هوبر اَرتوس برگردان یاسمن مَنو
در زمستان ۲۰۱۵ رسوایی جدید مالی از بورس لندن (HSBC دومین گروه بانکی دنیا) آغاز شد، از ژنو گذشت (بانک تابع HSBC Private bank) و به تمام جهان سرایت کرد. خبر داغی که به یاری اتحاد ۶۰ بنگاه خبری بینالمللی از جمله لوموند برملا شد. فرار سرمایه در ابعاد وسیع، لاپوشانی، کلاهبرداری، بهشتهای مالیاتی، شرکتهای خارج از مرزها، اینها مجموعهای کامل از بزهکاریهای مالی بسیار مدرن هستند. علاوه بر شخصیّتها، مقامات بالا (پادشاه مراکش، ستارگان سینما، سردمداران صنایع…) که گیر افتادند، یک نام در صدر قرار گرفت: هِروه فالسیانی. این کارمند سابق بانک تابع سوییسی برگههای کامپیوتری حسابها را در آخر سال ۲۰۰۸ از کارفرمایش ربود و آنها را تحویل اداره مالیات فرانسه داد. بدین ترتیب وزارت دارایی فرانسه توانست تحقیقاتش را آغاز کند. امروز در واژگان دنیای مالی، همچون دنیای روزنامهنگاری، فالسیانی را یک «زنگ خطر» مینامند. اما خانم رماننویس دومینیک مانوتی به سخره میگوید «او یک خبرچین است همین!». «در عالم مأموران پلیس، تمام کارها بر این نوع اشخاص تکیه دارد. آنچه جدید است ظهور آن در دنیای مالی است. او اطلاعاتش را میفروشد، همانطور که خبرچینها در محیط جنایت و جاسوسی میفروشند.» خبرچین کلاسیک اما در محیطی نسبتاً جدید: دنیای مالیِ سطح بالا، حسابهای رمزدار و جرائم خبرگان.
نوشتههای مرتبط
در بین دلالان
دومینیک مانوتی هنگام نوشتن رویای مادُف (۲۰۱۳) ــ کتابی که در آن سعی میکرد به ذهن کلاهبردار زندانی نفوذ کند ــ متوجه موضوعی شد: «قبل از مادُف، پیش از سالهای ۱۹۶۰، بورس دنیای خبرگان بود و بس: فعالیتها در محل بورس و به صورت دادوستد واقعی انجام میشد . امروز همه بورسبازی میکنند. با انفورماتیک همه چیز تغییر میکند و مادُف از اوّلین کسانی بود که این مسئله را فهمید. بورس دیگر دنیای دارندگان سنّتی سهام نیست، بلکه دنیای لحظهها و تقارن است. همه کس در همه وقت در جریان همه چیز هست. این دروازه بازی است برای ورود به خرید و فروش وسیع. این تغییر همراه با مالی شدن امور در حدّ نهایی خود است. این یکی از نقاط عطف است.»
این نویسنده، مبارز قدیمی سیاسی و سندیکایی، استاد تاریخ اقتصاد معاصر در دانشگاه پاریس هفتم، موضوع جدیدی در اختیار دارد. او که قبلاً درباره خطاهای پلیس، کار سیاه، رویارویی گروههای صنعتی و فساد سیاسی و قضایی نوشته بود امروز میخواهد درباره موضوعی بنویسد که «نسل او نفهمیده بود: نقطه عطف سالهای ۱۹۸۰». نتیجه: دو رمان درباره دنیای مالی. قبل از رمانی درباره یک شرکت بزرگ فرانسوی در ۲۰۱۴ اولین رمان سیاه مالیاش با نام طلای سیاه به چاپ میرسد. داستان آن در شعر مارسی در سال ۱۹۷۳ میگذرد. در سالهای پس از سقوط «ارتباط فرانسوی» (French Connetion) و ظهور بازار مواد نفتی که بهزودی به بحرانی به همین نام منجر میشود. مانوتی شخصیّت محبوبش کمیسر دَکِن را به صحنه میآورد و خواننده وفادار این شخصیّت را در داستانی قبل از ماجراهای چاپ شدهاش باز مییابد.
