انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

زاده­ اضطرابِ جهان؛ مطالعات فرهنگی بر جهان ادبی- اندیشگی محمد بیابانی

رابطه متن و فرهنگ همچون رابطه قدرت و دانش هست (آنگونه که میشل فوکو ترسیم کرده است) که به گونه ای در بازتولید و بازآفرینی همدیگر دخیلند و نشانه هایی در دلالت به هم را بازنمایی می کنند، متن ادبی یا هنری در فضا و اتمسفری خلق می شود که به ناگریز تحت سلطه و استیلای گزاره های فرهنگی و یا گفتمان مسلط قرار می گیرند و به معناسازی / معنازدایی هایی در راستای خواست قدرت و یا مقاومت دربرابر آن برخواهد آمد. متن و سوژه ی هنرمند درون این قدرت سلطه گر برساخته شده و در مواجهاتی که با دالها، ابژه ها و چیزها صورتبندی می کنند، نگرش مسلط بر هستی شناسی و معرفت شناسی خویشتن را نمود و بروز می دهند.

گفتمان مسلط بر جهان اندیشگی آفرینندگان متون ادبی و هنری نیم قرن اخیر در گونه ای از رویکردهای پسااستعمارگرایانه و پروژه “بازگشت به خویشتن”، خود را معنا می بخشیده، ملت های پیرامونی و جهان سومی با کسب فهم و درک جهان و انسان مبتنی بر اندیشه های اومانیستی، به درون جهان مدرن وارد شدند و مدرنیته ی خاص خویش را برساختند.

گفتمان غالب و مسلط بر نوعی مواجهه آنتاگونیستی و منازعه جویانه با غرب تعریف شده بود و متفکرین و نویسندگان درون این جهان منازعه ای، در تلاش برای شناخت روح حاکم بر انسان بومی و محلی، خود را برای برخورد جدال برانگیز با غرب مهیا دیده بودند، نسلی از روشنفکران که با توجه به نگره ی آنتاگونیستی کسانی چون امه سه زر و فرانتس فانون، به دنبال اندیشه های رادیکال چپ گرایانه راهی شدند و به بازآفرینی جهان رعب انگیز برخوردهای دولته ای خود/دیگری یا سیاه/سفید پرداختند. نوع گفتمانی که حامل بنیادگرایی بود و به زایمان مبارزات چریکی و خشونت آمیز دچار آمد. در کنار این گفتمان، گونه دیگری از تقابل بود که به طور متاخرتری اندیشه ی پسااستعمارگرایانه ی کسانی چون ادوارد سعید، استیوارت هال و آرجوان آپادورای را در نقطه کانونی خویش قرار دادند، این نگره با توجه به فرهنگ و مواجهه ای نرم در تقابل با خوانش های غربی- شرق شناسانه قرار می گرفتند و متونی را می آفریدند که مملو از ابژه ها و ایماژهای بومی و محلی بود اما در بستری از اندیشه های اومانیستی و انسان گرایانه. این نگره را می توان در متن و زیبایی شناسی کسانی چون محمد بیابانی سراغ گرفت.

شاعر جنوبی درون گفتمان پسااستعمارگرایانه ای در جستجوی هویت فرهنگی و زیبایی شناختی خویش مضطرب و سرگردان می شود که در بازی زبانی خاص و نخبه گرایانه ای فرومی رود. متنی که شاعرش، تک تک واژگانش را انگار به سختی از جایی وام گرفته و یا خریده است (همچون استعاره ی همان شاعری که درجستجوی زبان مادری خویش، در وطنش هر واژه ای را با پول می خرید) گوئیا محمد بیابانی درون این منازعه ی تمدنی برای یافتن هویت فرهنگی اش، به ناگزیر باید خود را در زبانی پیچیده فرو برد و مقاومت خویش را در مقابل ساده سازی و ساده انگاری های فرهنگ غربی در شناخت هویت شرقی، اینگونه سامان ببخشد. زبان پیچیده و استعاری محمد بیابانی همچون همان مبارزه و نزاعی می ماند که این شاعر و نویسنده در تقابل با هردو گفتمان مسلط بر این نیم قرن اخیر در ایران دارد؛ ازطرفی مقاومت در مقابل عقلانیت شرق شناسانه ی غربی و ازطرف دیگر در برابر خشونت بنیادگرایان وطنی.

محمد بیابانی با همه ی مقاومتی که از لابه لای فرم و زبان پیچیده در مقابل گفتمان های مسلط می کند اما “چشم اسفندیار” متن ها و اشعارش، در به کارگیری باسمه ای و صوری ابژه ها و خرده چیزهای بومی هست که به زعم خود درپی محلی ویا صورتبندی مدرنیته ی ایرانی در شعر این دوره می باشد، بازی با اشیا و اجسامی که در روزمره ی مردمان جنوب به کار می روند، اشاره و استفاده ای که محمد بیابانی در حالتی خام دستانه، هویت بومی خود را در این خرده ریزها جستجو کرده، هرچند که به زعم نویسنده این نگرش هم براساس گفتمان غالب بومی گرایانه ی این دوره بوده که مقاومت روشنفکرانه را در این گونه از به کارگیری اشیا در شعر یافته است، اما در ساحتی پیچیده تر این بازی با اشیا و واژه های بومی باید خود را به ایماژها، تصورات و تخیلات بومی پیوند زند تا آن مقاومت شاعرانه ای که کسانی چون محمد بیابانی پی ریختند به کرانه های هویتی خود نزدیکتر کند.

