انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

زبان اسطوره ، زبان نمادین

چکیده: اسطوره کلمه ای است که از واژه­ی یونانی هیستوریا به معنی داستان گرفته شده است .در اسطوره از اینکه چگونه چیزها پدید می آیند و به هستی خود ادامه می دهند ، سخن گفته می شود .انسان همواره تخیل داشته است و تخیل انسان با انگیزش­های گوناگون شکل می گیرد . انسان از طریق خیال پردازی ، به سیر و سفر در اندیشه خود می پردازد و هر غیر ممکن در عالَم واقع را به صورت ممکن در تخیلاتش مشاهده می کند . انسان برای بیان تخیلات و احساسات و تجربیات درونی خود به زبان نیاز دارد ؛ البته به زبان نمادین نیازمند است ، تا بتواند آنچه را که به صورت حسی دریافت کرده است را در دنیای عینی و تجربی بیان کند . بنابراین برای درک و فهم تخیلات و اساطیر، به زبانِ نمادین نیاز است . زبانِ اسطوره ، زبانِ رمز و زبانِ نماد است . از طریق نماد و سمبل و رمز می توان معانی عمیقِ نهفته در اسطوره را در قالب زبان بیان کرد و به سطح کلام آورد .

اسطوره ها فراواقعیت اند و به لحاظ اهمیتی که داشته اند جنبه تقدس نیز به خود گرفته اند . هر فرهنگی اساطیر خاص خود را دارد و خودِ اسطوره نیز جنبه های گوناگونی دارد .اسطوره ها معانی زیادی را در بر دارند و برای فهم معنی اساطیر باید پوسته های رویین آن را کنار زد و به مغزِ معنای آن دست یافت . برای فهم اسطوره باید زبان اسطوره را دریافت که شامل نماد ها و نشانه ها می باشد . از طریق زبانِ اسطوره می توان بخشی از فرهنگ آدمیان را در دوران گذشته دریافت چرا که باورها و اندیشه های انسان در زمان های قبل از بین نرفته است و هنوز وجود دارند و در بستر اندیشه و زندگی کارآمد هستند . بنابراین اندیشه های اساطیری برای اینکه بیان شود به زبان سمبل و نمادین نیازمندند .

واژگان کلیدی : اسطوره ، زبان ، نماد ، نشانه ، رمز .

مقدمه:

«اسطوره،تاریخ نخستین و معنوی یک جامعه است و از این نظر با زبان آن جامعه کاملاً قابل مقایسه است . زبان و اسطوره ، که هر دو کارکردی مشترک دارند و در انحصار متون ادبی اند ، حقایق مربوط به گذشته های دور را برای ما بازگو می کنند . »(گریمال،۱۳۷۳)

اسطوره فقط بیانِ صرف افسانه نیست ؛ بلکه اسطوره گاهی تمام واقعیت و گاهی گوشه­ای از واقعیت را در مورد پدیده­ها یا انسان بیان می کند واسطوره ،«خلقت» ،«ایجادشدن» و «بودن» را از آغاز بیان می کند و در این عرصه ، بازیگران اساطیر موجودات ماوراء الطبیعی هستند .

زبان اسطوره، زبانِ رمز است .از طریق نماد می توان فرهنگ و افکار تاریخ گذشتگان را دریافت .اسطوره در فرهنگ ها به معانی سخن پریشان ، اباطیل و اکاذیب، افسانه و احادیث بی سامان ، خرافات قدیمیان و قصه های دروغ آمده است .(معین ،۱۳۷۴:ذیل واژه اساطیر)

واژه اسطوره ، ترجمه واژه Myth)) است که در همه­ی زبان های اروپایی یافت می شود که از واژه­ی یونانی مشتق شده است به معنای گفتار ، نطق و کلام .

نماد و رمز و سمبول، هر سه ، سویه ای یگانه دارند و هر سه واژه، درونه ای یکسان دارند و بنابر سلیقه و خواست روشنگران ، این پدیده ، گاه نماد ، گاه سمبول و گاه رمز نام گرفته است . (واحددوست،۱۳۸۱،ص ۱۱۵) شاید بتوان این گونه بیان کرد که گرچه این سه واژه ، به لحاظ ظاهری با هم متفاوت اند اما در حقیقت و به لحاظ باطنی ، دارای معانی یکسانی هستند .

