انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

زندگی در قرون وسطای جدید(۱)

امبرتو اکو برگردان عاطفه اولیایی

وقتی می گوییم که دوران ما قرون وسطای نوینی است، باید روشن کنیم به کدام جنبه و مفهوم قرون وسطی اشاره داریم؟ برای آغاز در نظر داشته باشیم که قرون وسطی به دو دوره ی تاریخی کاملا متمایز رجعت می دهد: یکی از سقوط امپراطوری روم در غرب تا سال ۱۰۰۰، دورانی سراسر بحران زده، منحط وشاهد تصادم های فرهنگی؛ و دیگری دورانی که از سال ۱۰۰۰ تا آنچه در مدارس به عنوان « اومانیسم » به ما معرفی می کردند طول کشید که به نظر تاریخدانان خارجی دوره ای بسیار پر شکوه بوده است. تاریخ دانان از سه رنسانس صحبت می کنند: دروه ی کارولنژین[۲]، دیگری طی قرون یازده و دوازده و بالاخره آنچه همه به عنوان رنسانس می شناسند.

دوران ما به کدامیک از آن ها شبیه است؟ امکان پاسخ به این سوال از طریق مطالعه ی تطبیقی متون مقدس ساده پنداری است زیرا که دوران ما شاهد چنان سرعتی در دگرونی است که وقایعی که طی پنج قرن رخ می داد امروزه طی پنج سال می گذرد. ثانیا مرکز دنیا اکنون همه جاست؛ امروزه تمدن ها و فرهنگ های گوناگون با وجود ناهمگونیِ رشد و توسعه شان در کنار یکدیگر می زیند. مثلا همزمان شاهد «شرایط قرون وسطایی» زیست در بنگال و زندگی پررونق و تجمل و عشرت طلبی نیویورکی ها هستیم. بنا بر این اگر در پی مقایسه باشیم،‌ باید توجه مان را بر تمدن و تاریخ بشریت بین قرون پنجم و سیزدهم بعد از میلاد معطوف کنیم. در واقع مقایسه ی دوره ای مشخص از تاریخ امروز با دورانی به طول هزار سال بازی بی معنی ای بیش نیست. قصد ما «نظریه پردازی در باره ی قرون وسطی» است ( گویی به دنبال عناصری برای ساختن قرون وسطایی معتبر باشیم).

عناصرتشکیل دهنده ی قرون وسطایی معتبر کدامند؟

اولا در هم شکستن صلحی تقریبا پابدار؛ قدرتی بین المللی که همه را در زبانی یکسان متحد ساخته ، ٱیین ها، ایدئولوژی ها، مذاهب، هنر و تکنولوژی ای که در مقطعی از زمان به دلیل عدم تواناییِ تحمل وهمپایی با موفقیت و رشد خود، فرو می پاشد. این از هم گسستگی به دلیل هجوم «بربرهایی» بود که لزوما بری از دانش نبوده بلکه رسوم و دیدگاه هایی تازه از جهان را به همراه آورده بودند. بربر ها با خشونت عمل کرده و با دست یازی به نظم اجتماعی مبنی بر پاکس[۳]،‌ در پی ثروتی از آن ها دریغ شده بودند و با خود مذاهب ونظرات جدیدی پراکندند. آغاز سقوط امپراطوری روم، نه به دست آیین مسیحی،‌ بلکه از گذشته ای دور و با پذیرش فرهنگ اسکندریه و کیش شرقی میترایسم و آستارته ( الهیت ـ اسطوره ی مصری) با گرویدن به افکاری نو در باره ی جادو، رفتار های جنسی و بالاخره امید ها و تصوراتی برای آمرزش و رهایی، تدارک شده بود. همراه پذیرش نژادی جدید ناچارا تمایزات دقیق و سختگیرانه ی طبقاتی از بین رفت،‌ تمایز بین شهروند و غیر شهروند ، اشراف و عوام از میان برداشته شد، تفاوت ثروت حفظ ولی تمایزات نقش های اجتماعی کم رنگ تر شدند. از این دگرگونی ها چاره ای نبود. روم در آن دوران با پدیده ی سریع انباشت آشنا شده و کسانی را به حکومت گماشته بود که ۲۰۰ سال پیش از آن طبقه ی پست تر شمرده می شدند؛ بسیاری از تعصبات مذهبی نیز رنگ باخته بودند. در یک برهه ی زمانی، حاکمین خدایان قدیمی، سربازان میترا و بردگان مسیح را می پرستیدند. البته هر سیستمی به طورسرشتی تهدید آمیزترین کیش ها را (حتی با تهدیدی ناچیز)، از بین می برد البته از نظر قانونی و از دیدگاه روامداری سرکوبگرانه[۴] هر حرکتی پذیرفته شده است.

