انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

زنان و سالمندی در ایران در گفتگو با لادن رهبری

سالمندی اساسا دوران دشواری است و آن هم به دلیل باورهای فرهنگی و مردمی پیرامون مفهوم سالمندی است که اساسا گویای یک تبعیض سنی است. این مساله مختص ایران هم نیست. یک تحقیق در دانشگاه هاروارد که نتایج آن مشابه تحقیق گرین والد و همکارانش در آمریکا در سال ۲۰۱۳ است، نشان داده است که ۸۰ درصد مردم گرایش به تبعیض سنی دارند و اکثر جوانان منش های منفی نسبت به سالمندان بروز می دهند. اگرچه ممکن است که سالمندان لزوما با انزوا به معنای تنها ماندن و یا ترک شدن توسط خانواده هایشان مواجه نباشند، اما به دلیل همین افت منزلت اجتماعی دوران سختی و تنهایی را سپری می کنند…

آیا زنان ایرانی زودتر از موعد سالمند میشوند؟ این به مسائل بیولوژیکی آن ها بیشتر ربط دارد یا مسائل روانی و اجتماعی؟

سالمندی بیش از آن که در ارتباط با یک دوره ی خاص از زندگی یا سن جسمانی باشد، یک برساخته اجتماعی است که چند بعد دارد. یک بعد از آن بعد زمانی است. یعنی این که صرف نظر از این که فرد چه ویژگی های جسمانی یا روانی دارد، زمانی که مثلا از ۶۰ سال به بالا سن داشته باشد سالمند نامیده می شود که این رقم هم خود قراردادی است و بسته به زمینه اجتماعی متفاوت است. مثلا سازمان ملل ۶۰ سال سن را یک رقم جهانی برای آغاز سالمندی اعلام می کند؛ اما سازمان بهداشت جهانی در آفریقا به این نتیجه می رسد که در کشورهای آفریقایی ۵۰ سال رقم واقعی تری برای آغاز سن سالمندی است. بعد دوم، بعد جسمانی است و در ارتباط با کاهش طبیعی بازده عمومی بدن است. از دندان ها گرفته تا قلب و عروق و دستگاه گوارشی، تمام اعضای بدن با بالا رفتن سن دچار اختلالات طبیعی می شوند. اما سن متوسط آغاز این مشکلات و سنین خطر در کشورهای مختلف جهان تفاوت­ های عمده ای با هم دارند. بعد سوم بعد روانی است. بالا رفتن سن به دلیل تغییرات جسمانی، تغییر در الگوهای مسئولیتی، وظایف و تجربیات کسب شده در دوره زندگی، تغییرات پیچیده ی روانی را با خود به همراه می آورد. برای نمونه، زمانی که فرزندان شما صاحب فرزند می شوند، شما ممکن است ناخودآگاه مفهوم پردازی جدیدی از موقعیت اجتماعی خود انجام داده و احساس سالمندی داشته باشید، زیرا تعاریف موجود در جامعه نوه دار شدن را موازی با سالمندی تعریف کرده است. در حالی که نوه دار شدن در گستره ی سنی وسیعی رخ می دهد و مختص گروه سنی خاص نیست. به تبع این تعریفی که در اجتماع وجود دارد، ویژگی های روانی و رفتاری نیز گاه ناخودآگاه و گاه فعالانه توسط کنشگر اجتماعی تطبیق داده می شود. البته این تغییرات روانی هم بسیار زمینه مند است. بعد چهارم، بعد اجتماعی است. در این بعد الگوهای حرکتی، تعامل اجتماعی، اشتغال، گذران اوقات فراغت و سایر الگوهای فعالیت در اجتماع معیار سالمندی محسوب می شوند. مثلا بازنشستگی و پایان فعالیت­ های شغلی می تواند به عنوان زمان کاهش فعالیت های اجتماعی – اقتصادی و شروع سالمندی در نظر گرفته شود.

