تصویر: گربر(ترجمه متن: آنارشیسم و انسان شناسی به خوبی با یکدیگر هماهنگ هستند: آنارشیستها می داننند یک جامعه بدون دولت، ممکن است، زیرا بسیار از این گونه جوامع وجود دارند)
پنجشنبه ۲۶ آذرماه ۱۳۹۴ از ساعت ۱۸ در محل فروشگاه نشر هنوز، به نشانی خیابان کریمخان، بین ایرانشهر و ماهشهر، پلاک ۱۳۴، طبقهی دوم
نوشتههای مرتبط
کتاب «پارههای انسانشناسی آنارشیستی» کتاب نسبتا کوچکی از دیوید گربر است که با ترجمهی رضا اسکندری و مهرداد امامی و از سوی نشر گهرشید با همکای «انسان شناسی و فرهنگ» روانهی بازار نشر شده است. گربر در این کتاب، با نگاهی که شاید برای خوانندگان ایرانی کمتر شناختهشده باشد، میکوشد تا فرصتهای عمدتا نادیده گرفتهشدهای را نشان دهد که انسانشناسی میتواند به عنوان یک رشتهی علمی در اختیار اندیشهی آنارشیستی قرار دهد. گربر خود در آغاز کتاب مینویسد: « آنچه در پی میآید مجموعهای از اندیشهها، طرحهای اولیه از نظریات بالقوه و مانیفستهایی کوچک است و همهی اینها به منظور نگاهی اجمالی به خطوط کلی پیکرهی نظریهای انتقادی است که در عمل وجود ندارد، هر چند احتمالاً میتواند زمانی در آینده وجود یابد. از آنجا که دلایل بسیار خوبی وجود دارند که چرا باید یک انسانشناسی آنارشیستی وجود داشته باشد، کار خود را با پرسش از اینکه چرا چنین چیزی موجود نیست، و به همین طریق، چرا یک جامعهشناسی، اقتصاد، نظریهی ادبی و علم سیاسی آنارشیستی وجود ندارد، آغاز خواهیم کرد».
هرچند –همانطور که در مقدمهی کتاب به قلم دکتر ناصر فکوهی میتوان دید- گربر نه یک پیشاهنگ، که بیشتر ادامهدهندهی سنتی نظری در انسانشناسی است که ریشه در آراء مارسل موس و پییر کلاستر دارد، اما در عین حال ذکر این نکته ضروری است که او از معدود اندیشمندان آکادمیک است که صراحتا خود را آنارشیست میداند و تلاش خردورزانهی خود را به برسازی ساختاری نظری برای انسانشناسی آنارشیستی معطوف کرده است. بیتردید کتاب پارههای انسانشناسی آنارشیستی بروندادی از این تلاش است.
گربر در تلاش برای پاسخگویی به سوالی که در آغاز کتاب مطرح کرده است، از شکافی همیشگی میان دانشگاه و انسانشناسی آکادمیک با آنارشیسم و نیز شکاف درونی در نظریهپردازی آنارشیستی گذر میکند و با یادآوری ذخیرهی دانش نظری و تجربی که انسانشناسان برای تفکر آنارشیستی تامین کردهاند، میکوشد تا مبانی دانشی –فعلا- ناموجود را پایهریزی کند. برای برسازی چنین دانشی، او از دانش انسانشناسی بهره میگیرد تا خرده-نظریات و مانیفستهای کوچکی را در دفاع از آرمانگرایی، مشارکت داوطلبانه، مبارزه علیه نابرابری و دموکراسی اجماعی، و نیز در نفی سرمایهداری، سلسلهمراتب، دموکراسی اکثریتی و دولت مدرن ارائه کند.