اما چرا سال ۱۹۷۳؟ چرا داستان این صاحبان صنایع، قاچاقچیان، واسطهها میان اروپا و خاورمیانه؟ جواب برای او روشن است: «من مطمئن هستم که مسیرهای قبلی قاچاق کوکایین و هرویین شبکههای فرار مالیاتی امروز را بنا نهادهاند.» نویسنده موفق شد از طریق واسطه با یک بانکدار بزرگِ BNP Paribas ناهار بخورد. این فرد گرچه بازنشسته شده بود اما هنوز دفتری در مقر بانک در اختیار داشت. نویسنده تعریف میکند که: «ناهار بسیار دلپذیری بود و هیچ چیز نگفت… بهجز آنکه در آخر دستش را با حالتی پدرانه روی دستم گذاشت و گفت: خانم فقط یک قاعده وجود دارد. در صنعت نفت همه آدمها قابل خریدن هستند.» «وقایع ساخته ذهنم هستند اما رابطه مالیای که در جزئیات به آن اشاره میکنم (برای احداث یک خط لوله نفتی) واقعاً چنین بوده: رابطه بین یک واسطه امریکایی و یک اشرافزاده ایرانی» و به یاد میآورد که سعی کرده «به خیلیها در زمینه نفت، واسطهها و بانکداران مراجعه کند اما بیهوده بود. تنها دغدغه این آدمها این است که از آنها حرفی زده نشود. تنها فرصت برای من و دیگر رماننویسها مقامهای میانی هستند؛ خبرچینهایی مثل فالسیانی.»
خبرچینها یا آنهایی که تغییر شغل دادهاند. مانند مردی که استفن گرینر هنگام سفر در امریکا در فرودگاه آتلانتا با او روبهرو شد. او در آن زمان فقط یک رمان، آنهم شش سال پیشتر، به چاپ رسانده بود. او به یاد میآورد: «نظامیهایی را میدیدم که به عراق میرفتند. این مرد را میبینم. شروع به صحبت میکنیم. فکر میکردم ارتشی قدیمی است ولی میگوید که قبلاً وکیل بوده و الآن مسائل شرکتها را حل میکند، به طور خاص شرکتی که با عراق کار میکند. اول باور نکردم، فکر کردم جاسوس است. بعد از کمی مقاومت مکاتباتی را نشانم داد…» کلید اسرار به دست نویسنده افتاد: «او از شرکتهایی صحبت کرد که به مأموران پلیس و وکلای اسبق مراجعه میکنند تا در جاهایی به جستوجو بپردازند که قانون منع میکند. و از این خفض جناح استفاده کرد: من در زمینه زنای اقتصادی کار میکنم: اصطلاحی برای بیان جاسوسی صنعتی.» بهزودی شخصیّت جدید نویسنده زاده میشود: جوشوا گالاگِر، کسی که در دنیای داد و ستد زمانی به یاری فراخوانده میشود که باید به خط قرمز نزدیک شد و یا از آن عبور کرد. قهرمان مشکوکی که در دو کتاب جنایی ـ مالی به صحنه میآید: سرقت مسلحانه خاموشان و بهشتفروشی. شخصیّت «هزاره جدید»، «نوع جاسوسان یقه سفید» که مأموریتشان دور زدن قانون از طریق عملیات خدعهانگیز و حسابهای خارج از مرزهاست. گرینِر ادامه میدهد: «بعدها با اشخاص دیگری هم آشنا شدم: کارآگاهان خصوصی مدرن از آن نوع که بهوضوح میگفتند کارشان برحذر داشتن شرکتها از مواجهه با مشکلات غیرقانونی است» سپس نوبت به مدیران مالی سابق شرکتهای بزرگ و واسطههایی با گذشتهای پرفراز و نشیب میرسد: «باید در بین آنها انتخاب کرد، چون گاه کسانی هستند که آنطور که فکر میکنیم جالب نیستند. اما دنیای مالی خود تبدیل به یک داستان جنایی شده است. از این پس کارآگاه خصوصی یا جاسوس در رمان سیاه به طور حتم برای شرکتهای بزرگ کار میکند.»