فروپاشی نظامی، مدنی، اجتماعی و فرهنگی پاکس سر آغاز دورانی از بحران های قدرت و اقتصاد بود. اما نامیدن قرون وسطی همچون دوران «تاریکی» واکنشی کاملا قابل توجیه در برابر دخالت کلیسا در امور سیاسی بود. در واقع حتی قرون وسطای اولیه ( و شاید بیش از قرون وسطای بعد از سال های ۱۰۰۰) دوران شکوفایی و پویایی اندیشه بوده است. دورانی مملو از گفتگوهایی پر شور بین تمدن های بربر، میراث روم، و عوامل شرقی مسیحیت: دوران سیاحت و برخورد افکار، زمانی که راهبان ایرلندی به سرتاسر اروپا سفر کرده، تفکرات جدیدی پراکندند ، مردم را به خواندن تشویق می کردند و هر نوع دیوانگی را رواج می دادند. به طور خلاصه طی این زمان بود که هویت مدرن غرب به بلوغ رسید و در چهارچوب این قرون وسطی بود که می توان آنچه را که در دوران حاضر می گذرد، درک کنیم. با در هم پاشیدگی پاکس بحران و نا امنی آغاز شد، تمدن ها به جنگ با یکدیگر پرداختند و به آرامی طرح منشی جدید ریخته می شد که اگر چه عوامل اولیه ی آن از مدت ها پیش در کوره ی زمان تافته می شدند، خود بعد ها آشکار شد. بوئِتیوس[۵] که فیثاغورث را بر همگان شناساند و ارسطو را بازخوانی کرد، فقط به تکرار درس های گذشته نمی پرداخت، بلکه فرهنگی جدید عرضه کرد. وی در واقع اولین مرکز مطالعات را در دربار های بربرها بر پا ساخت.

امروزه تاریخ نویسان در فروپاشی پکس آمریکایی[۶] متفق القولند. کوشش برای مشخص نمودن « نوبربرها» بی ثمر است زیرا که واژه ی بربر همواره باری منفی و گمراه کننده داشته است. آیا چینی ها، جهان سوم ، معترضین جوان و یا پورتوریکویی هایی که نیویورک را شهری اسپانیایی زبان کرده اند را می توان نوبربر دانست؟ پاسخ به این سوال دشوار است. بربر های دوران سقوط امپراطوری روم چه اقوامی بودند؟ هان ها، گات ها و یا آفریقایی و آسیایی هایی که کانون امپراطوری یعنی بازرگانی و مذهب را اشغال کرده بودند؟ تنها قومی که ناپدید می شد رومی ها بودند، همان طور که امروزه لیبرال ها از بین می روند یعنی همان کارآفرینان انگیسی زبانی که روبنسن کروزوئه معرف فرهنگ عامه شان و مارکس وبر حماسه سرایشان است.

مدیرعاملان شسته رفته ی ساکن حومه ی شهرها تجسم همان فضایل روم باستان اند؛ لیکن در دهه های ۶۰ و ۷۰ پسران مو بلندشان، پانچوی مکزیکی می پوشیدند، سیتار می زند، متون بودایی واعلامیه های لنینستی می خواندند و غالبا ( همچون در اواخر امپراطوری) نگرش های متفاوت هسه، زودیاک، کیمیاگری، اندیشه مائو، ماری جوانا و تکنیک های جنگ چریکی شهری را آموختند. به نظر می رسد نسل ۸۰ دوباره به نسل پدر بزرگ حود متمایل شد. ولی این پدیده مربوط به قشر بالای طبقه ی متوسط است، نه بچه هایی که در خیابان ها بریک [۷] می رقصند.

چند سال پیش، جیوزپه ساکو[۸]، جغرافی دان ایتالیایی، نظریه ی قرون وسطایی شدن شهر ها را مطرح ساخت. اقلیت هایی که قبول نمی کنند جذب جامعه شوند، دسته های بزهکار تشکیل داده و هر کدام محله ای را قرق می کنند. ساکو که در سیه نا تدریس می کند می نویسد : به شبه کمون [۹] های قرون وسطایی نزدیکیم. روحیه ی طایفه ای [۱۰] را در میان ثروتمندان نیز می توان دید. اینان در پی اسطوره ی طبیعت از شهر فاصله گرفته و در باغ هایشان در حومه شهر با مراکز خرید خاص آن مناطق، مسکن گزیدند و بدین نحو خرده جوامع[۱۱] حومه ها پدید آمدند.

