نوشته جویس رِینُلدز برگردان ناتالی چوبینه
یادداشت مترجم:
نوشتههای مرتبط
شناسایی نشانگرها یا حروف الفبا، خط ها، و سامانه های الفبایی و آشنایی با تاریخچه پیدایش و تکامل آنها (لغت شناسی یا فیلولوژی) از شاخه های مهم دانش اپیگرافی، و از نقطه های برجسته تلاقی آن با پدیده شناسی فرهنگ و تاریخ فرهنگی، به شمار می رود. مطلب حاضر در همین راستا ترجمه شده، که فصل دیگری است از کتاب نوشته های یونانی: یک معرفی مصور، کار گروهی از پژوهشگران «انجمن گسترش پژوهش های هلنی» و به سرویراستاری پت ایسترلینگ و کرول هندلی. نویسنده این فصل، جویس رینُلدز، استاد بازنشسته تاریخ اپیگرافی روم در دانشگاه کمبریج است. این پژوهشگر برجسته کتیبه های رومی آثاری پرشمار دارد، که بازه زمانی انتشار آنها حدود نیم قرن، از اوایل دهه پنجاه میلادی تا دهه پایانی قرن بیستم، را دربر می گیرد. از آن پس نیز فعالیت های او در قالب گزارش های پژوهشی و سرویراستاری مجموعه پژوهش های گوناگون ادامه یافته، و او همچنان، در آستانه ۹۹ سالگی، حضور پرباری در عرصه مطالعات کلاسیک دارد.
برجسته ترین دستاورد خانم رینُلدز پژوهش مفصل و عمیق او در اسناد به جا مانده از شهر باستانی آفرودیزیاس در جنوب غربی ترکیه امروز، به ویژه مکاتبه های مردم این شهر با مقام های رومی است، که نقش بزرگی در روشن شدن این بخش از تاریخ روابط امپراتوری روم با سرزمین های آسیای صغیر ایفا می کند. پژوهش هایی از این دست، راهگشای به دست آوردن تصویری روشن تر از تاریخ فرهنگی ایران باستان نیز هستند؛ هم به دلیل روابط پر فراز و فرود ایران با امپراتوری روم و هم از این رو که ساتراپی ها، پادشاهی ها، و ایالت های یونانی نشین آسیای صغیر مدام در معرض دست به دست شدن بین قدرت های بزرگ آن زمان، از جمله ایران و روم، قرار داشتند.
چشم گیرترین حلقه اتصال کار جویس رینُلدز با انسان شناسی، کاوش در پیوندهای تاریخی – زبان شناختی بین اپیگرافی و ساختارهای سیاسی و مدنی فرهنگ های باستان است، که در مطلب حاضر نیز نمودی آشکار دارد.
لحن نویسنده در این متن، به سیاق کل کتاب، لحنی سبک روح و مردم پسند است که تلاش شده در ترجمه نیز به همان صورت حفظ شود.
الف. پدید آوردن یک جور الفبا
نوشتن به کمک الفبا را بازرگانان یونانی، بنا بر یک گمانه زنی قابل قبول، در اوایل قرن هشتم پیش از میلاد از فُنیقی ها یاد گرفتند. در آن زمان، مدتی بود که نوشتار هجایی در بیشتر نقاط یونان به فراموشی سپرده شده بود. الفبای فُنیقی برای این که به زبان یونانی بخورد یک مقدار دستکاری و تکمیل لازم داشت، چون فُنیقی ها برای نوشتن حروف مصوت اصلن نشانگر نداشتند، و بعضی از نشانگرهایی که برای حروف بی صدا به کار می بردند، به خصوص درمورد حروف صفیری [س، ش، ز، و مانند این ها]، هیچ به درد نمی خورد. برای برطرف کردن این اشکال ها یک مقدار دستکاری ضروری انجام شد، که کم و کیف آنها در هر نقطه از جهان یونانی نشین قدری با بقیه جاها فرق می کرد؛ بدین ترتیب تا صدها سال بعد انواع و اقسام الفبای یونانی با کاربری های گیج کننده از هر گوشه و کناری سر بر می آورد.
