اثر پل بویساک، مترجم محمد امین شاکری، ۱۳۹۵، نشر یک فکر
کتاب «سوسور: راهنمایی برای سرگشتگان»، از جنبههای مختلفی از جمله ساختار داستانی بخشی از کتاب و همچنین یافتههای جدیدی که دربارهی سوسور از لحاظ موضوعهای نظری مطرح میشود، قابل طرح است. درواقع با خواندن این کتاب، چهرهی جدیدی از سوسور برای مخاطب به تصویر کشیده میشود و احتمالاً تأثیری نه چندان اندک بر مباحث نشانهشناسی و زبانشناسی آتی میگذارد. از آنجایی که به ندرت در کتابی دربارهی سوسور، از زندگی او در کنار دیدگاههای علمیاش و همچنین دیدگاههای دیگران دربارهی نظریاتش طرح شده است، این کتاب به صورتی چندمنظوره، قادر است جهان سوسور را بازنمایی و بازسازی کند. در فصل اول کتاب، تمام سیزده جلسهی دورهی آخر کلاس زبانشناسی عمومی به عنوان یک ترم دانشگاهی در سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۱ به صورت داستانی بازسازی میشود و به مخاطب امکان نزدیک شدن به سوسور از لحاظ شخصیتی و ذهنی را میدهد، چراکه برای آموختن نظریات یک فرد، شناخت شخصیت، روحیات و مواجهه با آن شخص تأثیر بسیاری در انتقال درست مفاهیم نظری او خواهد داشت. مخاطب در این بخش، گویی در کلاس دورهی زبانشناسی عمومی دانشگاه ژنو در سال تحصیلی ۱۹۱۰-۱۹۱۱ ثبت نام کرده و همگام با دیگر دانشجویان اندک حاضر در کلاس مشغول جزوهبرداری و فکر کردن دربارهی مباحث علمی استاد است. درواقع به مخاطب این فرصت داده میشود که مباحث نظری سوسور را از زبان خود او و با هیجان دنبال کند. جذابیت داستانی این بخش به قدری است که مخاطب امکان تکثر مییابد و کلاسهای از دسترفتهی سالهای پیش را به صورت کتابهایی نانوشته در ذهن خود از نو میسازد، کتابهایی بالقوه که از خلال جزوهی دانشجویان و دستنوشتههای خود سوسور قابل بازسازی هستند، همانگونه که سوسور زبان مادر فرضی مشترک میان زبانهای هند و اروپایی را خود بازسازی میکرد. درواقع، از آنجایی که این کتاب جلسات دورهی سوم کلاسهای سوسور در دانشگاه ژنو را مبنای مواجههی خواننده با استاد قرار میدهد، خواننده در ورای روایت کتاب، در کلاسهای دیگر نیز حاضر میشود و صورتهای دیگری از روایت داستان سوسور و شاگردان امکان تحقق مییابد. جنبهای متکثر که مخاطب را به دنیای واقعی لایهلایهی شخصیتهای کتاب نزدیک میکند و امکان دوستی با یک متفکر بزرگ در قرن ۱۹ را به مخاطب میدهد.
نوشتههای مرتبط
در بخش دوم، مخاطب به زندگی شخصی این نظریهپرداز بزرگ نزدیک میشود و دغدغهها و دو راهیهای او را به صورت ملموس احساس کرده و با او همراه میشود. همچنین تصویر این موضوع که سوسور چگونه آیندهی خود در پاریس را از نظر دور میکند و خود را فدای مسئولیتهای خانوادگی دربرابر احترام به پدر و مادرش مینماید، شاید جنبههایی تاریک از چراییهای بسیاری از سوسور را پاسخگو باشد که از آن جمله کتابهای نانوشتهی بسیار او که ممکن بود در صورت ماندن سوسور در پاریس به نگارش درمیآمدند.