صداهایی از درون نهادها
برای نوشتن در مورد نبود نظارت بر دنیای مالی میتوان از نگاه یکی از بازندگان نیز نوشت: دولت. ژان لویی دِبره، فرزند نگارنده قانون اساسی جمهوری پنجم، بازپرس اسبق پروندههای دزدیهای کلان، وزیر اسبق و رئیس اسبق مجلس ملّی، رئیس کنونی شورای قانون اساسی، هنگامیکه شما را در دفتر کارش با تزیینات طلایی بزرگ و جمهوریخواهانه میپذیرد، از شادی در پوست نمیگنجد. او هنگامیکه در سال ۲۰۰۸ رمان اردک ماهیها کپورها را میرانند به چاپ رساند کمی مورد تمسخر قرار گرفت، اما امروز جدّی گرفته میشود. بهخصوص که در آخرین رمان سیاهاش به موضوعاتی میپردازد مانند پیادهنظامان سفتهبازی در بورس، خریدهایی همانقدر عجیب که برخی تصفیهحسابها به شکل خودکشی نمایش داده میشوند. او تأیید میکند که «آنچه برایش جذاب است نه دنیای مالی، بلکه روابط بین سیاست و دنیای مالی است. جذابیت قدرت برای سرمایهگذارانی که جیبهای پُر پول دارند». هنگامی که رئیس مجلس بود در صندلیهای لژ، گروههای فشار را دیده و با آنها زندگی کرده بود: «شرکتهای مالی و بانکها که تلاش میکنند از طریق این یا آن گروه راستگرا یا چپگرا لوایحی را به تصویب برسانند». امروز در شورای قانون اساسی هم پیش میآید که سرمایهگذاران یا سفتهبازانی را ملاقات کند. «از آنها درباره زندگی و روابطشان سؤال میکنم.» در حالیکه به دفتر ملاقاتهایش رجوع میکند آب از لب و لوچهاش میریزد: «فردا با یک زن جوان بانکدار فعال در معاملات قرار دارم. متوجه شدم که دور و بر وکلای مجلس میپلکد. تازه وارد این کار شده و میخواهد تخصص پیدا کند. او را به ناهار دعوت خواهم کرد. به بهانه این که میخواهم درباره مجلس با او صحبت کنم در مورد خودش، معاملات و اینکه چرا اینکار را میکند سؤال خواهم کرد. متوجه نخواهد شد، ولی حرف خواهد زد.» هنگامیکه شغلتان طوری است که منابع را مستقیم به سویتان هدایت میکند، فقط باید فرصت را دریافت و سپس نوشت….
توماس برونِک هم به بسیاری حرفها گوش داده. سومین رمانش خبرگان آغاز ورودش به «مجموعه سیاه» است. دوباره به دالانهای بِرسی (وزارت دارایی) باز میگردد. در سال ۲۰۱۱ با همکاری لوران فارگ تحقیق کرده و مشترکاً بِرسی در قلب قدرت را منتشر کرده بودند. سال بعد فیلمنامه مستندی برای تلویزیون (فرانس ۵) نوشته شد به اسم «اختاپوسی به نام بِرسی». او در پاییز ۲۰۱۳ پس از انتشار گزارشی در نشریه اُفِ پیگیری در مورد وزارتخانه را رها میکند. با اتکا به ۱۵۰ مصاحبه و شناخت کاملش از «محیطی خاص با قانونها، آداب، شخصیّتها، حقهها و ناروهایش» رمانی مینویسد بسیار منسجم که در آن واقعگرایی محض در خدمت روانشناسی شخصیّتها قرار میگیرد و ما را به میدان مبارزهای میبرد که در آن جمهوری (رئیس جمهوری سوسیال لیبرال، خانم وزیر دارایی چپگرا) در مقابل دنیای مالی (بانکی بزرگ که تقاضای طرح جدید نجات میکند و تا حد ممکن آنها را تحت فشار میگذارد) تسلیم میشود.
