ورود رمان به ایران را می توان همزمان با ورود مدرنیته دانست. جامعه ایرانی، در پی تحولاتی که از اواخر دوره قاجار به مرور در خود شاهد بود، در زمینه ادبیات وشیوه های بیان ادبی نیز درون تحولاتی قرار می گرفت که به سرعت در حال انجام و گسترش بودند. این تحولات که در دوره پهلوی اول و دوم به اوج می رسیدند و جامعه ایرانی را با نوآوری های بسیاری مواجه می کردند، سبب پدیدآیی گونه ای ادبی (در تعریف عام تر و جهانی تر آن) به نام «رُمان» گشتند. رُمان ها از ابتدای دوران معاصر ادبیات ایران تا کنون رشد و تغییرات بسیاری را تجربه کرده اند و می کنند که متاثر از شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه ایرانی بوده است؛ شرایطی که تا کنون رمان های بسیاری در قالب های اجتماعی، تاریخی، سیاسی و … را که بازتابی از جامعه است ایجاد کرده و به ادبیات ایران افزوده اند.
پرونده «رُمان» در ایران، به طور کلی به این گونه ادبی و در فضای اینترنت پرداخته است، که به مرور می تواند گسترش بیابد.
نوشتههای مرتبط
فهرست:
۱. تاریخ رمان در ایران
تاریخ رمان در ایران / ویکیپدیا(دانشنامه آزاد)
آغاز زمان نویسی در ایران / حوزه هنری
سیر تحول رمان فارسی از آغاز تاکنون / ترنج
آغاز رمان نویسی در ایران / بی چکمه و کلاه
مروری بر داستان نویسی زنان ایران / پنجره ای رو به ماه
چه کسی نخستین رمان فارسی را نوشت؟ / تبیان
اولین های فرهنگ و ادب در ایران
چرا و چگونه رمان به ایران آمد؟ – به نقل از والس / خانه رمان
۲. رمان تاریخی در ادبیات معاصر:
بازتاب تحولات سیاسی و اجتماعی دورۀ پهلوی اول در رمانهای تاریخی و اجتماعی این دوره (۱۳۰۰ – ۱۳۲۰) / پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
باز انتشار تهران مخوف؛ نخستین رمان اجتماعی ایر ان / همشهری آنلاین
۳. نقدها و نظرها:
اولین رمان های ایرانی، رمان طنز بوده اند / حوزه هنری سازمان تبلیغات
اغلب نویسندگان ایرانی در دهه اخیر به سبک رمانهای دهه ۱۹۶۰ مینویسند / خبرگزاری مهر
: :: ::
۱. تاریخ رمان در ایران
تاریخ رمان در ایران / ویکیپدیا(دانشنامه آزاد)
رُمان (صورت انگلیسی این کلمه، “Novel”، از کلمه فرانسوی “Nouvelle”بهمعنای «جدید» گرفته شدهاست) متنی روایتگر و داستانی است که در قالب نثر نوشته میشود. در قرن هجدهم کلمهٔ «رمان» بیشتر برای اشاره به قصّههای کوتاه در مورد عشق و توطئه به کار میرفت. در ۲۰۰ سال اخیر رمان تبدیل به یکی از مهمترین اشکال ادبی شدهاست.
کلمه «رمان» از زبان فرانسوی وارد زبان فارسی شدهاست. رمان در فارسی قالب ادبی مدرنی به شمار میرود.
ریشه زبانی
رمان واژه ای فرانسوی است به معنای داستانی که به نثر نوشته شود و شامل اتفاقات و حوادثی ناشی از تخیل نویسنده باشد و آن، اقسامی دارد. رمان آموزشی که داستانی است شامل مطالب علمی، طبیعی و فلسفی، رمان پلیسی که داستانی حاکی از حوادث مربوط به دزدی، جنایت و کشف آنها توسط کاراگاهان زبردست است، رمان تاریخی که داستانی است که اساس آن مبتنی بر وقایع تاریخی باشد و رمان عشقی که داستانی است که شالودهٔ آن بر عشق نهاده باشد.
رمان در زبان فارسی، مترادف نوول در زبان انگلیسی است. نوول به معنی نو، جدید، بدیع، رمان، داستانهای کوتاه، کتاب داستان و داستان عشقی کوتاه آمده است. علت وارد شدن کلمه رمان به جای کلمه نوول به زبان فارسی را میتوان در نزدیکی بیشتر ایرانیان متجدد و واردکننده محصولات فرهنگی به ایران، به زبان فرانسه دانست.
