ما دراروپا یا ایالات متحده ، چه تصوری از زنان مسلمان یا (کلا زنان) منطقه معروف خاورمیانه داریم؟زندگی ما ازاین تصورات پرشده است ،تصوراتی که در مجموعه ای بسیار محدود از استعاره ها وزمینه ها قرار گرفته اند:زنان مسلمان ستم دیده ، زنان مسلمان محجبه،زنان مسلمانی که آزادی مارا ندارند،زنان تحت سلطه دین شان،زنان تحت سلطه مردان.
این تصاویر تاریخ طولانی درغرب دارند.اما از ۱۱ سپتامبر به طورخاص مشخص ومداوم شده-اند.بسیاری از زنان در آمریکا به این دلیل که زنان افغانی مورد ظلم بنیادگرایان طالبانی واقع شده اند ،بسیج شدند. زنانی که در رسانه ها ]به صورت[پوشیده شده از سرتا پا در برقه وناتوان از رفتن به مدرسه یا آرایش کردن ،بازنمایی شده¬اند. سپس یک رئیس جمهور- جرج دبلیو بوش – ظلم به این زنان را به عنوان بخشی از توجیه اخلاقی حمله ارتش به افغانستان مورد استفاده قرارداد.این تصاویر، زنان محجبه ومظلوم را برای برانگیختن حمایت از مداخله ]آمریکا [ مورد استفاده قرار داده¬است. مداخلات آمریکا برای زندگی زنان افغانستان وعراق ، درکنار ترس های بی¬شمار، بی خانمانی وخشونت به ارمغان آورده است.من نشان داده¬ام که در کشورهای غربی جایی که آن ها منتشر می شوند استفاده از این تصاویر به خاطر تاثیر شان برتوانایی ما در درک پیچیدگی وتنوع زندگی زنان مسلمان به مثابه موجودات انسانی ، (تاثیر) سوئی است.
نوشتههای مرتبط
چنان چه اخیرا ادوارد سعید در کتاب معروفش «شرق شناسی» خاطرنشان کرده،یک مطالعه متغیر ومنتقدانه بر رابطه میان مطالعه غربی ها بر خاور میانه ودنیای اسلام با پروژه های بزرگ تر تسلط یا استعمار این مناطق، ]نشان می دهد [یکی از مشخص ترین ویژگی ها ،بازنمایی- -ادبی وپژوهشگرانه – مسلمانان شرق است که به طبیعت آن ها استناد می شود.. منظور او این است که کارهای بعدی قدرت را به وسیله استنادبه انواع مقدم¬تر ]قدرت[ به دست می آورند وبه یکدیگر در یک زنجیره بی انتها کمک می کنند ] به طوریکه [دراین میان احتیاجی به واقعیات مسلمانان شرق ندارند.این را حتی امروزه در تصاویر بازنمایی شده زنان مسلمانان شرق هم می توانیم ببینیم.من چنین تصاویری را طی سالیان جمع آوری کرده ام. انواعی که به طور واضح ویژگی استنادی تصاویر زنان مسلمان را آشکار می کنند.بیشترین تصاویر آن هایی هستند که فکر می کنم به مثابه مطالعات سفیدوسیاه هستند. برای مثال ، درکارت پستال های دوره استعمار فرانسه زنان دست نیافتنی الجزیره¬ای دریک لباس سفید روح مانندی پوشیده شده اند که از دهه ۱۹۳۰ مالک آلولا درکتابش(حرمسرای استعمار) آنها را تحلیل می کند.او نشان می دهد این نوع عکاسی برای قابل فهم شدن زنان الجزایری – اگرچه به طور نمادین- برای سربازان ، توریست ها ومردمی که به فرانسه بازمی گردند ، اختصاص داده شد. وسپس در اواخر دهه ۱۹۹۰ به طور مشابه پوشش رسانه های آمریکا حتی روشنفکری هایی مثل مجله New York Times یا Chronicle of Higher Education زنانی را نشان می دهند که صورت شان پنهان و بدن ها درپوشش اسلامی سفید یا رنگ و رو رفته ای پوشیده شده است.این ها زنانی از مصر یا اردن هستند که زندگی وشرایط¬شان اساسا برخلاف آن زنان الجزیره مستعمره ای و بسیاری از زنان در چنین کشورهایی است.همچنین در کتاب آلولا از تصاویرکارت پستال ها در می یابد که به طور برجسته ای زنان در سیاهی پوشیده شده اند ، به طوری که فقط چشم هایشان پیدا است. دوباره تصاویر تقریبا مشابهی بر جلد مجلات نیویورک تایمز وحتی مجله KLM از ۱۹۸۰ تا به حال ظاهرشده اند ،با وجود این حقیقت که این مجلات حاوی مقالاتی مربوط به کشورهای مختلفی مثل عربستان سعودی ،اردن ویمن هستند.این تشابه امری جالب است.
