برگرفته از کتاب: یادگیری زودهنگام زبان های خارجی (مجموعه چه می دانم؟)، لویی پورشه/دومینیک گرو، نشر دانشگاهی فرانسه.
در عصر حاضر، جابجایی ها چه از نوع حرفه ای باشند و چه تفریحی، بی تردید تغییری ریشه ای در بازنمایی زبان های خارجی برای کودکان (و بزرگسالان) ایجاد کرده اند، زبان هایی که از این پس برای ایجاد توانش های بین فرهنگی، حکم ابزارهایی گریزناپذیر را دارند. توانش های بین فرهنگی نیز در دنیای حاضر، امری الزامی تلقی می شوند. در این خصوص، ما با پدیده ای اجتماعی (و این بار جهانی) روبرو هستیم، پدیده ای مشابه آنچه که فرانسه با پیدایش راه آهن در اواسط قرن بیستم، در مورد مدارس به خود دید.
نوشتههای مرتبط
در آن زمان روژه تبو نشان داد پیشرفت آموزش مدرسه ای و گسترش راه آهن درست به موازات یکدیگر صورت می گرفت [دهکده من، پاریس، نشر بنیاد ملی علوم سیاسی، ۱۹۸۲] از آنجا که قطار تا کوچکترین قصبه های این کشور نیز گسترش یافت، به تمامی انواع جمعیت امکان داد به راحتی و با صرف هزینه ای اندک به جابجایی بپردازند، جمعیتی که تا آن زمان، در طول زندگی خود شاید حتی یک بار هم امکان سفر به جایی را نداشت. از آن پس، انسان ها توانستند در رویا و واقعیت به منظور دادوستد، معاملات و تجارت به مرزهایی فراتر از محدوده زندگی خود سفر کنند. بنابراین، در چنین وضعیتی منافع مالی نیز وجود داشت.
در همان زمان بود که مردم عادی به نحوی ملموس دریافتند که مواد درسی پایۀ مدرسه (خواندن، نوشتن، حساب کردن) برگ برنده ای گریزناپذیر برای تجارت در بهترین شرایط را تشکیل می دهند. رشته های آکادمیک، دیگر تنها آکادمیک نبود و بیرون از مدرسه، “در زندگی واقعی” هم کارایی داشت. در نتیجه، آموزش مدرسه ای رشدی چشمگیر و سریع پیدا کرد، زیرا کاربران به روشنی مزایای آن را درک می کردند. در همان وقت بود که اجباری شدن آموزش مدرسه ای، جایگزین تحصیلات فصلی و ناچیز پسران و دختران شد.
آنچه چند سالی است در مورد زبان های خارجی روی می دهد، دقیقا پدیده ای مشابه و موازی با همین ماجراست. سفرها و دیدارهای خارجی رواجی عام پیدا کرده است. در نتیجه، موقعیت زبان های خارجی در مدرسه، عمیقا تحت تاثیر آن قرار گرفته است. دانش آموزان به کاربران زبان تبدیل شده اند و دریافته اند یادگیری زبان های خارجی به سود مستقیم آنها خواهد بود و به زودی مجبور می شوند آنچه را که در مدرسه یاد گرفته اند، در دنیای واقعی به نحوی تجربی سرمایه گذاری کنند. به این ترتیب، نهاد مدرسه نیز با حیات فرامدرسه ای ارتباط مستقیم پیدا می کند. از این روست که امروز شاهد ارزش یافتن دوباره و بسیار قدرتمند انگیزه یادگیری زبان های خارجی هستیم، به شرط آنکه این زبان ها به شیوه ای آموزانده شوند که به صورت مستقیم در دنیای بیرون، قابل استفاده باشند.
در حال حاضر، راه های متعددی برای یادگیری زبان های خارجی وجود دارد، حال آنکه مدتها آموزش مدرسه ای تنها راه یادگیری آن بود. از جمله این وسایل، رسانه ها هستند که بدون نیاز به نهادی آموزشی، راه هایی تازه به سوی آموزش زبان می گشایند.
