اولین بار، از زبان یکی از شخصیت های فیلم «خیابان رویا» (دیوید وارک گریفیث،۱۹۲۱) جمله ای در میان نویس نقش بست:«زندگی آن چیزی نیست که در ظاهر می بینید. زندگی از جنس رویاست. پس رویاهای خوب و شیرین ببینید»۱. با چنین طرز تفکری بود که امریکایی ها همزمان با زمامداری توماس جفرسون، یعنی اواخر قرن هجدهم و آغاز قرن نوزدهم، مفهوم «رویای امریکایی» را شکل دادند و به تدریج به بسط آن کوشیدند. رویای امریکایی به معنای خوشبختی و پیروزی بود. رویایی بود که در کمال آزادی و در بطن یک حکومت مردم سالار قابل دسترسی بود. رویایی که مهاجران تهی دست و سرخورده ی دنیا می توانستند آرزویش را بپرورانند و طبعاً بخت خود را بیازمایند و سرانجام طعم خوشبختی را بچشند. با پیدایش و گسترش سینما به عنوان رسانه ای همه پسند، در قرن بیستم، مفهوم «رویای امریکایی» تبدیل به یکی از درونمایه های اساسی سینمای امریکا شد. چراکه هیچ رسانه ای بهتر از سینما یافت نمی شد که چنان برد تبلیغاتی داشته باشد تا چنین مفهومی را به اعماق روح و جان مخاطبان خود القا کند. هرچند به زودی طی حوادثی تاریخی خللها و حفرههایی که در این رویای دست یافتنی جود داشت، خود را ظاهر کردند. حوادثی تاریخی چون بحران اقتصادی دهه ی ۳۰ امریکا، بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی توسط ارتش امریکا در جنگ جهانی دوم، دوران جنگ سرد، جنگ ویتنام، جنگ عراق و بحران اقتصادی در دهه ی اول هزاره ی سوم از جمله ی این حوادث پرشمار تاریخی بودند که نشان دادند مقوله ی «رویای امریکایی» تا چه حد می تواند نامتعادل و متزلزل جلوه گر شود. این بدبینی نسبت به مقوله ی ساختگی«رویای امریکایی» در هر زمانه ای متناسب با وقایع تاریخی آن زمانه، خود را به گونه ای در فیلم های سینمایی نیز نمایان ساخت. به طور مثال، در دهه ی ۱۹۳۰ سینمای گنگستری امریکا از کسادی اقتصادی تأثیر پذیرفت. کسادی، واهی بودن آن رویای امریکایی را برملا ساخت که می گفت در جامعه ی دموکراتیک و بی طبقه ای که قانون اساسی امریکا تضمین کرده، موفقیت در دسترس همه است. چنین رویایی چگونه می توانست تحقق یابد وقتی جامعه ی امریکا با چنان وضوحی به دارا و ندار تقسیم شده بود و پیامدهای رکود اقتصادی چنین بی پرده آن را آشکار ساخت؟ در قاموس «رویای امریکایی» موفقیت به معنای مکنت مادی بود که اثبات وجود را نیز در خود مستتر داشت. گنگستر تداعی کننده ی طبقه ی متوسط بود، نه طبقه ی پولدار و ثروتمند امریکایی. از این رو تنها راه رسیدن او به مکنت و از این طریق، به اثبات وجود، دزدیدن آن بود. به این ترتیب او در واقع، همان رویای امریکایی را دزدیده و از آن خود کرده بود. انباشت سرمایه به معنای انباشت قدرت بر دیگران بود. از این بابت گنگستر مظهر تناقض در رویای امریکایی بود. او به موفقیت می رسید و رویای امریکایی را به چنگ می آورد، اما به بهای نابودی دیگران. و چون گنگستر این تناقض ها را به رخ می کشید، مرگ او در پایان فیلم یک ضرورت ایدئولوژیک بود. او باید سرانجام شکست می خورد چون رویای امریکایی با این طریق بدبینانه تحقق پیدا نمی کرد. همچنین او باید شکست می خورد چون نباید تناقض های رویای امریکایی را برملا می کرد۲.
