زمانی که میماند فیلم بیوگرافی از الیا سلیمان
«زمانی که میماند» یا «زمان باقیمانده»، یک فیلم نیمه-بیوگرافیک است که توسط الیا سلمیان در سال ۲۰۰۹ ساخته شده است. به طور کلی فیلمهای ساخته شده توسط سلیمان، فیلمهایی است که از تجربیات و مشاهدات شخصی او برگرفته شده است و خود سلیمان نیز در آنها تقریباً بدون هیچ کلامی، همواره نقش یک مشاهدهگر را بازی میکند. الیا سلیمان متولد ۱۹۶۰ در شهر ناصریه فلسطین اشغالی است. زندگی او در کشورهای مختلفی سپری شده و موضوع فیلمهای او نیز همواره حول مسئلهی فلسطین و اشغالگری قوام یافته است. نگاه سلیمان به مسئلهی فلسطین نگاهی تلخ و شیرین است. او منتقدی بیرودربایستی نسبت به خود و دیگری است و طنز تلخی که اغلب در سکوت دنبال میشود، یکی از ویژگیهای فیلمهای اوست.
نوشتههای مرتبط
«زمانی که میماند»، در اصل متعلق به سهگانهای است که سلیمان در رابطه با مسئلهی فلسطین و نحوهی شکلگیری اسرائیل ساخته است. سلیمان فیلم اول از این سهگانه را با نام «شرح یک ناپدید شدن» در سال ۱۹۹۶ و فیلم دوم «مداخله الهی» را در سال ۲۰۰۲ ساخت. فیلمهای سلیمان اغلب با ژاک تاتی و باستر کیتون مقایسه میشوند.
روایت در «زمانی که میماند»، از ساختار روایی در معنای کلاسیک آن پیروی نمیکند. ساختار زمانی اگرچه خطی است و سیر زمان به ترتیب تاریخ رویداد حوادث پیش میرود، اما سلیمان در این فیلم خود مانند فیلمهای دیگرش، به داستانسرایی نمیپردازد. فیلم منعکس کنندهی تجربهی زیستهی فیلمساز است و گویی مخاطب نیز در تجربهی این زندگی قرار میگیرد. فیلم از لحاظ زمانی وقایع ۱۹۴۸و اشغال فلسطین را به صورتی مینیمال و کوتاه به تصویر میکشد. مخاطب شاهد مقاومت پدر سلیمان در برابر اشغالگران در زمان جوانی اوست. رفته رفته الیا سلیمان نیز به فیلم اضافه میشود. سلیمان در کودکی، در نوجوانی و در بزرگسالی (زمان معاصر فیلم) خرده روایتهایی از آنچه بر او گذشته است، با کمترین دیالوگ در فیلم و تنها از طریق تصویر، به مخاطب ارائه میدهد. عدم وجود دیالوگهای زیاد، یکی از نقاط قوت فیلم است و به نوعی بیان شخصی کارگردان و بیصدایی فلسطینیان را منعکس میکند.
فلسطینیانِ فیلمهای سلیمان، آرام، خونگرم، عاشق زندگی، در حال کشیدن سیگار و گذران وقت در کافهها هستند. این خصلت مدیترانهای آنهاست. سلیمان هم از خلال همین خصلتهاست که نقدی به خود و اشغالگران میزند. در یکی از سکانسهای فیلم، فلسطینیان با تفنگهایشان پشت میزهای کافهای در خیابان نشستهاند و مشغول تماشا و کشیدن سیگار هستند. مردی در لباس نظامی از جنبش آزادیبخش عرب، تفنگ به دست و بسیار جدی برای آزادی فلسطین در حرکت است و از جلوی این جماعت عبور میکند. این جماعت که پدر الیا سلیمان نیز میان آنهاست، نظارهگر جدیت این مرد هستند. در ادامه متوجه میشویم که مرد عراقی است و برای کمک به آزادی فلسطین آمده. در نهایت، این جماعت او را نیز دعوت به نشستن میکنند و از حضور او به این ترتیب استقبال میکنند.
سلیمان خود نیز در مقام یک مشاهدهگر حاضر میشود و خانوادهی خود، نیروهای مقاومت، خاطرات خود، اشغالگری اشغالگران، روزمرگی و نوع روابط انسانی را به تصویر میکشد. فیلم را میتوان به چهار بخش و یک سکانس استعاری تقسیم کرد. فیلم با یک سکانس استعاری شروع میشود. مأموری اسرائیلی، مسافری را در ماشین خود دارد. او در جایی ناآشنا و در میانهی طوفان گم شده است و نمیتواند خانهاش را پیدا کند. گویی این سکانس بسیار کوتاه یک تکهی مجزا از تمام فیلم است.