تاریخچه
در اصل کلمه رمان، بیانگر زبان پیشین و عامیانه فرانسویان بود که در مقابل زبان لاتین، زبان عالمانه و ادبی آن روزگار، قرار داشت. ضمنا به آثار ادبی منظوم از نوع داستانهای تخیلی و ساختگی که به زبان رومیایی (رمان) کتاب شده بود نیز اطلاق میشود. نظیر رمانهای حاوی اوضاع و احوال شوالیهها و یا رمانهای سازگار و متناسب با نزاکت و تعلیم و تربیت. رمان در مورد همه آن چیزهایی گفته میشود که مربوط به تمدن، هنر و مخصوصا زبانهای آن ردیف از کشورهایی است که از قرن پنجم تا قرن دوازدهم میلادی تحت سیطره مادی و معنوی رومیها بودند. از میان زبانهای رمان میتوان فرانسوی، ایتالیایی، اسپانیایی، رومانیایی و پرتغالی را نام برد. در قرون وسطی رمان به زبان ادبی شمال فرانسه و از ۱۰۶۶ میلادی به زبان ادبی انگلستان نیز اطلاق میشدهاست. در نتیجه میتوان گفت که از قرن ۱۲ میلادی به بعد، فرانسه شمالی و انگلستان زمینه مساعدی را برای رشد و انتشار فرهنگ و تمدن فراهم آورده بودند که بیان ادبی دست اول آن زبان رمان و به صورت داستانسرایی و قصهگویی منظوم بود. بدین ترتیب نوع ادبی داستانی از آنجا که به زبان رمان نوشته میشود، به رمان معروف شد. در قرون وسطی داستان شهسوارانه مطلوب شمرده میشد (از همان نوع داستانهای عیاری فارسی). در قرن شانزدهم رابله و سروانتس آنرا به معنای کمابیش امروزی به کار بردند که در قرن هفدهم جا افتاد. سرانجام در قرن نوزدهم، رمان چه از نظر شمار آثار و چه از لحاظ زبان و ساختار، به اوج شکوفایی رسید. از اینرو قرن نوزدهم را دوره خاصی در تاریخ داستاننویسی در اروپا و مبدا اشاعه آن در نقاط دیگر جهان میشناسند.
ساختار رمان
ساختار رمان ارتباط بین دو نظم است. نظم عددی صفحهها و نظم زمانی وقایع. رمان به شکل کتاب است و از صفحههایی تشکیل شدهاست که به ترتیب خوانده میشوند. ضمنا رمان روایتی است که از حوادثی که در طول زمان انجام میپذیرد. سادهترین ساختار برای رمان، ساختاری است که در آن، هر دو نوع نظم بر هم منطبق شوند. یعنی اولین حادثه در کتاب، همان واقعهٔ مهمی است که پیش از همه روایت میشود. پیش از این هیچ حادثهای آنقدر اهمیت ندارد که در بخشهای بعدی کتاب بر آن تاکید شود. با پیشتر رفتن و ورق زدن کتاب، حوادث به ترتیب زمانی به دنبال هم میآیند و وقتی به صفحهٔ پایانی رسیدیم، آخرین رویداد مهم پایان میپذیرد. البته چنین ساختار سادهای بسیار کم دیده میشود. اغلب اولین فصل کتاب شامل میانه یا پایان حادثهای است و آخرین فصل میانهای است که پایانش به تخیل خواننده واگذار شدهاست. گاهی ساختار بسیار پیچیدهاست. به طوری که وقایع رمان به طور مکرر از گذشته به آینده در حال نوسان است.
ضد رمان
نوشتار اصلی: رمان نو
«رمان نو» به آنچه در رمان سنتی معمولاً قهرمان و یا شخصیت (پرسوناژ) و روند منطقی سلسله حوادث داستان اطلاق میشود اعتقادی ندارد. بلکه به روانکاوی جنبههای غیرعادی و نقاط تاریک شخصیت انسان میپردازد. شخصیت داستان هویت خاصی ندارد، تبدیل میشود یک حرف اول اسم یا یک ضمیر شخصی مذکر و مونث. در رمان کلاسیک ماجرا با درک دنیایی نظم یافته مطابقت دارد، ولی در رمان نو داستان در هم میریزد. رمان نو به ویژه هرگونه اشتغال ذهنی ایدئولوژیک را دور میریزد. به نظر رب گرییه، انتقال یک اندیشه، به کارگیری قالب سنتی را ایجاب میکند. در رمان نو، نه جذابیت موضوع برای نویسنده اهمیت دارد، نه تسلسل منطقی حوادث و نه شخصیتهای داستان. موضوع فقط قالبی است برای بازنمایاندن سلسله حوادثی که ممکن است هیچ ربطی به هم نداشته باشند و شخصیتها، نظیر رهگذرانی هستند که از خیابان یا کوچهای میگذرند.
