودند. الیویا چاو پنج بار برای نمایندگی پارلمان از ترینیتی – اسپاداینا (۱۸)ی تورنتو، منطقه ای در مرکز شهر تورنتو به عنوان عضو حزب نیودموکرات کاندید شد، اما انتخاب نشد تا آنکه سال ۲۰۰۶ سرانجام از رقیب لیبرال خود جلو زد و در سه انتخابات پس از آن در رقابتی تنگاتنگ با همان رقیب سرسخت ازجمله در انتخابات سال ۲۰۱۱ سمت نمایندگی خود در پارلمان فدرال را در این منطقه حفظ کرد. منطقه ای که در یک طرف آن دانشگاه تورنتو قرار گرفته با هزاران دانشجو، در طرف دیگر آن مراکز مهم سیاسی و هنری و خبرگزاریها و مراکز خرید قراردارد؛ و جمعیت ِ بسیاری که در آن منطقه زندگی میکنند؛ در برگیرندهی چینیها و کَره ایها و ایتالیاییها و پرتغالیها.
جک لیتون در سال ۱۹۹۱ در انتخابات شهردار تورنتو کاندید شد و او که معروف بود با شلوار جین (آبی) و موهای بهم ریخته (پریشان / ژولیده) در جلسات شورای شهر حاضر میشد عینک لنز گذاشت و کت و شلوار پوشید و کراوات زد. او نخستین کاندید مقام شهرداری تورنتو از حزب نیودموکرات بود. در این انتخابات شکست خورد، منتها بعدها معلوم شد که از کاندید برنده تنها چهار رای کمتر آورده بود. در این زمان برای مدتی بیشتر در دانشگاه فعال شد و شرکت مشاوره محیط زیست (۱۹) تاسیس کرد.
در سال ۱۹۹۳ برای ورود به پارلمان فدرال از منطقه ای در تورنتو کاندید شد که بیشتر رای دهندگان به لیبرالها گرایش داشتند و شکست خورد. اما سال بعد به شورای منطقهی تورنتو بازگشت و این بار به ریاست فدراسیون شهرهای کانادا (۲۰) و موقعیتی ملی یافت. سال ۱۹۹۷ دو باره برای پارلمان فدرال از منطقهی دانفورت ِ- تورنتو کاندید شد و همچنان از لیبرالها شکست خورد؛ یعنی همان منطقه ای که تا قبل از مرگش چهار بار متمادی نمانیده آن بود. اما بیکار ننشست و به نهادهای فعال در زمینهی محیط زیست و بازیافت انرژی طبیعی پیوست (۱۹۹۹).
در سال ۲۰۰۳ با ۵۳.۳ درصد آراء و با برنامهی بازسازی حزب به رهبری حزب نیو دموکراتها برگزیده شد و بر آنان که گرایش شان این بود که حزب را به میانه روی راهبرند پیروز شد. او گرایش نویی را در حزب سامان داد که هدفش دوری از راستگرایی بود. او که در مقام رهبری حزب، سمت نمانیدگی پارلمان دولت فدرال را نداشت تا به عنوان حزب نیودموکراتها به چالشهای پارلمانی در پارلمان بپردازد و بویژه صدای خود و حزبش را به رسانهها و مردم برساند، این کار را به یکی دیگر از اعضای حزب واگذاشت و خود که در تاثیر گذاری توسعهی ارتباطاتش چیره دست بود بدون داشتن کرسی در پارلمان هم قادر بود توجه رسانهها و مردم را بخود جلب کند. در این زمان سه برنامه را پیش میبرد: نقد سیاستهای دولت محافظهکار؛ ارزیابی و تحلیل رویکرد لیبرالها و گرایش آنها به سوی محافظهکاری؛ و همراه کردن مردم ایالت کبک با حزب نیودموکرات که در پیشبرد این برنامهها به طور نسبی موفق بود و به نحو بی سابقه ای بر شمارِ طرفداران حزب افزود. در انتخابات سال ۲۰۰۴ پارلمان فدرال، جک لیتون از منطقهی دانفورت – تورنتو کاندید شد و به پارلمان راه یافت. تمرکز جک لیتون در این انتخابات بر بهبود شرایط زندگی تهیدستان و بی خانمانها بود و حتی رئیس دولتِ لیبرال وقت را که از تامین هزینههای مسکن اجتماعی سرباز میزد مسبب مرگ بی خانمانها دانست. پیش از این گفتیم که او سمت نمایندگی خود در این منطقه را تا زمان مرگش حفظ کرد. الیویا چاو هم در این انتخابات شرکت کرد اما موفقیتی کسب نکرد.
سپتامبر سال ۲۰۰۶ در بیست و دومین مجمع حزب نئودموکرات در کبک سیتی (۲۱) ۹۲ درصد به او به عنوان رهبر حزب رای دادند. در همین مجمع، حزب فراخوانی برای بازگشت به کشورِارتش کانادا از افغانستان به تصویب رساند و دو روز بعدِ آن جک لیتون در ملاقاتی با حامد کرزی (۲۲) رئیس جمهور افغانستان دیدگاههای حزب در این زمینه را با او درمیان گذاشت و به او گفت از نظر حزب متبوعش، نقش کانادا در افغانستان باید همکاری در برقراری صلح و آرامش در این کشور و بازسازی این کشور متمرکز گردد. او همچنین در این زمان همراه ِ الیویا چاو از سربازانی که بخاطر خودداری از شرکت در جنگ عراق از امریکا به کانادا گریخته بودند حمایت کردند.
