انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

زمستان نارضایتی، بهار نئولیبرالیسم

سال گذشته مارگارت تاچر نخست وزیر انگلستان و دشمن قسم خورده طبقه کارگر درگذشت، میراثی شومی که وی از خود بر جای گذاشت نیاز به بحث و بررسی عمیق دارد چرا که این میراث تنها به بریتانیا محدود نشده و در  نظام سرمایه‌داری و تقسیم کار جهانی، این سیاست‌ها به منزله نقشه راه، در اشکال گوناگون در بسیاری از کشورها پیاده می‌شود؛ زیرا تاچریسم مترادف با سیاست حمله به کارگر و دست آوردهای آن، و تحویل دادن بسیاری از این دستاوردها به بازار آزاد است.

نگاهی به نبرد طبقاتی نفسگیر معدن چیان انگلیس و طبقه حاکم در دهه هشتاد

 

سال گذشته مارگارت تاچر نخست وزیر انگلستان و دشمن قسم خورده طبقه کارگر درگذشت، میراثی شومی که وی از خود بر جای گذاشت نیاز به بحث و بررسی عمیق دارد چرا که این میراث تنها به بریتانیا محدود نشده و در  نظام سرمایه‌داری و تقسیم کار جهانی، این سیاست‌ها به منزله نقشه راه، در اشکال گوناگون در بسیاری از کشورها پیاده می‌شود؛ زیرا تاچریسم مترادف با سیاست حمله به کارگر و دست آوردهای آن، و تحویل دادن بسیاری از این دستاوردها به بازار آزاد است.

 

منطق سرمایه، منطق بیشینه کردن سود به هر قیمتی است، این‌جاست که مبارزه طبقاتی معنا می‌یابد، در واقع شاید این برداشت کمی پوزیتیویستی باشد ولی این حرکت را می‌توان به آن قانون نیوتونی تشبیه کرد که اگر در مقابل حرکت جسمی، نیرویی وارد نشود آن جسم همواره به حرکت خود ادامه می‌دهد، قرار دادهای اجتماعی، احکامی لایتغیر، ازلی و ابدی نیستند، بلکه‌ توازن قوا تعیین کننده‌ است بنابراین تنها با فشار جامعه است که می‌توان گرایش  به بیشینه کردن سود را در جهان سرمایه‌داری تعدیل و کنترل کرد.

 

تاچر در سال های دهه هفتاد وزیر آموزش و پرورش دولت محافظه کار ادوارد هیث بود و به خاطر متوقف کردن اهدای شیر رایگان به دانش آموزان در مدارس، بدنام شده بود. دولتی که با اعتصاب‌های گسترده کارگری در سال ۱۹۷۴ سقوط کرد.

 

در سال ۱۹۷۹ مارگارت تاچر نخست وزیر شد و مهار  تورم را به عنوان سیاست اولیه خود معرفی کرد. وی به همین منظور برای کاهش رشد عرضه پول، نرخ  بهره را افزایش داد تا تورم را مهار کند. در کنار این به افزایش مالیات های غیر مستقیم دست زد. فشار سیاست های مالی و مالیاتی به همراه تاثیر نفت دریای شمال به نرخ واقعی ارز افزود. این حرکت به اقتصاد ضربه زد – مخصوصا بخش تولید- و نرخ بیکاری با سرعت به حدود دو میلیون رسید. اقتصاد جهانی در آن دهه وارد دومین رکود بزرگ خود شده بود ــ شاهدی بر این‌که رونق طولانی دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ واقعاً بسر آمده بود. این بحران اقتصادی، نتیجه سقوط شدید نرخ سود سرمایه بود درمقایسه با آخرین سال‌های رونق اقتصادی. افزایش دوباره نرخ سود مستلزم افزایش شدید استثمار کارگران بود. ولی طبقه حاکم، به‌خصوص در بریتانیا، در تنگنای سختی گیر افتاده بود؛ چون با طبقه کارگر سازماندهی‌شده و مبارزه‌طلبی روبرو بود که طی سال‌های شکوفایی اقتصادی برای خود اعضاء و سازمان‌های قدرتمندی دست‌و‌پا کرده بود.