الفباهایی که از همه شهرهای یونانی نشین به دست آمده در نگاه اول شباهت زیادی به هم دارند، در حالی که تفاوت های چشم گیری بین آنها هست. برای مثال، در کُرینت، برای نوشتن اِپسیلُن [Ε] از نشانگری شبیه بِتا [Β] استفاده می کردند. در یوبوئیا [جزیره بزرگی در جنوب غربی یونان، که ساکنان آن مستعمره های فراوانی در ایتالیا، سیسیل، و مقدونیه ایجاد کردند] الفبایی رایج بود که مستعمره نشینان یونانی ساکن ایتالیا آن را برای رومی ها (و بنابراین تمامی ملت های اروپا) به یادگار گذاشتند؛ در این الفبا نشانگری شبیه حرف C برای نوشتن گاما [Γ] به کار می رفت. مورد جالب توجه دیگر، شکل های گوناگون دلتا [Δ] و لابدا [Λ] بود که بعدها به دو حرف D و L تبدیل شدند. الفبای سرزمین های شرقی ایُنی [در آسیای صغیر] در گذر نیمه دوم قرن پنجم پیش از میلاد به تدریج رواج گسترده تری پیدا کرد که دلیل آن احتمالن همخوانی بیشتر نسبت به سایر الفباها با زبان گفتاری یونانی بود: در این سامانه الفبایی نشانگر هایی برای نمایش هردو حالت کشیده و کوتاه دو صدای ε و ο وجود داشت که کار نوشتن کلمه های پرکاربردی مثل εἰμί [= هستم، استم، ام] را راحت می کرد. این سامانه در سال ۲-۴۰۳ پیش از میلاد الفبای رسمی آتن اعلام شد، و در مدت بسیار کوتاهی به همه سامانه های دیگر نوشتار یونانی غلبه کرد.
در همین مدت، یونانی ها مدام در حال ساده کردن نشانگرهای فُنیقی نسبتن پیچیده و تبدیل آنها به نشانگرهایی موزون تر بودند، و تازه علیه کاربست فُنیقی نوشتن از راست به چپ هم واکنش نشان می دادند؛ آنها انواع نوشتن از چپ به راست و یا ترکیب هردو را امتحان کردند: سطر اول چپ به راست و سطر بعدی راست به چپ (به این روش می گفتند بُئوس تروفِدُن (boustrophedon) که یعنی شیاری که از خیش گاو در زمین زراعی ایجاد می شود). اما همچنان که قرن پنجم پیش از میلاد به پایان خود نزدیک می شد، نوشتن از چپ به راست به تدریج همه روش های دیگر را کم و بیش از دور خارج کرد.
نخستین یونانی هایی که سواد خواندن و نوشتن یاد گرفتند، بی برو برگرد محض رونق گرفتن کسب و کار شخصی شان دست به این کار زدند؛ دستخط مبارک این افراد، چه با قلم و مرکب روی پاپیروس، چه با یک نوع اسکنه روی ماده نرمی مثل موم یا سرب، و چه به صورت حکاکی یا نقاشی روی سفال، کل فرآیند نوشتن و نویسندگی را کلید زد؛ اما چیزی نگذشت که این نویسندگان اولیه شروع به استفاده از فوت و فن نگارش برای تهیه بایگانی های اولیه ثبت اسناد در شهرهای رو به پیشرفت یونان کردند. طبعن در راستای این فرآیند، ایجاد متن های نوشتاری برای نمایش به مخاطب خیلی زود در هردو سطح خصوصی و عمومی رواج یافت.
ب. نوشتن اعلان های عمومی
یونانی ها خیلی بیشتر از ما نوشته های گوناگون را (که آن وقت ها کتیبه نام داشتند) در مکان های عمومی به نمایش می گذاشتند، چون برخلاف امروز هزار و یک روش دیگر برای اطلاع رسانی در اختیارشان نبود. از آن جا که فُنیقی ها هم مدت ها قبل از آنها این کار را می کردند، احتمال زیادی وجود دارد که این کاربست اصلن پا به پای استفاده از خودِ نشانگرهای الفبا رشد کرده باشد؛ ولی حتا اگر هم این طور بوده، باز یونانی ها بودند که قابلیت های آن را تا حد بالا گسترش دادند.