خصوصیات منحصربفرد رسانه ها در یادگیری زبان های خارجی: رادیو، تلویزیون، تلفن و اینترنت که رسانه هایی همه جایی هستند، مسیرهای اصلی این یادگیری را تشکیل می دهند. البته توسعه بسیار سریع سی دی های آموزشی را نیز باید به آنها افزود، زیرا در این بین نقش مکمل رسانه های کلاسیک را دارند.
رسانه ها در منزل هستند: این مزیت بزرگی برای تمامی خدمات است. امروز بسیاری از کاربران، تقریبا همواره دریافت خدمات در منزل را به جابجایی فیزیکی ترجیح می دهند، یکی از شواهد آن نیز افت شدید میزان تماشاگران فیلم ها در سینماها به سود تماشای سی دی فیلم ها در منزل است.
در مورد زبان های خارجی و کودکان خردسال، این وضعیت، وزنه بسیار سنگینی به شمار می رود، زیرا شهرنشینی فزاینده سبب شده کودکان، اوقات فراغت کوتاه شده خود (پایان روز، آخر هفته و…) را در خانه سپری کنند. در چنین اوضاعی، رسانه ها یک منبع سرگرمی تقریبا تمام نشدنی را عرضه می کنند. والدین نیز به حکم منطق، به تسهیل استفاده از آن دسته محصولات رسانه ای گرایش دارند که همزمان سرگرم کننده و آموزشی باشند. از این رو، زبان های خارجی از چندین جهت در اینجا مطرح می شوند.
برنامه هایی که آگاهانه توسط بزرگسالان (البته با مشورت کودکان) به منظور حساس سازی بچه ها نسبت به زبان های خارجی انتخاب می شود، همواره ویژگی فعالیت هایی بازی گونه را دارد. این یک ویژگی کاملا اختیاری به منظور جذب مخاطب خاص است و والدین با این کار، در واقع با یک تیر دو نشان می زنند: هم به تمایل کودکان برای سرگرمی پاسخ می دهند و هم آنها را در موقعیت یادگیری قرار می دهند.
بسیاری از برنامه های تلویزیون (به خصوص کارتون ها) به زبان خارجی ارائه می شوند. این برنامه ها بی آنکه دغدغه های آموزشی داشته باشند، تنها به دنبال تدارک سرگرمی برای کودکان هستند. با این حال، گسترش صرفا سرگرمی مآبانه این برنامه ها تاثیر بسیار بالایی بر یادگیری زودهنگام زبان خارجی (در حال حاضر بیشتر انگلیسی) در آنها دارد، زیرا کودکان را به تدریج و بی آنکه متوجه باشند، به برخی خصوصیات زبان خارجی مورد نظر عادت می دهد: آهنگ زبان، ویژگی های لحن و وزن، تاکیدات زبانی و …. رفته رفته در ذهن این تماشاگران کوچک وارد شده و در نتیجه، از حالت بیگانگی زبان می کاهد، یعنی آن را به حالت “تقریبا طبیعی” درمی آورد و به این ترتیب، به نوعی یادگیری ناخودآگاه می انجامد.
در این حالت، چندان اهمیتی ندارد که کاربران چیز زیادی از حرف های گفته شده را متوجه نشوند. ابتدا چون تصاویر تلویزیونی برای رساندن مفهوم کلی کافی بوده و به خودی خود، حالت سرگرم کننده دارد. سپس، چون در میان کودکان بسیار خردسال، آشنایی آوایی (حسی) با یک زبان خارجی است که نخستین گام منطقی و کارآمد برای یادگیری عینی زبان مورد نظر را تشکیل می دهد. سرانجام، چون چنین عملکردهایی، نقش پررنگی در ایجاد منش مثبت نسبت به موضوع یادگیری در آینده را در وجود کودکان خواهد داشت.