چرا ما باید این تخریب را بفهمیم ؟من از مجموعه تصاویر رسانه¬ای احساس ناراحتی می کنم.چرا که تجربه ۲۵ ساله ام از کارپژوهشی برخاورمیانه ، به ویژه مصر ،به من نشان می دهد- چنین تصاویری سبک های مختلف لباس زنان در این کشورها را بازتاب نمی دهند وچیزی برای رساندن مفهوم این تفاوت ها ندارند.آلبوم های خانوادگی من شامل عکس هایی از مادربزرگ وعمه¬ی فلسطینی¬ام دریکی از همین کشورها- اردن – است . عمه¬ام بلوز وشلوارپوشیده وموهای بلند و برهنه او باز است وحتی مادربزرگم فقط یک روسری سفید ساده دارد که روی موهایش آزادانه انداخته است .همچنین عکسی قدیمی از مادربزرگ ،عمه وعموهایم که در دهه ۱۹۵۰ برداشته شده که مردان کت وشلوار وزنان لباس تمیزی دارند.موهای آنان به زیبایی آرایش شده است.حتی اگر کسی به اخباراخیر این کشورها بازگردد، مثلا اردن ، عکس های کوچکی از تیم ملی بسکتبال بانوان را با شلوارهای کوتاه یا ملکه¬ی درحال تشویق باگروهی ازبانوان بین المللی، اروپایی و اردنی را می یابد وشما نمی توانید تفاوتی را ]میان شان[احساس کنید.چرا این ]عکس ها [در جلد نیویورک تایمز ، به جای زنان محجبه، اردن را بازنمایی نمی کنند؟
به هرحال، عجیب این که دربسیاری از این تصاویررسانه¬ای، زنان محجبه نماد مقالاتی درباره آن کشورها]در داخل مجله[ است .برای مثال هیچ کدام از این مقالات در نیویورک تایمز درباره زنان مسلمان ویا حتی زنان مصری یا اردنی نیست وباعث تاسف است اگر مجلات و روزنامه¬های سوریه یا مالزی تصاویر زنان با بیکینی یا مدونا را روی هرجلد مجله شان گذاشتند موضوع عمده ی مجله مقاله ای درباره کشورهای آمریکا یا اروپایی است.
برقه یا کت وشلوارهای مارک Chanel؟
چند مساله با این تصاویر متحدالشکل وهمه¬گیر زنان محجبه وجود دارد.اول اندیشیدن درباره دنیای مسلمانان را بدون فکر کردن به زنان سخت می کنند.یک مرز مشخص میان «ما» و«آنها» برمبنای رفتار یا موقعیت زنان ایجاد می کنند.از اندیشیدن درباره ارتباط میان مناطق مختلف جهان جلوگیری می کنند.به ایجاد یک خط تقسیم بر مبنای فرهیختگی کمک می کنند. دوم ؛ درک تفاوتهای زمانی و مکانی واختلافات طبقه ومذهب را در زندگی زنان مسلمان وخاورمیانه مشکل می کنند.سوم؛ آن¬ها حتی درک مساله حجاب را برای ما به مثابه یک عمل پیچیده دشوار می کنند.
به من اجازه دهید که درباره مساله سوم کمی بیشتر بگویم.متداول است که آخرین علامت ظلم به زنان افغانی تحت سلطه طالبان وتروریست ها را، اجبار به پوشیدن برقه بدانیم.بعضی وقت ها لیبرال ها به تعجب خودشان اقرار می کنند که حتی با وجود افغانستان آزاد شده از طالبان به نظر نمی رسد که زنان برقه هایشان را کنار بگذارند.کسی مانند من که در مناطق اسلامی کار کرده است ،می پرسد چرا ؟این ]مساله [خیلی تعجب آوراست.آیا ما انتظار داشتیم یکباره با “آزادی “از طالبان به بلوزهای تنگ با شلوارهای جین آبی بازگردیم یا از کت و شلوارهای ]مارک[ Chanel مان گردوغبار بگیریم؟
مابه یادآوری برخی اصول حجاب نیاز داریم،در ابتدا طالبان، برقه را در افغانستان ابداع نکرد.این فرم محلی پوششی بود که وقتی زنان پشتو ی منطقه، بیرون می رفتند، می پوشیدند. پشتو یکی از گروه های قومی افغانی وبرقه یکی از فرم های فراوان پوشش در شبه قاره هند و آسیای جنوب غربی است که به عنوان یک قرارداد برای نشان دادن عفت واحترام زنان است. دربسیاری زمینه ها برقه مانند برخی دیگر از فرم های پوشش ، جداسازی نمادین فضاهای زنانه از مردانه را به مثابه بخشی از پیوند عمومی زنان با خانه وخانواده نشان داد و نماد فضاهای عمومی که غریبه ها آمیخته اند نبود.
انزوای سیال( Portable seclusion)
حدود ۲۰ سال پیش هانا پاپانک انسان شناس که در پاکستان کار کرد ،برقه را «انزوای سیال» توصیف کرد.او خاطرنشان کرد افراد بسیاری آن را به مثابه یک ابتکار آزادی دیدند چراکه زنان را برای رفتن به فضاهای زیستی جداشده ،توانمند کرد درحالیکه هنوز به لحاظ اخلاقی نیازهای اساسی به جداکردن وحمایت از زنان نسبت به مردان غریبه مشاهده می¬شود. قبل از برخوردم با این اصطلاح تصور می کردم این دزدان پوشیده شده «خانه های متحرک» هستند. درهرجا چنین پوششی تعلق به جماعتی خاص ومشارکت دریک شیوه اخلاقی زندگی درخانواده هایی که در سازمان قومی برترند وخانه با حرمت به زنان پیوند خورده است ،معنی می دهد.
سئوال واضحی که متعاقبا وجود دارد :اگر این مورد هست چرا زنان به ناگهان خودنمایی می کنند؟چرا آن ها یکباره علائم احترام به خودشان را از تن کندند؟ علائمی – چه برقه یا سایر فرم های پوشش – ،که برای اطمینان از حمایت زنان در فضاهای عمومی نسبت به آزار مردان غریبه به وسیله ارسال (این) پیام نمادین پنداشته می شد که آن ها هنوز درفضاهای مصون خانه هایشان باوجود حرکت در حوزه های عمومی هستند؟به ویژه وقتی این ها فرم لباسی می شوند که بسیارعادی شده¬ ،به طوری که بیشترین زنان تفکر کمی برای معانی آن ها می کنند؟
برای ترسیم برخی قیاس ها هیچ چیز کامل نیست.وقتی خیلی خوب می دانیم برای پوشش مناسب نیست با شلوارک به اپرا برویم چرا تعجب می کنیم که زنان افغانی برقه هایشان را درنیاوردند ؟ باورهای مذهبی ومعیارهای قومی رایج در برخی سنت های اسلامی ، یهودی وکاتولیک نیاز به پوشش موها دارد.