انتخابات سال ۲۰۰۸ و تصمیگیریهایش برای او با چالشهای پیچیده ای همراه بود. پیام او به شرکت کنندکان در این انتخابات این بود که حزب نیودموکرات: “حامی میز آشپزخانه است، نه حامی میز هیات مدیره شرکتها” و برنامههایی مبنی بر لغو معافیتهای مالیاتی شرکتهای بزرگ، توسعه مهد کودک همگانی، افزایش خدمات اجتماعی بزرگسالان، رایگان کردن داروهای ضروری و افزودن بر کمکهای مالی به دانشجویان را عرضه کرد؛ با این پیشبینی که تامین منابع مورد نیاز اجرای این برنامهها از محل صرفهجویی حاصل از خروجِ سربازان کانادایی از افغانستان امکانپذیر است. در این دوره هشت کرسی دیگر بر تعداد کرسیهای حزب نیودموکرات افزوده شد. اما دولت را محافظهکاران بهدست گرفتند، البته دولتِ اقلیت. در این شرایط جک لیتون در رویارویی با محافظهکاران تا پای تشکیل دولت ائتلافی با حزب لیبرال و بلوک کبکوا پیش رفت، با این شرط که شش نفر از وزیران دولت به استثنای وزیر امور مالی از حزب نیودموکراتها باشد و بقیه از حزب لیبرال، اما حزب بلوک کبکوا بدون داشتن وزیری در کابینه از ائتلاف حمایت کند. مذاکرات ائتلاف که عدول از برخی برنامههای انتخاباتی جک لیتون؛ از جمله حذف معافیت مالیاتی شرکتها و خروج سربازان کانادایی از افغانستان در آن گنجانده شده بود سبب شد بسیاری از اعضای حزب و بویژه چپها جک لیتون را مورد انتقاد قرار دهند که به کاهش محبوبیت او در حزب و کشور انجامید و متهم شد که برای ماندن در قدرت، اصول حزب را کنار گذاشته است. در برابر این ائتلاف نافرجام ائتلافی با عنوان “ائتلاف علیه ائتلاف” در سراسر کانادا شکل گرفت و برخی گفتند “لیتون باید برود”. او حتی کمی بعد پایش به منازعات سیاسی بین لیبرالها و محافظهکاران بر سر تصویب بودجه دولت اقلیت محافظهکار کشیده شد و به بودجهی محافظهکاران رای داد که سبب شد حمایت چپهای حزب را از دست دهد و ۱۲ درصد از حاضران در مجمع حزب (اوت ۲۰۰۹) به او رای منفی دادند.
در ماه مارچ سال گذشته ( ۲۰۱۱ ) اکثریت نمایندگان پارلمان از جمله نمایندگان حزب نیو دموکرات به سلب ِ اعتماد از دولت اقلیت محافظهکار کانادا که اکتبر سال ۲۰۰۸ سرِکار آمده بود، رای دادند، که به انحلال پارلمان و سقوط دولت انجامید. پارلمان منحل شد؛ انتخابات دیگری برگزار شد؛ که باز محافظهکاران پیروز شدند، و این بار به اکثریت آرا دست یافتند. اما حزب نئودموکرات هم به رهبری جک لیتون که به تازگی از بیماری سرطان پروستات رسته بود و یک جراحی را پشت سرگذاشته بود پیکار انتخابات را پیش برد و به پیشرفت چشمگیری دست یافت و برای نخستین بار در موقعیت حزب مخالف رسمی قرار گرفت. او در جریان این انتخابات افزون بر پیگیری و طرح برنامههای پیشینش، بویژه در زمینهی بهبود زندگی خانوادهها و رفاه بزرگسالان، برضرورت پیش بینی سقف معینی برای کارتهای اعتباری که به بدهکار شدن روزافزون مردم میانجامد تاکید کرد. در این انتخابات حتی او را به شروع به برقراری روابط نامشروع متهم کردند، در حالی که مقامات پلیس گواهی دادند که در این زمینه به چیزی دست نیافته اند. یک بار هم پیش ترها او و همسرش را متهم کرده بودند که با وجود بهره مند بودن از درآمد بالا، از مسکن ارزان قیمت اجتماعی استفاده میکنند که معلوم شد زن و شوهر از زمانی که حقوق شان از سقف مجاز بالاتر رفته است اجاره مسکن مذکور را به قیمت روز پرداخت میکرده اند که مورد تائید هیات مدیره تعاونی مربوط و دادگاه عمومی شهر تورنتو قرار گرفت. با این اوصاف نتیجهی سنجش افکار عمومی سال ۲۰۱۱ در مورد درجهی اعتماد عمومی به مقامات سیاسی کشور، قابلیتها و دیدگاههای آنان در مورد کانادا نشان داد این شاخص در مورد جک لیتون از ۸۰ در بارِ قبل به ۹۷ رسیده بود.
