نادیا جونز گایلانی برگردان فاطمه سیارپور
زنان جوانی که من با آنها مصاحبه کردم همگی متولد عراق بوده و برخی از آنان در همانجا فرایند اجتماعی شدن را طی کردهاند. زمان وقوع مصاحبهها یعنی از ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲، بیش از دوسوم آنان زنان ازدواجنکرده بودند (رومبات، ۲۰۰۲). تجربه اختلال آسیبزننده در طول سالهای مهمی در زندگی این زنان جوان به دلیل تأثیرات مخرب تحریمهای بینالمللی پس از حمله ۲۰۰۳ ایالات متحده، زندگیشان از خلال یک خوشبینی دقیق برای یک «دوران طلایی» تعریف شد و آنان بخشی را به خاطر سپردند و بخشی را از طریق خاطرات والدین، عمهها و عموها بازسازی کردند. خاطرات خانوادگی از مهمانیهای مجلل در باغ، تابستانهایی به دور از اروپا و برتری منحصر به فردی که با حضور در جمع نخبگان پذیرفته شده حاصل شده بود، خبر از نیازی در برخی از این زنان مهاجر میداد که برای تثبیت هویت و طبقه خود در مقابل هرج و مرج اسکان دادنشان داشتند (داوشیا، ۲۰۰۹).بیشتر نگرانی از یافتن جایگاه خود در ساختارهای طبقاتی جدید در دایاسپورا، ناشی از دشواریهایی است که بیشتر پناهندگان برای دستیابی به اسناد لازم یا تهیه مستندات کافی برای تأیید اعتبارشان با آن روبرو هستند. تحصیلات- یا معیارهای تعریف شده معادل برای تحصیلات – عامل مهمی در تعیین جایگاه اقتصادی – اجتماعی و پتانسیلهای افراد و خانوادههای آنها در تورنتو و دیترویت است. بسیاری از مهاجران نسل اول و دوم که من با آنها مصاحبه کردم به دلیل تأخیر در تحصیلات که ناشی از درگیری و سپس اسکان مجددشان بوده با مشکل روبرو شدهاند. علاوه بر این، بسیاری از کسانی که تحصیلات خود را در عراق به پایان رسانده بودند دریافتند که مدارک تحصیلیشان از دانشگاههای عراق به رسمیت شناخته نمیشود و مجبورند که تصمیم سختی برای تکرار آن بگیرند(ساسون، ۲۰۰۹).
نوشتههای مرتبط
برخلاف آنان، والدینشان یعنی نسل اول مهاجران عراقی در آمریکای شمالی، در یک دنیای به کلی متفاوت رشد کردند. بیشتر زنانی که من با آنان مصاحبه کردم، کسانی بودند که بین سنین ۳۰ تا ۵۹ سال قرار داشتند، «طبقهای» مجزا را تشکیل داده و ارزشها و الگوهای رفتاری آنان از خلال عضویت در یک خانواده اشرافی سابق شکل میگرفت و پس از سقوط سلطنت هاشمی در ۱۹۵۸ طبقه متوسط متخصص را در عراق تشکیل میدادند. (کاینکار، ۲۰۰۹). این نسل اول زنان عراقی کرد و عرب با زمینه اهل سنت به لحاظ اقتصادی به عنوان بخشی از طبقه متوسط متخصص متمایز میشدند که نشانگرهای کلیدی فرهنگی و اجتماعی شامل طبقه، تحصیلات، تجربیات حرفهای را به علاوه گذراندن بخشی از زندگی بزرگسالی و کار در بغداد داشتند (باتاتو ۱۹۷۹). علاوه بر این، دوسوم اولین نسل این گروه عراق را قبلاً به عنوان دانشجویانی ترک کرده بودند که خارج از خاورمیانه تحصیل کنند. طی به اصطلاح «سالهای طلایی» گسترش اقتصادی در عراق، حکومت بعث هزینههای مالی هزاران دانشجو را برای تکمیل مدارک تحصیلات حرفهایشان به انگلستان، اروپای غربی، آمریکای شمالی و استرالیا تأمین کرد با این هدف که پس از اتمام تحصیلات به عراق بازگردند(سالبی، بکلاند ۲۰۰۵؛ یوسیف ۲۰۰۸). اگرچه این مسئله ابتدا برای مردان طرحریزی شده بود، اما اغلب زنان نیز برادران وشوهرانشان را برای کسب مزیتهای برنامههای مالی حکومت همراهی کردند. این لحظه در زندگی این زنان و مردان جوان آزادی حرکت، تعقیب روشنفکری و حتی سست شدن مرزهای سفت و سخت تنظیم کننده روابط جنسی زن و مرد، را مجاز میساخت. این آزادی تحرک همراه با تمایل رژیم صدام حسین برای ایجاد شهرت در عراق به عنوان یک قدرت رو به رشد سکولار و مترقی بود. بزرگسالان جوان از خانوادههای ممتاز اهل سنت -از جمله من نیز- از این طرح برای کشف زندگی در خارج از عراق استفاده کردند و برخی حتی دلبستگیهای عاشقانهای ایجاد کردند که از راه های جالب توجه به رشد و گسترش دایاسپورای عراقیها کمک کرده است(العلی ۲۰۰۷ و الجواهری ۲۰۰۸). در گفتگو با اولین نسل زنان، آشکار شد که این مواجهه با غرب در دورانی سازنده، تأثیرات عمیقی بر آرمانهای فرهنگی یک طبقه متخصص اهل تسنن داشته که قبلاً از طبقه سیاسی – نخبه بودهاند.