ساکو همچنین به مبحث ویتنامی کردن مناطق وشکل گیری تنش های مداوم به دلیل در هم شکستن توافق ها می پردازد. از جمله، مراکز قدرت در پی پراکنده سازی دانشگاه ها ( نوعی خنثی کردن دانشجویان) به منظور جلوگیری از تجمع توده هایند. در این شرایط جنگ داخلی مداوم، که نشانی از برخورد های اقلیت هاست، شهر بری از مرکزیت شده و همچون شهر های آمریکای لاتین، در چنگ جنگ های پارتیزانی اسیرمی شوند. « مسلح بودن دربان آپارتمان های مسکونی خود نماد عدم انسجام جامعه ی مدنی است. در این شهر ها ساختمان های عمومی به مانند دژند و برخی مناطق مسکونی را به منظور در امان بودن از حملات مسلحانه در محاصره ی خاک انباشت هایی هنری در آورده اند.[۱۲]» . کاهش جمعیت درقرون وسطی، بعضا به دلیل گرسنگی در کشور، رها شدن شهر ها، مشگل ارتباطات، نظام پستی، عدم کنترل مرکزی و نهایتا انحطاط روم بوده است، لیکن امروز به نظر می رسد ( در ارتباط با و پس از بحرانی شدن قدرت مرکزی) پدیده ای در جهت مخالف در شرف تکوین است: فراوانی جمعیت همراه با فراوانی وسایل نقل و انتقال و ارتباطات، عدم مسکونی ساختن شهر ها نه به دلیل ویرانی و رها شدگی بلکه به دلیل فوران فعالیت شهری. آلودگی هوا جایگزین عشقه هایی شده است که بنا های عظیم را می پوشاند و انباشت ذباله ساختمان های عظیم بازسازی شده را از شکل انداخته و در خود خفه کرده است. شهر ها مملو از مهاجرینند در حالیکه بومیان پس از خاتمه ی کار روزانه به حومه های سنگر بندی شده ی خود می گریزند. به تدریح تقریبا تمام اهالی منهاتن غیر سفید پوست خواهد بود و تورین تقریبا خالی از ایتالیایی های جنوبی می شود. البته همزمان در تپه ها و دشت های اطراف، با رعایت کامل اصول همسایگی، عدم اعتماد متقابل و جلسات رسمی، قصرها سبز می شود. حریق و بربرهای ستیزه جوی گذشته دیگر امروزه خطری برای شهر های بزرگ نیستند، اما کمبود آب، قطع برق و راه بندان ها شهر را طعمه ی خود کرده اند.

انحطاط فناری و فقر از مشخصات قرون وسطای اولیه بود. شاهد فاجعه ی کمیابی آهن، داستان هایی از دهقانانی است که برای یازیابی تنها داسش که به چاه افتاده بود می بایست در انتظار معجزه بنشیند (و در غیر اینصورت کارش تمام بود) . کاهش رعب آور جمعیت تا بعد از سال ۱۰۰۰ را کشت لوبیا، عدس و سایر مواد مغذی درمان کرد وگرنه اروپا از فقر تغذیه از بین می رفت ( رابطه بین لوبیا و نوزایی فرهنگی مسلم است). امروزه شرایطی وارونه ما را سر خانه ی اول بازگردانده است: پیشرفتی عظیم در فناوری باعث راهبندان ها، کژکاری ها [۱۳] و صنایع کشاورزی منجر به تولید خوراک های سمی و سرطان زا شده است.

بدین سان جامعه ی مصرفی حتی در بهترین شرایط، نه کالاهایی بی نقص وکامل بلکه کالا های کوچک مکانیکی و به درد نجور تولید می کنند ( چاقوی با کیفیت بالا را باید ازآفریقا خرید چرا که چاقو های آمریکایی دو بار مصرفند). جامعه ی فناورانه نیز به سوی کالاهای دست دوم و بی مصرف متمایل می شود و از سوی دیگر جنگل زدایی، عدم کشت، آلوده سازی آب، هوا، گیاهان و ازبین رفتن انواع حیوانات و غیره در جریان است.