پوشش فرم مناسب لباس برای گروه های اجتماعی به وسیله معیارهای مشترک اجتماعی ،باورهای دینی وایده های اخلاقی ایجاد شده اند، مگراین که تعمدا سرپیچی کنند یا برای تهیه پوشش مناسب ناتوان باشند.اگر ما فکر می کنیم زن آمریکایی حتی ]زن [غیرمذهبی در دنیایی از انتخاب برای لباس زندگی می کند همه ما نیازمند یادآوری به خودمان درباره این عبارت هستیم :” حکومت استبدادی مد”.
آن چه درافغانستان تحت سلطه طالبان اتفاق افتاد این است که نوعی سبک پوشش یا حجاب منطقه ای متعلق به طبقه ای محترم (اما نه اشرافی) به عنوان ]پوشش[ مناسب مذهبی به افراد تحمیل شد. با این که قبلا سبک های مختلف،مردمی یا سنتی در گروه ها وطبقات گوناگونی وجود داشت که شیوه های مختلفی برای توجه آداب ورسوم به زنان ویا اخیرا پرهیزگاری مذهبی را نشان می داد.
اگرچه من متخصص افغانستان نیستم ، تصور می کنم اکثریت زنانی که افغانستان را درزمان کنترل طالبان ترک نکردند از خانواده های غیرنخبه روستایی بودند یا کمتر سواد داشتندو از آن جایی که تنها افرادی بودند که نتوانستند برای فرار از سختی وخشونت مهاجرت کنند در تاریخ اخیر افغانستان برجسته شدند.اگر ازپوشیدن اجباری برقه آزاد شدند بیشترشان برخی از فرم های دیگر پوشش سررا انتخاب کردند مثل همه آن هایی که این اطراف زندگی می کنند وتحت ]حکومت [طالبان نیستند.همتایان روستایی هندو در شمال هند (کسانی که سرها را می پوشانند وصورت شان رانیز از بستگان سببی حجاب می گیرند) یا خواهران مسلمان در پاکستان. برخی روسری های توری وبرخی فرم های متاخرپوشش اسلامی را می پوشند.
من در این جا می خواهم یک نظر قاطع درباره حجاب بگویم. نه فقط فرم های متنوعی حجاب که خودشان معانی مختلف در جماعاتی دارند که از آن ها استفاده می کنند، وجود دارد،بلکه خود حجاب نباید موجب اشتباه شود یا آن که درفقدان دلیل مختصر شود. همان طور که در ] کتاب Veiled Sentiments [گفته بودم اتنوگرافی من از قوم بادیه نشین مصری در اواخر دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ ]نشان داد[ کشیدن روسری سیاهرنگ روی صورت درمقابل پیرمردان محترم یک عمل افتخاری محسوب می شود که به دست زنانی که عمیقا به اخلاق متعهد هستند ویک احساس احترام الزامی به خانواده دارند،انجام می گیرد..یکی از شیوه هایی که آن ها احترام به خودشان وجایگاه اجتماعی را نشان می دهند پوشش صورت در زمینه های معینی است .آن ها درمقابل کسانی که احساس می کنند برای حجاب گرفتن تناسب دارند، مصمم هستند.از مردان جوان و مردان خارجی وحتی مردان غیر بادیه نشین مصری هم حجاب نمی گیرند چراکه آن ها برایشان قابل احترام نیستند و درنظرگرفتن دو مورد آخر[ مردان خارجی وغیربادیه نشینان مصری] به مثابه بخشی از اخلاق قومی شان است.
در موارد بسیاری ،لباس مدرن پوشیده اسلامی که بسیاری از زنان تحصیلکرده دنیای اسلام از اواخر دهه ۱۹۷۰ شروع به پوشیدن آن کرده اند امروزه عموما پرهیزگاری را نشان می دهد ومی تواند به مثابه نماد دلفریبی تحصیل کرده شهری خوانده شود ،نوعی مدرنیته .چیزی که بسیاری از غربیان نمی فهمند این است که زنان مصری که فرم جدید پوشش سر را گرفتندوحتی بعضی وقت ها صورت هایشان را پوشاندند دانشجویان دانشگاهی – به ویژه زنانی بودند که پزشکی یا مهندسی خواندند.
من خیلی خوب به یاد می آورم تنها دختربااستعداد خانواده روستایی بادیه نشینی که من در دهه ۱۹۸۰ باآن ها زندگی کرده ام تحصیلات دبیرستانی به دست آورد و خواست به طور جدی این فرم را بپوشد .او هم چنین خواست بایک مرد تحصیلکرده ازدواج کند بنابراین توانست دانش جدید وارزش های مدرن خود را اظهار کند.او، خوشحال بود که پدرش با ازدواج او با یک مهندس موافقت کرده و او به استان Marsa matruh خواهد رفت. بعدا وقتی اورا دیدم واقعا این فرم جدید حجاب یا پوشش سر را داشت و روسری زنان متاهل بادیه نشین طایفه اش را نداشت.