 

تاچر با سر کار آمدنش تصمیم به‌ ساماندهی  اقتصاد ویران بریتانیا گرفت که‌ در دهه‌ ۷۰ این کشور را ناچار کرده بود دستش را به‌ سوی صندوق بین المللی پول دراز کند، ساماندهی اقتصاد سرمایه بدون حمله‌ وسیع و افسارگسیخته‌ به‌ طبقه‌ کارگر ممکن و عملی نبود. او به‌ صراحت می‌گفت کارخانه‌ای که‌ سود آور نیست باید درش را قفل کرد. بر سر کارگر و خانواده‌اش چه‌ می‌آید مهم نبود. او در سال ۱۹۸۱ اولین طرح خصوصی سازی‌ها را از بریتیش تله‌ کام (شرکت مخابرات بریتانیا) شروع کرد که‌ دارای ۸۰۰ هزار کارگر و کارمند بود. اما علیرغم اشتیاقی که‌ به‌ خصوصی کردن راه‌ آهن بریتانیا داشت قادر به‌ دست زدن به‌ آن نبود.

 

تاچر در سال‌های اول کارایی اقتصاد بریتانیا را با کاهش هزینه های عمومی و خدمات اجتماعی جمله‌ بخش‌های مسکن، انرژی، آموزش و پرورش، اشتغال، یارانه های صنعتی، حمل و نقل و کمک‌های خارجی یک بیلیون پوند برای صندوق دولتی ذخیره‌ کرد. تنها پلیس و نیروهای ارتش از این «صرفه‌ جویی» اقتصادی مبرا‌ بودند زیرا برای سرکوب به‌ آنان نیاز داشت!

 

تاچر بر این امر واقف بود که‌ اتحادیه‌های کارگری از نفوذ برخوردارند پس نوک تیز حمله‌‌ را متوجه‌ آنان نمود. در آن هنگام (۱۹۷۹) ۴۸۷ اتحادیه کارگری با ۱۳ میلیون عضو در بریتانیا وجود داشت، در حالیکه‌ اکنون فقط ۲۰۰ اتحادیه با ۷.۴ میلیون عضو وجود دارد.

 

تاچر اولین نخست وزیر زن در بریتانیا بود ولی تاچر در عین حال همان نماینده ای است که زن را مسئول پرورش و پرستار فرزاندان در خانه معرفی می‌کرد و با همین دیدگاه هم، بسته شدن شیرخوارگاه های دولتی را توجیه می کرد. دفاعیات تاچر و دولتش از آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی، پینوشه در شیلی، جنگ خلیج و نظم نوین جهانی سیمای یک دولت راستگرا را نشان می‌دهد.

 

او در نخستین سال‌های نخست وزیری‌اش هیچ محبوبیتی نداشت ولی عاقبت ناسیونالیسم به دادش رسید و با حمله به جزایر فالکلند توانست برای خود وجهه‌ای ایجاد کند. این جزایر از قلمروهایی بود که امپراتوری بریتانیا آن را در قرن ۱۹ ربوده بود، این جزایر  فاقد ارزش استراتژیک یا اقتصادی بوده و چند صد سکنه بیشتر نداشتند و بریتانیا هیچ حقی بر آن‌ها نداشت اما به بهایی گزاف، تاچر نیروی عملیاتی- نظامی قابل توجهی را برای بازپس گیری آنها گسیل داشت و در این راه صدها آرژانتینی را کشت. از نظر تاچر می‌بایست مبارزه در راه میهن جایگزین مبارزه طبقاتی شود، در ۱۹ جولای ۱۹۸۴ مارگارت تاچر در مجلس عوام گفت که از کارگران اعتصابی می‌خواهد تسلیم حاکمیت دمکراسی پارلمانی باشند و نه حاکمیت اوباش. او معدن چیان اعتصابی را «دشمن داخلی» خواند و ادعا نمود که آن ها سهمی از ارزش های مردم بریتانیا نبرده اند و در ادامه گفت:« ما باید با دشمن خارجی در “فالکلند” بجنگیم؛ اما همیشه باید مواظب دشمن داخلی هم باشیم که چنین جنگی خیلی سخت تر و برای آزادی خطرناک‌تر است».