امروزه امکان دیدن شهر های نزدیک محل سکونتمان کمتر از بازدید سند دیگو دُ کمپستلا و یا بیت المقدس است. راه های زیارتی نقشه ی اروپای قرون وسطی را شیار زده بودند ( و راهنما های جهانگردی فهرست خانقاه ها را به همان گونه که امروزه متل ها و هیلتن را ثبت می کنند، ارایه می دادند)،‌ به همان منوال امروزه خطوط هوایی آسمان را می شکافند، با این وجود سفر از رم به نیویورک بسیار آسان تر از سفر از رم به سپولتو ست.

البته می توان به این نظر اعتراض کرد که سیاحت جامعه ی نیمه کوچگر و ایلیاتی قرون وسطی چندان امن نبوده اند؛ تصمیم به سیاحت به معنای نوشتن وصیت نامه بود ( ر. ک به مسافرت Anne Vercos در بشارت جبرییل به مریم [۱۴] ـ از کلودل ـ) و مسافرت به مهنای برخورد با راهزنان، دسته های ولگردان و حیوانات وحشی بود. اما سیاحت های مدرن را نیر با این همه بازرسی ها برای پیشگیری از هواپیما ربایی نمی توان چنان شاهکاری از امنیت دانست، در واقع احساس کهن نا امنی نه تنها بازگشته است بلکه توقع می رود رو به افزایش بگذارد.

واژه ی کلیدی نا امنی است: نگرانی غالب بر این هزاره، خاتمه ای آخرالزمانی و فاجعه ای عظیم بوده است. حالا دیگر وحشت سال ۱۰۰۰ تبدیل به افسانه شده است اما در طول قرن دهم ترس از پایان جهان گسترده بوده و تنها در آخر هزاره بود که این روان پریشی رنگ باخت. و اما دردوران ما، موضوع بمب اتمی و و فاجعه ی زیست محیطی خود شاهد وجود همان وحشت أخرالزمانی است. در گذشته درمان این وحشت را در بازسازی امپراطوری روم[۱۵]می یافتند و امروز ایده ی انقلاب جای آن را گرفته است. این هر دوراه چاره با وجود متفاوت بودن هدف اولیه، هنوز چشم اندازی دلپذیر ارایه می کنند (البته این امپراطوری نیست که بازسازی می شود بلکه امروزه شاهد باز تولید کمون ها و برآمدن حکومت های مطلقه ی ملی [۱۶] به هدف کنترل عدم امنیت هستیم). اما نا امنی تنها «تاریخی» نیست بلکه روانی نیز است و با رابطه ی انسان ـ زیست محیط / انسان ـ جامعه همگون و یکی است. در قرون وسطی پرسه زنان در جنگل به گروه های بزهکار برمی خوردند، کسی به آسانی از شهر خارج نمی شد و مردم مسلح بودند. چنین شرایطی بسیار شبیه شرایطی است که در آن سفید پوستان طبقه ی متوسط نیویورک بعد از پنج بعد از ظهر، پا به سنترال پارک نمی نهند و یا بعد ازنیمه شب ( و زنان بسیار زود تر از نیمه شب ) سوار ترن زیر زمینی نمی شوند، تجربه ی انقلابیِ ربودن اموال و یا سفرا رواج پیدا کرده است، درست به همان منوال که رابین هود کاردینال ها را می ربود تا با چند نفر از همراهانش که محکوم به زندان و یا بیگاری شده بودند، مبادله کند. امروزه همچون گذشته و مغایر با عملکرد سنت ملل لیبرال، جنگ اعلام نمی شود و امکان آگاهی از این که آیا وضعیت جنگی است با نه امکان پذیر نیست. به همین دلیل در مناطق مستقل، از لگورن نا ورونا و مالت، ، لشگرهای امپراطوری در نقش هیئت های اجرایی و نیروهای چند زبانه، آماده ی اجرای دستورات فرماندهان نیروی دریایی اند که خود مستقلانه قادر به شروع جنگ یا اعمال سیاست های خودند.