دریک مطالعه مهم بر جنبش مسجد زنان مصر ،که از ۱۹۷۰ آنان شروع به یادگیری درباره مذهب کردند، اغلب زنان مبلغ به درس هایی درمسجد توجه داشته و برای داشتن مکانی درآن جا پافشاری می کردند،]در این میان[ صبا محمود – یک انسان شناس- نشان داد که این فرم جدید لباس به وسیله بسیاری از زنانی که آن را به مثابه بخشی از معانی بدنی برای پرورش تقوی پذیرفتند ،مورد توجه قرار گرفته است.آن ها درباره آن لباس به مثابه یک نتیجه از انتخاب میان خواسته هاو کشمکش ها در واقعیت برای رسیدن به خدا صحبت می کردند.من درباره کتاب محمود «سیاست های تقوی» ذیل تبیین این که ما چگونه ممکن است درباره آزادی ومحدودیت دیدگاه های مختلفی داشته باشیم کامل تر بحث خواهم کرد. اما دراین جا فقط می خواهم متذکر شوم که صبا محمود از ارائه دلایل کارکردی سرباز می زند چرا که در دهه ۱۹۸۰ زنان سراسر دنیای اسلام شروع به پوشیدن این فرم مدرن پوشش اسلامی کردند – پوشاندن موها و تن کردن لباس های گشاد- درحالی که از ۱۹۳۰ به سازمان های فمینیستی پیوسته بودند ولباس های غربی می پوشیدند.برخی از این تبیین های کارکردگرا که ارائه کردند اعتراض علیه غرب ،فهم نادرست فرهنگ ، برگشت به زمان عقب برای حمایت از خودشان دربرابر حمله مدرنیته، تدبیر شیوه های آسان برای رفت وآمد به فضای عمومی ،کار با مردان در اداره یا راندن اتومبیل ها بدون مزاحمت بود.درعوض صبا محمود می گوید ما باید شرایط زنانه شان را درنظر بگیریم: آنان می گویند می خواهند مسلمان خوبی باشند ،به خدا برسند، حالا از طریق حجاب وتحصیل درباه مذهب این کار را انجام می دهند.چه این که چگونگی صحیح نماز خواندن باشد یا این که چگونه انسان خوبی می شوند.
در دنیای معاصر اسلام دونکته از تمرکز بر برخی از معانی پوشش ظاهر می شود. ابتدا ما مجبوریم دربرابر تقلیل تفسیر حجاب به مثابه نماد اصلی محدودیت زنان پافشاری کنیم. اگر مابدانیم انسان ها موجوداتی اجتماعی هستند،در بافت های اجتماعی وتاریخی معین رشد می کنند ومتعلق به جماعتی خاص هستندو ]این گونه [خواسته ها وفهم شان از دنیا شکل می گیرد، مفهوم آزادی چیست؟آیااین یک نقص عوامانه نسبت به فهم زنان به چیزی که آنان علیه برقه به مثابه یک تحمیل قرون وسطایی وپدرسالارانه انجام می دهند،نیست؟دوم ما نباید تنوع موقعیت ها ونگرش های میلیون ها زن مسلمان را به یک آیتم ساده از پوشش تقلیل بدهیم .شاید این تقلیل موقعیتی برای صرف نظر از مشغله ذهنی سیاه وسفید غرب با پوشش وتمرکز بربرخی موضوعات جدی ای که فمینیست ها وسایرین آن را مربوط کردند، واقعا با زندگی زنان مرتبط باشد.
پرهیز از ترحم
من بحث کرده بودم که قدرت تصاویر زنان محجبه این است که فهم مارا تحت تاثیر قرار می دهند ودرک پیچیدگی هارامحدود می کنند .نیمه دوم مقاله با عنوان خطر ترحم است. ترحم با زنان مسلمان یا خاورمیانه چه می کند؟به نظر من واضح است که پرخطرترین کارکردهای چنین تصاویری از خاورمیانه یا زنان مسلمان این است که تصور مارابه این که این زنان به نجات به دست ما یا حکومت های ما نیاز دارند، توانمند می سازد.ابتدا که سال های پیش شروع به تفکر درباره ترحم کردم، در سمینار الهیاتی پرینستون به یک کتاب برخوردم؛ کتاب گزارش کنفرانس میسیونری زنان پروتستانی بود که در ۱۹۰۶ در قاهره مصر برگزار شده بود.مجموعه ای با فصول بسیار، بر مخمصه غم انگیز زن مسلمان (که بعدازآن شناخته شد)درکشورهایی از مصرتا اندونزی بود.جزئیاتی از فقدان عشق درازدواج، نادیده گرفته شدن او، انقیاد او برای چندهمسری، انزوای او ومدرک نمادینی ازاو نسبت به جایگاه قانونی اش در حجاب بود.در مقدمه این کتاب با طراحی گرافیکی نامیده بودند: «خواهران مسلمان ما»: آمده بود« گریه یک نیازمند از سرزمین های تاریک به وسیله شنوندگان آن ،تفسیر می شود» ؛ Annie Van Sommer نماینده انجمن زنان میسیونر صحبت کرد(والبته برای حمایت مالی کارهای خوب این میسیونرهای زن تقاضا کرد)و تبیین نمود : “این کتاب با داستان غم انگیزو تکراری اشتباه و ستم ،یک اعلام جرم و تقاضا است … تقاضا از زنان مسیحی برای جبران این اشتباهات وروشن کردن این تاریکی هابه وسیله فداکردن خود وانجام وظیفه”.او ادامه می دهد : “گویی برای برخی از ما این تقاضا به عشقی گسترده و ]نیز به[ همدردی زنان مسیحی برای یافتن ونجات زنان رنج کشیده گناهکار نیازمند مسلمان نیاز دارد.شما نمی توانید بگویید چطور این نیازها گسترده می شوند مگرآن که گفته باشیدهرگز نخواهید رفت وهرگز آن هارا نخواهید فهمید مگراین که گریه شان را بشنوید”. بدینگونه در ابتدای قرن زنان مسیحی غربی خود را به مثابه صدای چیزی دیدند که زنان مسلمان نمی توانند ]بگویند[ یا تقویت صداهای خاموش این “دیگران” را وظیفه مسیحیت رهایی ساز دانستند.البته این مساله در زمان ویکتوریا وقتی زنان حق رای نداشتند به ندرت در فضای عمومی وجود داشت ،فرض می شد که زنان فرشته ها ی خانه هستند. ]دراین میان [زنان میسیونر به طور غیرمعمولی خودمختار وماجراجو بودند ،اگرچه اغلب همسرانشان را همراهی می کردند.