سمبول به انگلیسی «symbol»نوشته می شود و در فرانسه «symbole» و به آلمانی«symbal» به ایتالیایی«symbol» است . در اصل یونانی از دو جزء syn=sym و ballein ساخته شده است .جزءِ اول این کلمه به معنی « با» ،«هم» و « باهم» جزء دوم به معنی « انداختن» ، «ریختن»، «گذاشتن» ، « جفت کردن» است ؛ پس کلمه «symballein » به معنی با هم انداختن ، با هم ریختن ، با هم گذاشتن ، با هم جفت کردن است و نیز به معنی شرکت کردن ، سهم دادن ، مقایسه کردن »است.( فروم ،۱۳۵۵ ،ص ۲۱)

«سیمبلن در زبان یونان باستان به معنای نشان ، مظهر ، نمود، و آیت به کار می رفته است . «( ناظرزاده کرمانی،۱۳۶۸،ص۳۴)

«از دیدگاه سنتی ، اسطوره داستانی است بی نام و نشان که بیانگر عقاید بدوی بوده یا به تفسیر جهان طبیعی می پردازد. در نظریه پردازی جدید ، اسطوره بازتاب نمادین ارزش های جمعی یک قوم و بیان مشترک و بیشتر غریزی واقعیت است . گاهی اسطوره را جنبه شفاهی و صوری مناسک می نامند .»(ویلفرد ال . گورین ،۱۳۷۰، ۳۲۵) اسطوره برای انعکاس ارزش­ها و فرهنگ یک قوم ، نیاز به زبان دارد؛ زبانی که قادر به انتقال معانی اسطوره ، از امور ذهنی به امور عینی باشد و آن زبان، زبانِ نماد است .

«انسان در هر عصری با فرهنگش زندگی می کند و اسطوره سرشت فرهنگ او را شکل می دهد . «اسطوره ها نه تنها سازه های زندگی هستند ، بلکه بخشی از هر فرد پاره ای از هر شخص هستند . قصه کسی را بردن یا گرفتن، همچنان است که جان او را گرفته باشند . این چنین اسطوره هایی نقش های ذاتی ، اجتماعی و اقتصادی دارند و این پدیداری محلی نیست . این یک قانون و قاعده است . »(پراپ،۱۳۷۱،ص۲۲۴)

اسطوره ماحصل افکار و اندیشه بشر است و آشکار کننده­ی فرهنگ یک ملت و بخشی از هویت یک قوم است. بستر ظهور اسطوره ، نماد است و در آیینه نماد است که اساطیر متجلی می شوند . از طریق همین نماد ها ما می توانیم، آیین ها و باورهای یک ملت را در یابیم . انسان شناسان اساطیر را برای شناخت بهتر فهم تمدن ها و جوامع و آداب و رسوم آن ها بررسی می کنند .

نماد

انسان برای انتقال افکار ، عقاید و ذهنیات خود از گفتار یا نوشتار استفاده می کند . این زبان سرشار از نمادها و نشانه هایی است که به خودی خود معنایی ندارند، اما به دلیل کاربرد فراگیرشان دارای معنا هستند و یا اینکه انسان به ظن خود به آنها مفهومی بخشیده است .ولی هیچ کدام از این ها نماد نیستند ، بلکه فقط تداعی کننده­ی نشانه اشیاء هستند . (یونگ،۱۳۷۷،۱۶)

آن چه ما نماد می نامیم یک اصطلاح است ؛ یک نام یا نمایه ای است که افزون بر معنای قراردادی و آشکار روزمره­ی خود ، دارای معانی متناقضی نیز هست . نماد شامل چیزی گنگ،ناشناخته یا پنهان از ما است . اما دست یابی به حقیقت نیاز به بحث دارد ؛ بنابراین یک کلمه یا نمایه هنگامی نمادین می شود که چیزی بیش از مفهوم آشکار خود داشته باشد . این کلمه یا نمایه جنبه­ی ناخودآگاه گسترده تری دارد که هرگز نه می تواند به گونه ای دقیق مشخص گردد و نه به طور کامل توضیح داده شود . (یونگ ، همان :۱۷)