این زنان در دوره شکوفایی در عراق متولد شدند و شاهد رونق مشاغلی بودند که همراه با رشد زیرساختها و توسعه بود. در حالی که سایر کشورهای منطقه برای گسترش نیروی کار خود به بیرون از کشور نگاه میکردند، دولت بعث نگاه و توجه بیشتری به این امر نشان داد که تعداد دانش آموزان فارغالتحصیل دانشگاهی زن در زمینههای مهندسی، علوم کاربردی و پزشکی بیشتر شود(العلی ۲۰۰۵ و رایت ۲۰۱۴). تا دهه ۱۹۸۰، زنان عراقی از تحصیلکردهترین زنان در منطقه بودند و از طرف دولت به مشارکت در عرصه عمومی و پیشرفت یک کشور مستقل عراقی تشویق میشدند. زنان متخصص تلاشهای دولت برای «مدرن ساختن» زندگی خود را با اصلاح آئیننامههای لباس زنانه و بهبود حقوق قانونی زنان پذیرا شدند. با وجود این و به دنبال یک دوره بیثباتی و تحریمهایی که یک دهه و نیم به طول انجامید، تورم متعاقب آن بدتر شدن زیرساختهای دولتی از جمله بودجه خدمات مراقبتهای روزانه، بسیاری از این زنان را مجبور به بازگشت به خانه کرد تا با خشم روزافزون و ناامیدی اعضای مرد خانواده روبرو شوند که در حال مشاهده وخامت سریع شرایط حرفهای، دستمزد و کیفیت زندگی خود بودند (العلی ۲۰۰۵).
پس از حمله ۲۰۰۳ آمریکا، اهل تسنن عرب و کرد طبقه متخصصان، متعاقب تخریب کامل امنیت و درآمد و تهدید زندگی، آواره شدند. از این زنان نسل اول در بسیاری موارد تجربه زندگی در غرب را برای بار دوم به دست آوردند و ۱۲ نفر از زنان (۳۰ تا ۵۹ ساله) مشارکتکننده در مصاحبه من، [که از همینها بودند] مدارک دانشگاههای غربی داشتند. طی دهه ۱۹۷۰، عراقیها به عنوان دانشجویان بینالمللی مورد پذیرش قرار گرفتند، در حالی که حالا آنها احساس افزایش تبعیض در ایالات متحده و کانادا علیه پناهندگان خاورمیانه داشتند. بسیاری از بدترین تجربیات آنان را میتوان با ظهور اسلامهراسی و حملات نژادپرستانه به مسلمانان برابر دانست که باعث شد بسیاری از افراد در این گروه از داشتن امنیت در فرزندانشان هراسناک شوند. به خاطر غفلت از نادیدهگرفته شدن اعتقادات و اعمال مسلمانان، زنان داستانهایی از برخوردهای عصبانی و نژادپرستانهای میگفتند که باعث شده تا ایمان خود را پنهان کنند. چنانچه یکی از مشارکتکنندگان میگفت: «وقتی من با همسرم در ایندیاناپولیس در اواخر دهه شصت زندگی میکردیم، در گروه دوستانمان مسیحی و یهودی داشتیم که کسی اهمیت نمیداد. حالا احساس میکنم که مجبورم ایمانم را پنهان کنم تا مردم فکر نکنند من یک تروریستم».
یکی از دلایل داشتن حجاب در دایاسپورا، آن بود که نسل اول زنان اعتقادات راسخی درباره روند محافظهکاری اسلامی اخیر در عراق داشتند. طی دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰، اصلاحاتی در کدهای لباس زنانه اعمال شد و زنان را ترغیب میکرد تا از لباس بلند و سنتی مشکی عبا در فضای عمومی خودداری کنند(الوردی، ۱۹۶۵). در اواخر دهه ۱۹۶۰، نسل اول زنان مدعی بودند که دیدن زنان جوان ورزشکار با دامن کوتاه در فضای عمومی امری عادی است (العلی، ۲۰۰۷). فقط تعداد محدودی از مصاحبهشوندگان نسل اول محجبه توضیح میدادند که زنان اهل تسننی که معمولاً محجبه بودند، دیر شروع کردند یعنی پس از ازدواج فرزندان تا پوشش حجاب داشته باشند. در دیدگاه آنها حجاب به مثابه بیان وضعیت زیستشناختی در زندگی زن و نشانهای است که او در سن باروری نیست. یک زن اهل تسنن عرب بغدادی داستان ترک عراق را در ۱۹۹۷ با برادر و افراد خانوادهاش روایت میکند که پس از مرگ همسرش روی داده است. به عنوان یک بیوه، او با محجبه بودن احساس امنیت داشت و اعتراف کرد که «من نمیخواستم دوباره ازدواج کنم بنابراین محجبه شدم، پس از آن مردان مرا تنها گذاشتند». بسیاری از زنان نسل اولی با فرزندانشان زندگی میکردند، در حالی که همسرانشان در عراق یا سایر کشورهای همسایه کار میکردند و ماهیانه در حمایت از آنان برایشان پول میفرستادند. یک مصاحبهشونده از بغداد توضیح داد که «پس از اینکه همسرش به آلمان برای کار رفت، او احساس کرد هنگامی زندگی با فرزندان احساس امنیت بیشتری دارد که او محجبه شود». او اضافه کرد« اگر حجاب داشته باشید، شکی نیست که حسن شهرت خواهید داشت».
ادامه دارد …