امروز، فناوری های رسانه ای نه تنها کودکان را به زبان های خارجی عادت می دهند، بلکه از آن گذشته، یادگیری این زبان ها را در نظر آنها به عملکردهایی عادی، پیش پاافتاده، کاملا در دسترس و نیز البته بسیار جذاب تبدیل می کنند. این یک کار انگیزشیِ چشمگیر است که در حال حاضر، نظام های آموزشی به دست کم گرفتن وزن و کارایی آن، تمایل بسیار نشان می دهند! وقتی یک زبان خارجی وارد خانه می شود، دیگر زبانی خارجی نیست، بلکه به نحوی به زندگی تمام خانواده تعلق پیدا می کند.
رسانه ها هیچ چیزی را تحمیل نمی کنند: بدیهی است این امر در ذهنیت امروزی نقطه قوت بزرگی است، ذهنیتی که در آن، فردگرایی از اوان کودکی به عنوان بازتاب منش غالب در جامعه جهانی بروز پیدا می کند. هر قدر هم که تجهیزات تلویزیونی مناسبی در دسترس نباشد، به مجرد تصمیم گیری می توان به تماشای برنامه ای نشست. بنابراین، هرکسی در انتخاب مسیر، سرعت پیمودن این مسیر و حتی آنچه در طول مسیر به مشاهده آن می پردازد، آزاد است. می تواند مانند اینترنت، تنها در کانال ها گشتی بزند یا مسیر دلخواه خود را انتخاب کند، امکانی که برای زبان آموز خردسال یا کودک، به روشنی تعیین کننده است.
رسانه ها به ارزیابی نمی پردازند: رسانه ها مسئول ارزشیابی نیستند و به هر کسی اجازه می دهند خود به ارزیابی پیشرفت های خود بپردازد. بی تردید برای بچه های کم سن و سال تر، این استدلالی تعیین کننده است، بچه هایی که همواره در معرض بلوکه شدن روانی به دنبال ارزشیابی منفی (حتی موجه) آموزگار قرار دارند. رسانه ها زبان آموز را دنبال می کنند و بنابراین، بر روی او کانونی می شوند، البته بدون اینکه مثل مدرسه، او را مجبور کنند او هم آنها را دنبال کند، یعنی با آنها سازگار شود.
البته این ابدا به آن معنی نیست که رسانه ها می توانند جای معلم را بگیرند، به عکس، از لحاظ روان شناختی هیچ شکی نیست که کودکان خردسال در زبان و سایر مواد درسی به شدت به حضور معلم به عنوان یک بزرگسال اطمینان بخش و یاری دهنده نیاز دارند. منظور ما تنها اینست که رسانه ها که رسالت آنها آموزش نیست، امکان انواعی دیگر از یادگیری را فراهم می کنند که کودکان بی آنکه مجبور به پس دادن آن به کسی باشند، می توانند خود، آنها را دنبال کنند. از این رو به مکملی مثال زدنی برای کار آموزش تبدیل می شوند، البته به شرطی که این آموزش، آنها را در شمار بیاورد و از دستاوردهای آن بهره مند شود (یا به اصلاحشان بپردازد.)
رسانه ها پایان ناپذیرند: مخزن منابع آموزشیِ رسانه ای عملا بی انتهاست و این به گوناگونی زبان ها و تعدد روش های ارائه آنها مربوط می شود. رسانه ها برخلاف معلم، خلق و خوی ثابت خود را به طور کامل حفظ می کنند و در سرتاسر برنامه های خود، بدون تفاوت به تکرار عباراتی یکسان در بافتاری یکسان می پردازند. البته این رویه می تواند یکنواختی برانگیز باشد، اما به خصوص در کودکان، آرامش آفرین است، یعنی به حذف نگرانی از معلق ماندن در آهنگ فردی دیگر می انجامد، آهنگی که باید در برابر آن سر تعظیم فرود آورد. از این رو، این بی پایان بودن رسانه ای در انعطاف، آزادی و انبساط خاطر حین یادگیری سهیم می شود.
