مقدمه:
روانشناسی با اصالت دادن به فرد سعی دارد تغییر و تحولات جوامع بشری را بر اساس طبیعت، نیازها و هر گونه اعمال بیولوژیکی انسانها تحلیل نماید. در این دیدگاه تصمیم به جنگ هرگز کاملاً آگاهانه نیست. این تصمیم اساساً از تحریکات مبهم بیولوژیکی و عاطفی، که معجونی از دلشورههای نیمهآگاهانه، هراسها و خشمهای نهفته است، سرچشمه میگیرد. این دیدگاه روحیه تهاجمی به عنوان منبع ستیز و جنگ را ناشی از عقدههای نزاعانگیز انسانها میداند.
نوشتههای مرتبط
روان شناسی و جنگ:
اگر در بررسی دلایل جنگ آن را در چند سطح تحلیل قرار دهیم، سطح نخست: در سطح فردی و برخی گروههای کوچک را بررسی میکند. همواره در این سطح تحلیل بر نقش روانشناسی فردی، ادراکات یا پویایی گروههای محدود، در فرایند تصمیم گیری پافشاری میکنند. دومین سطح تحلیل: شامل دولتها، جوامع و یا به عبارت دیگر واحدهای اساسی نظام بینالملل، یعنی شهرها، شهر-دولتها یا مناطق با توجه به زمان میباشد. سومین سطح تحلیل: بر اساس ویژگیهای بینالملل که زمینه شروع تعارضهای مسلحانه را بررسی میکند (کاپلو، ونس، ۱۳۸۹: ۷۶). بنابراین روانشناسی جنگ در سطح تحلیل نخست قرار میگیرد.
از سوی دیگر اگر تئوریهای درباره جنگ را به طور کلی به دو مکتب اصلی تقسیم کنیم؛ یک، جنگ را به عوامل یا انگیزه های ذاتی بیولوژیکی و روان شناختی معینی نسبت میدهند و دیگری آن را منتسب به روابط و نهادهای اجتماعی مشخص میکنند. که در اینجا هم مشخص است که روانشناسی جنگ در دسته اول قرار میگیرد.
حوزه روان شناسی جنگ:
یک دسته از نظریهپردازان چنین فرض کردهاند که علل اصلی جنگ با طبیعت روان شناختی بشر قابل تبیین است. این رویکردهای روان شناختی، طیفی از اظهارات خیلی کلی و اغلب الهام گونه در رابطه انسانی تا تحلیلهای پیچیده که مفاهیم و تکنیکهای روان شناسی جدید را مورد استفاده قرار میدهند در برمی گیرد. نویسندگان جدید که رویکردیهای روان شناختی را مورد استفاده قرار میدهند بر اهمیت ناسازگاریهای روان شناختی یا عقدهها و تصورات دروغین و قالبی در مورد تصمیم گیران کشورهای دیگر و رهبران آنها تاکید میورزند. برخی روانشناسان قائل به نوعی پرخاشجویی ذاتی در انسان میباشند. برخی دیگر توجه به عقیده عمومی و نفوذ آن، به ویژه در زمانهای بحران دارند. دیگران بر اهمیت تصمیم گیران و لزوم انتخاب و تربیت دقیق آنها تاکید دارند. بیشتر بر این باورند که ناسازگاری و تطابق اجتماعی پیشرفته افراد میتواند موجب کاهش حرمان، عدم امنیت و ترس گردد و احتمال جنگ را کاهش دهد. همگی بر اهمیت تحقیق و تعلیم و تربیت باور دارند (آشفته تهرانی، ۳۸۹: ۱۲۸).
اگر ستیزه جویی و روحیه که عقده سرکوب شده دوران گذشته یا حسد و کینه جدید جوامع انسانی امروز نسبت به یکدیگر باشد، در آن صورت این امر یک مشخصه جامعه متمدن امروزی است. ستیزه جویی را میتوان پرخاشگری جمعی نیز تعریف کرد. شکست در جنگ میتواند عقده گناهکارانه و ناکامی ملی را به جای بگذارد و نسلهای بعد به استناد همین شکست جنگ جدیدی را علیه دشمن خود شروع نمایند.
از دیدگاه روان شناختی، جنگ از ویژگیهای سرشت آدمی تلقی شده و باورمندان به این نگره عقیده دارند که انسان بنا به فطرت خود کینه ورز، خشن، متجاوز و زیادهخواه است و این صفتها او را به جنگ واداشته است (ادیبی سده، ۱۳۷۹، ۱۴۲).