بنابراین هر گونه مقایسه سالمندی در کشورهای مختلف باید با احتیاط بسیار، و با توجه به ابعاد مختلف صورت بگیرد. اگر در چهارچوب این چهار بعد به وضعیت زنان نگاه کنیم، وضعیت زنان ایرانی در چهار بعد معرفی شده یکسان نیست. از نظر بعد زمانی در ایران، به دلیل برداشت های فرهنگی مختلف از سن و سالمندی در اجتماعات ایرانی نمی توان به یک سن واحد رسید. این به دلیل گستره ی وسیع فرهنگی و تنوع بالای فرهنگی در ایران است. از نظر جسمانی، که فکر می کنم معیار عمومی و مردمی تری برای سنجش سالمندی است، وضعیت زنان و مردان قابل مقایسه است. مطالعات در زمینه ی شکاف جنسی بهداشت و سلامت در ایران نشان داده است که این شکاف به مراتب کمتر از شکاف جنسی در فعالیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. با این وجود می توان در مورد کیفیت و کمیت خدمات بهداشتی ارائه شده به زنان و تمرکز آن روی سلامت باروری و بهداشت مادری و کم رنگ تر بودن سایر بخش ها بحث کرد. مساله جنسی دیگری که پیرامون سالمندی اهمیت دارد این است که به دلیل بالا بودن امید به زندگی زنان، ما با جمعیت سالمند زن بزرگ تری مواجه هستیم و سلامت جسمانی این جمعیت نه تنها در ایران، بلکه در سایر کشورهای در حال توسعه نیز، که نمونه های بارز آن در آمریکای لاتین وجود دارد، در حال کاهش است. از این منظر، این حرف که سالمندی زنانه شده است درست است. از طرفی به نظر می رسد که سالمندی کمتر از منظر روانی و اجتماعی، یعنی در ارتباط با مسئولیت ها و مسیرهای دوره زندگی و فعالیت های اجتماعی به بحث گذاشته می شود. ایران در شاخص شکاف جنسی مشارکت اقتصادی نیروی کار از میان ۱۴۲ کشور جهان در سال ۲۰۱۴، رتبه ۱۴۰ را دارد. زمانی که وضعیت عمومی زنان در بازار کار چنین باشد، زنان در سنین سالمندی امنیت اقتصادی نخواهند داشت. در سال ۲۰۱۱ در ایران ۳۷.۲ درصد مردان گروه سنی +۶۵ شاغل بوده اند در حالی که این رقم برای زنان همان گروه سنی ۵.۱ درصد است. شاخص های اقتصادی دیگر مانند برابری درآمد هم چنین وضعیتی دارند. اگرچه زنان عموما اشتغال خانگی دارند، اما این نوع از فعالیت ها مزیت اقتصادی ندارند و تعاملات اجتماعی شان را نیز بسیار محدود می کند. این که از افسردگی به عنوان یک بیماری زنانه در دوران های مختلف زندگی زنان از جمله دوران سالمندی یاد می شود، خود مساله ی معناداری است. زنان به دلیل مشکلات جسمانی و اقتصادی و وابستگی مداوم برای تامین نیازهای اولیه زندگی با فشارهای روانی مواجه هستند. گفته شده است که تابوهای ازدواج در سنین بالا نمی گذارد زنان سالمند ازدواج کنند؛ من معتقدم این که برخی زنان سالمند تنها به دلیل این که نمی توانند از نظر اقتصادی خود را تامین کنند و به مردان برای حمایت از آنان احتیاج دارند ازدواج می کنند، مساله به مراتب مهم تری است. همتی و همکارانش در یک مقاله که مجله سالمندی در سال ۸۷ چاپ شده است نشان داده اند که مردها بیش از زنان در خانه های سالمندان دچار تنهایی می شوند. بنابراین، به دلیل توزیع جنسیتی منابع اقتصادی، زنان بیش از هرچیز نیازمند حمایت اقتصادی در دوران سالمندی هستند که این خود مستقیما به میزان اشتغال زنان در طول دوران زندگی ارتباط دارد. از طرفی در حال حاضر، نرخ باسوادی مردان در سنین سالمندی خیلی بیشتر از زنان سالمند است. این مساله در برخی استان ها مانند سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی و … برجسته تر است. همین معضل الگوهای فعالیتی زنان را نیز کاهش داده است. در مجموع به نظر می رسد سالمندی و زنانه شدن آن در ایران در کنار ابعاد جسمانی و روانی، یک مساله اساسا اجتماعی – اقتصادی است.

