انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

زنان و زبان معماری معاصر[۱]

زنان آن جا نسبت به تاریخنگاری معماری معاصر واکنش نشان می دهند که به دنبال کشف مجدد معماران زنی همچون ایلین گِـــرِی(۱۸۷۸-۱۹۷۶)، تروس شرودرـ شرادر(۱۸۸۵-۱۹۸۹) می باشند؛ معمارانی که با اثارشان تصویر ارائه شده از خانواده سنتی در خانه های سنتی را به چالش کشیدند. البته این بازخوانی صرفا به معماران زن محدود نمی شود، معمارانی همچون لوکوربوزیه و ادلف لوش نیز در برخی اثارشان بارزه هایی را به عینیت رسانده اند که بر اساس آن ها می توان به راست ازمایی مجدد معماری به واسطه زنانگی نشست.

برای یافت این زنانگی می توان به کتابی از دلرس هیدن[۲] به نام انقلاب بزرگ خانگی(۱۹۸۱) اشاره کرد وی در این کتاب به شرح شرایطی می پردازد که بر اساس ان ها “سنت های از دست رفته زنانه” می توانند ما را به سوی “بازتعریف کارکرد خانه و نیازهای زنان و خانواده هایشان در حوزه مسکونی” هدایت نمایند و “معماران و برنامه ریزان را به شناخت مجدد تاثیرات طراحی بر زندگی خانوادگی سوق دهند.”(Hayden. Dolores, 1981:3) مد نظر اوردن ایده تغییر نیازهای خانواده را می توان در خانه های ایلین گری نظیر اِی ـ ۱۰۲۷، خانه های طراحی شده توسط تروس شرودر و ویلا اشتاینِ لوکوربوزیه به تماشا نشست.

خانه شرودر طراحی شده توسط گریت ریتولد یکی از فاخرترین مثال هایی است که می توان در ان تاثیر متقابل نیازهای خانواده مدرن و معماری نو را مشاهده کرد. “خانه شرودر نه فقط یک طراحی هنری خلاقانه است بلکه محیط جدیدی را نیز در اختیار کاربرانش قرار می دهد، محیطی که بر قوام ان می توان زندگی خانوادگی، حقوق زنان و مسئولیت افراد نسبت به یکدیگر را بازتعریف نمود.”( Friedman. Alice T, 2006:81)

دیوارهای متحرک و پارتیشن ها در خانه شرودر القا کننده درکی از اگاهی اند و این احساس کلی را برمی انگیزد که معماری در این خانه هدفی فراتر از ساختن را پی گیری می کرده است، تروس شرودر که در طراحی این خانه با گریت ریتولد همکاری داشته است بر این باور بوده که خانه عضوی از خانواده است و در شکل گیری خانواده نقش ایفا می کند.

خانه ی اِی ـ ۱۰۲۷، طراحی شده توسط ایلین گری نیز از دیگر مثال هایی است که ره یافت های زنانه به طراحی می توانند وجوهی از ایده ال هایشان را در ان متبلور ببیند، “این خانه همچون خانه شرودر بر اساس درنظر آوردن نیازهای ساکنان و پیکره بندی های جدید خانوادگی طراحی شده است.”( Constant. Caroline, 1994:256)

خود لوکوربوزیه که در طراحی خانه ی اِی ـ ۱۰۲۷ با گری همکاری داشته است “در یکی دیگر از اثارش نیز ساختار سنتی خانواده را به چالش گرفته است؛ ویلا اشتاین، که در ان مناسبات میان زن و مرد بر سیاقی نوین مورد بازنگری قرار گرفته است.”( Friedman. Alice T, 2006:96) این خانه از ان نظر حائز اهمیت است که در ان مناسبات جنسیتی و همْ ایندی های خانگی به چالش کشیده شده اند، در این خانه روابط سنتی حاکم بر این هم ایندی ها که شامل رابطه زوج ها و زنان و کودکانشان می باشند در قالب پرداخت فضاهای خانگی نوایین به پرسش گرفته شده است.