رمان مدرن
رماننویسان خود محصول دوره و زمانه و جامعهای هستند که در آن زندگی میکنند. این گفته روشن میکند که با تغییرات جامعه، رمان نیز تغییر میکند و شکل تازهای به خود میگیرد. کارلوس فوئنتس در آغاز مقاله سروانتس و نقد خواندن میگوید: «اگر از من بپرسند عصر جدید از چه زمانی آغاز شد، میگویم از آن زمانی که دن کیشوت لامانچا در سال ۱۶۰۵ میلادی دهکده خود را ترک گفت، به میان دنیا رفت و کشف کرد که دنیا به آنچه او دربارهاش خوانده، شباهتی ندارد.» به عبارتی، دن کیشوت همان من تنها یا انسان مدرنی است که از نیروهای غیر بشری و حمایتهای اساطیری بهرهای ندارد و خود باید به تنهایی به مبارزه با دنیایی برخیزد که با او بیگانهاست. در حالی که در حماسهها و رمانسها و داستانهای پهلوانی اگر دقت کنیم، میبینیم که آشیل و ادیپوس یونانی، جهان را همانطور تفسیر میکنند که آرتورشاه انگلیسی و رولان فرانسوی. اینان در آنچه میبینند تردید نمیکنند و به حقیقتی یگانه باور دارند. آلخوکار پانتیه میگوید: «سروانتس «من«جدیدی ابداع میکند» و اکتاویو پاز در تعریف ادبیات جدید میگوید: «ادبیات جدید هم مثل ادبیات گذشته از قهرمانان و اوج و فرود آنان میگوید اما آنان را تحلیل هم میکند. دن کیشوت، آشیل نیست؛ او در بستر مرگ سخت به کند و کاو در وجدان خود میپردازد.» به زبان دیگر، رمان مدرن غربی مبتنی بر اندیشههای اومانیستی پس از رنسانس است. در واقع از دن کیشوت به بعد است که همزمان با کشفیات جدید در علم و جنبشهایی نظیر دینپیرایی تقابل انسان با گذشته خویش آغاز میشود و فرزندان این زمانه، رمان مدرن مینویسند.
شاخصههای رمان مدرن
مهمترین مولفههای رمان مدرن از دیدگاه فلسفی هنر عبارتند از: بحران واقعنمایی، مرکزیتزدایی، آشنایی زدایی، انزوا و ابهام معنایی. از نظر صوری نیز رمان مدرن با قهرمان سنتی، طرح قصه و راوی المپی وداع میگوید. کنراد کنست فقدان فضای معنوی و تجلی ارزشهای اخلاقی را مهمترین شاخصهٔ رمان مدرن میداند و معتقد است این رمانها از نظر حال و هوا بسیار متشنج و دارای تضاد هستند. دیگر عبارتی از انجیل و ایمان به انسانیت، که تغییری نکرده باشد، در میان این منجلاب هزل و غرائز پست پیدا نمیشود. انسانها به عنوان افرادی نفرتانگیز، به عنوان دنبالهروهایی متوسط، مدیران تازه به دوران رسیده، متقلب و عیاش، شکنجهگر و قربانیان دستبسته نشان داده میشوند.