در سینمای کلینت ایستوود، نشانههای زیادی از این درونمایهی منبعث از دوگانهی اشتیاق-بدبینی نسبت به مقولهی رویای امریکایی، قابل پیگیری است. این مقاله تنها مقدمهای است که میتواند اشارهای به این درونمایهی اساسی در سینمای کلینت ایستوود داشته باشد:
نوشتههای مرتبط
۱- پراگماتیسم فردگرا: کلینت ایست وود در شمایل سینمایی که از خود میآفریند، انسانی فردگرا و اهل عمل نشان میدهد. این از ویژگیهای شخصیتهایی از سینمای امریکاست که رویای امریکایی را شکل میدهند. در رویای امریکایی هرفرد تنها با تکیه بر نیروی عمل خود مشکلات خود را حل میکند. از سوی دیگر، فکر کردن در رویای امریکایی جای چندانی ندارد. قهرمان، خیلی سریع دست به عمل تک روانهی خود میزند و با تکیه بر مهارتهای فردی بسیاری که دارد، معمولاً برنده از میدانهای کارزار زندگی خارج میشود. اما در فیلمهای متأخر کلینت ایست وود، قهرمان هرچند متکی بر حل مشکلات خود به شکل فردی است، اما عملگرایی خود را با نیروی فکر و تعقلش همراه میکند تا بتواند در جای مناسب، نیروی نهادهای اجتماعی را هم با کنش فردی خود همراه سازد. مثلاً ایست وود در فیلم گرنتورینو، با کنش فردی خود در انتهای فیلم، هم خود را از شر بیماری جان فرسایش رها می سازد و هم کاری می کند که خانوادهی مونگ فیلم برای همیشه از شر آسیبهای گروه تبهکار خلاص شوند. در این فیلم، البته قهرمان هنوز به فردگرایی پراگماتیستی اعتقاد راسخی دارد، بنابراین باید همهی کارهای شخصیاش را خودش انجام دهد زیرا او کسی است که کارش «تعمیر همه چیز» است.
۲- خانواده و آموزش و پرورش خانوادگی: از ویژگیهای رویای امریکایی، اهمیت دادن آن به موضوع «خانواده» است. بنابراین معمولاً در این فیلمها قهرمان، خانوادهای دارد که با حفظ و حراست و همچنین، آموزش و پرورش فرزندان در آن، وجهی مهم از محبوبیت قهرمانانهی خود را حفظ میکند. در فیلمهای متأخر کلینت ایست وود، خانواده به معنای نهادی برآمده از قاعدهمندیهای خاص اجتماعی، ویژگیهایی را که رویای امریکایی از آن طلب میکند، ندارد. خانواده با مفهوم فوق، در این فیلمها یا مرده و در حاشیه است (نابخشوده)، یا به دلیل اینکه بین قهرمان و خانواده درک متقابلی وجود ندارد، برای قهرمان کارآ نیست یا کارایی کمی دارد (پلهای مدیسون کانتی، گرن تورینو ، عزیز میلیون دلاری). اما این به معنای نفی کامل خانواده نیست، بلکه در این فیلمها خانواده معمولاً در بستر پیرنگ و نقشهی داستانی شکل میگیرد. نیروی محرکهی شکل گرفتن این پیرنگ داستانی هم معمولاً با آموزش و پرورش ارتباط دارد. مثلاً در «عزیز میلیون دلاری»، این خانوادهی جدید حین آموزش بوکس شکل می گیرد و بوکس، شغل شخصیت اصلی نیز هست، یا در «گرن تورینو»، حین آموزش درست، زیستن که همان «امریکایی زیستن» یا «زیستن بر مبنای رویای امریکایی» است، شکل میپذیرد. در پلهای مدیسون کانتی، ممکن شدن تجربهی خانواده به شکلی دیگر و متفاوت، قهرمان را علاوه بر اینکه آموزش و پرورش جدیدی میدهد، به تحقق رویایی که یک عمر، آرزویش را داشته نزدیک میکند، که همانا سفر به درون ناشناختهها و دور شدن از زندگی روزمره و کسالت بار کنونیاش است. در نابخشوده هم به نظر میرسد که خانوادهی قهرمان، دیگر همسر و فرزندانش نیست، بلکه تمام آن کسانی هستند که برای حفاظت از آنها دست به اسلحه میگیرد.