مثال هایی که تاکنون امدند صرفا بر تغییر ساختاری زبانِ فضای داخلی واحدهای مسکونی موکد بودند، این اثار از نظر تاریخ نگاری معماری منشی اصلاح طلبانه داشته اند و اگر بخواهیم ان ها را از منظر نقش و جایگاه زنانگی در معماری ارزیابی نماییم می توانیم ان ها را به گرایش هایی در طراحی نزدیک بدانیم که دارای علقه های رقیق سوسیالیستی می باشند؛ معمارانی که تغییر زبانِ محیط مردْساخت را مد نظر دارند و برای نیل به این مهم به بازی های زبانی از منظر پساساختارگرایان و رعایت علقه های رقیق شده نظریه روانکاوی روی می اورند.

تاکید بر نظریه روان کاوی مخصوصا در اثار ادلف لوش به وضوح رخ نشان می دهد، در هم پیچیدگی و درهم تابی و بی مرزی فضایی ماحصل رامپلان[۳] نزد او وفاداری انتقادی او به نظریه روانکاوی را به وضوح نشان می دهد، خانه برای او همان زِهدانی است که در ان کودک در مرحله ادیپی خروج از ان را تجربه می کند و در عین حال به نوعی مبهم سازی مرزهای تعامل یا تداخل یا ترکیب فیزیکی متبلور در مرحله خیالی را نیز متبلور می سازد.

این یک واقعیت است که معماری در حوزه های گفتمانی یک رشته فرادستی نیست و غالبا تبعات تغییر و تحولات در دیگر رشته هاست که در ان نمود می یابد؛ “معماری دیگر صرفا به واسطه حالت یا مد تولید[ش] ارزیابی نمی شود، بلکه بیشتر به واسطه بازتولیدش توسط بازنمایـــــــــــی های فرهنگی از طریق مصرف، تملک و تصرف است که تعریف می گردد.” (Rendell. Jane, 2000: 233) بر این قرار تاریخ نگاران پی گیر نقش زنان در معماری بایستی برای تفسیر اثار تاریخی معماری به مفاهیمی تمسک جویند که خارج از حوزه معماری تولید می گردند، مفاهیمی مستخرج از فلسفه، روانکاوی، مطالعات فرهنگی، نظریه فیلم و تاریخ هنر، ان ها نیازمند زبانی اند چند حوزه ای، چندلایه ای و چند کارکردی، استفاده از همین زبان است که به معمارانی همچون بئاتریس کـُــلـُـمینا[۴] و زینپ چلیک[۵] اجازه می دهد با استفاده از “تکنیک های تفسیری، مسائلی همچون جنسیت، قومیت و نژاد را در مرکز کنش معمارانه اساتید مردی همچون ادلف لوش و لوکوربوزیه قرار دهند.” (Rendell. Jane, 2000: 232).

یکی از مثال های بارزی که می توان زبان معماری چندْحوزه ای را در ان یافت پارک دولاویلت طراحی شده توسط برنارد چومی است، در این طرح می توانیم شاهد تخطی های فرمال و معکوس سازی هایی در حوزه طراحی اشیا باشیم، جز این ها طرح برنارد چومی راه گشای مواجه با محدودیت های معماری مبتنی بر کارکرد و رعایت اصول سازه ای نیز می باشد. از این منظر پارک دولاویلت عملا برامده از جابه جایی های منتج از بازی های زبانی در استفاده از عناصر زبانی است و در ان مفاهیمی همچون اضافه بارمعنایی، گستره های بی پایان امکان های متبلور در یک پیکره واحد و همْ پیوندی و همْ ارجاعی افقی فارغ از سلسله مراتب ها نمود واضح دارند، با در نظر اوردن این مشخصات می توان این اثر را در زمره اثار منتج به انقلاب فرمی و تا اندازه ای وابسته به نظریه فمینیستی در حوزه طراحی دانست.