از دیگر ارزشهای این کتاب، پردهبرداری از تحریفهایی است که در کتاب «دورهی زبانشناسی عمومی» از سوی ویراستاران خوشنیت آن رخ داده و نظریات سوسور به صورتی غیرشفاف و بامغالطهی بسیار به آیندگان منتقل شده است که البته همین موضوع باعث میشود دریچهای برای بحثهای تازه دربارهی نظریات سوسور مطرح شود. یکی از آن جنبهها میتواند تحقیقات سوسور دربارهی اسطورهها و منشأ آنها باشد. تحقیقات سوسور از زبانشناسی تطبیقی به اسطورهشناسی تطبیقی کشیده میشود و با همان روشی که برای یافتن منشأ مشترک واژههای زبان مادر در زبانشناسی تطبیقی بهکار میبرد، در اسطورهشناسی نیز مورد استفادهی او قرار میگیرد و البته هیچگاه این تحقیقات گسترده تا سال ۱۹۷۲ منتشر نمیشوند. همچنین از مجموع دستنوشتههای او حدود ۹۹ دفترچه به شعرشناسی اختصاص دارد که حدود سالهای ۱۹۰۶ تا ۱۹۰۹ نوشته شدهاند و تأثیر نظریات سوسور بر روند کار یاکوبسن غیرقابل انکار است، چراکه نامهها و برخی دستنوشتههای او دربارهی شعر از سوی استاروبینسکی و یاکوبسن ویرایش شدهاند و انتشار کامل آن تحقیقات میتواند جرقههایی غیرقابل پیشبینی برای علوم انسانی تلقی شود.
علاوه بر این، از آنجایی که نقدهای بسیاری که تاکنون بر نظریات سوسور وارد بوده، از جمله نقدهای تروبتسکوی، باختین و دریدا، همگی براساس همان کتاب نانوشتهی سوسور به نام «دورهی زبانشناسی عمومی» به ویرایش سشویه و بالی است که هیچکدام در کلاسهای دورهی آخر سوسور شرکت نداشتهاند، کشف تازهی دستنوشتههای سوسور که به بیش از هزار صفحه میرسد، علاوه بر روشن شدن اجاق بحثهای داغ دربارهی سوسور، جنبههایی تازه از تحقیقات سوسور را نیز میتواند برای مخاطب روشن کند که از آن جمله، انتقاداتی است که از جانب دریدا به نظرگاه سوسور دربارهی رابطهی دال و مدلول است. از دیدگاه دریدا، یک دال هرگز به مدلول غایی نمیرسد و همواره رابطهی یک دال با دال دیگر خواهد بود. درواقع «هیچ حرکتی از دال به مدلول وجود ندارد، ولی در هرحال نوعی حرکت وجود دارد، حرکت از دال به دال» (هارلند، ۱۳۸۰: ۲۰۰). در پاسخ به این دیدگاه دریدا، زبانشناسان شناختی بر این باورند که اگر نظام بازنمایی نمیتواند دسترسی به حقیقت و جهان خارج را ممکن کند، پس چگونه نوع بشر زنده مانده است. با رویکردی داروینی این نگاه را باید بدین صورت اصلاح کرد که نظام بازنمایی تنها به آن اندازهای که بشر بتواند به زندگی ادامه دهد و با جهان پیرامون ارتباط برقرار کند، قابل اعتماد است. اگر دال هرگز نتواند به مدلول غایی برسد، انسانها دیگر قادر به برقراری ارتباط نخواهند بود و نوع بشر منقرض میشود. انسان، شیوهی تفکرش و زبانش با تغییرات محیط تنظیم میشوند (اسپالسکی، ۲۰۰۲: ۵۲). درنتیجه میتوان گفت که نظام بازنمایی در پاسخ به تنش میان دو نیاز تکامل پیدا میکند: نخست نیاز به بازنمایی کافی، نه کامل و دیگر نیاز به نظام بازنمایی انعطافپذیر (همان). به باور اسپالسکی (همان) «شکاف میان دال و مدلول به معنای انعطافپذیری نظام دلالتی است که این شکاف فرصتی برای حضور بافت جدید و کاربرد واژههای قدیمی در ترکیبهای جدید و با معانی جدید را فراهم میکند» (همان). و این همان پاسخی است که در دستنوشتههای تازهیافته شدهی سوسور نیز قابل کتمان نیست. بنابر دستنوشتههای سوسور، رابطهی دال به دالی که سرانجام به دال و مدلول منتهی میشود، میتواند تکانهای بر سوسورشناسان وارد کند. در این دستنوشتهها سوسور از اصطلاحی به نام «چهارگان» استفاده میکند. به گفتهی او، از آنجا که نمیتوان یک دال را بدون حضور حداقل یک دال دیگر، و بعلاوه یک مدلول را بدون حضور حداقل یک مدلول دیگر تصور نمود، یک نظام نشانهای ممکن نیست کمتر از چهار جزء داشته باشد. زبان به طور صوری دست کم دارای چهار جزء است که سه رابطهی تقلیلناپذیر میان این چهار جزء برقرار است: یک دال/مدلولش، یک دال/ دال دیگر و نیز یک مدلول/مدلول دیگر (سوسور، ۲۰۰۶: ۲۲). سوسور بارها و بارها بر تغییر رابطهی دلالت در خلال زمان تأکید میکند. او لانگ را ذاتاً یک پدیدهی اجتماعی میداند که بر قراردادها استوار است اما آفریدهی جامعه نیست. او «مکرراً از این نظر دفاع میکند که جامعه هیچ کنترل فرجامینی بر زبان، در قالب تشکیلاتی نهادی، ندارد.» (بویساک، ۱۳۹۵: ۱۶۶) و تغییرات مداومی همواره در نظام زبان به دور از توجه انسان در جریان است و درواقع دگرگونیها و قراردادها در دورههای کوتاه یا بلند زمانی تغییر میکنند که تأکید سوسور بر این تغییرات، خود میتواند به طور ضمنی اشارهای باشد بر تغییر رابطهی طبیعی به قراردادی در خلال زمان، با این تفاوت که سوسور همواره هرگونه پرسشی دربارهی خاستگاه زبان را رد میکرد، چراکه آن را پاسخناپذیر میدانست.