 

اعتصاب کارگران معادن زغال سنگ بریتانیا یکی از مهمترین رخدادهای دهه‌های پایانی قرن بیستم بود. هجوم نومحافظه کاران به زندگی و معیشت کارگران از مدت ها قبل شروع شده بود اما این اعتصاب نقطه عطفی در این تاریخ بود. در این اعتصاب اردوگاه کارگران و سرمایه داری هار نو محافظه کار در جنگی نابرابر دو سال در مقابل هم ایستادند. سرمایه داری از تمام ابزار درنده خویی بهره برد و از پلیس و تهدید و تطمیع هیچ کم نگذاشت.

 

در مدت اعتصاب ۱۱۲۹۱ نفر بازداشت و ۸۳۹۲ نفر به بهانه هایی نظیر نقض صلح و مسدود ساختن بزرگراه مجرم شناخته شدند. در جریان یکسال اعتصاب معدنچیان بالغ بر ۱۱ هزار نفر دستگیر شدند و بیش از ۸۰۰۰ نفر از آنان در دادگاه  جریمه‌ شدند.  در این مدت دولت هزاران پلیس را برای مقابله‌ با معدنچیان بمیدان آورد که‌ هزینه‌ روزانه‌ آنان به‌ گفته‌ بی بی سی  ۳۵۰ هزار پوند در روز بود .

 

این اعتصاب یک مبارزه سمبلیک بود از این جهت که «اتحادیه ملی معدن کاران» معدن یکی از قوی ترین سندیکاهایی بود که از نظر بسیاری و همچنین حزب محافظه کار مسئول سقوط دولت  هیث در اعتصاب سال ۱۹۷۴ شناخته می شد. اما اعتصاب ۱۹۸۴ با شکست کارگران معدن به پایان رسید و دولت تاچر توانست تا برنامه مالی محافظه کارانه خود را تحکیم کند.

 

در سال ۱۹۸۳ اتحادیه ملی معدن کاران توسط آرتور اسکارگیل رهبری می شد. وی یک معدنچی یورکشایری ، یک سندیکالیست پرحرارت و سوسیالیست بود که تمایلی قدرتمند به کمونیسم داشت. اسکارگیل همواره در سخنان خود به دولت مارگارت تاچر حمله می کرد. درست قبل از اعتصاب در ماه مارچ ۱۹۸۳ او اظهار کرده بود: « سیاست های این دولت مشخص است ، نابود کردن صنعت زغال سنگ و اتحادیه ملی معدن کاران».

 

در ماه مارچ ۱۹۸۴ هیات مدیره زغال سنگ ملی اعلام می کند که توافق نامه پس از اعتصاب ۱۹۷۴ باطل می باشد و آنان به منظور منطقی کردن سوبسید دولت به صنایع قصد دارند تا ۲۰ معدن زغال سنگ را ببندند، امری که به از دست دادن ۲۰ هزار شغل و نیز فقدان منبع اشتغال برای بسیاری از جوامع انگلیس شمالی ، اسکاتلند و ولز می انجامید. این مسئله در آن زمان به طور گسترده ای بازتاب عمومی پیدا نکرد اما دولت تاچر با انباشت زغال سنگ خود را علیه تکرار عواقب اعتصاب موثر ۱۹۷۴ آماده کرد ، همچنین سوخت برخی از ایستگاه های برق قدرت را به نفت سنگین تبدیل کردند و نیز ناوگان حمل و نقل جاده ای را برای انتقال زغال سنگ به خدمت گرفتند تا در صورتی که کارگران قطار در حمایت از معدن چیان دست از کار کشیدند ؛ از آنان استفاده کنند.