مروری بر نظام دوسازه ای منعکس در اثار لبوس وودز هم می تواند بخش عظیمی از بارزه های متبلور در رویکردهای بدیل زنانه در حوزه طراحی را به عینیت رساند، منظور از نظام دوسازه ای ترکیب یک فضای فعال در دل یک فضای فعال دیگر است، یعنی یک سازه را در دل یک سازه دیگر جا دهیم، لبوس وودز در این مجموعه از اثارش عملا مفهوم متروکه مد نظر لوس ایریگارای[۶] را به عاریه گرفته است و ان را با درهمْ تندین دو فیزیک سیال و بی مرز امده در مرحله خیالی نظریه روان کاوی ژاک لاکان ترکیب کرده است و به نوعی از جابه جایی میان وضعیتی ژولیا کریستوا[۷] رسیده است و در عین تداعی میل به زیستن از درون مد نظر الن سیکسو[۸] نوعی پاسخ برای مفاهیمی هم چون اوارگی، درْمیان بودگی in betweenness و فضاهای نامتعین مد نظر هومی بابا[۹] را نیز پرداخته است.

برخی از پروژه های آراتا ایسوزاکی برای هیروشیمای پس از جنگ نیز عملا اَدای دِینی است به مفهوم متروکه ها و اوراگی و جا به جایی، مفهومی که به نوعی حوزه هم پوشای پساساختارگرایی، نظریه روانکاوی، تحلیل های فمینیستی از نظریه روانکاوی و نظریه پسااستعماری است.

لوکوربوزیه در پروژه کلیسای فرومینی، پیتر زمتور در پروژه نمازخانه سنت بندیکت و آراتا ایسوزاکی در طرح پیشنهادی آرک نوا که با همکاری آنیش کاپور ارائه شده است همگی به حجم های زِهدان گونه ای رسیده اند که جدا از پرداخت فرمی در استفاده از مصالح و همچنین پرداختشان تنانه نگرانه برخورد کرده اند.

استیون هال و ویتو آکونچی در پروژه گالری هنر و معماری که بر نبش خیابانی در نیویرک اجرا شده است نیز تلاش کرده اند با طراحی پوسته های متحرکی که عملا مرز میان بیرون و درون را برداشته اند به یک روحیه ضد موضع نگرانه متبلور در نگاه لوس ایریگارای اری گویند و در عین حال با تبدیل دیوارها به در و پنجره و تولید یک نمای دوسویه، گفت و گوی امور ناهمسان را ممکن ساخته و به نوعی میانْ فضای به شدت مفصل بندی شده و البته سرحدی دست یابند، که برای توصیفش بایستی عناصر زبانی متعددی را از حوزه های مختلف گفتمانی قرض گرفت .

معماری هرنان دیاز الونسو را نیز می توان نوعی معماری به واقع دورگه hybrid دانست، که ماحصل دگردیسی زبان عناصر پایه ای معماری مثل قوس های دوره گوتیک است، اثاری که او می افریند از هویت خودْبسنده ای برخوردار نیستند و غالبا نقش غریبه ی بافت پیرامونی اثر را به عهده دارند، اما همچون عناصر درهمْ درگیر سازنده فضا نقش فضای سوم را برای حدوث گفت و گوی میان امور ناهمسان فراهم می اورند، جز این ها پرداخت حجمی اثار او نیز غالبا از زبانی متوجه بدن برخوردار است.

استفاده از زبان تنانه و منحنی وار در اثار گِرِگ لین و زاها حدید نیز به شدت خودنمایی می کند، البته اثار این دو به مانند اثار هرنان دیاز الونسو از یک زبان ریاضی پیچیده الگوریتمی برامده از دیجیتالیزه شدگی فرم نیز تبعیت می کند، بارزه ای کاملا مشابه زبان چندکارکرده مد نظر فمینیست ها، زبانی چند علیتی که بتواند به فانتزی پاسخ دهد و نوعی از معماری پیشاادیپی متمرکز بر بی شکلی، صیروریت و سیالیت را مقرر سازد، معماری ای که نهایتا به یک زبان خصوصی ختم می گردد و بازتاب دهنده نوعی از هویت نضج گرفته از دل تاشدگی یا فولدینگfolding است.