در دیدگاه سوسور براساس کتاب «دورهی زبانشناسی عمومی»، رابطهی صورت و معنا اختیاری است، بدین معنا که دیگر صورت با مصداق در ارتباط نیست، بلکه یک صورت ذهنی با یک معنای ذهنی مرتبط شده و باعث شکلگیری یک نشانه و عمل دلالت در زنجیرهی یک نظام میشود. در مطالعات شناختی، رابطهی صورت و معنا و نیز معنا و معنا دیگر اختیاری نیست، بلکه طبیعی است. درواقع شناختیها در واکنش به سوسور که بخش خاصی از مغز را به زبان اختصاص میداد، بر این باور هستند که زبان از دیگر مهارتهای شناختی جدا نیست. بنا به گفتهی لکاف و جانسون (۱۹۸۰)، زبان برای فکر یک واقعیت خارجی قائل میشود و به رمزگذاری ساختارهای دانش بهگونهای که نمایانگر تجربهی زبانی کاربران از دنیای جسمانی و نیز محیط اجتماعی –فرهنگی است، میپردازد. درواقع شناختیها به رویکرد پیشاسوسوری رابطهی طبیعی صورت و معنا بازمیگردند، درصورتی که سوسور بنابر دستنوشتهها و جزوههای تازه کشفشدهی دانشجویانش، براین باور بود که «برخی واژهها تماماً اختیاری نیستند، بلکه برآمده از تفکری قیاسیاند. گرچه «بیست» و «سه» اختیاریاند، اما باهمآیی این دو در واژهی «بیست و سه» انگیخته است، زیرا حرف ربط بینشان بوضوح بیانگر جمع شدن این دو کمیت میباشد» (۱۸۹). به عبارت دقیقتر، از آنجایی که پرسش دربارهی منشأ زبان از دیدگاه زبان امری عبث است، او بررسی منشأ زبان را پس از اختراع خط، یعنی ثبت شدن و مستند شدن شکلهای زبانی آغاز میکند. درواقع، از دیدگاه شناختیها رابطهی طبیعی صورت و معنا به مرور میتواند به رابطهی قراردادی یا به نقل از سوسور اختیاری تبدیل شود و سوسور، نشانهها را پس از ثبت شدن و قراردادی شدن در حیطهی بررسی خود قرار میدهد. درنتیجه، با دقت بیشتر میتوان چنین گفت که نظر شناختیها و سوسور چندان در تناقض نیست، بلکه هرکدام مطالعه بر زبان را از یک مقطع خاص آغاز میکنند. به عبارتی سوسور قاطعانه تنها تکیهگاه خود را شواهد قرار داده بود.