نماد می تواند چندین معنا را در بر داشته باشد بنابراین ، اولین و سطحی ترین تفسیر ، کامل ترین تفسیر نیست . نماد آشکار کننده­­­ی مفاهیم فرهنگی و تاریخی است و از طریق آن می توان افکار و فرهنگ و نگرش گذشتگان را دریافت کرد .

بر این قیاس در عالَم اندیشه و معنی نیز هر نماد پیوند و اتصال است که از بابت امکانات میانه گیری و همسان ساختن دو چیز ، پرمایه و غنی است . بنابراین ، نماد اضداد را به هم می پیوندد و اختلافات و تعارضات را کاهش می دهد . پس هر نماد متضمن دوگانگی ای است که دو قطب آن مکمل یکدیگرند و دو سویه بودن ذاتی نماد نیز از همین خصیصه ناشی است ؛ زیرا هر نماد دست کم می تواند به دو شیوه­ی متضاد تفسیر شود و برای آن که معنی کامل هر نماد به دست آید ، باید آن دو تفسیر را باهم جمع کرد. این دو سویه بودن همه­ی نمادهای قدسی که خصیصه ای عام و عالم گیر است ، متعلق به اساطیر نیز هست و همین خصلت مبیّن چند معنایی و کاربردها و مصادیق گوناگون آنها است ، بعضی گفته اند واژه­ی Mythe از ریشه mutus می آید که به معنای گنگ و خاموشی است و این مفهوم خاموشی است و این مفهوم خاموشی در مورد اموری مصداق و معنی پیدا می کند که به اقتضای ذات و سرشتشان جز از راه نماد بیان شدنی نیستند . حاصل سخن این که هر نماد و اسطوره در حکم پیوند و جمع اضداد است . نماد به معنی وسیع کلمه ، تعریف واقعیتی انتزاعی یا احساس و تصویری غایب برای حواس ، توسط تصویر یا شیء است .»(ستاری،۱۳۶۶،۹-۸)

تعاریف سمبل

کلمه سمبول نیز مانند رمز ، به تدریج معناهای گوناگونی یافته است و به عنوان اصطلاح نیز تعریف های متعددی در حوزه های گوناگون دانش و تجربه از آن شده است ، از جمله :

چیزی که نماینده چیز دیگر است یا چیزی که بر چیز دیگر اشاره دارد و به علت همبستگی ، ارتباط ، قرارداد، یا به طور اتفاقی اما نه از طریق شباهت عمدی ، به ویژه علامت مرئی برای چیز غیر مرئی از قبیل یک مفهوم یا یک آیین. مثلاً شیر ، سمبول شجاعت است و صلیب همواره یکی از سمبل های مسیحیت بوده است .
علامتی اختیاری یا قرار دادی (مثل یک صفت ، یک نمودار ، یک حرف ، یک علامت اختصاری ) که در ارتباط با حوزه ویژه­ای از دانش ها ( مثل ریاضیات ، فیزیک ، شیمی ، موسیقی، آواشناسی) برای نمایاندن اعمال ، کمیت ها ، فواصل ،ظرفیت ، جهت ، نسبت ها ، کیفیت ها ، صداها و موضوعات دیگر به صورت نوشته یا نقش به کار می رود .
واحد معین ادبیات که یک فکر انتزاعی را بنماید و به عنوان یک واحد قابل مطالعه باشد .
یک علامت قراردادی و غیر طبیعی که معنی آن موکول به تفسیر است .
یک شیء یا یک عمل که عقده­ای سرکوفته را به واسطه تداعی نا آگاه می نماید .
یک عمل ، صوت ، یا شیء مادی که واحد مفهوم فرهنگی است و استعداد برانگیختن یا تجسم مادی دادن به یک احساس را داراست . (واحددوست،۱۳۸۱،ص۱۱۶)

