سید محمد امین قانعی راد
۱۳۰۵-۱۳۹۱
نوشتههای مرتبط
جامعه شناس
جامعهشناسی هم دانش است و هم کردار. منظور از کردار جامعهشناختی شیوۀ رفتار نشأت گرفته از دانش جامعهشناختی در عرصۀ جامعه و سیاست و در بیرون از فضای دانشگاه است. از پیدایش جامعهشناسی تاکنون، چیستی و چگونگی کردار جامعهشناختی به عنوان مسئلهای بحث برانگیز و نه چندان مورد وفاق همواره یکی از دغدغۀ جامعهشناسان بوده است. پاسخهای مرتبط به این چیستی را میتوان در سه راهبرد انقلابی چپ، مهندسی اجتماعی راست و روشهای ارتباطی میانه طبقه بندی کرد.
سی و پنج سال پیش در دانشگاه تهران درسی داشتیم به نام «بررسی مسائل اجتماعی ایران» استاد این درس که تازه دهۀ پنجم زندگیاش را به پایان برده بود با قامتی برافراشته در کلاس راه می رفت و با کلامی رسا و روشن درس می داد؛ او در کنار تیز هوشی و حافظۀ مثال زدنیاش، ذهنی خلاق داشت و مسائل را به خوبی تجزیه و تحلیل میکرد؛ کلاس در تالار بزرگی تشکیل میشد که در آن دانشجویانی مشتاق و دارای روحیۀ انتقادی به گوش نشسته بودند. ما دانشجویان آن دوران که دنبال نظامهای فکری کلان و مشتاق شنیدن حرفهای رادیکال بودیم، اغلب طاقت واقع گرایی، عمل گرایی و سخن گفتن استاد از مسائل خاص و ملموس را نداشتیم. در یکی از این جلسات درس، بحث به مسائل دانشجویی کشیده شد و استاد که قبل از آن کتابی به نام «جامعه، جوانان و دانشگاه» منتشر کرده بود در همدلی با سخن یکی از این دانشجویان منتقد دربارۀ «اوضاع دانشگاه» در حالی که همچنان در کلاس قدم می زد گفت: «به شاه گفتم که نباید با دانشجویان این چنین برخورد کرد!».
او دکتر احسان نراقی بود فردی صاحب سبک ویژه که با ویژگیهای «منحصر بفرد» خود به خوبی از دانشاش استفاده می کرد؛ او با تواناییها و مهارتهای ارتباطیاش از جمله کلام و قلمش قادر بود که دانش خود را به میان مردم و سیاستگذاران ببرد. او در تشخیص مشکلات حتی از دانشجویان و اساتید منتقد جلوتر میرفت ولی در یافتن راهحلها ، متفاوت میاندیشید. کتابهای او چون «غربت غرب» و «آن چه خود داشت» در آن سالها در بین خوانندگان فرهیخته جایگاهی پیدا کرده بود. او در این آثارش برای اولین بار طرح وارهای از جامعهشناسی ایرانی را مطرح کرده بود. افراد مختلف تلقیهای متفاوتی از او به عنوان بومیگرای سنتی، روشنفکر مترقی و فردی نزدیک به قدرت داشتند. او میکوشید تا سیاستگذاران و برنامهریزان را متقاعد کند که بدون تأمل و پژوهش تصمیمگیری نکنند و البته در این تلاش خود از گفت وگوی با قدرت یا دادن مشاوره تا بالاترین سطح قدرت ابائی نداشت؛ روش ویژهاش او را از بسیاری دیگر متمایز میکرد و البته اتهاماتی را متوجه او میساخت. نراقی فقط با قدرت گفت و گو نمیکرد بلکه با روشنفکران و گروههای منتقد و مخالف نیز حرف میزد و در طی زندگیاش هیچ پل ارتباطی را ویران نکرد. برای برخی از ما این ارتباط با بالاترین ردههای قدرت در کنار ارتباط با برخی از روشنفکران، رجال و جریانهای سیاسی منتقد و ناراضی در بهترین حالت به عنوان نشانههای بلاتکلیفی و سرگردانی تلقی میشد.