از دیگر نکات قابل ذکری که از این دستنوشتهها استنباط میشود و میتوان رابطهاش را با مطالعات شناختی بررسی کرد، تجسد لانگ در مغز است. به باور سوسور لانگ نظامی است که در مغز تجسد مییابد و واقعیتی است اجتماعی (بویساک، ۱۳۹۵: ۱۵۹). این دو رکن تجربی کار او هستند که در کار شناختیها نیز قابلتأمل است. بحث تجسمیافتگی تجربیات در ذهن و بیان آن بهواسطهی زبان، بحثی است که امروزه از کلیدیتری بحثهای شناختی محسوب میشود. از دیدگاه شناختی رابطهی شمایلی ریشه در تجسمیافتگی دارد که همان ارتباط اندام و ذهن است که منجر به ارتباط طبیعی صورت و معنا میشود، درنتیجه نشانههای زبانی به دلیل ارتباط اندام و ذهن یا به عبارتی به دلیل تجسمیافتگی میتوانند جنبهی غیرقراردادی داشته باشند، برخلاف آنچه که سالها است دربارهی نشانههای قراردادی گفته شده است (ر.ک. سوسور، ۱۹۱۶: ۶۷). نظریهی استعارهی مفهومی ماهیت مفاهیم تجسمیافته در ذهن را نشان میدهد و به نقل از لکاف و جانسون (۱۹۸۰) ساختار مفهومی و معنایی از ساختارهای دانشی بسیار کوچکی تشکیل میشوند که طرحوارهها نام دارند که این یافته براساس ماهیت روانشناختی مدلول از دیدگاه سوسور اینچنین پرداخته شده است. این طرحوارهها به مفاهیم معنادار تبدیل میشوند، زیرا از تجربهی اندامی که خود معنادار است، نشأت گرفتهاند. از دید لکاف ۱۹۸۰ دو نوع استعارهی مفهومی اولیه و ثانویه وجود دارد. وقتی مفهومی انتزاعی به طور مستقیم بهواسطهی طرحوارهها مفهوم سازی میشوند، با استعارهی اولیه مواجه هستیم، مانند: دلبستگی گرم است که قلمروی مبدأ و مقصد هردو مبنایی تجربی دارند اما وقتی میگوییم زندگی سفر است، با استعارهی ثانویه مواجه هستیم، چرا که ساختار یک مفهوم انتزاعی بهواسطهی یک مفهوم عینی توضیح داده میشود. استعارهی ثانویه در خود یک مبنای طرحوارهای دارد، چراکه مثلا زندگی سفر است، مستلزم استعارهی اولیهی زندگی راه است، میتواند باشد (لکاف، ۱۹۸۹: ۱۱۹). براساس نظریهی استعاره، مبنای روانشناختی واژهها اینچنین است که معنا به صورت مستقیم یا غیرمستقیم تجسم مییابد.
نمودار ۱. از تجسمیافتگی تا معنای زبانی (اوانس و گرین، ۲۰۰۶: ۱۷۷)
براساس این فرایند، ساختار معنایی و مفهومی به صورت شبکهای عمل میکند و شامل مفاهیم عینی است که از تجربههای فیزیکی و یا انتزاعی نشأت میگیرند که به صورت مفاهیم عینی مفهومسازی میشوند. به وضوح میتوان این نکته را دریافت که معنایی که با نشانهی زبانی در ارتباط است براساس ساختار مفهومی ثابتی ساخته میشود که از تجربههای انسانی سرچشمه گرفته است. براساس نظریهی ادغام مفهومی، تنها ساختار یک مفهوم بر مفهوم دیگر نگاشت نمیشود، بلکه بخشهایی از فضاهای مفهومی مختلف با یکدیگر در ارتباط قرار میگیرند و معنایی را ایجاد میکنند (فوکونیه ۱۹۸۵). ریشهی هر دو این نظریه در برخی از دیدگاههای سوسور قرار دارد، بدین صورت که میتوان دوگانهی لانگ و پارول سوسور را در نظریهی استعارهی مفهومی به صورت ساختارهای مفهومی که معنا را تنظیم میکنند (لانگ) و در نظریهی ادغام مفهومی به صورت چگونگی عملکرد این ساختارهای مفهومی در گفتار (پارول) بازتعریف کرد (غسون رضا، : ۹۴).
همچنین به نقل از بویساک و بر اساس دستنوشتههای سوسور، اصل فرگشت یا نظریهی تکامل داروین به دلیل نظریهی فرگشتی آگوست شلایخر است که به صراحت در نظریات سوسور قابل اشاره نیست، چراکه شلایخر مدعی بود که زبانها ارگانیسمهایی فرگشتی هستند که همچون هر گونهی زیستی دیگری رشد میکنند، فرگشت مییابند و رو به انحطاط میروند. اما سوسور بر این باور بود که زبانها نه زاده میشوند و نه رشد میکنند و میمیرند (بویساک، ۱۳۹۵: ۲۵۹)، بلکه «در یک پیوستار واحد از طریق توافقهای ناخودآگاه در دورههای طولانی به صورت انباشتی اثر میکنند و به صورتی مداوم و مهارناپذیر از شکلی به شکل دیگر دگریس میشوند» (همان). درواقع فرایندی که سوسور بدون داشتن تبیینی دقیق در دستنوشتههای خود طرح میکند همان مفهوم فرگشت فرهنگی است که پایه در نظریات داروین دارد. بدین شکل که تغییرات زبان به کمک انتخابهای اجتماعی ناخودآگاه از دگرگونیهایی رخ میدهند که به طور تصادفی و یا تحت الزام برآمده از عناصر گوناگون محیطی به وقوع پیوستهاند (همان). سوسور این فرایند را نه تنها برای زبانها بهکار میبرد، بلکه برای تمام نظامهای نشانهای قابل تعمیم میداند.