در این مناطق وسیعِ طعمه ی نا امنی، دسته های واخورده و مطرود، ماجراجویان و دراویش ـ صوفیان پرسه می زنند. بحران عمومی دانشگاه ها، دانشجویان را به عیاران دوره گردی تبدیل کرده است که با رویگردانی از«مدرسین طبیعی» خود به اساتید غیررسمی چشم دوخته اند. از جانب دیگر صدقه گیرانی را می بینید که در پی خوشبختی عارفانه ( با توسل به مواد مخدر یا موهیت الهی ـ فرق چندانی ندارد ـ به خصوص به دلیل ارتباط ادیان غیر مسیحی با خوشبختی شیمیایی) از صدقه وخیریه زندگی می گذرانند. شهروندان بومی از پذیرش آنان سرزده و آنان را مورد ایذا قرار می دهند. همچنان که در قرون وسطی مرز بین دزدان و صوفی ـ دراویش دوره گرد بسیار کم رنگ بود ؛ مثلا منسون [۱۷] همان راهبه ای است که زیاده روی کرده و مانند اعقابش به آیین های شیطانی رو آورده است. همانند داستان فیلیپ خوش رو [۱۸] ‌ و تمپلار ها ( در فاجعه ی ماجرای سکسی شان) امروزه نیز توهین یک صاحب قدرت به حکومتی مشروع، خود او را هم نشانه می رود. محرک های عرفانی و آیین های شیطانی بسیار شبیه اند؛ ژیل دره[۱۹] که به جرم خوردن کودکان بسیاری زنده به آتش کشیده ‌ شد، از همراهان جنگی ژاندارک و همچون چه [۲۰] بسیارهم با جذبه بود. گروه های سیاسی دیگری نیز با مرامی همچون صوفی ـ درویشی دوره گردی، و اخلاق گرایی که ریشه در کیش های صومعه نشینان داشت، مانند فقر، رفتار زاهدانه و «‌خدمت به مردم»، اعلام وجود می کردند.

اگر این تشابه به نظرتان نامعقول می آید کافی است به تفاوت آشکار بین راهبانی که تحت لوای مذهب، در خلوت صومعه با شدت و خشونت، به مراقبه می پرداختند و فرانسیسکن های فعال و توده گرا [۲۱] ‏، (همان فرانسیسکن های جزمی و غیر قابل انعطاف، که داوطلبانه از جامعه ای که به نظرشان شیطانی، منحط و سرچشمه ی از خود بیگانگی و روان پریشی می آمد، انزوا طلبیدند)، نظر بیفکنید. هر گروه دگر اندیش و مرتد های خود را ایجاد می کند؛ حملات فرانسیسکن ها و دمینیکن ها نسبت به یکدیگر هیچ تفاوتی با رد و بدل های تروتسکیست ها و استالینیست ها ندارد. این برخورد ها به هیچ وجه بیهوده و به منظور ایجاد بی نظمیِ بی هدف نبوده، بلکه بر عکس نمایشی از نیرو های جدیدی است که در پی ترسیم تصویر جدیدی از زندگی جمعی اند که بدون مبارزه علیه «‌ نظام» موجود و عدم تحملی آگاهانه( نظری و عملی) امکان شکل گیری ندارد.

مقایسات فرهنگی و هنری این دو عصر بسیار پیچیده ترند. از یک سو تطابقی وجود دارد: هر دو دوران، به انحاء مختلف ولی با آرمان های آموزشی و استتار ایدیولوژیکیِ پدر سالارانه ی مشابهی ( به هدف در اختیار گرفتن اذهان) ، از طریق ارتباطات بصری، کوشش در پل زدن بین فرهنگ فرهیخته و عامه می کنند. در هر دو دوره، نخبگان متون مباحثات را تهیه کرده، سپس دانش زمان، داده های اصلی و ساختار ایدئولوژی غالب را برای عامه به تصویر ترجمه می کنند. قرون وسطی دارای تمدنی بصری است: کلیسا ها کتبی سنگی و عظیم اند و در واقع تبلیغات و داستان های مصور عرفانی وظیفه ی توضیح همه چیز را از ملل روی زمین تا هنر و کار های دستی، روز ها و سال ها، فصول بذر افشانی و درو، اسرار مذهب ، صحنه هایی از تاریخ مقدس و یا کفر آمیز و بالاخره زندگی مقدسین را ( سرمشق هایی عالی از رفتار ـ مانند ستارگان وخوانندگان موسیقی پاپ امروزه ـ نخبگانی بدون قدرت سیاسی ولی با شخصیتی بسیار مجذوب کننده ـ‌) بر عهده می گیرند.