برخی کوشیدهاند تا انگیزه ستیزه جویی را به عقده های مانند شکست، گنهکاری، و احساس حقارت در اشکال مختلف آن مرتبط کنند. پیروان فروید یقین کامل دارند که در همه ما وجود ستیزه جویی مسلم است ولی غالباً آتشی زیر خاکستر است و ممکن است در دوره کودکی به صورت خصومت نسبت به پدر آید و سپس متوجه تمام گروه گردد. این غریزه نیز میل به «انتقام جویی» را در فرد تقویت می کند (کلاین برگ،۱۳۶۹: ۱۲۳) خود فروید درباره جنگ و پرخاشگر معتقد است که، انسان طبیعتاً موجودی پرخاشگر است. او در کتاب تمدن و نابسامانیهای آن، تصویر قدرتمندی را در روان آدمی ارائه میدهد، انسانها موجوداتی هستند که در فطرتشان پرخاشگری سهم بسزائی دارد، نتیجه اینکه همسایه نه تنها یک مددکار بلکه موجودی است که انسان، پرخاشگری خود را بر سر او خالی میکند، او را بدون پاداش استثمار میکند، بدون رضایت، اموال او را غصب میکند، شخصیت او را پایمال میکند، برایش دردسر درست میکند، او را شکنجه میدهد و به قتل میرساند. انسان نسبت به انسان حکم گرگ درنده را دارد. از نظر فروید جوامع متمدن به طور مداوم در خطر نابودی و از هم پاشیدگی هستند و جنگ زندگی متمدن را تهدید میکند، چون که تمدن میراث انسان نیست بلکه بر او تحمیل شده است (ایمان، ۱۳۷۰: ۴۷) .
چنانکه یک انسان منفردی را در نظر بگیریم و او را از لحاظ روانی بررسی کنیم درمی یابیم که بین قدرت جسمانی و میزان پرخاشگری فرد روابطی برقرار است. به این صورت که تمام حیوانات غیر ناطق و نیز انسان خصوصاًَ مردان جوان زورمند بسیار آشوب طلب، ستیزهجو و معارض هستند، لیکن اگر واکنشهای پرخاشگری و خشونت آمیز جمعی افراد بشر را مطالعه کنیم نتیجه بررسی جنبه دیگری پیدا میکند از این قرار است: وقتی انسان در برابر صفوف درون سازمانی گروه انسانی خود قرار گیرد واکنشهای پرخاشگرانه فرد زیادتر میشود، این واکنشها در برابر گروه نظم بیشتری پیدا میکند که ظاهراً حاکی از روند آگاهانه ولی خودکار است (فرامرزپور،۱۳۷۴: ۱۶۵).
گاستون بوتول میگوید انسان به جنگ گرایش دارد و این از ویژگیهای روانی جامعه انسانی است که از بیم حمله دشمن و گروههای انسانی، همیشه نگران، ناآرام، ترسان و همواره آماده نبرد و پدافند از خویشتن میباشد. در روانشناسی عمومی، غریزه پرخاشگری مطرح است که بسیاری از رفتارهای انسان را توجیه میکند. در واقع حالت پرخاشگری، همچون نیروی روان انسان فعال است و در شرایط اجتماعی و محیطی ویژه ای آشکار میشود. گروههای انسانی بعضاً در اثر انگیزه ستیزه جویی به هیجان میآیند. این انگیزهها، همان گونه که ملاحظه شد، حالت روحی جمعی است که اکثریت اعضای گروه را به جنگ یا لااقل اندیشه جنگ متمایل میسازد. انگیزه ستیزه جویی، بر عکس پرخاشگری یک فرد یا یک گروه کوچک، عمیق و بادوام است و یک عمل خشونت آمیز ناگهانی نیست، به طوری که ان را میتوان یک حالت روحی نامید. این انگیزه ستیزه جویی جمعی احساس نیازی است که در یک دوره مبارزه و انهدام به وجود میآید، اعتقادی است که شاید فقط نوعی تسلیم در برابر یک مصیبت عمومی اجتناب ناپذیر باشد (بوتول، ۷۸:۱۳۶۸-۷۳).
تئوریهای که انگیزه ذاتی انسان را محور قرار دادهاند از سوی اتولوژیستها (کسانی که رفتار حیوانی را مطالعه میکنند، به خصوص وقتی که آن را با رفتار انسانی مربوط میکنند) که مقایسههایی با رفتار حیوانی به عمل میآورند و همچنین از ناحیه روانشناسان و روانکاوان توسعه یافته است. اتولوژیستها با این بحث شروع میکنند که مطالعه رویارویی حیوانی میتواند به درک و فهم جنگ آن طور که بشر آن را خدمت گرفته است کمک کند. رفتار میمونها و گوریلها در وضعیت اسارت و بچه های کوچک، برای مثال بعضی شباهتهای اساسی را نشان میدهد. در هر دو مورد قابل مشاهده است که رفتار پرخاشگرانه منتهی به درگیری، معمولاً از چند انگیزه ناشی میشود: رقابت برای تملک، دخالت یک بیگانه یا محروم شدن از یک فعالیت. وضعیتهای اصلی ستیزآمیز که منتهی به تجاوزگری در میان حیوانات میشوند، به خصوص آن دسته از ستیزها که به دسترسی جنس نر به جنس ماده و کنترل یک محدوده برای تغذیه و پرورش مربوط میشوند، به طور معمول با الگوی سلطه وابستگی دارند (جامعه شناسی جنگ و نیروهای نظامی، ۱۳۷۰: ۱۸).