کتاب خبرگان برونِک با تکیه بر ماجرای واقعی طرح نجات بانک BNP Parihas در سال ۲۰۰۸ ، به خاطر توصیف روابط قدرت بین بخشهای وزارتخانهای کاملاً تکنوکرات و حقههای پیچیده دنیای مالی علیه یک دولت اروپایی ارزشمند است. او به عنوان خبرنگار (امروز رئیس بخش خبر وبسایت تلویزیون فرانسه است) به منابع و اخبار دست پیدا کرده بود. میگوید که فقط ژِرُم کائوزاک از پذیرفتنش امتناع کرد و آرنو مون لوبور با اکراه به این کار تن داد. گرچه وزرا و رئیس دفترشان حاضر به مصاحبه میشوند اما مشکل است که به «مردان در سایه، کارمندان بالای بِرسی (رئیس خزانهداری، معاون مسئول تأمینِ مالی بانکها) و بانکداران که ارتباط با آنها بسیار سخت است دست پیدا کرد.» در اینصورت زمان استفاده از «راههای غیررسمی» که جستوجوگران (روزنامهنگاران، رماننویسان یا کارآگاهان خصوصی) بلدند، فرا میرسد. برای برونک هم دانشگاهیهای سابقش بودند (آنها کمتر به زبان سیاسی سربسته و بیشتر شخصی صحبت میکنند).
دو چهره
برای نوشتن، برخی از تجربیات این تلاطمات مالی استفاده میکنند و به همین جهت نیاز شدیدی دارند که آنها را به صورت داستان درآورند. این در مورد دِنی رُبر صادق است که در دو کتاب افشاگری و جعبه سیاه عملکرد بزهکارانه شرکت «کلیر ستریم» را بر ملا کرد. او خبرنگاری است که قبل از به کار افتادن ماشین جهنمی، پنج رمان منتشر کرده بود و آثار داستانیاش قبل و بعد از ماجرای «کلیر ستریم» شاهدی بر گرایشاش به رمان سیاه است. تعجبآور نیست که به طور خاص به دشیل هَمِت علاقهمند است. او کتاب تفوق بر جهان (ژولیار ۲۰۰۶) را سومین فصل تحقیق و تفحصاش میداند» که به او امکان میدهد فرضیهاش را مبنی بر اینکه شرکت لوکزامبورگی (که از نویسنده به جرم نشر اکاذیب شکایت کرد اما محاکمه را باخت) حسابداری دوگانه داشته، مطرح کند. همچنین از انگیزههای خود صحبت میکند تا آنها را بهتر تجزیه و تحلیل کند. خبرنگار معروف ژرار داوِه جریانات بزرگ مالی ــ سیاسی (پروندههای کِرویل، بِتانکور و زمستان گذشته HSBC) را در روزنامه لوموند برملا کرد. عجیب است که هرگز نویسندهای برای نوشتن داستانی مبتنی بر واقعیات از او تقاضای همکاری نکرده است. امروز عقیده دارد که خبرهای داغش پروندههایی هستند که باید مطرح شوند و با همکار همیشگیاش فابریس لُم به طور جدی قصد دارند به داستاننویسی رو بیاورند. فابریس لُم میگوید: «آنقدر اطلاعات و مواد اولیه و ایده داریم که اگر از آنها استفاده نشود خطاست. آنچه که داریم وقت است و استعداد؟ اما میخواهیم از موقعیت استفاده کنیم و مسائل را بیشتر باز کنیم».
شاید این نقش رمان باشد که چنین پروندههایی را رو کند! شاید این نقش رمان سیاه باشد که تمامی این تخلفات نخبگان را برملا کند!
* Lire، April. 2015.
این مطلب در چارچوب همکاری های مشترک انسان شناسی و فرهنگ و نشریه جهان کتاب منتشر می شود.