فرد درباره انعکاس این صدا در فمینیسم لیبرال معاصر که در زنان سراسر دنیا دخالت می کند،می تواند نگران باشد.او صرفا به تفکر سازمان آمریکایی اکثریت فمینیستی با کمپین آنان برای زنان در افغانستان یادر گفتمانی وسیع تر ،درباره حقوق انسانی زنان نیاز دارد. این فمینیست های لیبرال مانند میسیونرها، احساس می کنند احتیاج به نمایندگی آنان است و به سود زنان افغانی یا مسلمان است که با یک زبان حقوق بشر یا حقوق زنان صحبت شود.آن ها خودشان را به مثابه یک گروه روشنفکری با دیدگاه وآزادی برای کمک به زنان رنج کشیده درهرجا برای رسیدن به حقوق شان ،نجات آن ها از دست مردان یا از دست ظلم ها ی سنت های مذهبی شان می پندارند.
اگر فردی زنان را به مثابه موجودات نیازمند ترحم وامنیت می پندارد ، این دلالت دارد که او نه فقط می خواهد آنان را از برخی چیزها نجات دهد،بلکه می خواهد آنان را برای برخی چیزها- نوع متفاوتی از دنیا وشکلی از تمهیدات – حفظ کند.آیا احتمال دارد این تغییرات، خشونت به دنبال داشته باشند؟ چه پیش فرضیاتی درباره مافوق بودن کسی که نجات می دهد ایجاد می شود؟طرح ها برای نجات زنان ازهر نوع ،بستگی به احساس مافوق بودن غربی ها دارد وآن را تقویت می کند.این طرح ها همچنین طنین نوعی غرور بزرگوارانه ای دارد که باعث می شود من به عنوان یک انسان شناسی که به سایر سبک های زندگی حساس است، احساس ناراحتی کنم. من زمان های زیادی را با گروه های مختلف زنان مسلمان صرف کرده ام وبرخی چیزهایی را درباره این که آن ها خودشان را چگونه می بینند، چگونه به دیگران احترام می گذارند می دانم ،به طوری که آنان را تحسین می کنم وبه آنان به عنوان زنان پیچیده ومدبر عشق می ورزم.
نقطه نظرمن این است که شاید ما باید آگاهی بیشتری از شیوه های مختلف در دنیا داشته باشیم. شاید ما باید در تغییر اجتماعی توجه به سایر راه ها نظر بگیریم . ممکن است بپرسیم چگونه می تواند یک آزادی اسلام گرایانه وجود داشته باشد ؟ چیزی که به وسیله بسیار ی از زنان مورد کنکاش قرار گرفته است مثل افرادی که در ایران خود را فمینیسم اسلامی می نامند . آیا پشت این،آزادی ورهایی (حتی برای یک هدف )درجهت چیزی که همه زنان یا افراد برای آن می کوشند،وجود دارد؟ آیا آزادی ، برابری وحقوق بخشی از یک زبان جهانی است؟ آیا ممکن است سایر تقاضاها برای گروه های مختلف مردم مورد توجه بیشتری باشند؟مانند زندگی در خانواده های صمیمی، مثل زندگی دریک مسیر خدایی، مثل زندگی بدون جنگ وخشونت.
نگرش های دیگر ی هم وجود دارد که برخی از آن ها پرسیدن درباره مافوق قدرت بودن غربی هاست.برای مثال درمواجه با آمریکا فرد اسلامی رسواگرایانه متهم می کند: شما یک ملتی هستید که زنان را شبیه تولیدات مصرفی یا ابزارهای تبلیغاتی استثمار می کنید که وظیفه مشتریان خریداری آن هاست.شما از زنان برای خدمت به مسافران ،توریست ها وغریبه ها درجهت افزایش تفاوت های سودمند استفاده می کنید.شما بیهوده می گویید که از آزادی زنان حمایت می کنید… شما ملتی هستید که تجارت جنسی را درهمه فرم های مستقیم وغیرمستقیم دارید.شرکت های غول پیکر وموسسات تاسیس شده تحت عنوان هنر، سرگرمی ،توریسم، آزادی وسایر نام های گول زننده ای که بدان نسبت می دهید، برای این امردارید.
مسلمانان میانه رو تر هم چنین از اسلام علیه تهمت های سکسیسم غربی ها دفاع می کنند .در مطالعات جدید همه جانبه نمونه برجسته اسلامیT]مثلا [بخشی که “islam is sexist” نامیده شده شامل ۲۸ نکته ابطال کننده این امر است.این انکار تبیینی از آیات قران به دست می دهد،موقعیت ] حضرت[ محمد ¬¬¬¬¬¬¬¬¬(ص) را در جنبه های متنوعی از منزلت زنان توصیف می کند. اطلاعاتی در باره این که چگونه در اواخر زنان حق رای در کشورهای اروپایی گرفتند. (برای مثال سوئیس در ۱۹۷۱ ) واین که چگونه بسیاری از زنان مسلمان در کشورهای دارای منصب مدیریتی هستند.(۵ نخست وزیر یا رئیس جمهور پاکستان ،بنگلادش ، ترکیه ، اندونزی) برای مثال با ایالات متحده حال حاضر مقایسه شده اند.
آیا این توجیه گران از طریق استثمار جنسی یا فقدان قدرت موجه یک دلیل ،دلسوزی زنان اروپایی یا آمریکایی را توصیف می کنند؟ما این را امری ناپسند وآزاردهنده یافتیم. ما میلیون ها پاسخ برای این تصدی گری ها داریم.با وجود این که ما منتقدان رفتار زنان جوامع اروپایی وآمریکایی هستیم،درباره سقف شیشه ای صحبت می کنیم که مانع ارتقا زنان متخصص می شود.سیستمی که تعداد معینی از زنان متشخص را زیر خط فقر نگه می دارد ،میزان فحشا وآزار جنسی یا حتی استثمار زنان در آگهی ها ، را به مثابه بازتاب ظلم نکردن فرهنگ ما یا دلیلی برای محکومیت مسیحیت به عنوان حاکمیت دینی نمی بینیم. ما می دانیم دلایل پیچیده وجود دارند وبرخی از ما برای تغییر آن ها کار می کنیم.