پارلمان این دوره که تشکیل شد جک لیتون تا یک ماه حزب را راه برد و نمایندگان نئودموکرات در پارلمان را هماهنگ کرد و در مجمع حزب در ونکور شرکت کرد، تا اینکه تعطیلات تابستانی پارلمان آغاز شد و او اعلام کرد به بیماری سرطان از نوعی دیگر (که هیچگاه از نوع آن بمنظور پیشگیری از نگرانی دیگران که به آن مبتلا بودند یا میشوند و ممکن است بهبود یابند سخنی بمیان نیاوردند) مبتلاست و برای درمان آن به مرخصی میرود تا بیماریش که بهبود یافت برگردد که دیگر برنگشت.
در کتابهایی هم که تالیف کرد همان گرایشها را دنبال کرده است: در بیخانمانی (۲۰۰۰ و ۲۰۰۸ همراه میشل شاپ کات) (۲۳) چنانکه از عنوان آن پیداست به بررسی مسئله مسکن و بی خانمانی از گذشته تا کنون و رشد آن در کانادا در دورهی حاضر در اثر عوامل طبیعی مثل سیل در ایالت کبک و ایالت مانیتوبا و طوفان یخ سال ۱۹۹۸ و یا در اثر سیاست گذاریهای اقتصادی و سیاسی با رویکردی چاره جویانه پرداخته است و در کتاب دیگرش بلند تر حرف بزن: ایدهیی که بکار کاناداییها میآید (۲۰۰۶) (۲۴) نگاه جامع نگرانهای به مسائل کانادا در پیوند با مسائل جهانی و نسل آینده دارد و در آن مشکلات محیط زیست و فقر و ایدز در کانادا تا بیکاری و مهد کودک و مسکن و آموزش را از طریق نقد سیاستهای دولتهای لیبرال (نئولیبرال) و محافظهکار بررسیده است و طرحی عملگرایانه برای باز سازی سیاست توسعهی کانادا و پیگیری مردم در این زمینه ارائه کرده است.
جد اندر جدش هم از سوی مادر و هم از سمت پدر در کار سیاست بودند. با اینکه به اطلاعاتی در مورد مادرِ جک لیتون، دوریس الیزابت استیونز (۲۵)، دست نیافتیم اما میدانیم عموی مادرش از شمار پدرانِ کنفدراسیون (۲۶) بود، که در قرن نوزدهم کشور کانادا را بنیان گزاردند. و پدرش، رابرت لیتون (۲۷)، سالها عضو حزب لیبرال کانادا (۲۸) بود، که بعدها به عضویت حزب محافظهکار پیشرو (۲۹) در میآید؛ و به عنوان عضو این حزب نمایندهی پارلمان فدرال شد و به عنوان عضو کابینه به دولت راه مییابد. گیلبرت لیتون (۳۰) پدر بزرگش نیز از اعضای ِ دولت ِ راست گرای ِ ایالت کبک بود که بدلیل خودداری دولت وقت از حمایت از مشارکت در جنگ دوم جهانی از سمت خویش استعفا داد. پدرِ پدر بزرگش فیلیپ لیتون (۳۱) فعال سیاسی عضو حزب اتحاد ملی اصلاح گرایان بود و فعال اجتماعی حامی نابینایان، و در سال ۱۹۰۸ انجمن نابینایان مونترال (۳۲) را بنیان نهاد و پیکاری برای برقراری مقرری مالی نابینایان به راه انداخت.
چنانکه بر میآید گرایش به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی در خانوادهی لیتونها همچنان ادامه دارد. سارا دخترش همکار ارشد بنیاد ِ استفن لوئیز (۳۳)؛ موسسهای مردم نهاد است که به فعالیتهای همپیوند با بیماری ایدز در کشورهای افریقایی یاری میرساند و پسرش مایک همین سال قبل (۲۰۱۰) بود که به عضویت شورای شهر تورنتو برگزیده شد.