او در سالهای دهۀ چهل و پنجاه به عنوان مدیر مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی، این مؤسسه را به کانونی برای تفکر و پژوهش تبدیل کرده بود. هدف او نیز روشن بود اصلاح سیاستها و برنامهها از طریق پژوهش میدانی و مطالعۀ احوال مردم. او برای رسیدن به هدفش اما بسیاری از منتقدین سیاستها و برنامههای شاه- از جلال آل احمد، احمد اشرف، داریوش آشوری، حسن حبیبی، غلامحسین ساعدی، حبیب اله پیمان تا منوچهر هزارخانی، بیژن جزنی، امیر پرویز پویان و …- را دور هم جمع کرده بود، با این وجود استقلال آکادمیک و رعایت معیارهای پژوهش علمی از اصول کار در این مؤسسه بود. پژوهشهای مؤسسه از پیامدهای نامطلوب سیاست ها و برنامههای اصلاحات ارضی و صنعتی شدن شتابان برای جامعۀ ایران حکایت میکرد و هشدار آمیز بود: شکاف طبقاتی در حال افزایش است؛ جامعه دچار بی هنجاری شده است؛ مهاجرت، روستاها را خلوت و شهرها را نابسامان ساخته است؛ آسیبهای اجتماعی در حال گسترش است؛ نظام اداری گرفتار فساد شده است؛ در هزینه کردن اعتبارات عمرانی و ملّی حیف و میل و خاصه خرجی رواج دارد؛ برنامهها نسنجیده و نامعقولاند؛ نگرشها و ذهنیتهای مردم در برنامهریزیها و اجرا نادیده گرفته میشود؛ شایسته گزینی در مشاغل دولتی رعایت نمیشود؛ روابط قبیلهای و شخصی جای ضوابط و قانون را گرفته است…. اما غرور و رویای خام تمدن بزرگ چنان رابطۀ دست اندرکاران رژیم پهلوی با واقعیتها را مخدوش کرده بود که گمان میکردند به مدد پول نفت میتوانند همۀ مشکلات را سامان دهند. نراقی البته با دریغ این فرایند بیتوجهی را مشاهده میکرد و مدام هشدار میداد اما سرانجام در سال ۱۳۵۶ که هنوز خبری از حرکتهای وسیع مردمی نبود در یک جمع دانشجویی گفت: «شاه قافیه را باخت!». او با شم سیاسیاش بوی انقلاب را حس کرده بود. شاه، یک سال بعد و در اوج تزلزل فزایندۀ قدرتاش، رئیس پیشین مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی یعنی دکتر غلامحسین صدیقی جامعهشناس برجسته و از رجال سیاسی را به کمک طلبید و پست نخست وزیری را به او پیشنهاد داد. صدیقی که قبل از دیدار با شاه با رجال علمی و سیاسی از جمله احسان نراقی مشورت کرده بود به پیشنهاد دیر هنگام شاه پاسخ منفی داد. در آن زمان راهبرد میانه گزینی دیگر جواب نمیداد.
اکنون روانشاد استاد احسان نراقی از میان ما رفته است و ما دانشجویان جامعهشناسی- جدای از همۀ حب و بغضهایی که تا هنگام دفن این فرد نام آور و البته خود ساخته ادامه یافت- دنبال میراث خود میگردیم. میراث نراقی برای کردار جامعهشناختی چیست و این میراث تا چه حد میتواند بر گنجینۀ داشتههای ما بیفزاید؟ ظاهراً این میراث تئوریک را باید در تفسیر او از کردار جامعهشناختی و مشی او با قدرت جست و جو کرد. او به روایت خودش، سالها در پی گفتوگوی هوشمندانه با قدرت و گفتوگوهای مشفقانه با مردم بود تا صدای منتقدان را به قدرتمندان برساند و منقدان را نیز به عمل متأملانه دعوت کند. نراقی در روش خود تا چه حد صادق بود؟ شاید پایداری در یک روش را بتوان همچون نشانۀ صداقت تفسیر کرد. هر چند احسان نراقی در سالهای پس از انقلاب اسلامی مورد اعتماد مسئولین نبود و حتی دورانی را در زندان گذارنید ولی او همچنان شیوۀ پیشیناش را دنبال میکرد؛ او میکوشید دیدگاههای خود را از طریق برخی مسیرهای ارتباطی منتقل کند. یکبار پس از انقلاب دانشجویان منتقدی در تهران دور او را به گفتوگو گرفته بودند و نقدهای تندی از اوضاع داشتند؛ نراقی پس از یک گفت و گوی طولانی با آنان با لحنی هشداردهنده و تحذیر آمیز گفت: مگر شما دوباره میخواهید انقلاب کنید!
نراقی با همین آمال و دریافتهایشان از شیوۀ تاثیرگذاری در جامعه، درست یا غلط، زندگی کرد و در این خاک ماند و سرانجام بدون دریغ بر قطعۀ مردمان عادی در گورستان بهشت زهرا آرام گرفت. شاید در سالهای آتی فاصله گرفتن تدریجی ما از نراقی اجازه دهد که تجربه و راهبرد او را بهتر بازشناسی و بازخوانی کنیم و پاسخهای بهتری برای ابهامات و سوالات خود پیدا کنیم. نراقی در دو راهۀ بلا شرط با قدرت بودن یا بر علیه قدرت بودن- یعنی در دو راههای که در آن سال ها گویا انتخاب زمانه در پیش نهاده بود- شخصاٌ رفت و آمد در میان قدرت و مردم/ روشنفکران را برگزیده بود تا به تعبیر خودش شاید در این میانه بتواند قدرت را با خواستههای مردم آشنا سازد و اینان را نیز از پیامدهای ناخواستۀ رفتارهایشان برحذر دارد. صرف نظر از این که با این راهبرد موافق باشیم یا مخالف، و جدای از این که برای حرکت در این میانه چه حد و مرز و شروطی را قائل باشیم اکنون این روایت خاص از «کردار جامعهشناختی به مثابۀ راه سوم» میتواند – در میان سایر روایتهای این کردار در ادبیات جامعهشناسی موجود – بیش از این مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد.
دکتر محمد امین قانعی راد رئیس انجمن جامعهشناسی ایران است.
این مطلب از سایت انجمن جامعه شناسی ایران برگرفته شده است
http://www.isa.org.ir/monthly-note/5102
نراقی در ویکیپدیا
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D9%86_%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%82%DB%8C