در دیدگاه سوسور، مدلول دارای مفهومی روانشناختی است و معنا از طریق واژهها که مفاهیمی در ذهن هستند و نه مصداقها در ذهن گویشوران ایجاد میشود، پس نشانههای زبانی به صورت قلمروهای مفهومی میتوانند سازماندهی شوند و این همان دستاوردی است که در نظریهی طرحوارهها، نخستینالگوها و نیز قابها بدان رسیدهاند. براین اساس، مفاهیم قابل درجهبندی هستند و همانگونه که طبیعیبودن و اختیاری بودن از دید سوسور در دستنوشتهها قابل درجهبندی است. درنتیجه از گفتههای سوسور در دستنوشتهها اینگونه میتوان برداشت کرد که «زبان ما شیوههای مقولهبندی تجربههای ما از خود و از جهان را میسر میسازد. زبان توری را بر ساختار واقعیت پدیدارشناختی ما میگسترد» (بویساک، ۱۳۹۵: ۱۸۲). البته در دیدگاه او هیچ اندیشهای نمیتواند بیرون مرزهای زبان، یعنی بیرون از نظام نشانههایی که به کار میبندیم، تولید شود» (همان) که این نظام نشانهای از دید شناختیها، محدود به زبان نیست و تحت مقولهی شناخت قرار میگیرد، همانگونه که سوسور نیز زبان را در ذیل نظام نشانهها قرار میدهد، اما در کتاب نانوشتهی او تأکید بیش از حد بر خود زبان و نه نظام نشانهای میشود یا به عبارتی شناخت انسان از جهان که نظام نشانهها را شکل میدهد، نادیده انگاشته میشود. همچنین ترجمههای نادرستی که از لانگ و لانگژ میشود و نیز خلط لانگ و زبان که در فرانسه به یک صورت نگاشته میشوند، تمایز مهم این دو اصطلاح سوسوری را در عبارات مختلف از میان میبرد.
بر این اساس، از نقاط ضعف کتاب بویساک میتوان به عدم توجه او به تأثیر نظریات سوسور بر مطالعات شناختی اشاره کرد. چرا که رویکرد شناختیها به معنا و دستور، گسترش همان نظریات سوسور درباب نشانه است. بدین معنا که بررسی ساختار درونی دالها درخلال ارتباط با دالهای دیگر در نظام زبان و نیز فراهم آوردن یک مدل پویا برای بررسی زبان که تمرکزش بر معناسازی و پایههای تجربی زبان باشد، از جمله تأثیرات سوسور بر شناختیها میتوانتد باشد. البته از آنجایی که سوسور با کوهی از شک و تردید و سرگشتگی به مباحث تازهای پیرامون زبان رسیده بود که در دستنوشتهها و نه در کتاب مشهود است، میتوان او را نابغهای در نظر گرفت که بستر بسیاری از رویکردهای پس از خود را فراهم کرده بود، اما خود بستر مناسب برای یقین دربارهی یافتههایش را نداشت. شاید اگر دستنوشتههای سوسور پس از مرگش منتشر میشد و یا کتاب نانوشتهی او به نام او منتشر نمیشد، برخی رویکردها همچون زبانشناسی زایشی نیز پا بر عرصهی روزگار نمیگذاشتند، هرچند حضور این رویکردها نیز دستاوردهای بسیاری برای رویکردهای پس از خود در پی داشته است.
فهرست منابع
بویساک، پل (۲۰۱۰)سوسور: راهنمایی برای سرگشتگان. برگردان: محمد امین شاکری (۱۳۹۵). تهران: نشر یک فکر.
هارلند، ریچارد (۱۹۸۷). ابرساختگرایی : فلسفه ی ساختگرایی و پساساختگرایی. برگردان: فرزان سجودی (۱۳۸۰). تهران: سازمان تبلیغات اسلامی حوزهی هنری.
Evans, Vyvyan & Green, Melanie (2006). Cognitive Linguistics: An Introduction, North America: Lawrence Erlbaum (Taylor & Francis).
Spolsky, Ellen (2002), “Darwin and Derrida: Cognitive Literary Theory As a Species of Post-Structuralism”, Poetics Today, V. 23, N. 1, Spring, Pp. 43-62
Saussure, Ferdinand de. (1966), Course in General Linguistics. New York: McGraw-Hill.