سیاست
نفی و نفرت و عناد و طرد و انکارِ دیگران و حتی مخالفان در کارش نبود. متقابلا،هیچکس حتی مخالفان سرسختش در میان محافظهکاران انکارش نمیکردند. با حزبهای دیگر در مواضع مشترک همکاری میکرد؛ نتیجه برایش مهم بود، نه اینکه چه کسی کار را به نتیجه میرساند. فقط رهبر حزب نئودموکرات نبود؛ با کل ِ مردم کانادا پیوند داشت. مشهور بود که تنها رهبر سیاسی کاناداست که گرایش یکسانی نسبت به هر دو جمعیت انگلیسی زبان و فرانسوی زبان دارد و به کاناداییها به عنوان یک ملت مینگرد. ارتباط شخصی و بی واسطه و چهره به چهره با مردم بر قرار میکرد. هر کس از صبح خیلی زود میتوانست به بلک بری (۳۴ ) او زنگ بزند و حرفها و پیشنهاداتش به وسیلهی جک لیتون شنیده شود یا اگر مشکلی با او مطرح میشد میکوشید تا به برطرف آن یاری دهد. در بارهی این خصوصیتش گفته اند که هیچکس از سیاستمداران هم نسلِ او به اندازهی او با مردم پیوند نداشته است؛ همین ویژگی اش بود که مرگش مردم را تکان داد؛ میگفتند میخواستی، یا نمیخواستی، با او همراه میشد ی. همین هم بود انگارکه توانست کبک ِ جدایی طلب را گامی بلند به سوی همبستگی با تمامی کانادا پیش برد. با این اوصاف سودای تصاحب و تصرف رای مردم را نداشت، به همراه کردن مردم با ایدهها و برنامهها یش از طریق اقناع کردن آنها میاندیشید و در این طریق میکوشید. آدمِ مردم بود و حامی آنها؛ صدایی بود که مردم همیشه شنیدنش را از پارلمان کانادا انتظار میکشیدند. شماری در دفتر یادبود ِ سوگواریش یادداشتهایی با این مضمون نوشتند: ” به او رای نمیدادیم، اما دوستش داشتیم و برایش احترام قائل بودیم “. در برابر آراء مردم مسئولیت میپذیرفت. در خطابه ای که پس از پیروزی انتخابات ماه مه (سال ۲۰۱۱) که در مقایسه با انتخابات پیش (سال ۲۰۰۸) پیشرفت چشمگیری بدست آوردند (و پیش از این از آن یاد شد) در جمع همراهان ستاد ِ انتخاباتی، خطاب به رای دهندگان به کاندیداهای حزب نئودموکرات گفت شما به ما رای دادید که به بازیهای سیاسی خاتمه دهیم؛ شما به ما رای دادید که بر رشد اقتصاد بیفزائیم؛ شما به ما رای دادید که زندگی خانوادهها را بهبود بخشیم، بهداشت و درمان مردم را بهبود ببخشیم زندگی مناسبی برای بازنشستگان فراهم سازیم و تا آخرین نفر را از فقر نجات دهیم. من هر روز بر سر این دستور کارها کار خواهم کرد؛ با اینکه ما دولت را در دست نگرفتیم، فراتر از رفتارهای مخالفت جویانه حرکت خواهیم کرد. ما میتوانیم دولتی از نظر مالی پاسخگوداشته باشیم، نظام اقتصادی قدرتمند و عادلانه تر داشته باشیم و بر قدرت شرکتها تفوق یابیم، و در گسترش صلح در جهان مشارکت کنیم. اصلاح طلب بود و تفسیرش از اصلاح طلبی همان بود که زمانی به پسرش گفته بود: “تو میتوانی برای همیشه در انتظار بهترین شرایط باشی یا بهترین گزینه را در همان شرایطی که در آن قرار داری دنبال کنی”. و در همان خطابه افزوده بود، من هر چه زودتر با استفن هارپر (نخست وزیر دولتِ محافظهکار اکثریت انتخابات ماه می) (۳۵) پیروز انتخابات با کسب اکثریت کرسیها به گفتگو خواهم نشست؛ پیروزیشان را تبریک خواهم گفت و انتظاراتم را برای بهبود زندگی خانوادهها با او در میان خواهم گذاشت و همراه همهی کاناداییها برای آنها موفقیت آرزو میکنم؛ آنها موفقیت معنی داری داشتند، ما با هم کار خواهیم کرد و از پیشنهادهای مثبت آنها در پارلمان حمایت خواهیم کرد، و راه حلهای مشخصی برای بهبود زندگی کاناداییها ارائه خواهیم کرد، منتها اگر آنها از طریق درست خارج شوند با آنها مخالفت خواهیم کرد، مشی یی که پیش از این هم دنبال کرده ایم. همین هم شد و در همان فاصلهی کوتاه انتخابات تا مرگش، همین شیوه را دنبال کرد؛ از جمله در برابر سیاستهای دولت محافظهکار بر حقوق اتحادیهها ی کارگری پای فشرد مثل وقتی که، دولت محافظهکار ِ استفنهارپر بر آن شد که با تصویب لایحه ای اعتصاب کارگران پست کانادا را متوقف سازد، او پشت اعتصاب کارگران پست کانادا (۳۶) ایستاد.