دومین سئوال اینکه با توجه به اینکه جمعیت ایران رو به سالمندی پیش میرود، آیا فکر میکنید سالمندی زنان ایرانی در آینده با مسائل و مشکلاتی روبرو خواهد بود؟

با توجه به مباحثی که در پاسخ به سوال اول مطرح کردم قطعا مشکلات و مسائل وجود خواهد داشت. شکاف جنسی کشورمان از سال ۲۰۰۶ تاکنون تغییر چندانی نداشته است. عموما هر سال یکی دو پله بیشتر در رتبه ی جهانی حرکت نکرده ایم و مثلا سال ۲۰۱۴ رتبه مان از سال ۲۰۱۳ بدتر شد. این بدان معناست که زنان در بهداشت، در فعالیت های اقتصادی، سیاسی و در تحصیلات و آموزش سهم کمتری نسبت به مردان به خود اختصاص داده اند. ضمن این که شکاف جنسی در فعالیت های اقتصادی-شغلی و فعالیت های سیاسی بسیار بالا است و ما سال هاست که جزو پایین ترین رتبه های جهان در این شاخص ها هستیم. با توجه به این که اراده­ ی جدی برای تغییر این شرایط مشاهده نمی شود، بنابراین از منظر اجتماعی-اقتصادی، چون اساسا حضور زنان در بخش اقتصادی کشور خیلی پایین است، در دوران سالمندی نیز زنان در معرض ناامنی اقتصادی قرار خواهند داشت و این باز به معنی مشکلات روانی و جسمانی بیشتر است. با توجه به این که فقر و کاهش سلامت جسمانی در جهان و به خصوص در ایران معضلی زنانه است، ما در راستای افزایش جمعیت سالمندان زن، با افزایش جمعیت افرادی مواجه خواهیم بود که جمعیت وابسته محسوب می شوند. جمعیت وابسته افرادی هستند که برای تامین نیازهای اولیه خود (مسکن، لباس و حتی غذا) وابسته به دیگران هستند. در شرایطی که سازوکارهایی برای ارائه خدمات نهادی اجتماعی، رفاهی، بهداشتی و … برای جمعیت وابسته در یک جامعه وجود نداشته باشد و نزدیکان و وابستگان این افراد تنها تامین کنندگان این خدمات باشند، با توجه به این که نه تضمینی بر ارائه این خدمات هست و نه کنترلی بر کیفیت و کمیت ارائه ی آن ها، قطعا افراد وابسته سالمند در جامعه دچار مشکل می شوند. زنان سرپرست خانواری که وارد مرحله سالمندی می شوند نیز گروهی هستند که به دلیل توزیع سنی مشاغل و به خصوص تبعیض سنی نسبت به زنان در بازار کار نیازمند توجه ویژه هستند. بنابراین لازم است که سیاست های توسعه اجتماعی به درستی برای جمعیت سالمند برنامه ریزی کنند. جمعیت سالمند به درآمد مناسب با شرایط اقتصادی کشور، خدمات بهداشت روانی و جسمانی، مسکن و سرپناه، خدمات مراقبتی، فرصت های شغلی برای سالمندان بدون تبعیض سنی، بازنشستگی با شرایط عادلانه، خدمات اجتماعی-مددکاری و … نیاز دارند. با توجه به ساختار جمعیتی و نحوه تغییر آن، در کشور ما باید این سیاست گذاری ها برای سالمندان و جوانان در کنار هم صورت گیرد.

خیلی ها می گویند سالمندان زن ایرانی در حال حاضر در جامعه ایران به انزوا کشیده شده اند؟ اگر موافقید دلیل این امر چیست؟ فکر میکنید این اتفاق در آینده نیز بیافتد.

نمی دانم دقیقا منظور از این انزوا چه بوده است. من براساس برداشت خودم از این گفته در دو بخش پاسخ می دهم.