آنچه در معانی لغوی و اصطلاحی سمبول و همچنین در کلمه رمز دیده می شود این است که در «تمام معانی یک صفت مشترک وجود دارد و آن عبارت از پوشیدگی و عدم صراحت است ، یعنی آنچه ظاهر یک علامت یا شیء یا کلام یا شکل یا کلمه(به اعتبار مدلول آن ) نشان می دهد و دلالت می کند ، مقصود نیست ، بلکه منظور معنی و مفهومی است که در ورای ظاهر آنها قرار دارد . بنابراین ، همان تعریفی که معنی کلی و شامل رمز را می نماید ، می تواند در مورد «سمبل» نیز صادق با شد . به علت همین تشابه معنی و مفهوم میان رمز و سمبل است که یکی را معادل دیگری قرار داده و به کار می بریم …»(پورنامداریان ،ص۶)

در بعضی جاها واژه­ی یونانی را با اندک اختلاف«sumballen» آورده اند .« هر«sumbalon» در اصل نشانه ای برای شناخت و باز شناسی برای شناخت و باز شناسی بوده است ، یعنی یک نیمه­ از شیء که به دو نیم شده بود و جفت کردن آن دو نیم ، به دارندگانش امکان می داده است که یکدیگر را برای آنکه پیش از آن هرگز دیده باشند ، چون برادر بدانند و بپذیرند .

« دانش نشانه شناسی semiologie) مأخوذ از واژه یونانیsemeion به معنی نشانه)بر این فرض مبتنی است که صورت های واضح و لایح رمز پردازی (سمبولیسم)،«دال»هایی هستند که با مدلول های ضمنی و پوشیده و مستتر ، بر وفق الگوی مناسبات موجود میان «آوا» یا «صوت» و «معنا» در زبان متداعی شده اند و هر فرهنگ همچون مجموعه­ای از نظام های رمزی است که مهم ترین آنها عبارت اند از : زبان ، قواعد زناشویی، مناسبات اقتصادی ، هنر ، علم و مذهب. بنابراین برای تفسیر هر رمز همین بس است که آن را بی نقاب و علامت برگردانی کرد، یعنی نشانه های پیام «رمز» را روشن ساخت تا بتوان آن را در نظام رمزی فرهنگی مشخص جا انداخت . این نظر کلودلوی استروس است که همین روش معمول در «انسان شناسی شناختی» را که خود بنیان نهاده ، برای شناخت مقررات زناشویی ، قواعد خویشاوندی، مناسبات اقتصادی، و نیز در شالوده شکنی علوم ، هنرها و مذاهب به کار برده است . »(ستاری، ۱۳۷۲،۵۳)

«بنابراین می بینیم که رمز پردازی و سمبولیسم ، هر دو واژه ، در یک مفهوم به کار رفته اند ، در مردم شناسی ، زبان شناسی و روان کاوی، به گونه ای گسترده ، به نماد (سمبول) پرداخته شده است برای نمونه در دیدگاه زبان شناسی از دید ژان پیاژه « اندیشه نمادی به طور کلی در برابر اندیشه تعقلی قرار دارد که آلت و ابزارش « علامت » است . علامت بنا بر مکتب زبان شناسی دوسوسور دال قرار دادی است که بر حسب مواضعه و میثاقی اجتماعی با مدلول خود ملازمه دارد و بنابراین ،ارتباط میان دال و مدلول علامت ، زاده­ی همانندی آن دو نیست . از این قبیل است که علامتی است لفظی و نمادهای ریاضی. نظام علامات که نظامی اجتماعی است و در نتیجه بر خلاف تجارب شخصی قابل تعمیم و تجرید است .امکام صورت بندی اندیشه تعقلی را فراهم می آورد . »(واحددوست،۱۳۸۱،۱۱۷)