قدرت رقیبش را نادیده نمیگرفت و از زمینههای موجودیتش غفلت نمیکرد. به اصل و اساس پارلمان اعتقاد زیر بنایی داشت. درک عمیقی از امر سیاسی و مناسبات سیاسی در سطحهای متفاوت محلی، ایالتی و ملی داشت. به نهادها و قوانین و کارگزاران در موقعیتی که در آن قرار داشتند احترام میگذاشت، اگر چه از نقد عملکرد آنها ابایی نداشت. پیشرفتها ی منتهی به توسعهی حزب نئودموکرات نیز به میزان درخور توجهی بر درک و شناخت و برنامه ریزیهای او استوار بود و بر تواناییهایش در برقراری و توسعهی ارتباطاتش با همگان. ازهمین رو بود که بسیاری پیروزی اخیر حزب نئودموکرات را به شخص و شخصیت او وابسته دانستند. یافتههای بررسیهای تحلیلی نیز بیانگر آن است که پیروزی اخیر حزب نئودموکرات حاصل تغییر جایگاه اجتماعی حزبهای کانادایی نبود و سیاستها و سیاستگزاریهای آنها از سال ۱۹۹۰ که حزب یاد شده تنها به هشت کرسی از پارلمان فدرال دست یافت تغییر چندانی نکرده است و این پیروزی به طور کلی به جک لیتون نسبت دادنی است. جانشینِ (موقت) او که پس از آنکه بیماریاش شدت گرفت او را بر این نقش برگمارد گفت: “او مظهر حزب نیودموکرات بود”. همین بود که پس از مرگش ادامهی کار حزب نئودموکرات به کار فروبستهی این حزب تبدیل شد و معلوم نیست این گره را چه کسی و چگونه خواهد گشود؛ و پرسش مقدر در بارهی سرنوشت این حزب اینکه چه کسی این حزبِ در آستانهی پیشرفت انکار ناپذیر را راه خواهد برد؛ کسی مثل جک لیتون که وقتی سخنرانی میکرد میلیونها نفر به سخنانش گوش دهند. حتی بسیاری از آنها که در کار سیاست اند نگرانند که پس از او شکافی عظیم در کار سیاست کانادا پیش آید و سرنوشت پارلمان کانادا با ابهام رو به رو شود. چرا که هم او بود که در پی سالها فروماندن کار سیاسی اصیل در این کشور فعالیت سیاسی اصیل را احیاء کرد و زمانی که بیشتر سیاستمدارانِ پشتیبانِ دولتها ی رفاه از ادامهی کار بازنشستند، برخاست و با اینکه بارها طردش کردند و انکار، عقب ننشست و فراتر از این رفتارها پیش رفت. خود او زمانی گفته بود تاریخ سیاست را در کانادا تغییر خواهد داد، و تا زمانی که زنده بود بر آن قرار پیش رفت و بر آنها که در کار فرسودن سیاست در کانادا بودند پیروز شد. هستند اما در برابر آنها که پس از مرگ او خود را باختند، پیش بینی میکنند که تداوم حضور او را میتوان در سامانی منسجم و مستحکم که برای حزب نئودموکرات بر جای گذاشت و اعتباری که به اعضای این حزب تفویض کرد و شور وشوق اعضای حزب که میراث اوست، جستجو کرد.
خوب میدانست چگونه خود را در موقعیت موفقیت قرار دهد، اما به دنبال خواستهها و نفع شخصی اش نبود، آدمِ مردم بود و مثل همهی مردم، اما به سرشت سیاستمدار. میدانست میخواهد به کجا برود. دستور کار روشنی برای کارهایش داشت. شتابزده عمل نمیکرد، بلند پروازی هم نمیکرد، اما از آنچه به فراست در مییافت که باید انجام دهد، در کمال آرامش و عقلانیت ِ همراه با برنامه ریزیهای عمیق عقب نمینشست و همچنان پیش میرفت و رفت تا دمِ مرگش. در نامهیی که در روزهای آخرِ عمرش به مردم و همراهانش نوشت از همه خواست: ” نگذارید کسی به شما بگوید نمیشود “. قبل از انتخابات ماه مه سال ۲۰۱۱ که حزب او ۵۹ کرسی از ۷۵ کرسی استان کبک را بدست آورد سه بار در دورههای قبل برای دستیابی حتی به یک کرسی هم توفیق نیافتند، تا آنجا که این بار گفتند او کبکیها را افسون کرده است. اما از این گونه آراء سرچشمه گرفته از احساس که بگذریم، جک لیتون از جذابیت مهار ناپذیری برخوردار بود. تنها عملگرا نبود، سری پرشور داشت و شوقی نامحدود و خوشبینی تردید ناپذیر. همسرش میگفت خیر خواه بود و بهروزی مردم را میخواست و عشق و امید او به مردم بود که همراهی مردم را با او بر میانگیخت. به مردم امید میداد و د ر کار آشکار ساختن انرژی و توان مردم بود.
به موفقیتهایش غره نمیشد. سیاستمدار یکبار مصرف نبود. هر پیشرفتی را به عنوان مرحلهیی از برنامههای دراز مدتی که داشت ارزیابی میکرد. فریبکار نبود، تعصب نداشت. عادت به مشورت و رایزنی داشت. برنامههای عام و کلی و دور برد، با هدفهای مشخص ِ ملموس قابل اندازه گیریِ معطوف به حقوق و رفاه گروههای مختلف اجتماعی داشت؛ رفاه اقتصادی خانوادهها و سلامت آنها با تاکید بر رفاه کودکان و بزرگسالان و جوانان در راس برنامههایش بود و عدالت اجتماعی؛ برنامههای افزایش شغل و امنیت شغلی را دنبال میکرد و دفاع از حقوق نیروی کار و از اتحادیههای کارگری. بعد از انتخابات ماه می که ۱۰۳ کرسی در پارلمان از آن حزبش شد تا روز مرگش یک بار پشت حقوق اتحادیههای کارگری شاغل در بخش دولت در برابر دولت اکثریت محافظهکار و پس از چندی در برابر تصمیم دولت اکثریت در مورد اجبار کارگران کانادا پست به بازگشت به کار یا اخراج آنها ایستاد و بر حقوق قانونی آنها پای فشرد؛ و حمایتش را از گروههای ضد فقر و بی خانمانها، مبتلایان به ایدز ادامه داد. با جدیت میخواست کانادا سربازانش را از افغانستان بیرون بکشد و با جدیت برنامههای توسعهی استفاده از انرژی طبیعی در مهار کردن آلودگی و پیشگیری از گرم شدن زمین را دنبال میکرد. برای اقتصاد سبز و حفاظت از محیط زیست میجنگید. خانهی کوچکی را هم که داشتند به گونه ای بازسازی کرده بودند که با حداقلِ مصرف انرژی به حداکثر کارایی دست یابند. بر مسکن ارزان قیمت تاکید میکرد و از ضرورت بر قراری حقوق دوچرخه سواران روی جادهها هم غافل نبود. میکوشید شهر را انسانی و قابل زندگی سازد. از دیگر برنامههایش این بود که بر مالیات شرکتهای بزرگ بیفزاید و از مالیات مشاغل و کسب و کار کوچک بکاهد؛ و به توسعهی کل کانادا و مردم فکر میکرد. زمانی به مصاحبه گری که از او پرسیده بود برای چه میخواهی نخست وزیر شوی ؟ گفته بود برای اینکه مادر بزرگ من به مراقبت نیاز دارد و بچهها که بزرگ میشوند باید بتوانند دبیرستان را تمام کنند و به کالج و دانشگاه بروند، برای اینکه مردم کار میخواهند و افزوده بود ما انتقاد داریم، اما برنامه هم داریم.