خواننده و رمان
ویرجینیا وولف میگوید: «نخستین گام در عمل خواندن رمان، یعنی تاثیرپذیری تا بیشترین درک، تنها نیمی از فرایند خواندن است. اگر قرار است تا حداکثر لذت را از رمان ببریم، باید به دنبال نیم دیگر باشیم. البته نه با عجله و فوری: منتظر شوید تا غبار خواندن بخوابد، کشمکش و دودلی فرو بنشیند؛ قدم بزنید، صحبت کنید، گلبرگهای خشکیده گلی را بچینید و یا بخوابید. آنوقت است که ناگهان بدون اراده ما، کتاب به سمت ما برمیگردد.» رمان مفهومی ذهنی و انتزاعی است. یعنی رمان مبین مفهومی ذهنی است که در نتیجه خواندن رمانهای بسیار متعدد و کاملا متفاوت شکل گرفتهاست. پس هرگاه سخن از رمان به میان میآوریم، لاجرم تعریفی را تعمیم میدهیم که هر قدر از بررسی داستانهای خاص بیشتر فاصله بگیرد، به همان میزان جالب توجهتر و کم معناتر میشود. در واقع رمان یا رمانس بدون شرکت خواننده و سعی او در تکمیل اثر، هستی نمییابد. به عبارت دیگر تا زمانی که خواننده نتواند یا نخواهد داستان را بر اساس اشارههای نویسنده در ذهنش بیافریند، خواندن واقعی صورت نمیگیرد. در این صورت، خود داستان خوانده نمیشود، بلکه مطالبی درباره آن خوانده میشود. خواندن، هنر خلاقی است و دارای همان شرایط و محدودیتهایی است که هر بیننده آثار هنری با قوه خیال خود یک قطعه سنگ، رنگهای روی بوم، صدا و سایر چیزهایی را که به خودی خود کاملا بیمعنا هستند، به اثری صوری و معنادار تبدیل میکند. معنی حاصل را تخیل ناشی از نمادها خلق میکند و این تخیل باید ابتدا در زمینه کاربرد و معنی نظامی نمادین، فرهیخته باشد. درست همانگونه که خود هنرمند فرهیخته شدهاست. خواننده شاید تصور کند که کاملا پذیرا و فاقد قوه تشخیص است و بکوشد تا بدون هرگونه قضاوت و یا دخالتی، دست به تجربهای بزند؛ اما در واقع او مشغول عمل خلاق بسیار فعال و پیچیدهای است و دلیل بیتوجهی او این است که بخش اعظم این عمل در ضمیر ناخودآگاه روی میدهد.
برخی از رمانهای مهم غربی (قرن بیستم) عبارتاند از:
• اولیس نوشته جیمز جویس
• گتسبی بزرگ نوشته اف. اسکات فیتزجرالد
• سیمای مرد هنرمند در جوانی نوشته جیمز جویس
• لولیتا نوشته ولادیمیر ناباکوف
• دنیای قشنگ نو نوشته آلدوس هاکسلی
• خشم و هیاهو نوشته ویلیام فاکنر
• ظلمت در نیمروز نوشته آرتور کوستلر
• خوشههای خشم نوشته جان اشتاینبک
• کتاب ۱۹۸۴نوشته جورج اورول
• به سوی فانوس دریایی نوشته ویرجینیا وولف
• سلاخخانه شماره پنج نوشته کورت وانگات
• ناتور دشت نوشته جی. دی. سالینجر
رمان فارسی
در حقیقت رمان فارسی با رمان سرگذشت حاجی بابای اصفهانی، به قلم میرزا حبیب اصفهانی آغاز میشود. این رمان سرشار است از حقایق تاریخی و اجتماعی عصر قجر، لطایف و بدایع، آداب و رسوم و عقاید ایرانیان و شیوه مملکتداری حکام قاجار. محمدتقی بهار میگوید: «این رمان به عنوان شاهکار قرن سیزدهم ادبیات فارسی شناخته میشود»
تاریخچه رمان در ایران
این نوع ادبی داستان و داستاننویسی بر اثر توسعه ارتباط ایران و اروپا در زبان فارسی پدید آمدهاست. و داستاننویسی به شیوهٔ امروزی در کشورهای عربی، ترکیه، ایران و هندوستان کمابیش همزمان و در اواخر نیمه دوم قرن نوزدهم باب شدهاست. از موجبات و مقدمات پیدایش رمان در زبان فارسی میتوان به ورود صنعت چاپ، تاسیس مطبوعات و ترجمه از زبانهای اروپایی که تحت تاثیر زبان فرانسه و بعدها تحت تاثیر زبانهای روسی و انگلیسی بودهاست، اشاره کرد. از رمانهای این دوره میتوان به امیرارسلان نامدار، کتاب احمد (نوشته طالبوف) و سیاحتنامه ابراهیم بیگ اشاره کرد. داستان فارسی امروزی از آغاز قرن بیستم رواج یافت. گرایشهای ملیگرایانه و جست و جوی اساطیر کهن بر داستاننویسی این دوره تاثیر گذاشتهاست. در این رابطه میتوان به آثاری همچون شمس و طغرا، عشق و سلطنت، دامگستران، لازیکا، دلیران تنگستان، تهران مخوف، هما، پریچهر، زیبا، جنایات بشر یا آدم فروشان قرن بیستم، دارالمجانین و دسیسه اشاره کرد.