در بخش اول فیلم، فیلمساز به مسئلهی جنگ اعراب با اسرائیل و تاریخچهی مختصر نکبت در ۱۹۴۸ در قالب طنزی تلخ اشاره میکند. بعد از این طنز تلخ، حملات نظامیان اسرائیلی به روستاها و خانهها، تسلیم کردن سلاحها، دستگیری فلسطینیان، و خودکشی سمبلیک یک فلسطینی در مقابل انبوهی از اسلحههای تسلیم شده توسط فلسطینیان، ما را با فیلمی غیرمعمول مواجه میکند. در این بخش همچنین با زندگی فؤاد سلیمان، پدر الیا سلیمان پیش از ازدواج آشنا میشویم. فؤاد در میان افرادی قرار گرفته که همه فلسطین را شکست خورده تصور میکنند، همگی در حال ترک کشور هستند و او را نیز ترغیب به کنار گذاشتن اسلحه و مبارزه میکنند. عشق او ثریا نیز تصمیم گرفته با خانواده به عمان برود. او هم فؤاد را ترغیب به کنار گذاشتن اسلحه میکند و همراهیاش را از او دریغ میکند. نظامیان در شهر حکومت نظامی اعلام کردهاند. فؤاد در زمان حکومت نظامی از خانه خارج میشود تا به مجروحی کمک کند. پدرش اجازهی بردن اسلحه به او نمیدهد. به هر روی فؤاد دستگیر میشود. با دستان و چشمان بسته مورد ضرب و شتم قرار میگیرد و در نهایت از ارتفاع پرتاب و رها میشود تا در همان وضعیت بمیرد.
بخش دوم فیلم مربوط به زمان بعد از ازدواج فؤاد است. فؤاد زنده مانده اما بیمار است، او ازدواج کرده و الیا هم حالا پسری حدود ده ساله است که به مدرسه میرود. او در مدرسه اقلیتها که زیر نظر اسرائیل است، حرفهایی دربارهی استعمار و امپریالیسم به زبان میآورد که موجب توبیخ او میشود. در فیلم همچنین تناقضات سیستم آموزشی اسرائیل برای این کودکان مسیحی عرب زبان و نادیده گرفتن فرهنگ و تاریخ آنان، به نمایش گذاشته میشود. در این بخش از فیلم همچنین شاهد حزن عمیق جهان عرب از مرگ جمال عبدالناصر و رؤیای یکپارچگی عربی هستیم. خبر از تلویزیون در حال پخش است و والدین الیا در غمی بزرگ فرور فتهاند. الیای کوچک همچنین شاهد دستگیری پدرش به دلیلی واهی است.
بخش سوم فیلم الیا دیگر نوجوان است. به او ۲۴ ساعت زمان برای ترک کشور داده شده است. الیا همچنان شاهدی است بر وقایعی که در کشورش در حال رخ دادن است. او شعارها و مبارزهی جوانانی را که در خیابانها فریاد میزنند «جان و خون ما فدای فلسطین»، نظاره میکند و شاهد مرگ زودهنگام پدر بیمار خود است.
بخش چهارم، الیا میانسال است و به خانه برگشته. فضای خانه فضایی عجیب است. یک نظامی اسرائیلی برای او تبوله میآورد و زمین خانه را جارو میکند. پرستاری از مادرش مراقبت میکند و مادر نیز پیر و بیمار است. الیا همچنان شاهد مبارزات خیابانی است. او در تمام فیلم سکوت کرده و ما را به دیدن زندگی یک فلسطینی از زاویه دید خود فرا میخواند. در انتهای فیلم دوباره به وضعیت استعاری نزدیک میشویم. الیا مانند قهرمان پرش با نیزه، از روی دیوار حائل میپرد. در سکانسی میبینیم که مسافر ابتدای فیلم الیا سلیمان است که در ماشین مأمور اسرائیلی نشسته و مأمور در سرزمین سلیمان گم شده است. فیلم با مشاهدهگری سلیمان از آیندهی در انتظار جوانان فلسطینی پایان مییابد.