در کنار این بنگاه (تجاری) عظیم فرهنگ مردمی، فرهنگ آموختگان بر تخته پاره های فرهنگ گذشته تولید می کنند. به عنوان مثال به قوطی های معجره ی کرنل و یا آرمان، دانشکده ی ارنست، ماشین های تولیدی بی فایده ی مورانی و یا تنیگلی [۲۲] فکر کنید و خود را در فضایی بدون هیچگونه رابطه با رافایل یا کنو وا [۲۳] ولی ذائقه ای بسیار شبیه زیبایی شناسی قرون وسطایی می یابید: در اشعار، ترانه ها و معما ها، واژه ـ استعاره های ایرلندی[۲۴]، اشعار موشح[۲۵] ، اجزاء زبانی نقل قول های پاند و یا سنگینتی [۲۶]، بازی های دیوانه وار واژه ایِ ویرژیل بیگوره و ایزدور سویل [۲۷] که به راحتی متون جویس را تداعی می کند ( و او خود می دانست) و یا رساله های شعر و تمرین های نگارش نحوی زمانی که نوشته های گودار را به خاطر می آورد، بخصوص علاقه ی مفرد به جمع آوری و فهرست سازی که تجسم عملی اش در خزانه داری کلیسا ها و شاهزادگان متبلور است؛ جایی که همه چیز از یک تیغ تاج مسیح گرفته تا تخم مرغی داخل تخم مرغ دیگر، شاخ اسب شاخدر، حلقه ی ازدواج یوسف قدیس، جمجمه ی جان قدیس در دورازده سالگی ( اشتباه از راوی) یافت می شود.

تمایزی بین اشیاء زینتی و مکانیکی نبود ( رباتی به شکل آلت مردانه با حکاکی بسیار هنر مندانه از طرف شارلمانی به هارون الرشید هدیده شده بود ـ جواهری متحرک ـ اگر چنین چیزی وجود داشته است)‌؛ و هیچ تمایزی بین خلق هنری و اشیاء جالب، تولید صنعتگر و هنرمند، بین «متکثر» و اصل و بلاخره بین لامپ های هنر نو[۲۸] ، یک دندان کوسه، یک کار هنری و یافتنی های جالب بازار مکاره وجود نداشت. تمایل به رنگ های اجق وجق و نور و به مفهوم عنصر مادی لذت بسیار نمایان بود. این که در گذشته گلدان های طلایی را به زبرجد می آراستند تا نور خورشید را از شیشه های رنگی کلیساها بتاباند و امروزه با سور چندرسانه ای جلوه های آب و نورافکن های چرخان سیرک های برقی، مردم را شگفت زده و مبهوت می کنند تغییری در اصل مطلب نمی دهد.

به گفته ی هویزینگا [۲۹] برای درک زیباشناختی قرون وسطی باید به شگفت زدگی بی تمیز[۳۰] بورژوایی فکر کنیم که به شیئی عجیب و قیمتی می نگرد. البته هویزیگا در چهارچوب زیباشناختی پسارمانتیسم تحلیل می کرد، امروزه چنین واکنشی از جانب نوجوانی که پوستر یک دایناسور، موتورسیکلت، و یا جعبه ی جادویی ترانزیستوری مشعشع کننده ی نور (یعنی پیوندی از جواهرات بربری و فناوری در دورنمایی علمی ـ تخیلی) مواجه می شود، مشهود است.

هنر امروزه همچنان هنر قرون وسطایی نه سیستماتیک بلکه برهم نهاده و ترکیبی است: امروزه نیز مانند آن زمان همزیستی تجربیات پر بار نخبگان و بنگاه های عوام پسند کننده ( رابطه ی بین متون تزیین شده و کلیسا ها با رابطه ی موما ـ موزه ی هنر های مدرن ـ مشابه است)، با رد و بدل ها و به قرض گرفتن های مداوم و دو جانبه؛ بیزانتینی کردن آشکار، تمایل شدید به فهرست ها، هم گذاردها [۳۱]، انباشت های اشیاء ناخوان ناشی از نیاز به از هم گسیختن و بازنگری تکه پاره های دنیای قبلی که شاید متوازن و هماهنگ بوده لیکن امروزه مجهور و بلااستفاده است.

یک صومعه (در جایی دور افتاده در خارج از شهر ، محصور در استحکامات و دیوار هایی بلند، فوج بربرها، راهبه هایی که دور از قیل و قال دنیا ، زندگی خود را وقف پژوهش های خود کرده اند ) شباهت بسیاریی به یک دانشگاه آمریکایی دارد. بعضی وقت ها شاهزاده ای یکی از راهبان را برای مشاورت می خواند و او را فرستاده ی خود به کاتای [۳۲] می نمودو به این طریق وی با بی تفاوتی کامل از راهبگی به زندگی غیر مذهبی وارد می شد و پس از کسب قدرت با همان وسواسی که کتب یونانی را جمع آوری می کرد در پی تسلط بر دنیا بود. نام این شخص می توانست گربرت د اوریاک باشد یا مک نامارا، برتراند کلروو باشد یا کیسینجر، در پی صلح باشد یا جنگ طلب ( مانند آیزنهاور که پس از پیروزی در چند جنگ به صومعه بازگشته و رییس دانشگاه می شود و بعد دوباره ، وقتی توده به او لقب قهرمان پر جذبه می دهد، به خدمت امپراطوری برمی گردد).