به انسانی کردن سیاست گرایش داشت. به همه فکر میکرد. در هر زمان جوانان را در نظر داشت و مشاورانی در میان جوانان کمتر از ۳۰ سال داشت. حرفش این بود که کسی نباید از بقیه عقب بماند. به همه کس و همه چیز احترام میگذاشت. همیشه در برابر همه کس و همه چیز احساس مسئولیت میکرد. دو روز قبل از مرگش نامهیی خطاب به مردم نوشت. مستند است که او از چند هفته پیش از انتشار این نامه در اوج بیماری روی این نامه کار کرد و دوازده بار پیش نویس آن را تغییر و او را برای برخی از همفکرانش فرستاد تا اطمینان یابد که دقیق و رساست و پیام او را؛ یعنی ضرورت پیگیری حقوق و مطالبات مردم را به دقت در برگرفته است. او حتی در این نامه نگران آن بود که چون او در اثر بیماری خواهد مرد به دیگر مبتلایان امید دهد که فرجام هر سرطانی مرگ نیست. دخترش گفت هیچگاه از پرداختن به مشکلات جامعه و اطراف خود دوری نمیکرد؛ در همان حال همیشه همراه خانواده اش بود، و یادش نمیرفت با نوه اش قدم بزند و اینکه هر روز به مادرش زنگ بزند.
فروتن بود و مودب، اما صریح؛ نیتش را پنهان نمیکرد. فریبکار نبود. صادقانه رفتار میکرد. حققیت را میگفت و نمیتوانستی از این کار بازش داری. یکی از شهرداران پیشین تورنتو گفته است تصمیمی را که میگرفت انجام میداد و اینکه او نظر مرا در مورد بی خانمانها تغییر داد. یکی دیگر از شهرداران ِ مخالف مشی سیاسی جک لیتون هم گفت روزی را به یاد میآورد که لیتون که آن روز جوانی ۲۹ ساله بود و تازه کار در شورای شهر به او گفته بود: ” برخیز اگر به چیزی اعتقاد داری بگو و بنشین “. با این اوصاف اهل مدارا و اهل مشورت بود. بجای اینکه فقط مخالفت کند. بارها به دیگران گفت: فقط مخالف نباش، نفی نکن، با برنامه بیا جلو.
۲۵ سال بر کار حزبی پای فشرد. خستگی ناپذیر بود. پر انرژی بود. فردای شبی که معلوم شد ۱۰۳ کرسی مجلس از آن حزب نیودموکرات شده است همراه همسرش به صورت فعال در یک گردهمایی با هدف جمع آوری منابع مالی برای امور خیریه و اجتماعی شرکت کرد که مدیر این جمعیت گفته بود: خدای من، فعالیتهای این مرد هیچوقت پایان نمیگیرد.
مرگ
گفتند تنها سیاستمداری بود که از پیش، یعنی از زمانی که بیماریاش شدت گرفته بود به ارزیابی پیامدهای مرگش پرداخته بود و در این زمینه تصمیم گرفته بود؛ از برگزیدنِ جانشین موقت برای مرتبه ای که در حزب نئودموکراتها داشت گرفته تا چگونگی برگزاری مراسم سوگواریاش و بیانیه ای که خطاب به مردم نوشت. دوستانش گفتند بارها در این مدت ما را به خانه اش دعوت کرد تا به او مشورت دهیم. همسرش بعدها از دو روز مانده بود به مرگش که با دو نفر از همکاران نزدیکش درمورد اینکه: “اگر از حزب کناره بگیرد چه میشود؟”؛ “اگر دیگر نتواند به فعالیتهایش در حزب ادامه دهد چه اتفاقی خواهد افتاد؟”؛ و “اگر بمیرد چه خواهد شد ؟” گفتگو میکرده یاد کرد، که همسرش از او میپرسد تا چه اندازه میتوانیم بیپرده حرف بزنیم؟ و جک که به روایت همسرش هنوز ذهنی تیز و هشیار داشته پاسخ میدهد: “کاملا!”. کشیش ارشد کلیسای بزرگشهر تورنتو که بیش از سی سال با او و خانواده اش دوستی داشت و تا واپسین ساعات زندگی در کنارش بود و در مرگش یکی از سخنرانان مراسم رسمی سوگواریش بود، گفت عصر روز قبل از مرگش که دیگر آشکار شده بود ساعات پایان زندگیاش را میگذراند با او و همسرش در خانه شان نشسته بودیم، جک لیتون خسته به نظر میرسید اما خندهرو. همسرش به من گفت میتوانم با جک تنها باشم؟ و ما را دقایقی تنها گذاشت و من در این دقایق دریافتم که او با مرگ راحت است؛ احساس میکرد زندگی سودمندی داشته و از کردههایش راضی بود و خواست در مراسم سوگواری اش از اندوهگین ساختن مردم پرهیز کنیم و آنها را به همبستگی فرابخوانیم و بخواهیم مسئولیت بپذیرند تا کشور را پیش برند. در همین راستا بود که در مراسم رسمی سوگواریاش خواننده ای که از کبک آمده بود ترانهی”برخیز” (۳۷) را اجرا کرد و همگان برخواستند و با کفزدنهای ممتد خواننده را همراهی کردند؛ و او که گفته بود به یاد روزی که چند ساعتی با جک لیتون گذرانده بوده و از او تاثیری به یاد ماندنی بر گرفته است، حداکثر توانش را برای اجرای هر چه بهتر برخیز بکار خواهد بست، فضایی از شور و شوق آفرید.