 

اعتصاب نتوانست تاثیر گسترده توقف های قبلی دهه  ۱۹۷۰ که منجر به خاموشی و قطع برق می شد را داشته باشد. شرکت‌های برق قادر شدند که حتی در زمستان که بالاترین تقاضا وجود دارد برق را تامین کنند. بودجه اتحادیه هم برای پرداخت هزینه حمل و نقل کارگران اعتصابی بسیار کم بود و بسیاری از معدن چیان حتی قادر به پرداخت هزینه های حرارتی خود در طول زمستان نبودند. بسیاری از خانواده معدن چیان به جارو کردن زغال ها در معادن خراب شده پرداختند. حرکتی که از روی ناچاری و درماندگی بود ، چرا که اکثر این معادن تخریب شده خیلی خطرناک و لغزنده بودند. سه کودک جان خود را در همین جستجوها از دست دادند. بسیاری نیز به اتهام تعدی و دزدی دستگیر شدند. اعتصاباتی که قرار بود فلج کننده باشد و به زمستان نارضایتی مشهور بود در نهایت سبب زمین‌گیر شدن معدن‌چیان شد و در ادامه بهار نئولیبرالیسم رقم خورد.

 

اکثر معدن چیان اعتصابی و خانواده هایشان باید به کمک اعانه ها، کمک های مالی جامعه اقتصادی اروپا موسوم به “کوه غذا” و خیریه ها زنده می ماندند. فقر و گرسنگی در سراسر مناطق معدنی شایع شد.

 

شبکه گسترده ای از صدها گروه حمایت تشکیل شد، مثل گروه «زنان علیه تعطیلی معدن» این گروه های حمایت هزاران مراسم نظیر جمع آوری کمک بیرون سوپرمارکت ها، آشپزخانه های عمومی، کنسرت های خیریه و فعالیت های دیگر را سازمان دادند.این اعتصاب به عنوان توسعه ای مهم در سرزمین های سنتا معدنی قلمداد شد، جایی که حتی ایده های فمینیستی اینقدر قدرتمند نبودند.

 

اعتصاب در نهایت شکست خورد، بسیاری از معدن چیان در نتیجه شکست اعتصاب و اجبار به کار در صنایع دیگر روحیه خود را از دست دادند، اما همبستگی و رزمندگی کارگران  در این اعتصاب طولانی و نفس گیر آن را به برگی زرین از تاریخ شکوهمند طبقه تبدیل ساخت. سرمایه‌داران برای شکست اعتصاب بهای سنگینی پرداختند. آنان نهایتا مجبور شدند به هر کارگر معدن مبلغ  ۲۶ هزار پوند بپردازند و هرگز نتوانستند روح همبستگی کارگری را در هم بشکنند.

 

صنعت زغال سنگ سرانجام در دسامبر ۱۹۹۴ برای ایجاد شرکتی به نام “معدن آر جی بی” خصوصی سازی شد، که امروز به “زغال سنگ” بریتانیا معروف است. بین پایان اعتصاب و خصوصی سازی، بستن معادن با شدت ویژه ای مخصوصا در اوایل دهه ۹۰ ادامه یافت. در زمان خصوصی سازی ها فقط ۱۵ معدن بریتانیایی در خط تولید باقی مانده بود ، با این حال در مارس ۲۰۰۵ تنها ۸ معدن عمیق باقی ماند. از آن زمان تا به حال آخرین معدن در نورث برلند، معادن الینگتون بسته شده است در حالی که تولید معادن روسینگتون و هارورث متوقف شده اند.

 

در سال ۱۹۸۳ در بریتانیا ۱۷۴ معدن مشغول به کار بود که در سال ۲۰۰۹ به ۶ معدن کاهش یافت. در زمان اعتصاب اسکارگیل دائما ادعا می کرد که دولت یک برنامه دراز مدت برای کاهش صنعت از این طریق دارد. اراده کارگران به سرعت رو به کاهش گذاشته بود و واکنش بسیار بی ضعیفی نسبت به دوره های حاد بستن معادن در اوائل دهه ۱۹۹۰ وجود داشت، علی رغم این ها شواهد نشان می داد که همدردی جامعه نسبت به معدن چیان بسیار بیشتر از سال ۱۹۸۴ شده است زیرا اکنون دیگر ماهیت نئولیبرالیسم برای همگان آشکار شده است.

 

 

 

(بخشی از اطلاعات و آمار و ارقام بر گرفته از ویکیپدیای انگلیسی ترجمه شده توسط بنیاد پاک است).