اندیشه نمادی

درباره­ی اندیشه نمادی باید گفت:«اندیشه نمادی صورت ماقبل منطقی اندیشه است نه شکل ضد منطقی اندیشه . اندیشه نمادی عبارت است از بیان و ترجمان یا صورت ابتدایی جذب و تحلیلهای خاص الگوهای عاطفی که این الگوها با الگوهای هوش ، از نوع هوش شهودی ، تطبیق می کنند و هوش شهودی نیز هنوز حد وسط میان تصویر و مفهوم است ، یعنی هوشی است که بر خلاف منطق که با استدلال قیاسی یا استقرا، از مناسبات و روابط ، صور ذهنی می سازد یا تصویر صورت ذهنی می پردازد و صورت ذهنی ساخته­­ی اندیشه شهودی هم ، همیشه تصویری جزئی و خاص را جایگزین (نه به عنوان نمونه،ببلکه به عنوان جانشینی)می کند(واین همان مشارکت و بهره گیری است . ) اما اندیشه نمادی ناخودآگاه ، بیان و ترجمان یا صورت پایدار و جاودانی سازمان الگوهای عاطفی نیست ، بلکه فقط در بعضی موقعیت های استثنایی چون رؤیاهای کودکانه و بزرگسالان و … بوجود می آید . »(ستاری،۱۳۶۶،۵۲۶)

«کارل گوستاویونگ ،نظریه­ی جامع بدیعی از اندیشه نمادی که متضمن مفهوم نوی از ناخودآگاهی است ، عرضه می دارد ، یونگ به فروید ایراد می گیرد که ناخودآگاهی را سخت محدود کرده و آن را منحصراً قلمرو تجاربی که در گذشته نخست به صورتی خودآگاه در آدمی حیات داشته و سپس وازده و سرکوفته شده اند ، پنداشته است . اما به اعتقاد وی در کنار این ناخودآگاهی فردی، بسیاری عناصر و مواد وجود دارند که هرگز خوداگاه نبوده اند و نمی توانند بود، چون با واقعیت سازش نیافته اند . این عناصر مقدم بر هر گونه خود آگاهی برخلاف ناخودآگاهی فردی که از خاطرات گونا­گون بر حسب افراد مختلف ، فراهم آمده ، مشترک میان همه افراد بشر و سازنده ناخوداگاه جمعی است و عبارت است از گرایش ها و خواست های آبا و اجدادی ومادرزادی ، که تعیین کننده همه سلول های اساسی نوع بشر از ابتدایی ترین غرایز حیاتی تا عالی ترین و ماندگارترین تمایلات مذهبی و باطنی وی به شمار می روند . علم ابتدایی نفس به این حقایق درونی صورتی نمادی و رمزی دارد . به بیانی دیگر ، اندیشه نمادی چیزی نیست جز توجه مقدماتی ذهن به این حقایق ، پس در زیر آیین نمادی فردی که متغیر و سطحی است ، آیین نمادی جمعی قرار دارد که بدرستی بیانگر و زبان حال روح بشر است … اندیشه نمادی جمعی از دیدگاه یونگ منطبق بر مرحله مقدماتی یا آغازین فکر آدمی است و متعلق به دوره­ای است که تمدن چون هنوز سرگرم تسخیر جهان برون نبود ، به دورن آدمی توجه داشت و می کوشید تا کشفیات روانی ناشی از این درون گرایی خویش را به زبان اساطیر باز گوید . بنابراین نمادهای بزرگ عمومی ، موروثی ، و صور قبلی یا نمونه های مثالی ادراک اند . این بینش راه تازه ای برای دریافت مسأله عمومیت و فهم ماهیت اساطیر می گشاید … »(ستاری،۱۳۶۶،صص۵۰۴-۴۹۷)

اسطوره از نگاه بارت

«از دید بارت اسطوره­ها دارای نقش طبیعی سازی هستند . نقش اسطوره آن است که امر فرهنگی را طبیعی جلوه دهد – به عبارت دیگر ، کاری کند که ارزش ها ، نگرش ها و باورهای فرهنگی و تاریخی «طبیعی»،«هنجار» ، بدیهی ، فاقد زمان و مبتنی بر «عقل سلیم» به نظر برسند ، و به این ترتیب در نظر ما بازتاب عینی و «حقیقی» امور باشند … قدرت این اسطوره ها ناشی از آن است که بدیهی تلقی شوند و به نظر می رسد نیازی به رمزگشایی و تفسیر و ابهام زدایی از آنها وجود ندارد.»(سجودی،۱۳۸۷:ص۹۱)