مشابها ما احتیاج به قدردانی از همه زنانی داریم که در دنیای اسلام ظلم به زنان مسلمان را به عنوان امری ناپسند وآزاردهنده می بینند.این امر شامل زنان معمولی شبیه آن هایی که من در مناطق روستایی با آن ها زندگی کرده ام و فمینیست ها وسایر اصلاح طلبانی که در اواخر قرن ۱۹ می شود که در جوامع خودشان، مسائل را مرتبط با زنان دیدند. ما مجبوریم دقت کنیم تا در دام تکثری نیفتیم که جایگاه فمینیسم فقط در غرب است.تعداد زیادی از فمینیسیت های کشورهای جهان سوم هستند که در بسیاری از بخش های کشورهای اسلامی کار می کنند. برخی از آن ها خود را فمینیست اسلامی می نامند وبرخی هم نه.اما چنین فمینیست هایی با مسائل دشوار مواجه می شوند.وقتی فمینیست های غربی شروع به ایجاد کمپین های داوطلبانه برای تقبیح محافظه کاری کردند ، فمینیست های اسلامی یا ملی آنان را به عنوان خائن ها دیدند.
متفکران خاورمیانه ای شبیه افسانه نجم آبادی از ایران،درحال حاضر بحث می کند که نه فقط اشتباه است که تاریخ را به شکل ساده ای بر حسب تضاد مفروض اسلام وغرب ببینیم بلکه خیلی خطرناک است که تضاد فرهنگی را میان بنیادگرایان اسلامی وفمینیسیت های غربی بپذیریم.خیلی از افراد کشورهای اسلامی که سعی در یافتن جایگزین هایی برای ناعدالتی های حال حاضر دارند، کسانی هستند که می خواهند از تقسیم واقتباس تفاوت های فرهنگی وتاریخی امتناع کنند.کسانی که معانی فمینیستی موجود درغرب را نمی پذیرند و تحت فشار این انتخاب خواهند بود : شما با ما موافقید با نه؟چیزی که روحیه را تضعیف می کند.
انتخاب آزاد و سنت
اما من می خواهم نکته ای دیگر بگویم: نه فقط زنان مسلمان در پروژه های حقوق زنان برحسب چیزی که ما فهمیدیم کاندیدا نشدند، بلکه زنان زیادی هم در سایربخش های جهان ضرورتا زندگی خود را درنارسایی حقوق زنان ندیدند.من درباره خودفریبی وخودآگاهی غلط حرف نمی زنم – که زنان خود را در ظلم نمی بینند – من می گویم که ما به شناخت احتیاج داریم وشاید حتی توانایی در ارزیابی اصطلاحات مختلف نسبت به مردمانی که با آن ها زندگی می کنند. در کتاب بازآفرینی دنیای زنانه ، که فکر می کنم به مثابه یک مردم نگاری تجربی از زنان بادیه نشین قبیله اولاد علی مصر است که در اوایل دهه ۱۹۸۰ با آن ها زندگی کرده ام، سعی کرده ام روایت های زنانه ای برحسب چیزی که آن ها استفاده می کنند را بگویم .هم چنین سعی کردم ضوابطی را درنظر بگیرم که آن ها برای قضاوت در باره دیگری، استفاده می کنند ومطالبات را مطرح می کنند.
داستان های ازدواج بهترین شاهد برای ناشایستگی تضاد میان اختیار واجباری که در فهم ما از اختلاف میان زنان غربی ومسلمان مسلط شده هستند و نیز برای اهمیت شناخت، ساختارهای مختلف حقوقی را پیشنهاد می کنند.دخترانی که من در قبیله بادیه نشین شناختم، در برابر ازدواج هایی که برایشان مقرر شده بود مقاومت می کردند.اما هرگز با این اصل اولیه که خانواده ها بایستی ازدواج را برای آن ها ترتیب دهند مقاومتی نداشتند.آن ها ممکن است شعرهایی درباره همه مردان جوانی که می خواهند با آن ها ازدواج کنند بخوانند – کسانی که پسرعمویشان نیستند، تحصیلکرده اندو انواع معینی از ماشین ها وکامیون ها را می رانند- اما آن ها وانمود می کنند که خانواده هایشان در انتخاب چنین همسرانی خوشحالند.آن ها وقتی یک فردخاصی نمی خواهند ایجاد مشکل می کنند ،اغلب سعی در براندازی یک ازدواج اجباری یا شانه خالی کردن از آن دارند.اما حتی شعرهای عاشقانه ای که من در اولین کتابم Veiled Sentiments درباره آن ها نوشتم شعرهایی که تعلق وناامیدی را نشان می دهند ،نه یک طغیان برعلیه سیستمی که ازدواج را ترتیب می دهد که یک سبک کامل بیان درون سیستمی است که زنان نیازمند به حفظ غرور نه به وسیله نشان دادن هرنوع علاقه به مردان هستند چه این که از مردان وزنان انتظار می رفت که در جمع علاقه هایشان را نشان ندهند حتی وقتی ازدواج می کنند . خیلی از دختران ومادران به من درباره خطر عشق به همسران می گفتند.همه ارزش به این است که حمایت ها ونگهداری ها به وسیله خانواده ها در ازدواج ترتیب داده شود.