یکی دیگر از بررسیهای روانشناسان در مورد جنگ، بررسی روحیه و ادراکات رزمندگان در جنگ میباشد. روانشناسی رزمندگان فاتح و مغلوب در جنگ، ویژگی رزمندگان مختلف در جنگ (مزدور، داوطلب، مشمول، متعصب و…)، نوع نگاه رزمندگان به جنگ و… از مباحث این نوع بررسی میباشد. نتایج روانی جنگها و تحلیل رفتارهای روانی فردی و جمعی خاصی که پس از استقرار صلح بروز میکند یکی دیگر از موضوعهای قابل بررسی در روانشناسی جنگ میباشد. در جنگ یک طرف پیروز داریم که معمولاً بینشان احساس شادی زیاد و ناگهانی بینشان رخ میدهد. خشنترین نظامیان نرمخو میشوند، عده ای از خدمت مرخص میشوند و عده ای دیگر نیز کم و بیش در تعطیلات به سر میبرند و… اما این خوی خوش دیر نمیپاید به ویژه هنگامی که جنگ خرابیهای مادی بسیار مهمی به بار آورده و امکان بازگشت به زندگی طبیعی را از بین برده باشد. از طرف دیگر برای طرف شکست خورده در جنگ معمولاً عقده های آفریده میشود، عقده های مانند عقده حقارت (بوتول، ۱۳۶۸، ۹۰-۸۷)
در آخر اگر بخواهیم دلایل برخورد و ستیز را بیشتر درک کنیم، ضرورت دارد تا افراد تصمیم گیرنده را بهتر بشناسیم و روانشناسی فردی رهبران سیاسی در عرصه تصمیم گیری جنگ را نیز در نظر بگیریم. تعیین نشانهای شخصیتی –شخصیت مقتدر، سلطه گر یا برونگرا- در میان رهبران سیاسی اجازه میدهد تا پدیده ای را که میتوانست خطرپذیری را در تصمیمات سیاسی خارجی را مساعد کند، تعیین هویت کرد (کاپلو، ونس، ۱۳۸۹: ۸۲).که در اینجا تأکید بیشتر بر فرایند تصمیم گیری جنگ به صورت خرد و فردی می باشد.
نتیجه گیری:
دیدگاه روانشناسی با رجوع به انگیزهها و تمایلات درونی انسانها به عنوان محرکهایی که آنها را به فعالیت ترغیب مینمایند، سعی در تحلیل تخاصمها به عنوان شکل خاصی از فعالیت انسانها دارد در این دیدگاه عامل موثر در بروز و گسترش سرخوردگیهای روانی انسانها، تعارضات درونی آنها میباشد. همین سرخوردگیها گرایش به خشونت و تسلط را در جامعه توسعه میبخشد.
مآخذ:
– ادیبی سده، مهدی، ۱۳۷۹، جامعهشناسی جنگ و نیروهای نظامی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب درسی علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، دانشگاه اصفهان.
– آشفتهتهرانی، امیر، ۱۳۸۹، جامعه شناسی جنگ و نیروهای ارتشی، تهران: دانژه.
– بوتول، گاستون،۱۳۶۴، تتبعی در ستیزه شناسی، مترجم حسن پویان، تهران: چاپخشو
-ایمان، محمد تقی، مقدمه ای بر جامعه شناسی جنگ، دانشگاه ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، شماره ۱۳۸ و ۱۳۹، بهار و تابستان ۱۳۷۱.
-جامعه شناسی جنگ و نیروهای نظامی،۱۳۷۰، ترجمه گروهی، فصلنامه مصباح، پیش شماره، زمستان ۱۳۷۰.
-فرامرزپور، عیسی، ۱۳۷۴، جنگ و صلح غیر سیاسی؛ جامعه شناسی جنگ، تهران:نشر گلفام.
-کاپلو، تئودور، پاسکال ونسن،۱۳۸۹، جامعهشناسی جنگ، مترجم هوشنگ فرخجسته، تهران: جامعهشناسان.
-کلادین برگ، اتو، ۱۳۶۹، روان شناسی اجتماعی، ترجمه علی محمد کاردان، تهران: نشر اندیشه.
separdeh@yahoo.com
پرونده «جنگ» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/3672