صبح زود همان روز که درگذشت و هوا هنوز تاریک بود مردم از پیر و جوان به خیابانها آمدند. خبرنگاران در گزارشهای شان آوردند که هرگز چنین جمعیتی را برای وداع با شخصیتی سیاسی بچشم ندیده بودند. پیکرش را برای آنها که میخواستند به صورت شخصی به او ادای احترام کنند، چهار روز در پارلمان کانادا در آتاوا و تورنتو قراردادند و مردم درصفهای طولانی که گاه ناگزیر بودند بیش از چهار ساعت در صف طولانی بایستند به او ادای احترام کردند. به همین ترتیب شب ِ پیشِ روزِ مراسم سوگواری اش هم اطراف روی تامسن هال (۳۸) گرد آمدند تا مگر به داخل تالار راه یابند یا بتوانند مراسم را همزمان از بیرون ببینند و برای آخرین بار با کسی که هم در خیابان مینشست و گیتار میزد که برای امور خیریه پول جمع کند و هم در پارلمان از حقوق کارگران دفاع میکرد وداع کنند. جنازه اش را که به طرف روی تامسن هال میآوردند با وجود حزن و اندوهی که بر فضا حاکم بود مردم به کف زدنها و شعارِ “جک متشکریم” بر غمزدگی آن فضا چیره شدند و آن سکوت را بر هم زدند.
کشیش ارشد کلیسای بزرگشهر تورنتو در وصف او در این مراسم گفت: “اگر فقط یک بار با جک ملاقات میکردی احساس میکردی که او تو را درک کرده و شنیده است”. جانشینِ (موقتش) نیکول تورمل (۳۹) گفت: “جای او را نمیتوان پر کرد، او تصویر ویژهای از خودش برجای گذاشت. حزب ما و سیاست در کانادا نمیتواند خیلی زود از زیر تاثیر مرگ چک لیتون در آید”. نخست وزیر کنونی کانادا از حزب مخالف جک لیتون دربارهاش گفت: “معلوم بود که مردم به او اینگونه احترام خواهند گذاشت، او از اعتبار سیاسی و از شناسایی گسترده ای برخوردار بود، بسیاری از مردم به او علاقه داشتند، حتی کسانی که به او رای نداده بودند. در واقع کاناداییها از پشتیبانانش گرفته تا مخالفانش به صورت یکسان فرصت یافتند تا به او احترام بگذارند و حق شناسی شان را به زندگی اجتماعی او ابراز دارند”. برایان مالرونی (۴۰) یکی از نخست وزیران پیشین کانادا که هیچگاه با دیدگاههای جک لیتون همراه نبود گفت: “او فقدان بزرگی است برای حزبش و از آن مهمتر برای کانادا. او سیاستمداری استثنایی و فردی استثنایی بود”.
تنوع گرایشها و گروههای شرکتکننده در مراسم بزرگداشت او چشمگیر بود. از بومیهای کانادا گرفته تا افرادی از قومیتهای گوناگون. نمایندهی بومیهای کانادا گفت: “بومیهای در مرگ این مرد ِ مردم در غم عمیقی فرو رفته اند”. نمایندگانی از میان مذاهب در مراسم او شرکت داشتند و به او ادای احترام کردند. گفته شد، مرگش همهی گرو ههای سیاسی را به حرکت درآورد، حتی آنها که با آرمانهای او همراه نبودند. گرچه معمول است که از سیاستمداران پس از مرگ انها با احترام یاد میشود، اما در مورد جک لیتون احترام به شخص او بود نه به موقعیتش؛ احترام به صمیمیت کسی بود که پرهیزگارانه و با پاکدامنی قلب مردم را نشانه میرفت و رام میکرد و شور و شوق شان را بر میانگیخت و خشم و ترس و تعصب را به صداقت و فصاحت و بلاغت و شکیبایی به نرمخویی و مهربانی بدل میکرد.