رمان مدرن در ایران
رمان مدرن در ایران با صادق هدایت)بوف کور( آغاز میشود. سپس با صادق چوبک (سنگ صبور) و هوشنگ گلشیری (شازده احتجاب) ادامه مییابد. جریان مدرنیسم پس از پیروزی انقلاب به حاشیه رانده شد و یک دهه بعد دوباره اقبال بدان افزون گردید. هوشنگ گلشیری موثرترین تئوریسین رمان مدرن بعد از انقلاب است که چه با آثار خود چون رمانهای آیینههای دردار و جننامه و چه با درسهای داستاننویسی خود، برخی نویسندگان جوان را به این مسیر سوق داد. رمانهای نوشدارو(علی موذنی، ۱۳۷۰)، سمفونی مردگان (عباس معروفی، ۱۳۶۸)، نقش پنهان (محمد محمدعلی، ۱۳۷۰)، نیمه غایب (حسین سناپور، ۱۳۷۸) و دل دلدادگی (شهریار مندنیپور، ۱۳۷۷) از جمله نمونههای برجسته رمان مدرن در این دوره هستند.
رمان مدرن فارسی پس از انقلاب عمدتا به نقد وضعیت فرهنگی و سیاسی موجود در جامعه میپردازد. رویکرد اصلی جریان مدرن، همچون رئالیستهای سنتی رویکردی انتقادی است با این تفاوت که موضوع انتقاد آنان نه نظام سلطنتی پیش از انقلاب، بلکه وضعیت سیاسی حاضر است. مهمترین تفاوت مدرنیسم داخلی با مدرنیسم غربی در همین تفاوت نگرش به تحولات اجتماعی نهفتهاست. مدرنیسم غربی با کنارهگیری از واقعیت بیرونی، به ذهنیتگرایی افراطی پناه میبرد و هیچگونه مسئولیت اجتماعی یا نقش اصلاحطلبی برای خود قائل نیست. اما نویسندهٔ مدرنیست داخلی که نمیتواند خود را از دغدغههای سیاسی و اجتماعی روزانه رها سازد، رویکرد انتقادی اسلاف رئالیست خود را البته با تکنیکهای روایت ذهنی مدرن در عرصههای اجتماعی دنبال میکند. و بدین ترتیب احساس میکند به مسئولیت اجتماعی و ایدئولوژیک خود عمل کردهاست. رمان مدرن فارسی علیرغم آنکه فرمی مشابه آثار مدرن غرب دارد، نگاه سنتی خود را به موضوعات حفظ میکند. روح و اندیشه ذاتی رمان غرب مبتنی بر نیستانگاری اومانیستی است و درک این اندیشه مستلزم آشنایی و انس عمیق نویسنده با ادبیات غرب است؛ اما این حس و حال اومانیستی هیچگاه در نویسندگان داخلی به کمال یافت نشدهاست و به همین صورت نوعی دوگانگی و تضاد در صورت و محتوای رمان مدرن فارسی قبل و بعد از انقلاب وجود دارد. نویسندگان رمان مدرن در نقد هنجارهای ناشی از نوعی تفکر دینی عمدتا به دو مضمون میپردازند. نخست ستیز سنت و مدرنیته در قالب جنگ پدران و پسران و دوم نقد برخی از ارزشهای اخلاقی رایج؛ گفتمان رمان مدرن فارسی در واقع همان گفتمان صادق هدایت در بحث تجدد و عقبماندگی است که اینبار فاقد صراحت است.