انچه پیش امد نشان می دهد که نظریه فمینیستی از یک سو بایستی به حوزه های همپوشان خود با دیگر اقلیت های طبقاتی، سنی و نژادی بیافزاید و از سوی دیگر نیازمند وام گیری مفهومی از رشته های دیگر است، زبان معماری متمرکز بر مسایل زنان نیز بایستی به کنش تعاملی خود با دیگر در حاشیه ماندگان زبانی معماری و گرایش های اقلیتی طراحی بیافزاید و در عین حال اموختن زبانی چندبعدی و وام دار دیگر حوزه های گفتمانی همچون سیاست، بدن، نظریه اقلیت ها، نظریه ادبی و همچنین ریاضی و کامپیوتر را در دستور کار خود قرار دهد تا بتواند هم در منشی اصلاح طلبانه و هم در منشی رادیکال به تولید فرم هایی فراخورِ پیچیدگی های زبانی بافت چندلایه کنونی نشیند.

 

 

-Friedman. Alice T, 2006, Family Matters: The Schroder House, by Gerrit Rietveld and Truus Schröder, Yale University Press

-Constant. Caroline, 1994, E1027: The Nonheroic Modernism of Eileen Gray, Journal of the Society of Architectural Historians,vol.53,September 1994

-Rendell. Jane, 2001, Introduction: Gender, Space, Architecture, in Gender Space Architecture: An Interdisciplinary Introduction, Jane Rendell, Barbara Penner, Iain Borden, London and New York, Routledge,

-Hayden. Dolores, 1981, The Grand Domestic Revolution: A History of Feminist Designs for American Homes, Neighborhoods, and Cities, MIT Press

 

[۱]- این یادداشت که نسخه ای از ان مورخ پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۳ در روزنامه شرق به چاپ رسیده است، بریده ایست از مقاله ای بلندتر که اول بار در همایش “زن، معماری و شهر” ارائه گردید و بخش دیگری از ان نیز در مقاله ای تحت عنوان “جستاری فشرده بر زبان معماری فمینیستی” در ماهنامه نمایه تهران، سایت انسان شناسی و فرهنگ و سایت اتووود به چاپ رسید.

[۲]- معمار و تاریخنگار شهری و مدرس دانشگاه ییل

[۳] – معماری مدرن تحت شمول دو پارادایم طراحی تدقیق می شود: پلان ازاد Free Plan و رامپلانRaumplan ، پلان ازاد که بر ازادسازی فضا ان هم در پرداختی دو بعدی تاکید دارد به سبب سادگی و اقتصادی بودنش تبدیل به پارادایم غالب گردید و ماندگار شد. بر خلاف رامپلان که ان را پلانِ فضا نیز می خوانند، به واسطه پیچیدگی های محتوایی، تغییر اندازه های فضا در سه بعد، ارتباطات مرکزْگریز و تمرکز بر مصالح ساخت برای القای انچه اتمسفر می نامیمش و از همه مهمتر هزینه نسبتا بالا و سیستم کدگذاری بیشینه اش به عنوان یک پاردایم مغلوب به حیات خود ادامه داد.

[۴] – مدیر بخش تحصیلات تکمیلی دانشکده معماری دانشگاه پرینستون.

[۵] – مدرس معماری موسسه تکنولوژی نیوجرسی.

[۶] – روانکاو پساساختارگرای فرانسوی و ﻣﺪﯾﺮ ﭘﮋوﻫﺶ ﻓﻠﺴﻔﯽ در ﻣﺮﮐﺰ ملی ﭘﮋوﻫﺸﻬﺎی ﻋﻠﻤﯽ ﭘﺎرﯾﺲ.

[۷] – فیلسوف، منتقد ادبی و روانکاو فمینیست بلغاری فرانسوی.

[۸] – فیلسوف و منتقد فمینیست فرانسوی

[۹] – مدیر مرکز پژوهش های علوم انسانی دانشگاه هاروارد، مطالعات این متفکر هندی بر مباحث پسااستعماری متمرکز است.