رسانه ها سرعت بالایی دارند: سرعت از رسانه ها جدایی ناپذیر است و این، یکی از خصوصیات متمایز آنهاست [فرانسوا ماریه، بگذارید آنها تلویزیون تماشا کنند، پاریس، کلمن- لوی، ۱۹۸۹]. به عکس، کار آموزشی مدتهای مدید با کندی، بازگشت و تکرار همراه بود. البته هیچ انتقادی به این خصلت که جزئی از تعریف علم تعلیم و تربیت است، وارد نیست. ساخت دانش یا مهارت، مستلزم صرف زمان است. عنصر عمده هر آموزشی، “اصلاح” است که به حکم سرشت خود، آهنگی متناسب با خود را می طلبد و در شرایط فوریت، قابل اجرا نیست. [گاستون باشلار، روح نوین علمی، پاریس، نشر دانشگاهی فرانسه]
البته جوامع معاصر نیز در قالب دگرگونی های عمیق خود، همواره به جوامعی سرعتی تبدیل می شوند و به تبع آن، رسانه ها نیز به شدت با این شتاب فزاینده سازگاری می یابند. بنابراین، طبیعی است که کودکان عصر مدرن نیز از این پدیده تاثیر پذیرفته و سرعت، به یکی از مولفه های عادی زندگیشان تبدیل شود.
از این رو، احساس یکنواختی و خستگی در آنها سریع تر از نسل های گذشته آشکار می شود. در نتیجه، رجوع به رسانه ها در این خصوص برای آنها طبیعی تر از مدرسه است. بنابراین هر دو نهاد رسانه ای و آموزشی باید آهنگ خود را در هم بیامیزند و هر دو به جنبه مکمل بهینه خویش بیندیشند. چراکه از این پس، عرضه رسانه ای به کودکان در حوزه آموزش زبانی، یکی از مولفه های یادگیری را تشکیل می دهد.
رسانه ها هیجانی هستند: در حالی که مدرسه به حکم خردورزی و نخبه گرایی پیش می رود، رسانه ها ترجیح می دهند با اصل حسی بودن و هیجان بخشی کار کنند. البته نه اینکه در دنیای مدرسه هیچ گونه عاطفه ای وجود نداشته باشد، چراکه عاطفه، بافت روزمره زندگی کلاس را تشکیل می دهد، بلکه این عاطفه، مسیر هادی آن نیست. اهداف مدرسه، فهمیدن، فهماندن، قابل فهم بودن و بنابراین، دانش و شناخت عقلانی است.
به عکس آن، رسانه ها به طور کامل بر روی هیجانات به مثابه سبک اصلی کارکرد خود حساب می کنند. لزوم مکمل بودن ارادی مدرسه و دنیای رسانه به منظور یادگیری زبان های خارجی نیز از همین جا نشات می گیرد. بر عهده مدرسه است که بهترین شرایط این همکاری مکمل را تعیین کند. نیز روشن است که این بعد هیجانی، در میان همه کاربران رسانه وجود دارد و در کودکان قوی تر است، زیرا عاطفه کودک در زندگی او جایگاهی تعیین کننده دارد.
بااینهمه، یادگیری زودهنگام زبان ها تحت تاثیر روشنِ بخش آوایی- حساسیت زا قرار دارد: زبان خارجی در میان “نسل های صدا و تصویر”، پیش از همه واقعیتی حساس است که بر جسم کودک و دستگاه های معنایی او تاثیر مستقیم دارد. به بیان دیگر، بر روابط زنده او با مواد زبانی. [عملکردهای فرهنگی فرانسوی ها، پاریس، اسناد فرانسه، ۱۹۹۰]
رسانه ها کل گرا هستند: مک لوهان نخستین کسی بود که نشان داد یکی از تفاوت های عمده میان رسانه ها و مدرسه آنست که رسانه ها کلی گرایانه و بر روی سنتز کار می کنند، در حالی که مدرسه بر روی شیوه تحلیل و خطی بودن کار می کند. [کهکشان گوتنبرگ (ترجمه فرانسوی)، مام، نشر سوی فرانسه، ۱۹۶۴] از همین روست که نهادهای آموزشی که مغلوب نوشتار و کتاب هستند، رویکردهای پیوسته و متوالی را ترجیح می دهند، در حالی که رسانه ها بر حرکت های مقطعی، ناپیوسته و در نتیجه، کل گرایانه و دارای رابطه مستقیم با بافتار تکیه دارند.