جالب تر این که زنان در ازدواج ها، اغلب از حقوق شان برمبنای برخی احساسات اسلامی وآداب قانونی دفاع می کردند.اما بیشتر استنتاج ها از یک حس قوی قضاوتی درونی شده از طریق نگاه کردن به عملکرد جامعه و انتظاراتی که در ارزش خود ومسئولیت هایشان داشتند،ریشه داشت.این اتفاق وقتی می افتاد که شوهرانشان با آن ها بدرفتاری می کنند.یک مثال بهتر تراز مساله بی اساسی که مامی دانیم این است که چه حقوقی زنان درمورد چندهمسری دراین جامعه می خواهند. یک فصل کتاب بازآفرینی دنیای زنان تلاش می کند که ارتباطات ،همبستگی ها، غضب ها ومصیبت هادر یک ازدواج چندهمسری که از نزدیک شناختم را، انتقال دهد. یک مردمتاهل با بیش از یک زن هرگز موضوعی برای همسران خود نبود. این عمل در قانون اسلامی و رسمیت داشت و به عنوان دلیل جدی تقاضا برای داشتن کودکان یا در اختیار گرفتن زنان بی سرپرست شناخته می شد. درعوض، ویژگی های خاص، تاریخی ،رفتاری واحساسی نسبت به دیگران برای زنان اهمیت یافت.انتقاد وادعای زنی که شوهرش چند همسر بود، بعد از آن که داستان طولانی اش درباره یک وضعیت اعصاب خورد کن را تعریف کردو گفت خودش را در وضعیتی یافته که همسرش سومین ازدواج را کرده ، از چیزی که من تصور می کردم یا انتظار داشتم متفاوت بود.من با دلسوزی در پایان داستانش از او پرسیدم، آیا او احساس حسادت می کند؟ او به درستی پاسخ داد : نه من حسادت نداشتم.فقط عصبانی بودم که او رفتار بدی با من داشت .آیا همه ما این طور فکر می کنیم؟این به سختی می تواند استدلالی راحت در حقوق انسانی زنان یا بحث درباره عدم ستم در چندهمسری باشد.این استدلال هست که چند زنی براساس قران وباورهای بادیه نشینان حقوقی دارد و در آن با برابری مطلق رفتار می شود.
نکته داستان هایی که من درباره زنان خاص خاورمیانه یا فمینیست های اسلامی گفتم ،چیست؟ اخیرا سوزان مولر اکین ، متفکر مشهور فمینیست لیبرال آمریکایی،مقاله وسیع خاصی با عنوان “آیا چندفرهنگی برای زنان بد است؟”را نوشت و در آن اظهاراتی کرد که انتقاداتی زیادی به آن شده است.او به طور برجسته ای مطرح می کند که در فرهنگ های اقلیت مردسالار ، اگر فرهنگی که در آن متولد شده بودند از بین می رفت ،زنان ممکن بود خیلی بهتر از بین می رفتند(مقاله او درباره اقلیت های فرهنگی در آمریکا بود اما به فرهنگ های مردسالار جهان گسترش یافت) طوری که اعضای آن فرهنگ در فرهنگ حاکم کمترجنسیتی یکپارچه می شدند یا ترجیح می دادند خودشان رادر تقویت برابری با زنان اصلاح کنند.
پیشنهاد” فرهنگ فرد باید از بین برود” یک ادعای بزرگ است.این پیشنهاد ، خاطره میسیونر هایی که در بالا اشاره کردم را به ذهن فرد می اندازد، که اطمینان می دادند مسیحیت تنها راه پاسخ زنان است. من فکر می کنم ما مجبوریم محترمانه تر رفتار کنیم.ما مجبوریم بفهمیم که مردم ضرورتی برای صرف نظر از فرهنگ ودنیای اجتماعی شان نمی بینند.بیشتر مردم برای سبک زندگی خودشان ارزش قائل هستند. دوست ندارند که به آن ها گفته شود از باورهای مذهبی شان صرف نظر کنند. دوباره ما می توانیم به کار صبا محمود بر زنان مصری جوان دهه ۱۹۸۰ و۱۹۹۰ برگردیم که سعی می کند بفهمد چگونه مسلمان خوب زندگی می کنند، در همه جا حجاب دارند. محمود این اعتقاد فیلسوفان لیبرال را که پافشاری می کنند انتخاب فردی ارزشی ابتدایی است ، انکار می کند. او توصیف می کند این زنان مسلمان مصری خواسته هایی مهم برای پیروی دسته جمعی از – قرارداهای مذهبی موجود – با توانمندی های خودشان دارند.چارچوبی که خودشان می فهمند و آن علامتی برای تحت سلطه درآوردن افراد نیست.او استدلال می کند در خواسته هایشان برای رسیدن به ایده ال ها ، ابزارهای خود را از بیرون تقویت می کنند (اعمال ،متون وقوانین اسلامی)و تماما با جداسازی افراد و جامعه باقی مانده تفکر سیاسی لیبرال چالش دارند.او می گوید ما نیاز به سئوال (از آمریکای مدرن ) درباره تفاوت گذاری داریم که میان تئوری های لیبرال و خواسته های واقعی و اجبار عرف های اجتماعی خط می کشد.همان طور که گفتم او توضیح می دهد زنانی که می خواهند بوسیله حجاب و خودداری به خدا برسند و نماز بخوانند ، در یک پروژه تعمق برای پرورش اخلاقی درگیر شده اند.آیا ما میخواهیم بگوییم این وجود ندارد؟
انتخاب هابه خاطر گفتمان ها ،موقعیت های اجتماعی ،شرایط جغرافیای سیاسی ونابرابری قدرت در حوزه های خاص تاریخی ومحلی برای همه ما شکل گرفت.برای همه ما ارزش های مذهبی مهم هستند و یقینا ما آن هارا به عنوان تناقض نمی بینیم- زنان ارزش های مذهبی را به عنوان باورهایی که برایشان کوشش می کنند می بینند.