دنیادار مقدس و چه گوارای متوسط الحال توصیفش کردند. دربارهاش گفتند یا نوشتند که اعتقاد راسخ و شجاعت در او در هم تنیده بود. آوردند که متمدن بود و باز و در دسترس همگان و سیاست برا ی او مثل نفس کشیدن بود. نوشتند رویکرد مثبت و خوشبینانه ای در اندیشه و فکر و عمل داشت و این ویژگیهایش واگیر داشت. گفتند جک برادر ما بود، از یادش نمیبریم و کارهایش را دنبال میکنیم. یکی به خبرنگاری گفت روز مرگش پسرم از هالیفکس تلفن کرد و پرسید، پدر پس از مرگ جک لیتون در آتاوا چه میگذرد؟ وقتی برایش توضیح دادم، گفت میدانی که من از حزب نیودموکرات متنفرم، اما جک لیتون را دوست داشتم، او رهبر بزرگی بود. احساسات مردم در سوگ او نشان داد که مردم تا چه اندازه تشنهی سیاستمداریاند که الهامبخش باشد و از انسانیت اصیل بهرهمند. همین ویژگیهای او بود که مردم را به احترام به او وا میداشت. خدمتکار رستورانی که معمولا جک به انجا میرفت گفت من دلم برایش تنگ میشود، همه از مرگ او ویران شدیم. خیلی با محبت بود، همیشه میخندید.
همسر او در تمام طول سوگواری جک لیتون در میان مردم بود و هر گز آرامش و استحکامش را از دست نداد. او که خود نماینده پارلمان فدرال کاناداست با اینکه در این مراسم اوقاتی را با سیاستمداران میگذراند، اما میکوشید تا فرصت کافی برای در کنار مردم بودن را از دست ندهد. در مصاحبه ای گفت: “جک تلاش میکرد مردم را برانگیزد که در کنار یکدیگر یاشند و به هم یاری دهند” و از روزها و ساعات آخر زندگی او گفت که دشوار بود، اما نمیترسید. او خطاب به مردم گفت: “ما همه غمگینیم اما بیائید به عقب نگاه نکنیم، نگاه کنیم به آنچه میتوانیم بدست آوریم و پیش برویم”. وقتی خبرنگاری از چاو در باره زندگی با جک لیتون پرسید گفت: “ما هر لحظه با هم زندگی میکردیم و پیوندی عمیق و همه جانبه با هم داشتیم”. خود جک لیتون هم زمانی در مورد زندگی اش با اولیویا چاو گفته بود: “به طور مشخص با عشق آغاز شد و ما زندگی جذاب و دلپذیری با هم داشته ایم. اولیویا نقش اساسی در زندگی من دارد و در هر دقیقه و ثانیهی حضور من جا دارد”.
پی نوشتها
۱. John Gilbert “Jack” Layton
۲. New Democratic Party (NDP)
۳. Official Opposition Party
۴. Toronto—Danforth
۵. Province of Quebec
۶. Bloc Québécois Party
۷. Quebec Youth Parliament
۸. McGill University
۹. York University
۱۰. Toronto City Council
۱۱. Ryerson University
۱۲. Toronto University
۱۳. Toronto Eaton Centre
۱۴. Freedom of Speech
۱۵. Metropolitan Toronto council
۱۶. Olivia Chow
۱۷. Reformist Coalition
۱۸. Trinity—Spadina
۱۹. Green Catalyst Group Inc.
۲۰. Federation of Canadian Municipalities
۲۱. Quebec City
۲۲. Hamid Karzai
۲۳. Homelessness: how to end the national crisis / Jack Layton ; with Michael Shapcott. Toronto: Penguin Canada, 2008.
۲۴. Speaking out louder: ideas that work for Canadians / Jack Layton. Toronto: Key Porter Books, c2006.
۲۵. Doris Elizabeth Steeves
۲۶. Fathers of Confederation
۲۷. Robert Layton
۲۸. Liberal Party
۲۹. Progressive conservative Party
۳۰. Gilbert Layton
۳۱. Philip E. Layton
۳۲. Montreal Association for the Blind
۳۳. Stephen Lewis Foundation
۳۴. BlackBerry
۳۵. Stephen Harper
۳۶. Canada Post
۳۷. Rise Up
۳۸. Roy Thomson Hall
۳۹. Nycole turmel
۴۰. Brian Mulroney
منابع
– شهروند روزنامه فارسی زبان کانادا، اوت ۲۰۱۱.
– عزیزی، آرش، آشنایی با جک لیتون رهبر حزب نیودموکرات، شهروند، ۲۸ آپریل ۲۰۱۱.
– Ottawa Citizen: Tuesday, August 23, 2011.
– Toronto Star: Tuesday, August 23, 2011.
– The Globe and Mail: Saturday, August 27, 2011.
– The Globe and Mail: Saturday, August 24, 2011.
– Ottawa Citizen: Tuesday, August 28, 2011.
– Sunday Star: Sunday, August 28, 2011.
– Toronto Star: Wednesday, August 24, 2011.
– Ottawa Citizen: Thursday, August 25, 2011.
– Toronto Star: Tuesday, August 23, 2011.
– Ottawa Citizen: Friday, August 25, 2011.
– The Globe and Mail: Thursday, August 25, 2011.
– Toronto Star: Saturday, August 27, 2011.
– The Globe and Mail: Tuesday, August 23, 2011.
– From Wikipedia, the free encyclopedia, Jack Layton article