از این نظر نیز رسانه ها به کودکان خردسال بسیار نزدیک اند، زیرا درک دنیا در آنها از طریق مجموعه و وضعیت های پیچیده ای صورت می گیرد که تصویر در حال حرکت را منتشر می سازند. زبان ها به آن صورتی که توسط رسانه ها ارائه می شوند، به طور مستقیم از طریق حمل معنایی واحد و همزمان متکثر به مخاطب می رسند. این معنا خواستار درک فوری و کلی از سوی کودک است، بنابراین، زبان به ابزاری تبدیل می شود که باید (این بار به نحوی آموزشی) بر آن اشراف داشت تا به مولفه های وضعیت پی برد، آنها را تشخیص داد، از هم متمایز کرد و با هم اشتباه نگرفت. رسانه ها کلیتی معنایی را ارائه کرده و مدرسه این کلیت را به عناصر تشکیل دهنده اش بازسازی می کند. در نتیجه، یک بار دیگر خصوصیت مکمل بین رسانه ها و نهاد آموزش به خودی خود مطرح می شود، به شرط آنکه هر یک، نقش خود (و تنها نقش خود) را بر عهده بگیرد.
نقش های تخصصی رسانه ها: نخستین ویژگی قوی رسانه ها اجتناب ناپذیر بودن آنهاست. رسانه ها دیگر در همه جا حضور دارند، دارای مخاطب گسترده هستند و بسیار جذاب اند، چراکه هر کسی می تواند بدون هیچ قیدوبندی از آنها استفاده کند. در چنین پویایی نهادینی، آنها مزایای خاصی را عرضه می کنند که خود، مالک تقریبا انحصاری آن هستند.
تمرکززدایی: می دانیم تمرکززدایی، ریشه آموزش تمامی زبان های خارجی را تشکیل می دهد. آموختن اینکه دیگرانی نیز هستند که در جایی دیگر، متفاوت از ما صحبت می کنند، فکر می کنند، تصور می کنند و رویا می بافند. این پایۀ پایه است. بدیهی است آموزش، در این ساختار، جایگاه وسیع خود را دارد: حتی می توان گفت نقش نخست را داراست. با این حال، از این پس، رسانه ها نیز سهمی عمده در مرکزیت زدایی از کودکان دارند، چراکه هر روز وضعیت هایی بیگانه را به آنان عرضه می کنند که کودکان از طریق آن، خود را با غرابت بیگانه رودررو می بینند و به حالت کنونی شرایط زندگی خومی گیرند: تکثر، گوناگونی دیدگاه ها. بنابراین، در دل این چندمرجعی است که دانش آموزان امروز، هویت خود را شکل می دهند و وجود دیدگاه های ممکن دیگر را نهادینه می سازند. روشن است همین وجود دیدگاه های دیگر در مطرح کردن هویت خویشتن آنان دخیل است.
مبارزه با قوم مداری، جامعه مداری و خودمداری، در گوناگونی رسانه ها، عناصر ملموس، حساس و قابل اذعان ریشه دارد. این پدیده امروز همچنان در راه الزام نوعی آموزش رسانه ای مبارزه می کند، در راه آموزش چندگرایی به زبان آموزان، به منظور غنی سازی شخصیت منحصربفرد آنان.
چشم انداز صوتی تصویری: از آنجا که رسانه ها نوعی “حس واقع گرایی” قوی ایجاد می کنند، دیگر تنها نوعی مکمل زندگی نیستند، بلکه در زندگی آمیخته اند، درست مثل یک بعد عادی، یک رنگ جاری، تکه ای از زندگی که تمامی بخش های دیگر آن را به خود آغشته است. “کودکان تلویزیون” یا همان نسل هایی که با رسانه ها متولد شده اند، در چشم انداز رسانه ای روزمره ای قرار دارند که از همان ابتدا، به صورت “طبیعی” آن را تجربه می کنند. یعنی حتی تصور وضعیتی را نیز نمی کنند که در آن، از رسانه خبری نباشد.