از دیگر سوی محمد بیابانی در پیوند این بازی زبانی با روح اندیشه های اومانیستی مدرن، به دنبال برساختن دنیای زیبایی شناسانه ای در متن خویش نیز بوده که آن درک پیشامدرن از انسان را به درکی مدرن استحاله دهد و نشانی از پختگی فکری را در این حوزه بازآفرینی کند. با توجه به اشعار دو کتاب اخیر، شاهد تناقضی در ساحت مدرنیته ی خاص محمد بیابانی می شویم که این تناقض و وجوه پارادوکسیکال در جهان مدرنیته ی ایرانی به همراه محمد بیابانی آمده و بردوشش آوار شده است. در تقابل دوگانه ی مقابله خشونت آمیز / مقابله نرم فرهنگی، روشنفکران نیم قرن اخیر همواره گرفتار آمده اند و به گونه ای از پروبلماتیک تمدنی ایرانی مبدل شده است. محمد بیابانی نیز خارج از این مساله و کشاکش فرهنگی نبوده است.

محمد بیابانی اسطوره ای از زبان را در بازی زبانی خود به کار گرفته و به وجهی از زیبایی شناسی مبدل کرده که همواره در تناقض قرار می گیرد با فرهنگ توده ای مردمی که خود را همچنان مقیم دنیای سنت به حساب می آورند ولی در دریایی از ابزارهای مدرن غرق شده اند، ساده ترین و دم دست ترین راه ارتباط و پیوند با این دنیای توده وار به کارگیری همان ابژه های آشنایی هست که در دسترس توده قرار گرفته، اما این برخورد ابزاری، دیگر آن عمق و ژرفای شاعرانه ای را نخواهد داشت که شاعر دست به انتخابش زده است، بازی زبانی نخبه گرایانه ای که محل رجوع تفکر و تامل بوده و یا هنگامی که زیبایی شناسی متن روبه سوی مقاومتی زبان شناسانه و فرهنگی دارد و خود را برای مقابله با هژمونی تمدن غالبی آماده نموده با این حضور پررنگ و گاه ملال آور ابژه های محلی، در تناقض قرار می گیرد که به طور باور نکردنی ای همان تکیه به ابزار و ابژه های مادی کرده و درپی غالب نمودن نگره ی شرق شناسانه ی خویش بر ملت های پیرامونی هست. محمد بیابانی ازخلال این دو کتاب تازه چاپ (که پس از مرگ نابهنگام شاعر منتشر شده)، چهره ای مدرن دارد اما با اضافاتی از واژه ها و ابژه های بومی و محلی.

در جهان زیبایی شناسی محمد بیابانی همواره مقاومت فرهنگی را در گونه ای سوگواری و ماتم زدگی دائم درمی یابیم که حاکی از وجوه مدرن بودگی انسان معاصر دارد که تراژدی به خودوانهادگی را همواره همراه خویش یافته است و انگار این فضای اندیشگی “زاده ی اضطراب جهان” مدرن هست. اشعار محمد بیابانی همچون مرثیه ها و رکوئیم هایی بر تبعیدشدگی و مهاجرت هستند که همواره رو به درک و فهم عمیق از انسان مدرن دارند، انسانی که بار عظیم و تخته سنگ بزرگ را بردوش خود سنگین می یابد و از این منظر، با چهره ای روشنفکر و متفکر از محمد بیابانی مواجهیم که با خود جهانی از بازی های زبانی عمیق و پیچیده را به ارمغان می آورد که همچون رانه و نیرویی پیش-رونده برای انسان مقاومت کننده در اعصار ظلمانی (به زعم هانا آرنت) به کار خواهد آمد.

جهان ادبی و اندیشگی محمد بیابانی ظرفیتی عمیق و ژرف برای تداوم بخشیدن به تناقض و پارادوکس زیست مدرنیته ایرانی را در خود بازتولید می کند و همین از موهبات و فرصت های درخشانی هست که برای انسان ایرانی به وجود آمده تا این تقابل را واسازی کند و به لایه های زیرین، مخفی و غایب این تقابل ره برد و به گونه ای از بازآفرینی اسطوره های بومی – محلی در بافتار متون ادبی و هنری نائل آید و با پس راندن ساده انگاری های پیشین، به هزارتوی پیچیده ی هویت اکنونی و اینجایی مشرف گردند.

 

 

مجموعه آثار ادبی محمد بیابانی:

حماسه ی درخت گلبانو، محمد بیابانی، نشر مرکز، تهران، چاپ نخست ۱۳۶۹

زخم بلور بر زبانه ی الماس، محمد بیابانی، نشر مرکز، تهران، چاپ نخست ۱۳۷۳

دستی پُر از بریده ی مهتاب، محمد بیابانی، انتشارات نیم نگاه، تهران، چاپ نخست ۱۳۸۰

سار صبور بر صنوبر آتش، محمد بیابانی، انتشارات داستان سرا، تهران، چاپ نخست ۱۳۹۰

به سالگرد تماشای آب در پاییز، محمد بیابانی، انتشارات داستان سرا، تهران، چاپ نخست ۱۳۹۰

 

یادداشت ها:

– عنوان مقاله، نام کتابی از “ترجمه های شعر جهان” توسط محمد مختاری می باشد.

– این مقاله جهت ارائه به همایش بازنمایی فضای شهری در ادبیات و هنر؛ همایشی در خانه هنرمندان ایران برای سال ۱۳۹۱ نوشته شده است.

ایمیل نویسنده: paradox_hesam@yahoo.com

وبسایت نویسنده: WWW.HAMOONIRAN.COM

نویسنده در انسانشناسی و فرهنگ: http://anthropology.ir/node/7938