قدیمی ترین کتیبه های یونانی ای که امروز می شناسیم به ظن قوی متعلق به چارَک سوم قرن هشتم پیش از میلاد هستند. همه آنها خصوصی سفارش داده شده و بسیاری فقط برای مصرف در محیط های خانگی به وجود آمده اند. از قرن هفتم پیش از میلاد به بعد، اسناد رسمی هم به این مجموعه راه پیدا می کنند (متن قانون ها، عهدنامه ها، و مانند این ها)؛ این نوع کتیبه ها ابتدا تک و توک پیدا می شوند ولی کم کم تعدادشان زیاد می شود تا سرانجام در قرن پنجم پیش از میلاد سیلابی از آنها به راه می افتد، در حدی که می توان این نوشته ها را یکی از شاخص های برجسته زندگی مدنی در جامعه یونان دانست. یکی از کارهای اصولی در آتن دموکراتیک قرن پنجم تهیه طیف گسترده ای از اسناد و مدارک دولتی به گونه ای بود که برای همه شهروندان قابل دسترسی باشد. این ایده هم جا افتاد و هم فراگیر شد، آن هم نه فقط در سایر دولتشهرهای دموکراتیک بلکه حتا در اُلیگارشی ها، فقط با این تفاوت که گستره کتیبه هایی که به نمایش عمومی گذاشته می شدند محدودتر بود. البته روی هم رفته معلوم نیست در آن روزگار انتظار می رفت چه تعداد از مردم این متن ها را بخوانند: سطح سواد همیشه محدود بود، تازه بعضی کتیبه ها جاهایی نصب می شدند که خواندن آنها خطر قطعی گردن شکستگی در بر داشت. البته هر آدم بی سوادی که خیلی دلش می خواست حتمن می توانست یک نفر را گیر بیاورد که کتیبه را با صدای بلند برایش بخواند؛ بعضی از اعلان های دولتی و همگانی هم توسط جارچی ها در تئاترها و در هنگام برگزاری مناسبت های مهم سالانه برای مردم قرائت می شدند.
اگر محتوای یک نوشته از اهمیت خاصی برخوردار نبود یک تکه تخته تمیز یا یک باریکه دیوار گچی هم برای نوشتن آن با ذغال یا رنگ کفایت می کرد. اما بعضی نوشته ها قرار بود مدت زمانی طولانی تر، بلکه هم برای ابد، باقی بمانند، اغلب هم در هوای آزاد؛ این جور وقت ها یک ماده مقاوم به علاوه آن نوع فوت و فن نوشتاری لازم می شد که از باد و باران و آفتاب گزند نیابد. ما اغلب فکر می کنیم کتیبه یعنی همان سنگ نوشته، اما علت این تصور این است که سنگ به نسبت مواد دیگری که به این منظور به کار می رفت از ماندگاری بسیار بیشتری برخوردار است. مثلن چوب عاقبت دچار پوسیدگی می شود، فلزها هم که اغلب مصلحت اقتصادی حکم می کرد برای مصرفِ دوباره ذوب شوند، اما کتیبه های سنگی کرور کرور به موزه های ما راه پیدا کردند، و ناگزیر بخش اعظم تصویری که ما از نوشته های باستانی پیش چشم داریم از همین سنگ نوشته ها تشکیل شده. یادآوری این نکته هم لازم است که بسیاری از حروف سنگ نوشته ها، شاید بیشتر آنها، بعد از حکاکی رنگ هم می شدند و رنگ مورد استفاده به احتمال زیاد قرمز بوده است.
در قدیمی ترین کتیبه های به جا مانده، حروف کم و بیش شبیه همان هایی هستند که با قلم هم می شد نوشت؛ البته فقط کمی بزرگ تر، و باز هم البته بدون اتصال هایی که معمولن موقع نوشتن روی کاغذ اتفاق می افتد – تک به تک و پشت سر هم بدون هیچ آرایش اضافی. در گذر قرن های بعدی حروف آهسته آهسته سبک های نگاشتن و چارچوب های خاصی برای نمایش پیدا کردند، تا هم قابل خواندن باشند هم قشنگ و چشم نواز. تکامل این سبک ها در شهرهای گوناگون، و البته نزد استادکارهای مختلف، یکسان و یک شکل نبود، اما بهترین کارورزان این عرصه در قرن ششم پیش از میلاد پیشرفت های بارزی نشان دادند و در قرن پنجم به چیزی در مایه های مرزشکنی رسیدند.
در آتن قرن پنجم موج جدید تقاضا برای کتیبه های عمومی پرتعداد و چشم گیر بود، و در دسترس بودن مرمر مرغوب به علاوه درآمد دولتی مناسب برای پرداخت هزینه ها تداوم این روند را آسان می کرد؛ در چنین شرایطی، استادکارهای آتنی سبک استُی خِدُن [stoichedon = رج به رج] را در کتیبه نگاری به وجود آوردند. آنها در این سبک نقشه کلی کار را به صورت شطرنجی روی سطح سنگ طراحی می کردند و هر یک از حروف را در نزدیکی مرکز یک خانه شطرنج قرار می دادند. بدین ترتیب هر کارگری با مهارت کافی می توانست حروف را، نسبتن با سرعت و سهولت، به شکلی موزون طوری بچیند که همگی هم در راستای افقی و هم در راستای عمودی مرتب به نظر برسند و خواننده در دنبال کردن آنها مشکلی نداشته باشد.