رمان زنانه
در بوف کور دو شخصیت زن وجود دارند. یکی زنی اثیری با چشمهای جادویی و اندام اثیری و دیگری زنی لکاته و بدکاره. بعد از هدایت نیز نویسندگان بسیاری بودهاند که با سبک و تکنیک مدرن نوشتند اما آنها نیز برای شخصیت زن داستان خود، همین دو شخصیت را انتخاب کردند. سیمین دانشور اولین زنی است که در رمانش سووشون، این نگاه سنتی به زن را شکستهاست. زری شخصیت اصلی کتاب، زنی است با ترسها و تنهاییهایش که به تدریج در خلال داستان تحول پیدا میکند؛ گرچه او در ابتدا زنی ترسو و محافظهکار است، اما در پایان به زنی شجاع بدل میشود. این نگاه منجر به شکلگیری نوع جدیدی از رمان در ایران شدهاست که به رمان زنانه مشهور است. موضوع اصلی رمانهای زنان بر محور مسائل خود آنان دور میزند. به نظر آنها رمان بهترین محمل برای بروز دنیای درونی، تنهایی، دردها و رنجهای آنان است و میتواند آنان را در راه احقاق حقوق خود یاری کند.زنان رماننویس به سختی تلاش میکنند تا هویت خویش را در زمینههای اجتماعی، فرهنگی و به ویژه ادبی ابراز کنند. جوایزی که در سالهای اخیر به دست آوردهاند، نشانه قابلیت و سعی و تلاش آنان است. پیش از انقلاب زنان رماننویس اندکی وجود داشتند اما پس از انقلاب به تعداشان افزوده شدهاست. اکنون حدود پنجاه زن رماننویس وجود دارند که بیش از نیمی از آنها تحصیلکرده هستند. از میان آنها میتوان به زویا پیرزاد، فریبا وفی، سپیده شاملو و دیگران اشاره کرد.
کسب درآمد از نوشتن رمان و داستان کوتاه
همان گونه که می دانید نویسندگی در ایران شغل کم درآمدی به شمار می رود و از این رو سایت نویس و خوان به آدرس www.nevisokhan.com تلاش می نماید که با گرد هم آوردن نویسندگان در سایت خود ، آنها را به نگارش آنلاین داستان و رمان تشویق نماید تا با کاستن از هزینه های نشر کتاب درآمد بیشتری را نصیب آنها نماید ، با این همه آینده درباره این شیوه نشر داستان و رمان تصمیم می گیرد.
چند رمان مهم فارسی
برخی از رمانهای مهم فارسی عبارتاند از:
• بوف کور نوشته صادق هدایت
• سنگ صبور نوشته صادق چوبک
• شازده احتجاب نوشته هوشنگ گلشیری
• جای خالی سلوچ نوشته محمود دولت آبادی
• ملکوت نوشته بهرام صادقی
• همسایهها نوشته احمد محمود
• مدیر مدرسه نوشته جلال آلاحمد
• سووشون نوشته سیمین دانشور
• سمفونی مردگان نوشته عباس معروفی
• شوهر آهو خانم نوشته علی محمد افغانی
• کلیدر نوشته محمود دولت آبادی
• سالهای ابری نوشته علی اشرف درویشیان
لینک مطلب:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86
::
آغاز زمان نویسی در ایران / حوزه هنری
اولین رمان فارسی را چه کسی و در چه سالی نوشته است؟ بدون شک پاسخ دقیقی برای این سئوال متصور نیست. اگرچه در برخی آثاری که به نحوی به تاریخ ادبیات ایران پرداخته اند، “سیاحتنامه ابراهیم بیگ” به عنوان اولین رمان فارسی معرفی شده است، اما با همان قاطعیت نیز می توان این ادعا را نفی کرد. حداقل ما یک نمونه رمان فارسی داریم که پیش از کتاب زین العابدین مراغه ای نوشته شده و آن رمان ناصرالدین شاه قاجار است. “حکایت پیر و جوان” تاریخ ۱۲۸۹ هجری قمری را به همراه دارد که در تقویم شمسی برابر با ۱۲۵۱ است. حال آن که “سیاحتنامه ابراهیم بیگ” در سال ۱۲۸۵ منتشر شده است. اگرچه بر سر تاریخ نگارش کتاب مراغه ای اتفاق نظری وجود ندارد. وراکوییچکوا در کتاب “تاریخ ادبیات ایران” می نویسد که این کتاب در سال ۱۸۸۸ نوشته شده و سال ها بعد در ۱۹۰۴ امکان انتشار یافته است. اما کریستوف بالایی این نظر را نفی می کند و سال نگارش آن را ۱۸۸۰ می داند. (۵) حتی اگر قول کریستف بالایی را هم صحیح بدانیم، رمان “حکایت پیر و جوان” پیش از کتاب مراغه ای نوشته شده است. (۶)
با این حساب، آیا ناصرالدین شاه اولین رمان نویس در ایران است؟ اگر هم نباشد، بدون شک جزو اولین هاست و البته که جای تعجب چندانی ندارد. این به هچ وجه تصادفی نیست که شاه ایران به تقلید از نویسندگان غرب قلم به دست می گیرد و اصول رمان را در اثر خود رعایت می کند.