به نظر نمی رسد این صومعه ها که با استفاده از وسایل الکترونیکی پیچیده اطلاعات گذشته را پاره پاره یافته و سرهم می کنند (به طوری که اسرارشان هرگز کاملا افشا نمی شود)، رسالت ثبت،حفظ و انتقال ثروت فرهنگی گذشته را بر عهده گرفته باشند. قرون وسطی رنسانسی مجذوب باستان شناسی را تولید کرد. در واقع قرون وسطی چیزی را حفظ نکرد بلکه دوران تخریبی بی پروا و حفاظتی نامنظم بود: دستنوشته های اصلی را گم ولی برخی بی اهمیت را حفظ نمود؛ اشعاری شگفت انگیز را نادیده گرفت تا با معما یا دعا جایگزین کند؛ متون مقدس را تحریف کرد، به برخی قسمت ها افزود و به این ترتیب کتب «خود» را نوشت. قرون وسطی بدون آگاهی از شهر های یونانی ( پولیس) جوامع اشتراکی خود را ایجاد کرد، به پندارِ یافتنِ انسان های یک پایی که دهانشان در شکمشان بود، به به چین رفت و حتی شاید با استفاده از نجوم بطلمیوسی و جغرافیای اراتوستن[۳۳] قبل از کلمبوس به آمریکا رسیده بود.

گفته اند که قرون وسطای ما عصر « انتقال دایم» است و محتاج به شیوه های جدید انطباق است. مساله ی ما نه حفظ گذشته ی علمی، بلکه یافتن نظرباتی برای بهره گیری از آشفتگی و ورود به منطق کشمکش و ستیز است. فرهنگ نویی، پرورده ی آرمان شهر پدید خواهد آمد( که البته حالا دیکر هویداست): فرهنگ انطباق دایم. قرون وسطی دانشگاه ها را به همین شکل و با همین بی فکری که کشیشان دوره گرد امروز در پی تخریب و شاید تغییرش اند، اختراع کرد. قرون وسطی میراث گذشته را نه از طریق واکشی [۳۴] و خواب آلودگی بلکه از راه استفاده ، ترجمه و باز استفاده ی دایم حفظ کرد؛ با آمیخته ای از دلتنگی، امید و نا امیدی کاری بس عظیم را از طریق بازسازی با باز مانده های گذشته به سر رساند.

در پس عدم تحرک و جزم گرایی ظاهری، قرون وسطی در واقع دوران یک « انقلاب فرهنگی» بود و طبیعتا متاثر از قتل عام ، طاعون، عدم تحمل و مرگ. هیچکس ادعا نمی کند که قرون وسطی چشم اندازی شاد ارائه می کند.

نفرین چینی ها چنین است: «باشد که در دورانی جالب زندگی کنید».

یادداشت ها :

[۱] – Living in the New Middle Ages .Umberto Eco: Travels in Hyper Reality ،۱۹۷۷ edition، p. 73

[۲] قرون وسطای کرولنژی، دوره ای از فعالیت های فرهنگی در امپراتوری کرولنژ ( از اواخر قرن هشتم تا قرن نهم ) و ملهم از امپراطوری مسیحی قرن چهارم بود. در طی این دوران به ادبیات، نگارش، هنر، معماری، فقه، علم العبادات، و مطالعه ی کتاب مقدس رو شد.

[۳] – دارگونه ی صلح Pax پکس رومی با پگس اگوستوس: دوره ای حدودا ۲۰۰ ساله ( از ۲۷ ق.م تا ۱۸۰پ.م) در تاریخ که روم باستان جنگ به خود ندید.