شواهد نشان می دهند که در این زمان استادکاران خوب پیش از حکاکی ابتدا متن را، احتمالن به کمک خط کش و پرگار، روی سنگ ترسیم می کردند (نقطه های پرگار گاهی در مرکز دایره ها پیداست)، البته روش آزاد همچنان غالب بود؛ و نتیجه در هردو حال سودمند، و گاه واقعن زیبا، از کار درمی آمد. با این حال، روش استُی خِدُن یک مقدار خشکی از خودش نشان می داد، چون به طبع یکسان نگه داشتن تعداد حروف در همه سطرها را اجباری می کرد و این باعث می شد بعضی کلمه ها ناگزیر از وسط بشکنند و بقیه شان به سطر بعدی بیفتد و به همین خاطر قیافه های عجیب و غریبی پیدا کنند؛ بدین ترتیب، قالب خود را به معنا تحمیل می کرد آن هم به شکلی ناهوشمندانه. این سبک در اواخر قرن چهارم پیش از میلاد از سکه افتاد؛ چینش عمودی به تدریج کنار گذاشته شد تا عرصه برای مکان گذاری آزادانه تر حروف و تقسیم معنادارتر کلمه ها باز شود؛ در همین حال شکل حروف نیز روان تر و موزون تر شد و سِریف ها [خطچه ها] در انتهای شیارهای بلندتر حروف ظاهر شدند، کاربستی که احتمال می رود به تقلید از جلوه های نوشتن با قلم یا رنگ ایجاد شده باشد.
در دوران های هلنیستی و رومی، شمار شهرهای یونانی نشین در خاورمیانه به شدت زیاد شد. در همه این شهرها تهیه کتیبه هایی برای نمایش به عموم جزء سنت مدنی یونانی به شمار می رفت، و این سنت تا آخرین حد توان مالی و امکان دسترسی به مواد دنبال می شد. البته شرایط سیاسی جدید [سلطه روم بر سرزمین های یونانی] تغییرهایی در کاربست را هم ایجاب می کرد. پیام های سلطنتی و تکریم پادشاهان و حاکمان؛ تقدیر از سنای روم، مقام های محلی رومی، امپراتوران روم – همگی این ها باید به طرزی چشم گیر به نمایش درمی آمدند. علاوه بر این، همچنان که شهرها بیش از پیش به کمک مالی شهروندان ثروتمند خود متکی می شدند، به این نتیجه هم می رسیدند که ثبت رسمی و عمومی گواه قدردانی آنها می تواند سر کیسه ها را شل تر کند؛ خود آن حامیان مالی نیز بدشان نمی آمد نام شان حکاکی شود، به خصوص بر سردر ساختمان هایی که به همت آنها بنا شده بود. تعداد فزاینده ای پایه مجسمه می بینیم که کارهای نیک این گونه افراد با تفصیل هرچه بیشتر به سفارش مردم شهر روی آنها حک شده؛ نماکاری های مزین به نوشته هایی از جانب حامیان مالی بنا نیز در این دوران افزایش چشم گیری نشان می دهند. در همان حال، افراد پایین تر از رده ثروتمندان نیز به جمع متقاضیان کتیبه پیوستند؛ تقاضاهای آنها از نوع تقدیم نامه به ایزدان، معرفی ملک و مقبره، و اظهارنامه های اعلام هویت به شیوه ای بود که تا مدت ها ثروتمندان طرف آن نمی رفتند. کتیبه های این افراد معمولن کیفیتی میان مایه یا ضعیف داشت، ولی احتمالن خالی از تأثیرگذاری روی کتیبه های بهتر نبود.
