انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

روسری آبی

فیلم روسرى آبی (١٣٧٣) داستانى ساده را روایت مى کند . دخترى جوان ( نوبر کردانى ) به تنهایى خانواده اش اداره را مى کند .او از میان کارگرانى که در جست و جوى کارند موفق مى شود به کارخانه اى راه یابد. صاحب کارخانه پیرمرد مهربانى است و نوبر که زندگى سختى داشته به او علاقه مند مى شود اما خانواده ى پیرمرد ( رسول رحمانى) نمى توانند او را که از طبقه ى فرودستى است و مادرى معتاد دارد بپذیرند. داستان روایتى خطى دارد و به تفاوت طبقاتى ، باورهاى سنتى ، حاشیه نشینى ، زن ستیزى ، فقر و اعتیاد مى پردازد. فضاها معمولن تکرارى هستند و اکثر رویداد ها در سه فضاى کارخانه و مزرعه ى مجاورش، خانه ى رسول رحمانى و بیغوله اى که نوبر در آن زندگى مى کند ؛ مى گذرد. بنابراین در سطحى وسیع نمى توان ارتباط اجتماعى در فیلم را بررسى کرد. رخشان بنى اعتماد معمولن در آثارش کمتر فیلمى با این خصوصیت دارد. در فیلم هاى او شبکه ى وسیعى از تعامل قهرمانان با اشخاص ناشناس را شاهدیم . به هر روى تحلیل پیش رو به عنوان اثرى هنرى که دوران ساخت خود را بازنمایی می کند ، حائز اهمیت است.

فیلم در راه آغاز مى شود با پس زمینه اى از دودکش کارخانه ها و صداى گریه ى کودکى که متوقف نمى شود. وانتى مى آید تا کارگرانى را براى کار با خود ببرد. اما نیاز به کارگر محدود است . مجادله اى در مى گیرد و عده اى پیروز مى شوند. نخستین سکانس تلخ و گزنده است. ترکیب رنگ ها که در تیرگى هم حتا رنگ ندارند، فضایى کمرنگ و بى رمق همگى حسى از دلزدگى نسبت به زندگى ایجاد مى کند.

فضاى بعدى کارخانه ى رب گوجه فرنگى و مزرعه ى مجاورش است . صاحب کارخانه پیرمرد خوبى است . اودستور می دهد نوبر وعده ای دیگر که برای کار آمده اند ؛ استخدام شوند.

نوبر دختر جوان مغرورى است که در جامعه‌ى محرومى که آلونک‌هایى را در کنار کارخانه ى آجر پزى اشغال کرده اند؛ زندگى مى‌کند. منطقه‌ى زندگى او به سبب فقر نا امن است. مادرش معتاد است و برادرش هم به شکلى درگیر خرید و فروش مواد مخدر است. تصویر زندگى نوبر در شبى که رسول رحمانى به همراه معاونش براى بردن گوشت به نشانى او مى روند ، مشخص مى شود. بچه هایى که به خودرو نزدیک مى شوند و داخل آن را نگاه مى کنند. خودرو پیرمرد براى ان ها کالاى لوکسى است که کمتر دیده اند. تقابل طبقه ى فرودست و فرادست شاید خط اصلى داستان است. پیرمرد که از زندگى نوبر متاثر شده سعى مى کند به او کمک کند. اما علاقه اى میان آن ها ایجاد مى شود. از سوى دیگر دو دختر بزرگ رسول رحمانى پس از فوت مادر به شدت مراقب پدر هستند و در پوشش نگرانى و محبت نظارت شدیدى بر اعمال پدر دارند. آن ها از ازدواج پنهانى رسول و نوبر مطلع مى شوند و مبارزه با نوبر را به شکلى آشکار آغاز مى کنند. عاطفه ی انسانی آن ها نسبت به پدر و نسبت به خانواده ی شان تصویری مثبت از آنان ارائه می دهد. اما زمانی که در برابر افرادی خارج از گروه نزدیکان قرار می گیرند به دشمنی بی اخلاق تبدیل می شوند. ژیژک در کتاب خشونت استدلال جالبی در این زمینه دارد:« این محدود بودن ملاحظات اخلاقی مان به حلقه ی بسته ی افراد ، ظاهرن با این بینش خود جوش ما تعارض دارد که همگی مان انسان هایی با امیدها ، هراس ها و دردهایی اساسی هستیم و بنابراین همگی ادعای موجه یکسانی برای حفظ احترام و کرامت مان داریم . در نتیجه ، آنان که دامنه ی ملاحظات اخلاقی شان را محدود می سازند به معنایی عمیق دچار تناقض یا حتا« ریاکاری» هستند. به زبان هابرماس آنان دچار تناقضی عملی هستند زیرا همان هنجارهای اخلاقی را زیر پا می گذارند که قوام بخش وحدت گفتاری شان است. انکار کردن همان حقوق اخلاقی اساسی که برای اعضای جمع خود قائلیم در مورد آنان که بیرون از دایره ی آن قرار دارند رفتاری طبیعی برای انسان نیست . بلکه نوعی زیر پا گذاشتن گرایش اخلاقی خود جوش مان است . این رفتار متضمن سرکوب وحشیانه و انکار خود است. » ( ژیژک ۱۳۸۹: ۵۷- ۵۸) همین تناقض در ادامه ی داستان باعث از هم گسستن گروه نزدیکان می شود.