یکم، آن چه به نظرم در حال حاضر عامل اصلی انزوای سالمندان است بیشتر نه در سطح فردی و روابط بین فردی (که در بخش دوم پاسخم به آن می پردازم) بلکه در سطح کلان است و آن هم به ساختار جمعیتی کشورمان و تصمیم گیری های سیاستی کلان ارتباط دارد. کشورمان در دهه های اخیر به دلیل جمعیت جوان گسترده ای که دارد، سیاست گذاری ها و برنامه ریزی های خود را متمرکز بر این جمعیت قرار داده است. رشد عظیم نظام آموزشی کشور یکی از این نوع برنامه هاست. در این میان، سالمندان توجه کافی ندیده اند. نه در برنامه های حمایتی اجتماعی-اقتصادی، نه در برنامه های فراغتی-تفریحی و … توجه کمتری به این گروه شده است. در پژوهش های علمی نیز چه از نوع تولیدات دانشگاهی و چه پژوهش های سازمانی، سالمندی فقط یک رده سنی است که عموما تحلیل خاصی روی آن انجام نمی شود. این فقط حرف من نیست؛ گزارش بخش جمعیتی سازمان ملل در سال ۲۰۱۱ به یک نقصان جدی در ادبیات سالمندی از دیدگاه سلامت و جایگاه اجتماعی-فرهنگی در ایران اشاره کرده است. از این دیدگاه انزوا چه برای سالمندان زن و چه برای سالمندان مرد وجود دارد. نمود آشکارش این است که سالمندان کمتر از گروه های دیگر در رسانه ها مخاطب قرار می گیرند. حضور آنان در رسانه ها اساسا در قالب نقش های کلیشه ای است که آن هم جنبه ی جنسیتی بسیار قوی دارد و بخش دوم جوابم را تشکیل می دهد؛ یعنی نگرش به سالمندان به مثابه مادربزرگ ها و پدربزرگ های دلسوز، سنتی و نصحیت گو؛ نه افرادی موفق، تحسین برانگیز و تاثیرگذار. این در حالی است که جمعیت جوان عظیم کشور در آینده ای نزدیک به سمت سالمندی حرکت خواهد کرد.

دوم این که سالمندی اساسا دوران دشواری است و آن هم به دلیل باورهای فرهنگی و مردمی پیرامون مفهوم سالمندی است که اساسا گویای یک تبعیض سنی است. این مساله مختص ایران هم نیست. یک تحقیق در دانشگاه هاروارد که نتایج آن مشابه تحقیق گرین والد و همکارانش در آمریکا در سال ۲۰۱۳ است، نشان داده است که ۸۰ درصد مردم گرایش به تبعیض سنی دارند و اکثر جوانان منش های منفی نسبت به سالمندان بروز می دهند. اگرچه ممکن است که سالمندان لزوما با انزوا به معنای تنها ماندن و یا ترک شدن توسط خانواده هایشان مواجه نباشند، اما به دلیل همین افت منزلت اجتماعی دوران سختی و تنهایی را سپری می کنند. چه گروهی که دوران سالمندی خود را در خانه های سالمندان می گذرانند و چه گروهی که در منزل خود یا در منزل بستگان خود سپری می کنند، با این مساله تبعیض سنی و منش های منفی مواجه هستند. اگرچه در فرهنگ ایرانی عموما احترام به سالمندان از سنین کم به ما آموزش داده می شود، اما این آموزش جنبه احساسی دارد و به جای تاکید بر احترام، تحسین دستاوردهای دوره زندگی و جایگاه اجتماعی سالمندان، به کاهش توانایی های آنان در ابعاد مختلف تکیه دارد. سالمند به جای فردی که دارای تجربیات، دستاوردها و دانش است، موجودیتی تاریخ گذشته و در ارتباط با بیماری ها، ناتوانی ها و با یک منش دلسوزانه معرفی می شود و مورد احترام قرار می گیرد. این دو نوع احترام در عمل تفاوت اساسی با هم دارند. رویکرد کنونی ما که رویکرد دوم است، با منش عملی منفی نسبت به سالمندان همراه است. آن ها به اندازه کافی جدی گرفته نمی شوند و در تصمیم سازی ها موثر نیستند. در خانواده ها، زنان سالمند، صرف نظر از دستاوردهای دوران زندگی عموما پرستاران موقت نوه های خود هستند. این مساله به خودی خود اشکالی ندارد اما اگر به عنوان یک وظیفه به سالمندان تحمیل شود، نشان دهنده وجود همان تفکر عمومی آسیب زاست. این مساله نیز بسیار رایج است که زنان سالمند تا زمانی که قدرت جسمانی کافی دارند به کار خانگی ادامه می دهند؛ شغلی که به رسمیت شناخته نمی شود و مزایایی برایشان ندارد، در نهایت بازنشستگی هم ندارد.