۳- درون یافت: حس ششم، نیروی الهام و تله پاتی از عناصر رویای امریکایی است که بر درک و فهم منطقی ارجح است. درون یافت در فیلم نابخشوده حتی به حیوانات نیز تسری مییابد: قهرمان این فیلم، دفعات اول، با مشقت میتواند بر اسب سوار شود. وی این مشکل را ناشی از عدم ارتباط برقرار کردن با حیوانات میداند، زیرا در گذشته به آنان آسیب میرسانده است. در فیلم های عزیز میلیون دلاری و گرن تورینو، قهرمان مدام با کشیش مجادلاتی منطقی دارد تا دربارهی درک خود از مرگ و زندگی صحبت کند و بدین ترتیب، به کشیش ثابت کند که درک خودش از این مقولات، درک درست است. اما در فیلم آخرت، ایست وود این مجادلات منطقی را به نفع نیروی الهام و تله پاتی کنار میگذارد و از این طریق تلاش میکند به فهمی متفاوت و منطبق بر رویای امریکایی، نسبت به زندگی و مرگ دست یابد. با این حال، در عزیز میلیون دلاری و گرن تورینو هم این درک واقعی از طریق برقراری یک نوع رابطهی عاطفی مهیا می شود و در نهایت، مرگ یک شخصیت، موجب میشود تا دیگری زندگیاش را بازتعریف کند یا تغییری اساسی در مسیر زندگیاش پدید آید. در فیلم آخرت، نیروی الهام، در ابتدا مانع این میشود تا قهرمان بتواند زندگی سالمی را در پیش بگیرد. وقتی قهرمان تصمیم میگیرد با تکیه بر نیروی تعقل، خود را از این فضای زندگی مبتنی بر درون یافت خارج کند، وارد تجربهی دیگری مبتنی بر همین الهامهای درونی میشود که بالاخره به زندگی بی سامانش سامان میبخشد. در یک نتیجهگیری میتوان فهم ایست وود را از درون یافت در جهت دستیابی به رویای امریکایی این چنین درک کرد: رویا تنها با ترکیب نیروهای درک تعقلی و الهام عاطفی قابل دریافت است. در آخرت، این رویا، حتی دیگر امریکایی هم نیست، چون جایی در کشور فرانسه تحقق مییابد و به نوعی، به سمت بیزمان/ بیمکان شدن حرکت میکند یا نقش زمان و مکان در آن کمرنگ میشود.
۴- قانون/نظم: این عنصر از رویای امریکایی معمولاً در فیلمهای پلیسی و وسترن مرکزیت داشته است. در فیلمهای متأخر ایستوود، به نظر میرسد که این مفاهیم، در معناهای متفاوتی مورد توجه قرار گرفتهاند. معمولاً قانون/نظم، در جهت رویای امریکایی، برای حفظ و تثبیت مراکز قدرت اجتماعی به کار برده میشوند، اما در فیلمهای ایست وود، قانون/نظم به خدمت حاشیههای اجتماعی درمیآید. در فیلم نابخشوده، در ابتدا قانون/نظم مستقری در شهر وجود دارد که به زنان حاشیهای اهمیتی نمیدهد. اتفاقا مردم شهر هم این نظم مستقر را پذیرفتهاند و دوست دارند. قهرمان این فیلم علیه این قانون/نظم حامی قدرت مرکزی میآشوبد تا از زنان که در این شهر، مظلوم واقع شدهاند حمایت کند. این زنان حاشیهای همان زنانی هستند که در فیلمهای قبلی امریکایی نیز، علیه رویای امریکایی عمل میکردند و باید در حاشیه نگاه داشته میشدند، اما این فیلم ایست وود فهمی از این زنان ارائه میدهد که آنها را به مرکز قدرت اجتماعی نزدیک و از حاشیهها دور میکند. بنابراین، نابخشوده تعریف جدیدی از این عنصر رویای امریکایی در فیلم های امریکایی ارائه میدهد. در فیلمهای بعدی ایست وود نیز فهمی متفاوت از قانون/نظم ارائه میشود. مثلاً عمل غیرقانونی و سرچشمهی بی نظمی ایست وود در گرفتن زندگی دختر در عزیز میلیون دلاری، مورد تایید قرار میگیرد. در فیلم گرن تورینو هم قهرمان تنها با مرگش است که پلیس/ عامل برقراری قانون و نظم را وارد بازی میکند، وگرنه تا وقتی زنده است، با رفتار شخصی درصدد برقراری قانون/نظم برمیآید که منطبق با تعریف رویای امریکایی از این مقوله نیست. به عبارت دیگر در فیلمهای ایست وود مرزهای میان فهم فردی یا اجتماعی از مقولهی قانون/نظم برداشته میشود.
۱ با استفاده از کتاب «رویای امریکایی؛ درونمایههای اساسی در سینمای امریکا، جلد اول، میشل سیوتا، ترجمهی نادر تکمیل همایون، نشر چشمه، ۱۳۸۶.
۲ با استفاده از کتاب «مفاهیم کلیدی در مطالعات سینمایی»، سوزان هیوارد، ترجمهی فتاح محمدی، نشر هزارهی سوم، ۱۳۸۸.