به عقیده بارت «نظام اسطوره­ی امروز قبل از آنکه با چیزهای مادی سروکار داشته باشند ، به یک نظام دلالت مربوط می شود.»(سجودی،۱۳۸۷:ص۸۶)«هرچیزی می تواند اسطوره باشد مشروط بر آنکه از طریق یک گفتمان انتقال داده شود . اسطوره نه موجب ابژه­ی پیامش ، بلکه بر اساس روش بیان این پیام تعریف می شود . »(همان)

سمبولیسم از نگاه یونگ

از دید یونگ « تعبیر رؤیا و سمبول ها ، مستلزم هوشمندی است . نمی توان آن را مکانیکی تبدیل کرد و بعد مغزهای خالی از قوه­ی خیال را با آن پر کرد . تعبیر ، هم مستلزم معلومات بیشتر درباره شخصیت رؤیابین است و هم مستلزم آگاهی بیشتر مغز از شخص خودش . هیچ پژوهشگر مجربی در این زمینه انکار نمی کند که قواعد ساده­ای وجود دارد که ممکن است مفید باشند ، ولی باید این قواعد را با احتیاط و هوشمندی به کار برد ..»(یونگ ،۱۳۵۲،۱۳۶) وی در پیوند با دیرینگی سمبولیسم می گوید : « تاریخ سمبولیسم نشان می دهد که هر چیز می تواند اهمیت سمبولیک پیدا کند : اشیاءطبیعی(مانند سنگ ها ، گیاه ها ، حیوانات ، کوه ها ، درّه ها ، خورشیدو ماه ، باد و آب و آتش ) یا چیز های ساخت انسان (خانه ها ، قایق ها یا اتومبیل ها ) یا حتی اشکال مجرد (مانند اعداد ، مثلث ، مربع و دایره ). در حقیقت تمام جهان یک سمبول بالقوه است . انسان با تمایلی که به سمبول سازی دارد ، اشیا و اشکال را به سمبول ها تبدیل می کند( وبدین وسیله اهمیت روان شناسی بسزایی به آنها می دهد ) و آنها را هم در مذهب و هم در هنر بصری خود بیان می کند . تاریخ همبسته­ی مذهب و هنر ، که به ادوار ما قبل تاریخ می رسد ، سابقه ای است که اجداد ما از سمبول هایی به جا گذاشته اند که برای آنها معنی دار و هیجان انگیز بوده است . »(یونگ،۱۳۵۲،ص۳۶)

نماد واقعی از نظر یونگ :«… با گذشت زمان ، نمادهای مختلف بر الگوی یک صورت نوعی منطبق می شوند و هرچه لایه­ی مولد نماد به جهان عینی محسوس وبه تجارب روزانه زندگی نزدیک تر باشد ، به همان نسبت جنبه نمادی آن ضعیف تر است ، اما نماد واقعی آن است که در آن مشت نمونه خروار باشد . اساطیر و افسانه ها و قصه هایی که مضامینشان نزد بیشتر اقوام باز یافته می شود ، نمونه های بارز نمادهای جمعی اند و تصویرهای عالم گیر چون اژدها ، مارگنج ، غار، درخت ، گل ، خدایان و شیاطین ، که پایه مشترک افسانه ها ، قصه ها ، اساطیر و نمادهای مذهبی و فرهنگی تمام بشریت هستند ، خاصه در خواب های بنیادی ظاهر می شوند و نمادهای مذهبی نیز با صور نوعی ناخوداگاهی جمعی مطابقت دارند و بر اساس همان بنیان یافته اند . اساطیر هم که تصویری زنده از آفرینش و تکوین جهان ترسیم می کنند ، نقش پرداز پوششی هستند که صور نوعی در زیر آن به نماد تبدیل می شوند و چون ساختمان اصلی اساطیر میان همه ملل و اقوام مشترک است ، جای شگفتی نیست که اساطیر همیشه و همه جا یکسان و همانند جلوه گر شوند و مضامینشان در سراسر جهان پراکنده باشد و همواره تکرار شوند و هر بار بی تأثیر عوامل و انگیزه های خارجی ظهور کنند .»(ستاری ،۱۳۶۶،ص۴۶۴)