بااینهمه، یکی از ویژگی های غالب این چشم انداز، چندزبانگی و چندفرهنگی است. هنگامی که کودکان در دنیای آن قرار می گیرند، نسبت به گوناگونی زبان ها و فرهنگ ها حساس می شوند و به تفکری درست در این خصوص عادت می کنند. به بیان دیگر، فکرکردن درباره اینکه زندگی به خودی خود و در حالت عادی، نوعی چندگانگی است. در چنین بستری، آموزش زبان های خارجی به مثابه مولفه ای عادی از یادگیری فهم دنیا، به همان میزان آسان تر و محکم تر انجام می گیرد. از این گذشته، فراگرفته های کلاس درس، به نحوی ملموس در معاشرت رسانه با زبان های خارجی (با به کارگیری منظم این زبانها) کاربرد پیدا می کند. این نمونه ای تقریبا آرمانی از تقویت متقابل میان وضعیت آموزش مدرسه ای و بافتار رسانه ای است. از این رو هیچ تعجبی نیست که تجارت سی دی های صوتی یا تصویری مربوط به آشنایی سرگرم کننده با زبانی زنده، امروز به شکوفایی رسیده است، چراکه اکثر والدین نیز دریافته اند این کار در واقع، پیونددادن امر مفید به امر دلپذیر است.
رسانه ها سرگرم کننده اند: این پندار رایج مبنی براینکه آموزش می تواند بدون کار و تلاش از جانب زبان آموز انجام شود، بی تردید فریبی بیش نیست(که گاه رگه هایی از راحت طلبی نیز در آن وجود دارد). یادگیری مستلزم نوعی نظم و انظباط، سرمایه گذاری و تعهد است که به هیچ رو از سرگرمی یا بعدی شادکننده برنمی آید. زبان ها نیز ابدا از این قاعده کلی مستثنا نیستند: آشنایی با یک زبان خارجی، نوعی کنش است، آن هم کنشی کند و دشوار که الزاما از یک امر صرفا خودبه خودی فراتر می رود.
با این حال، تردیدی نیست که این یادگیری نسبتا تلخ نیز مانند هر یادگیری دیگری می تواند در بطن خود از صحنه های آرامش بخش، سرگرم کننده و تفریحی بهره مند باشد. اینها فضاهای تنفسیِ درسی هستند که معلمان به لزوم انجام آن واقف اند. به این ترتیب، باید لحظه هایی را در کلاس درس گنجاند که در آن، گویی هرگونه چالشی از بین می رود، بچه ها دانش را به فراموشی می سپارند، آن را به بازی می گیرند، سرگرم می شوند و لذت می برند.
در این خصوص، رسانه ها تکیه گاه بسیار محکمی را تشکیل می دهند، زیرا سرگرمی، سرشت آنهاست. رسانه ها برای همین سرگرمی به وجود آمده اند و هدف دیگری ندارند جز اینکه اوقات دلپذیری را برای کاربر خود فراهم کنند. معلمان امروز برخلاف پیشینیان خود، به تمامی از این یاری رسانه ای بی بدیل بهره می برند. این کار به خصوص امکان گنجاندن سکانس های کاملا سرگرم کننده را در جریان درس فراهم می کند. سکانس هایی که ویژگی خاص و پیروزی آموزشی بهینه خود را دارند.
رسانه ها “غیرآموزشی” هستند: بی تردید در این خصوص، هیچ گونه قضاوت ارزشی وجود ندارد. عبارت “منابع غیرآموزشی” مدتهاست در آموزش زبان ها به امری متداول تبدیل شده است. این عبارت به تمامی منابعی گفته می شود که در کلاس درس می توان به ابتکار معلم از آنها استفاده کرد، اما به قصد آموزش ساخته نشده اند. بدیهی است منابع فوق به منظور تکمیل یادگیری و نزدیک کردن آن به دانش آموزان استفاده می شوند تا زبان آموزان کوچک در بهترین موقعیت ممکن برای درک این واقعیت قرار بگیرند که آنچه به آنها آموزش داده می شود، بیرون از کلاس، به صورت مستقیم برای آنها مفید خواهد بود.