می توان رمان در ایران را محصول نهضت ترجمه ای دانست که در دهه ۱۸۲۰ به فرمان عباس میرزا، ولیعهد ایران آغاز شد. این نهضت، نهضتی درباری بود به گونه ای که مترجمان، مقربین دربار بودند و مخاطبان آنها هم شاه و درباریان.
نخستین این ترجمه ها، آثار تاریخی بودند، مثل آثار ولتر، یعنی “پطر کبیر” و “شارل دوازدهم” که توسط میرزا رضا مهندس، از اولین دانشجویان اعزامی به انگلستان انجام شد. (۷) اما در زمان ناصرالدین شاه توجه شاه و دربار معطوف به رمان و داستان غرب نیز می شود و از آن پس در کنار کتاب های تاریخی، آثاری از رمان نویسان فرانسوی ترجمه می شود.
در مورد مضامین این رمان ها گفتنی بسیار است. بیشتر آنها مضامینی عاشقانه داشتند اگرچه در همان زمان آثاری هم از الکساندر دوما، برناردن دو سن پیر و دانیل دفو ترجمه شد. کریستف بالایی در کتاب سرچشمه های داستان کوتاه فارسی می نویسد که اغلب این آثار از نوع “ادبیات خلوتخانه” و “اتاق خواب” بودند که « دل از درباریان قاجار می ربودند ». (۸) دکتر جمشید بهنام نیز در کتاب “ایرانیان و اندیشه و تجدد” می نویسد: « رمان های فرانسوی در میان درباریان و تحیلکردگان آن روز طرفداران بسیار داشت … غالب این ترجمه ها درباره عشق های ممنوع از نویسندگانی دست دوم بود و این به خوبی طرز تفکر درباریان آن روز را می رساند. » (۹)
از جمله این آثار می توان به رمان عاشقانه “حیات فوبلاس” اشاره کرد که علی بخش میرزا، نوه فتحلیشاه آن را به دستور ناصرالدین شاه ترجمه کرد. در حقیقت، بسیاری از ترجمه های آثار تاریخی یا رمان های اروپایی که از عصر ناصرالدین شاه بر جای مانده، به دستور مستقیم شاه انجام شده است. جمشید بهنام در کتاب خود حتی این فرض را مطرح می کند که شاه در بازگشت از سفر اول فرنگ خود تعدادی از رمان های روز فرانسوی و سرگذشت های تاریخی را به ایران می آورد. اغلب این ترجمه های عصر ناصری هم به شاه تقدیم شده است که به عنوان نمونه می توان ترجمه علیقلی کاشانی از “قرن لوئی چهاردهم” اثر ولتر (۱۲۸۹) قمری را نام برد یا کتاب های “تاریخ مختصر ناپلئون” با ترجمه رضا ریشار (۱۲۷۹ قمری) و میشل استروگف اثر ژول ورن با ترجمه اوانس خان (۱۳۱۲ قمری). (۱۰)
پس ناصرالدین شاه از اولین ایرانیانی بوده که امکان آشنایی با گونه ادبی رمان را یافته است. خب، ذوق نوشتن هم داشته که حاصل همه این ها کتاب “حکایت پیر و جوان” شده است.
شاه رمان نوشته است
دلایل بسیاری وجود دارد که “حکایت پیر و جوان” را یک رمان بدانیم، نه قصه ای که به شیوه سنتی ایرانی نگاشته شده است. اگرچه نمی توان آن را حتی با رمان های عصر خود نیز مقایسه کرد. در همان زمان آثاری خلق شده بود که پس از گذشت چند صد سال همچنان در شمار بهترین رمان های جهان محسوب می شوند. نباید فراموش کرد که کتاب ناصرالدین شاه اهمیتش را از نظر تاریخی به دست می آورد، چه از این نظر که یک شاه آن را نوشته و چه از نظر این که نتیجه اولین تلاش هایی است که ایرانیان در جهت خلق یک گونه جدید ادبی در ایران کرده اند. کتاب ناصرالدین شاه یک قصه و حکایت نیست، حتی اگر نام آن “حکایت پیر و جوان” باشد. ویژگی هایی که برای حکایات و قصه ها متصور هستیم، در این کتاب وجود ندارد. جمال میرصادقی در کتاب ادبیات داستانی چندین ویژگی را برای قصه ها برشمرده که عبارتند از خرق عادت، پیرنگ ضعیف، مطلق گرایی، کلی گرایی، ایستایی، همسانی قهرمان ها در سخن گفتن، نقش سرنوشت، شگفت آوری، استقلال حوادث و کهنگی. (۱۱)