می خواهم جزئیات انتقادی بیشتری به اندیشه های صبا محمود درباره نحوه داشتن بهترین تفکر نسبت به زنان را اضافه کنم .این زنان گونه کاملتر دیگران نیستند. با ما ارتباط کاملی ندارند ودر دنیایی کاملا جدا ازواقعیات ما زندگی می کنند.آن ها ممکن است در واقعیت های خودشان زندگی کنند، اما همگی کم وبیش از یک طریق به دلیل وجود ارتباط میان بخش های مختلف دنیایی که امروزه گفتمان متمدانه عمومی از آن به عنوان غرب یا شرق ، یهود، مسیح، یا اسلام ،دفاع می کند ،شکل گرفته اند. خیلی از اختلافاتی که امروزه وجود دارد محصول این تفاوت هاست.اما کنش ها و واکنش های تاریخی آن را پیچیده کرده است.آن ها محصول رویدادهای مختلفی هستند که از طریق واکنش های ما ساخته شده اند، چه در آغاز تاریخ استعمار یا جنگ های صلیبی و یا حالا سلطه جهانی آمریکا.
ما ممکن است بخواهیم درباره زنان قضاوت کنیم اما باید بپذیریم باورهای متفاوتی در باره قضاوت وجود دارد ،یا این که آنان ممکن است چیزهای متفاوتی بخواهند یا انتخاب کنند . از آن چه ما بهترین تصور را داریم ، آینده ای متفاوت کدام است؟ آن انتخاب هایی که آن ها قبل از دیگران می بینند ، در حقیقت محصول شرایط شان است و آیاما کمک می کنیم که خودمان را به آنان تحمیل کنیم؟
جمع بندی من این است که اگر ما به موقعیت های زنان مختلف نسبت به زنان سفیدپوست طبقه متوسط غربی توجه کنیم ،باید به خوبی حجاب ها ومساله امنیت دیگران را رها کنیم و وبه جای آن یادبگیریم که شیوه های دیگری برای جهان عادلانه تر به کار گیریم.
دلیل استدلال من برای توجه به اختلافات این نیست که مانند موقعیت انسان شناختی نسبی گرایی فرهنگی- هرچیزی که می آید یا این که در فرهنگ وجود دارد ما اباید جازه دهیم که بماند ، بلکه وضعیتی که من طرفدار آن هستم ،این است که ما نباید پرسش از خودمان را متوقف کنیم.زندگی دراین بخش مهم وقدرتمند دنیا ،ممکن است مسئولیت پذیری ما را برای شرایط دیگران امتحان کند ،دیگرانی که در فاصله های دور خودوانتخابات شان را می یابند.جنبش های اسلامی به خاطرگرایش مشتاقانه قدرت های غربی نسبت به زندگی خاورمیانه ای شکل گرفتند. بعضی از محافظه کارترین جنبش هایی که دراین بخش ازدنیا با تمرکز بر زنان شکل گرفتند به دلیل تعاملاتی با غرب بوده است.مثل ۳ میلیون دلار به وسیله CIA در گروه ه های محافظه کار افغانستان سرازیر شده که می خواهد حکومت مارکسیستی را که مشتاق تقویت مدرنیته وآموزش عمومی برای زنان است را متزلزل کند.
به نظرم می رسد اگر ما نگران زنان (زنان مسلمان) هستیم، ممکن است بتوانیم در خانه خودمان برای ایجاد سیاست های انسانی تر آمریکا و اروپا کار کنیم.اما اگر بخواهیم در امور مکان های دورتر از خانه تلاش کنیم ، شاید ما باید روحیه کمک به کسانی که در درون این جماعت ها،اهدافی برای زندگی بهتر زنان دارند داشته باشیم، هر چه انجام دهیم ، باید توجه و تفکر برحسب پیوستگی ،همبستگی و انسجام به جای نجات یا دلسوزی را شروع کنیم. همگی احتیاج داریم که دربرابرقدرت محدود کننده و محدود شونده تصاویر انتشار یافته سیاه وسفید زنان مسلمان مقاومت کنیم.
منابع:
• Lila Abu-Lughod, “Do Muslim Women Need Saving? Reflections on Cultural Relativism and its Others”, American Anthropologist, 104.3 (2002), 783-790; Charles Hirschkind and Saba Mahmood, “Feminism, the Taliban, and Politics of Counter-Insurgency”, Anthropological Quarterly, 75.2 (2002), 339-354.
• Edward Said, Orientalism, New York: Pantheon 1978.
• Malek Alloula, The Colonial Harem, Minneapolis, MN: University of Minnesota 1986.
• Hanna Papanek, “Purdah in Pakistan: Seclusion and Modern Occupations for Women”, Separate Worlds, Hanna Papanek and Gail Minault (eds.), Columbus, OH: South Asia Books 1982, 190-216.
• Saba Mahmood, Politics of Piety, Princeton, NJ: Princeton University Press 2005.
• Annie Van Sommer and Samuel W. Zwemer, Our Moslem Sisters: A Cry of Need from Lands of Darkness Interpreted by Those Who Heard It, New York: The Young People’s Missionary Movement 1907.
• Osama Bin Laden, Messages to the World: The Statements of Osama bin Laden, Bruce Lawrence (ed.), James Howarth (trans.), London: Verso 2005, 166-68.
• Mir-Zohair Husain, Global Studies: Islam and the Muslim World, Dubuque, IO: McGraw Hill/ Dushkin 2005, 61-62.
• Lila Abu-Lughod, Writing Women’s Worlds: Bedouin Stories, Berkley, CA: University of California 1993.
• Lila Abu-Lughod, Veiled Sentiments: Honor and Poetry in a Bedouin Society, Berkeley, CA: University of California 1986.
• Susan Moller Okin, Is Multiculturalism Bad for Women? Joshua Cohen, Matthew Howard, and Martha Nussbaum (eds.), Princeton, NJ: Princeton University 1999.
• Ibid. 22.
این مقاله ترجمه ای است از :
The Muslim woman
The power of images and the danger of pity
Lila Abu-Lughod