گسترش رسانه ها سهم پررنگی در این تحول به سوی استفاده آموزشی از منابع غیرآموزشی داشته است. در واقع، رسانه ها جزو در دسترس ترین و به خصوص، از دور جزو جذاب ترین منابع برای دانش آموزان هستند. به بیان دیگر، دخیل شدن مستقیم زبان آموز در فرایند یادگیری را بیش از هر چیز دیگری تسهیل می کنند. رسانه ها دنیای بیرون را بدون هیچ گونه دستکاری آموزشی به مدرسه می آورند، درست به همان نحوی که به سایر کاربران ارائه می دهند. جنبه لذت بخشی و الزام به خیال پروری را نیز باید به آن افزود، مزایایی که با این برش های رسانه ای همراه است و به کاربری پیروزمندانه آنها توسط معلم می انجامد.
رسانه ها از مزیت بسیار بزرگ صحبت کردن به زبان گویشوران یک زبان برخوردارند و تمامی ویژگی های معمول عملکرد مربوط به گویشوران اصیل را دارند (تقریب ها، تردیدها، سطوح متنوع زبانی و نیز البته، آهنگ، لحن، ملودی، واژگان و…) که همه اینها بی تردید با نحوه بیان الزاما تصنعی معلم بسیار متفاوت است، حتی اگر این معلم بر فرض ما، عالی هم باشد.
به طور خلاصه می توان گفت رسانه ها زبان خارجی را در شکوه حقیقی آن، در سودمندی کارای آن به کودک عرضه می کنند: آنها نه تنها پیرامون مخاطب را پرمی کنند، بلکه اشارات متناسب با آموزش، حالات، آداب خاص یک فرهنگ در هنگام یک گفتگو و … را نیز در آن می آمیزند. به بیان دیگر، تلویزیون در اینجا، معادل دقیق یک وضعیت ارتباطی واقعی را برای دانش آموزان فراهم می کند و مزیت بزرگ دیگری نیز در خود دارد که همان دورکردن استرس موجود در گفتگویی حقیقی از زبان آموز است، استرسی که ناشی از ناتوانی در فهماندن منظور خود به مخاطب و به خصوص، عدم درک منظور اوست. مهم تر از همه اینکه، رسانه ها بهترین وضعیت شبیه سازی را نیز برای معلمان فراهم می کنند، زیرا از هر کسی به این زبان واقعی نزدیک ترند و می دانیم، شبیه سازی، ثمربخش ترین منبع یادگیری است.
به طور خلاصه در نتیجه گیری می توان گفت، بین المللی سازی و رسانه ها بی تردید عناصر عمده تحولی به شمار می روند که امروز آموزش زودهنگام زبان های زنده دنیا را در خردسال ترین سنین کودکی، به امری اجتناب ناپذیر تبدیل کرده است. به دست آوردن نتایج آموزشی بهینه از آن بر عهده کاربران است (کارفرمایان، کارمندان، والدین، دست اندرکاران، معلمان و دانش آموزان). با این حال، آینده بی تردید و بی هیچ چشم پوشی، به مجازات کسانی خواهد نشست که مسیرهای این دگرگونی ریشه ای را درک نکرده و آن را در نظر نگیرند.
لویی پورشه (۲۰۱۴- ۱۹۴۰) جامعه شناس، نویسنده، متخصص فرانسوی در آموزش زبان های خارجی و استاد دانشگاه سوربن نوول بود.
دومینیک گرو: متخصص پژوهش های بین رشته ای در حوزه زبان ها، ادبیات، هنر و علوم انسانی، استاد ممتاز دانشگاه آنتیل و عضو پژوهشکده آموزش و پرورش دانشگاه نانتر پاریس است.