نوبر از طبقه ى کارگر است . اما در جست و جوى پول نیست . دختران رسول اما دغدغه ى پول دارند آن ها نگران آنند که به واسطه ى بچه دار شدن نوبر اموال پدرشان به او برسد. آن ها مسایلى چون حثیت خانوادگى و ترس از بى آبرویى را پیش مى کشند. این در حالى است که خود با اطلاع رسانى به اقوام موجب بى آبرویى مى شوند.

موقعیت زنان در داستان جالب توجه است. زنان در داستان چهره اى قدرتمند از خود ارائه مى دهند. کبوتر خود را قدرت مى نامد و با جذابیت رفتارش موفق مى شود با کسى که دوست دارد ، ازدواج کند. نوبر علارغم داشتن موقعیت ازدواج با پسر جوانى که او را دوست دارد و چند خواستگار دیگر تصمیم مى گیرد با رسول ازدواج کند. دختران رسول براى پدر تصمیم مى گیرند.

در کنار این تلاش زنان براى ارائه ى تصویرى کنشگر از خود ، خشونت کلامى و رفتارى از سوى جامعه علیه آنان به نمایش در مى آید. معاون رسول، نوبر را مقصر ازدواج آن دو مى داند و در کلام خود نقشى شیطانى به او مى دهد : ” ببین چه جورى دختره زیر پاش نشست.” و یا در صحنه اى دیگر در مینى بوس مردان براى کبوتر مزاحمت ایجاد مى کنند. کبوتر زن توان مندى است او براى آن که در جهان مردانه امور روزانه ى خود را پیش برد مجبور است از ابزار مردانه استفاده کند. او با چوب به مردان حمله مى کند. نقش قدرت در داستان نیز جالب توجه است. نوبر جوان است و جوانى، زیبایى ظاهرى را با خود به همراه دارد. رسول جذب نوبر مى شود. اما همه نوبر را مقصر دانسته او را به منفعت طلبى متهم مى کنند. اما مگر نوبر جوانى اش را که در عمده ى زنان مهم ترین مولفه ى قدرت آنان است ، در زندگى با یک پیرمرد صرف نخواهد کرد. در جهان داستان ثروت قدرتی بیش از زیبایی و جوانی دارد. دیگران تنها ثروت رسول را در نظر مى گیرند و به نقش توطئه گر نوبر به عنوان یک زن توجه مى کنند. این فیلم در دورانى ساخته شده است که جامعه ى زنان ایران در حال انجام تلاش هاى کوچکى براى تغییر در تبعیض جنسیتى بود. در داستان نوبر با واژگانى چون : دختر پاپتى ، غربتى و کثافت توصیف مى شود. دختران رسول که از بخش متمول جامعه هستند ، رفتارى بى ادبانه دارند ، آن ها با کارگران و هر که از لحاظ مالى جایگاهى فرودست تر دارد با تحقیر رفتار مى کنند. وحشت از دیگرى نیز در آن ها دیده مى شود. آن ها شدیدن محافظه کارند و از تغییر شرایط جلوگیرى مى کنند. در این فیلم نسل دوم طبقه ى سرمایه دار بى رحم ، سنتى و احق ترسیم شده است. در حالی که رسول به عنوان کسی که خود برای دستیابی به ثروت تلاش کرده چهره ای مثبت دارد و می تواند طبقه ی کارگر را درک کند. شهروندان نیز همین گونه با حاشیه نشینان در تقابل قرارگرفته اند .

در نهایت داستان باز هم در راه ، در کنار راه آهن پایان مى یابد جایى که نوبر به همراه خواهر و برادرش مى خواهد برود . دلیل این رفتن دور شدن از همه ی اتفاقات تلخی است که برای او رخ داده است :« افراد به لحاظ عاطفى با مکان ها پیوند برقرار مى کنند ، و مکان ها این قدرت را دارند که خاطرات فراموش شده و حتا خود هاى فراموش شده را به یاد بیاورند.( بورگینتون ١٩٩۶؛اشنایدر ١٩٩٨ به نقل از ساسانی ) رسول رحمانى نیز به قصد دور شدن و پیوستن به نوبر در جاده به سمت او مى آید.

 

منابع :

ژیژک ، اسلاوی /خشونت / ترجمه علی رضا پاکنهاد / تهران : نی ۱۳۸۹

ساسانی ، فرهاد/ خاطره و گفتمان جنگ : مقالاتی از امانوئل سیوان و دیگران / تهران : شرکت انتشارات سوره ی مهر ۱۳۸۷