و سئوال آخر اینکه اخیرا از “زنانه شدن” آسیب های اجتماعی در ایران زیاد صحبت می شود. از اعتیاد تا ایدز و همین اواخر تا ورود زودتر زنان به سالمندی. آیا به نظر شما آسیب ها در ایران در حال زنانه شدن هستند؟

من حدود یک هفته قبل مطلبی با عنوان زنانه شدن فقر و انفعال جهانی در مقابله با آن در سایت انسان شناسی و فرهنگ منتشر کردم که به یکی از همین مسائل به اصطلاح زنانه شده اشاره می کند: (http://anthropology.ir/article/30109).

قبلا هم در همان وب سایت در مورد زنانه شدن اقتصاد غیر رسمی مطلب نوشته بودم: ( (http://anthropology.ir/node/20695

وقتی در جامعه شناسی یا انسان شناسی از زنانه شدن یک آسیب یا یک مساله اجتماعی یاد می شود، منظور این نیست که این مساله مختص زنان است و یا تعداد زنان در آن لزوما بیشتر است. بحث این است که تقاطع ایجاد شده بین معضلات اجتماعی مانند فقر، اعتیاد، ایدز و غیره و جنسیت فرد، در این جا زن بودن، به دلیل ساختارهای اجتماعی-فرهنگی و گاه اقتصادی-سیاسی باعث تغییر و تشدید مشکلات و پیامدهای این معضلات می شود. با این نگاه، بله به نظرم بسیاری از آسیب ها در ایران زنانه شده اند. من فکر می کنم تمام آسیب های اجتماعی در ایران زمانی که برای زنان اتفاق می افتند، یک جنبه جنسیتی پیدا می کنند که مقابله و حل آن ها را چه در سطح فردی و چه در سطح ساختاری دشوار می سازد؛ زیرا جنسیت هنوز یک متغیر اساسا تاثیرگذار در تمام معادلات اجتماعی است. از طرفی، زنانه شدن مشکلات را نباید به معنی حذف مردان از تبعات و پیامدهای آن ها دانست. مشکلاتی که زنانه می شوند، در زندگی مردان و در کل اجتماع پیامدهایی را به همراه خواهند داشت. مسائل زنان، مسائل کل جامعه هستند. اما چیزی که مهم است این است که سالمندی را نه در سطح خرد و نه در سطح کلان نمی توان به خودی خود یک آسیب در نظر گرفت. در سطح کلان، سالمندی یک مساله اجتماعی است که تنها در صورت نبود سازوکارهای رسمی، نهادهای رفاهی و نبود برنامه ریزی در سطح کلان برای تغییرات جمعیتی مشکل ساز می شود. از طرفی، در سطح فردی سالمندی هیچ شباهتی به موارد دیگری که ذکر کردید ندارد و یک آسیب محسوب نمی شود. این که زنان زودتر به لحاظ جسمانی، اجتماعی و روانی سالمند می شوند، هم تحت تاثیر آسیب های اجتماعی دیگر، هم تحت تاثیر ساختارهای اجتماعی – فرهنگی و اقتصادی- سیاسی کشور و هم ناشی از کاستی های نهادی برای مقابله با آسیب های اجتماعی و تاثیر آن بر دوران سالمندی است.

این مصاحبه با خبرگزاری فرارو منتشر شده و بر اساس همکاری رسمی و مشترک میان انسان شناسی و فرهنگ و فرارو بازنشر می شود.

http://fararu.com/fa/news/249628/