اما در پایان پروبلماتیک ابتدایی گربر در صورتی دیگر دوباره باز میگردد؛ اگر تاسیس دانشی آنارشیستی این همه با دانستههای انسانشناختی قرابت دارد و میتواند این دانش را در مسیری رهاییبخش به پیش برد، « چرا انسانشناسان تا به حال این کار را نکردهاند؟»
به باور گربر، « رشتهای که ما امروز به عنوان انسانشناسی میشناسیم، همچون بیشتر رشتههای دانشگاهی مدرن مانند جغرافیا و گیاهشناسی، صرفنظر از دیگر رشتههایی چون ریاضیات، زبانشناسی یا دانش روبوتیک، به واسطهی رویهای از اشغال، استعمار، و قتل عام امکانپذیر شده است؛ اما انسانشناسان، بر خلاف دیگر رشتهها که هنوز هم بر همان رویه استوارند، به این دلیل که کارشان مستقیما با شناخت شخصی قربانیان این رویهها سر و کار دارد، به شکلی از آن رنج دیدهاند که در متفکران هیچکدام از علوم دیگر مشابه آن وجود ندارد. نتیجهی این مساله به طرز غریبی متناقضنما بوده است: مداقهی انسانشناسانه بر همدستی خودش در این جنایت، بیش از هر چیز دو-سه جملهی به درد بخور برای نفی یافتههای انسانشناختی در اختیار غیر-انسانشناسانی قرار داده است که نمیخواهند به خودشان زحمت درک تقریبا ۹۰ درصد تجربیات انسانی را بدهند… تا به کمک آنها خود را از لحاظ اخلاقی بالاتر از کسانی بدانند که چنین زحمتی را به خودشان دادهاند. برای خود انسانشناسان هم نتیجه به صورت شگفتانگیزی پارادوکسیکال بوده است. در حالی که انسانشناسان بر بایگانی گستردهای از تجربیات بشر تکیه زدهاند، بر مجموعهای از آزمونهای اجتماعی و سیاسی که هیچ کس دیگری آنها را در اختیار ندارد، با این وجود حجم پیکرهی تمام مردمنگاریهای مقایسهای انجام شده چیزی خجالتآور است… انسانشناسی تنها رشتهای است که این جایگاه را دارد تا بتواند تعمیمهایی را دربارهی نوع بشر در مقام یک کل صادر کند؛ چرا که تنها رشتهای است که عملا به بررسی تمامی نوع بشر میپردازد و با نمونههای غیرطبیعی آن آشناست. با این وجود انسانشناسی قاطعانه از انجام چنین کاری سر باز میزند.»
اما مهمترین راهکاری که گربر در پیش روی انسانشناسی و انسانشناسان قرار میدهد، «آزادسازی خیال» انسانشناختی است. اندیشیدن درباب جهانی دگرگونه که هرچند دشوار، اما امکانپذیر است. «حتی فکر کردن به این مساله هم کار دشواری است که زیستن در چنین جهانی که در آن هر کسی واقعا قدرت آن را داشته باشد تا برای خودش تصمیم بگیرد چه الزاماتی را در سطح فردی و در سطح جمعی در پی خواهد داشت، چنین افراد آزادی دوست دارند به چه اجتماعاتی تعلق داشته باشند و چه هویتهایی را برای خود برخواهند گزید. اما برقرار ساختن آن جهان حتی از آن چه بتوان تخیل کرد هم دشوارتر است. چنین کاری مستلزم تغییر دادن تقریبا همه چیز است. همچنین با مقاومت لجوجانه و به غایت خشن آنانی روبهرو خواهد بود که بیش از همه از تنظیمات موجود بهره میبرند». این راهی است که به باور گربر، آنارشیسم پیش روی انسانشناسان میگذارد تا با گسست از صورتبندیهای پیش پا افتادهی نظری، چیزی بیش از چرخدندهای در ماشین سرکوب سرمایه باشند. « حق با آنارشیستهاست. فکر میکنم انسانشناسها هم باید با آنان همداستان بشوند. ما انسانشناسها ابزارهایی در دست داریم که میتوانند اهمیت به سزایی برای آزادی بشری داشته باشند. بیاییم در برابر این ابزارها کمی مسئولتر باشیم».
کتاب پارههای انسانشناسی آنارشیستی با برگردان رضا اسکندری و مهرداد امامی –دو تن از همکاران مجموعهی انسانشناسی و فرهنگ- و توسط انتشارات گهرشید منتشر شده و مراسم رونمایی آن نیز با همکاری انتشارات گهرشید، انسانشناسی و فرهنگ و نشر هنوز، در روز پنجشنبه ۲۶ آذرماه ۱۳۹۴ از ساعت ۱۸ در محل فروشگاه نشر هنوز، به نشانی خیابان کریمخان، بین ایرانشهر و ماهشهر، پلاک ۱۳۴، طبقهی دوم برگزار خواهد شد. در این مراسم دکتر ناصر فکوهی، مدیر انسانشناسی و فرهنگ و رضا اسکندری، یکی از مترجمان کتاب حضور خواهند داشت.