[۴] -هربرت ماکوز، که به پدر چپ نوین معروف است، در ۱۹۶۵، کتاب روامداری سرکوبگرانه را نوشت. به نظر وی لازمه ی بنیاد یک «روامداری آزادی بخش» سرکوب برخی و دیدگاه آن هاست

repressive tolerance

روامداری آزادی بخش به معنای عدم تحمل جنبش های راست و تحمل جنبش های چپ است. »

بطور مسلم نمی توان از هیچ دولتی توقع داشت اساس براندازی خود را بچیندِ اما در یک دمکراسی این حق مردم است ( منظور اکثریت مردم) . این به معنای ازاد گذاردن رشد اکثریتی فروپاشگرانه است و چنانچه با موزش و یا سرکوب از رشد چنین جمعیتی ممانعت شود،‌ لزوما دست یازی به روش های عیر دمکراتیک برای رها ساختن آن در دستور کار است: از جمله ممانعت از آزادی بیان و تجمع گروه هایی که با تکیه بر نژاد،‌ و مذهب، به خشونت، مسلح سازی، شووینسم و تمایز پرداخته و یا از گسترش خدمات عمومی امنیت اجتماعی، و خدمات بهداشتی ممانعت می کنند».

در تارنمای زیر می توانید بیشتر در این باره بخوانید:

The new left’s doctrine of “repressive tolerance”

[۵] Boethius/ فیلسوف ایتالیایی قرن پنجم و ششم میلادی

http://sharifphilosophy.com/?p=145

https://musicbrainz.org/artist/febb8d96-761d-4c19-b0c3-cb53d8a2dd52

[۶] Pax Americana

[۷] ۴- break dancing

[۸] Giuseppe Sacco

[۹] ۵ – contrada

[۱۰] ۶- clan

[۱۱] ۷ – microsociety

[۱۲] – شهر و جامعه رو در روی قرون وسطای جدید: اکو – میلان ، پومپیانی- ۱۹۷۳

[۱۳] – malfunction

[۱۴] – L’ announce faite å Marie

[۱۵] renovatio imperii

[۱۶] سلطنت ملی رامی توان به عنوان شکلی از حکومت که در قرن سیزدهم در غرب اروپا شکل گرفت تعریف کرد. در آن زمان پادشاه و بوروکراسی اش بر اخذ مالیات و وفاداری توابعش به قیمت کاهش قدرت کلیسا کنترل داشت.

[۱۷] ـ Charles Manson / شاید منظور اکو چارلز منسن باشد http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%86%D8%A7%D8%B1%D9%84%D8%B2_%D9%85%D9%86%D8%B3%D9%86

[۱۸] ـ Philippe le Bel ( فیلیپ چهارم پادشاه فرانسه ـ ۱۲۸۵ تا ۱۳۱۴ ـ معروف به فیلیپ خوش رو)

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%DB%8C%D9%84%DB%8C%D9%BE_%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85_%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3%D9%87

[۱۹] Gilles de Rais http://en.wikipedia.org/wiki/Gilles_de_Rais به گفته ای به دار آویخته شد (‌مترجم)‌

[۲۰] شاید منظور اکو چه گواراست؟ -ـ مترجم ـ‌

[۲۱] پوپولیست

[۲۲] http://en.wikipedia.org/wiki/Jean_Tinguely شاید منظور اکو ژان تینگلی باشد

[۲۳] http://en.wikipedia.org/wiki/Antonio_Canova

[۲۴] مثلا “path-whale” به جای sea

[۲۵] acrostic: اشعار رمزی. مثلا با حروف اول و آخر و یا …. از شعر عبارتی یا واژه ای را می سازد

[۲۶] Pound و Sanguinetti

[۲۷] Virgile of Bigorre و Isodore of Seville http://en.wikipedia.org/wiki/Isidore_of_Seville

[۲۸] art nouveau به اختصار یک جریان فلسفى فرهنگىى وهنری ست که در أواخر قرن نو زدهم

در بخشى از ممالک اروپاییى در فرانسه آلمان إیتالیا و ……. و نیز بخصوص أمریکا شکل میگیرد وقالب وأرزش های بنیادین آن با إرزش هاى اکادمیک تناقض فراوان دارد. جنبه هاى نمادین ازاسطوره هاى یونانی تا هنر قرون وسطى و شرقى در آن یافت می شود. در إیتالیا به آن أستیل لیبرتى ـ estile LIBERTI ـ می گویند. آنتونیو سنت النا در ایتالیا کار هاى زیادى در این زمینه دارد که در ان فضا و struttura ـ ساخت ـ و دکتورا سیون در هم امیخته و یک زبان مشترک دارند. ( مترجم)

[۲۹] Huizinga

[۳۰] indiscriminate

[۳۱] assemblage

[۳۲] بدیلی برای چین در انگلیسی Cathay ، Catai

[۳۳] http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%AA%D9%86

[۳۴] hibernation