«انسان برای تغییر جهان دو وسیله در اختیار دارد : علم عینی که دامنه تسخیرش بر طبیعت بیش از پیش گسترش می یابد و تخیل ذهنی که به وساطت شعر و اسطوره و مذاهب اسرار، جهان را با آرمان نوع بشر که در آرزوی خوشبختی است ، سازگار می کند . نتیجه تحقیقات روان کاوی و جامعه شناسی در زمینه نماد ، تبدیل نماد از رهگذر علامات رؤیا یا اساطیر به مفهوم خودآگاه است ، اما باشلارد در پایان تحقیقات خود ، ما را به عالم فوق خوداگاهی شاعرانه می برد که وسیله بیان آن ، لغات و تمثیلات خاصه زبان حالی آزادتر و روان تر و بی پیرایه تر از شعر ، یعنی خیال پردازی است . »(‌ لوفلر،۱۳۶۴،صص۲۳-۲۲)

اریک فروم در خصوص زبان نمادین این چنین بیان می کند که:«زبان سمبولیک زبانی است که تجربیات درونی و احساسات و افکار را به شکل پدیده های حسی و وقایعی در دنیای خارج بیان می کند و منطق آن با منطق معمول و روزمره ما فرق دارد ، منطقی که از مقوله های زمان و مکان تبعیت نمی کند و به عکس تحت تسلط عواملی چون درجه شدت احساسات و تداعی معانی است . » بنابراین زبان سمبولیک، می تواند در بین اقوام وملل مختلف مشابه و یکسان باشد چراکه این زبان از احساسات درونی و افکار انسان ناشی می شود . انسان همواره در طول تاریخ تمایل به سمبول سازی داشته است و آنها را در عرصه دین و هنر و قصه و … جای می دهد . سمبول ها ریشه در عواطف و افکار یک ملت دارند و از طریق بررسی همین سمبول ها می توان در عمق افکار یک ملت نفوذ کرد و به فهم عقاید آنان رسید .

نتیجه گیری:

با فراگرفتن اساطیر هر فرهنگ و هر ملت می توان فرهنگ و نحوه­ی رفتار آن جامعه­ی فرهنگی را دریافت . ریشه­ی ظهور اساطیر ، اندیشه و تخیل بشر است که در پاسخ به نیازهای مادی و معنوی مردم ایجاد می شود . بستر و زمینه بروز و ظهورِ اساطیر ، نمادها هستند . اسطوره ها در بین همه جوامع و اقوام وجود دارند و دیدگاه جامعه متعلق به خود را بازتاب می کنند .

زمانِ حضور اسطوره مربوط به گذشته­ی نزدیک نیست ، بلکه قدمتی برابر با قدمت انسان در کره­ی زمین دارد . انسان ها از طریق اسطوره ها به زندگی خود معنا می دهند و با زبان رمزآمیز ، اساطیر را به عرصه زندگی اجتماعی خود می آورند . نمادهای اساطیری به طرق مختلف در زندگی اجتماعی ظهور می یابند و می توان بیان کرد که اسطوره هویت قومی ، ملی ، مذهبی و تاریخی یک ملت را بازگو می کند .

با واژگانِ محدود نمی توان ، عمق درونی اسطوره را بیان کرد . در درونِ اسطوره ، معانی بسیاری نهفته است که برای بیانش ، زبانِ خاصی را می طلبد و زبانِ اسطوره ، زبان رمز است ، زبان ، زبانِ نماد است . زبان و اسطوره ، به لحاظ کارکردشان با هم همپوشانی دارند و می توان از طریق آنها نسبت به وقایع مربوط به گذشته ، آگاهی یافت . اسطوره یک امر پیچیده است و از دیدگاه­های گوناگون قابل تفسیر است .