همین پس زمینه اندک اندک به سمت حکاکی حروفی پیش رفت که شیارهایی صاف و خط کشی شده داشتند و قرص و محکم روی یک خط پایه (که شاید زیاد به چشم نیاید) نشانده می شدند؛ درازای این حروف با هم برابر است و حتا پهنای آنها نیز تا حدی با همدیگر برابری می کند: کاربستی که رومی ها به آن می گفتند لیتِرا کوآدراتا (littera quadrata = حروف چهارگوش [بزرگ]) و پیشرفت کتیبه نویسی یونانی بدون تردید در شکل گیری آن تأثیر داشت. در همین حال، دقت روی حکاکی سطرها بالا رفت؛ استفاده از گُوه ای با پهلوهای صیقلی در حکاکی رایج شد (با این روش، حروف بهتر نور می گرفتند تا با روش حکاکی ساده)؛ و بازی نور و سایه در بیشتر موارد لحاظ شد: در هنگام حکاکی، برای حروف مختلف ضخامت های متفاوتی در نظر می گرفتند تا برخی از آنها پررنگ تر و برجسته تر به نظر برسند (این یکی دیگر به واقع تقلید آشکار از نوشتن با قلم یا رنگ نقاشی بود).
بنا بر شواهد، در این زمان نسبت اندازه حروف به مقدار جای موجود روی سطح کتیبه دقیق تر تنظیم می شد، و همین دقت درمورد نسبت عمق شیارهای حروف به اندازه آنها نیز به کار می رفت، که هردو این ها در آسان شدن کار خواندن نوشته ها تأثیر زیادی داشتند. حروف را می شد نزدیک به هم یا با فاصله نگاشت، مکان کلمه ها هم طوری تعیین می شد که برخی نکته ها بارزتر جلوه کنند. جداسازی کلمه ها هنوز آن قدر رایج نشده بود که کاملن رضایت بخش به حساب بیاید، ولی نقطه ها و فاصله ها به تعدادی بیشتر از گذشته به کمک خواندن متن می آمدند. بهترین نمونه های این دوره از زیبایی و جذابیت خاصی برخوردار اند؛ اما خطر یکنواختی و تکرار مکررات نیز تا حدی وجود دارد. استادکاران خلاق برای پرهیز از این خطر جلوه های تنوع بخش کوچکی به کار اضافه می کردند، مثلن گاه برخی حروف را بلندتر و کشیده تر می نگاشتند، در فاصله گذاری تغییرهای جزئی می دادند، و یا نشانگرهای نقطه گذاری به کار می بردند.
برخی استادکارها حتا شروع به استفاده از شکل هایی از حروف کردند که در نوشتن با قلم به کار می رفت. این شکل ها روی کتیبه هایی با کیفیت پایین تر دیده می شوند که، به گمان ما، حاصل کار یک کارگر بی دقت یا کم مهارت هستند که کورکورانه از روی چرکنویسی که با قلم نوشته شده بوده روی سنگ رونویسی شده اند. اما همین شکل های دیگرگونه حروف، تا قرن دوم میلادی (در برخی جاها شاید زودتر) برای تنوع بخشیدن به کارهای خوب به کار رفتند – شکل های مدوری مثل є، с و ω (که به دلیل شکل هلال مانند حرف سیگما به این ها هم می گفتند لوناته یا ماه مانند)؛ بیضی؛ چهارگوش؛ زاویه دار به خصوص لوزی شکل؛ و هر از گاهی یک شکل کاملن ابتکاری خاص دستخط خود استاد.
شگردهای بالا گاه با ظرافتی حیرت انگیز اجرا شده اند تا شکل ظاهری آنها شایسته ماهیت شان به عنوان سندی باشد که، مثلن، از دبیرخانه کاخ شاهی بیرون آمده؛ یا طوماری ادبی که چند قطعه شعر را عرضه می کند، که این مورد برای نوشتن سنگ مزار زیاد استفاده می شد؛ یا، در اواخر دوره امپراتوری [روم]، نوشتاری که نیکی ها و فضیلت های شگفت آور مردان برجسته را در خود ثبت کرده است.
در آخر دوران باستان و دوره بیزانس تعداد سنگ نوشته ها دچار کاهشی چشم گیر شد؛ علت احتمالن رواج جایگزین هایی بود از قبیل رنگ نوشته ها، و نیز کاشی نوشته ها که به تعداد فراوان در کفپوش کلیساها و بناهای عمومی دیگر دیده می شد. در سنگ نوشته های این دوره شاهد محبوبیت کلی شکل های مدور برای حروف هستیم؛ و تجربه های زیادی نیز در زمینه تزئین و آرایش نوشته ها دیده می شود. در میانه دوره بیزانس، هدف اصلی در نگارش کتیبه به جای تولید نوشته ای قابل خواندن تبدیل شد به نمایش نقش و نگار و زینت پردازی های استادانه [به خصوص، تذهیب].