اسطوره با کلام در ارتباط است و از گذشته های دور از طریق کلام و زبان شفاهی نسل به نسل منتقل شده است تا به دوران کنونی رسیده است . اسطوره راز آفرینش را حکایت می کند که این راز آفرینش شامل افسانه ، قصه ، تاریخ مقدس و … می باشد . یک تعریف خاص و یگانه برای اسطوره وجود ندارد ؛ تعاریف متعددند و هر کدام از این تعاریف بخشی از پدیده پیچیده اسطوره را بیان می کند و تعاریف، یکدیگر را کامل می کنند و نقیض یکدیگر نیستند .

اسطوره را هرگز نمی توان به امور ساده طبیعی ، تقلیل داد ؛ زیرا اسطوره پیچیده است و رمز آلود هست و نمی توان فقط به لایه­های رویین آن بسنده کرد . دریافت بن مایه­های اساطیر و شناخت و بررسی و یژگی های خاصشان به سادگی امکان پذیر نیست و اسطوره با هستی انسان در آمیخته است و اسطوره سرشت فرهنگ هر ملت است و برای فهم اساطیر باید زبان خاص اساطیر را فرا گرفت که همان زبانِ نماد و رمز است . از طریق زبانِ اسطوره می توان بخشی از فرهنگ آدمیان را دریافت چرا که باورها و اندیشه های انسان – در گذشته و حال و آینده – در بستر اندیشه و زندگی کارآمد هستند و همیشه حضور داشته و دارند. بنابراین اندیشه های اساطیری برای اینکه بیان شود به زبان سمبل و نمادین نیازمندند .

زبان سمبولیک، می تواند در بین اقوام مختلف مشابه باشد این زبان از احساسات درونی انسان ناشی می شود . سمبول ها ریشه در عواطف یک ملت دارند و از طریق بررسی شان می توان، به عمق افکار یک ملت دست یافت . نمادها در بین مردم عمومیت دارند و مشترک اند و نمادها در طی دوران تاریخ تکرار می شوند و نمادهای اساطیری در ذهن انسان های جای دارند و زبان خاص خود را دارند و شناخت صحیح اسطوره وابسته به شناخت صحیح نمادها و معانی نمادها دارد . اسطوره با زبان نمادین ف عقاید و افکار و بینش درونی انسان ها را بیان می کند .نماد، زبان بیان اساطیر به شمار می رود .

منابع:

پراپ، ولادمیر(۱۳۷۱)ریشه های تاریخی قصه­هی پریان،بدره­ای،فریدون،توس، تهران .

پورنامداریان،تقی(۱۳۶۴)رمز و داستان های رمزی در ادب فارسی،انتشارات علمی و فرهنگی ، تهران .

ستاری، جلال(۱۳۶۶)رمز و مثل در روان کاوی ،توسف تهران.

ستاری ، جلال(۱۳۷۲)مدخلی بر رمزشناسی عرفانی،مرکز ، تهران .

فروم ، اریک (۱۳۵۵)زبان از یاد رفته،امانت ، ابراهیم ، چاپ دوم .

گریمال،پیر(۱۳۷۳)انسان و اسطوره،اسماعیل پور،ابوالقاسم،فصل نامه هستی.

لوفر-دلاشو،م(۱۳۶۴)زبان رمزی افسانه ها ، ستاری ، جلال، توس ، تهران .

ناظرزاده کرمانی،فرهاد(۱۳۶۸)نمادگرایی در ادبیات نمایشی، انتشارات برگ، چاپ دوم ،تهران .

واحددوست، مهوش(۱۳۸۱)رویکردهای علمی به اسطوره شناسی،سروش ، تهران .

ویلفرد . ال. گورین و …(۱۳۷۰)رویکردهای نقد ادبی،میهن خواه،زهرا، انتشارات اطلاعات، تهران .

یونگ ،کارل گوستاو(۱۳۵۲)انسان و سمبول هایش،صارمی ،طالب،امیر کبیر ، تهران .

 

maryamhoseinyazdi@yahoo.com

mhoseinyazdi@ut.ac.ir