در کتاب ناصرالدین شاه، شخصیت ها هیچ کار عجیبی که به معنای خرق عادت باشد، انجام نمی دهند. نه انسان با حیوان صحبت می کند و نه غولی از بطری بیرون می آید. برخلاف آن، انسان ها هستند که از ابتدا تا انتهای داستان با یکدیگر صحبت می کنند. حادثه محیرالعقولی هم که شبکه استدلالی داستان را سست کند، رخ نمی دهد و برعکس، منطق داستانی رعایت شده است. بین همه رویدادها رابطه علت و معلولی موجهی وجود دارد که تمام داستان را باورپذیر می کند. مهدی میرکیایی در مقدمه کتاب “حکایت پیر و جوان” شاهد خوبی برای این مدعا می آورد؛ در بخش آخر کتاب، راوی داستان با یکی از شخصیت های اثر همراه می شود. او برای همراه شدن با پیر دلیلی لازم دارد؛ پس پیرمرد ناتوان را بر الاغ خود می نشاند و با او همراه می شود. اما چرا امروز برخلاف روزهای دیگر با الاغ بیرون آمده؟ برای این هم منطق قابل قبولی می تراشد: « … چون این دو روز که با طفل و جوان در کردش همراهی کرده پیاده بسیار رفته کمال خستکی داشتم امروز را بر خر خود سوار شده در کوچه و بازار می«راندم… »
شخصیت های داستان ناصرالدین شاه نه خوب هستند و نه بد؛ آدم هایی معمولی هستند که با قهرمانان قصه ها هیچ نسبت و شباهتی ندارند. حرکات و رفتار همه آنها شرح داده می شود. نویسنده حتی رنگ و جنس لباس آنان را هم توصیف می کند که همه این ها دلیلی است بر تلاش ناصرالدین شاه در خلق یک رمان. به عنوان نمونه در داستان آمده است: « نظرم بر طفلی افتاد که کلاه ماهوت سرخ کردی در سر داشت و در کلاه راههای باریک از ماهوت سیاه داشت و تکمه کردی در بالای کلاه بود قبای زرد نخودی بسیار کوتاهی داشت تکمهای یکدستش باز و دست دیگر انداخته بود پیراهن سفید کرباسی زیر جامه کشاد بنفشی جورابهای پشمی کفشهای چرم قرمز تنگ پاشنه کشیده و یک کمربند چرمین چنان تنگ بر شکم شکسته بود که نفس بعسرت بیرون می آمد و دو جیب بسیار بزرگی داشت و معلوم بود که اشیا مختلف زیاد در او جمع کرده… »
هر شخصیتی در این داستان لحن مخصوص به خود را دارد و آنها را از نحوه سخن گفتنشان می توان شناخت. آنجا که خواننده با جمعی از جاهلان مواجه می شود، لحن جاهلان تهرانی را می توان در کلامشان تشخیص داد: « داداش جان بمرک خودت همین است که کفتی انشالله بخدمت میرسم و خواهی دید که پدرش را آتش را میزنم سر تو سلامت باشد… » یا جوان به بقال می گوید: « استاد جان یک غلیان بده ببینم چه طور میشود… » هیچ شخصیتی مانند دیگری صحبت نمی کند. پیرمرد با حسرت از روزهای گذشته می گوید: « هر وقت در جوانی باین کل رسیدم بی اختیار خنده میکردم و اسمش را فضول کلها کذاشته بودم چرا که از ابتدای بهار الی آخر پاییز کل میدهد و خسته نمیشود… »
زمان و مکان داستان هم مشخص است، نه فرضی؛ داستان در شهر تهران و زمان حکومت قاجارها می گذرد و می توانیم در خلال آن به یک تصویر از تهران آن زمان و ویژگی های اجتماعیش برسیم و مگر همه این ها از مشخصه های یک رمان نیست؟
حکایت پیر و جوان
« تفصیلی است در درک بهار نوشته میشود با اینکه طبایع ناس مختلف است و هر یک بوضع و طور و قسمی درک بهار میکنند گذشته از طبایع مختلف بحسب سن و سال و پیری و جوانی و طفولیت درک بهار باختلاف دست میدهد…. »
این جملات آغازین کتاب ناصرالدین شاه است که تا حدود زیادی ماجرا را روشن می کند. داستان ناصرالدین شاه، گویای حال و وضعیت انسان ها در فصل بهار است. بر این اساس نویسنده کتاب را به سه فصل تقسیم کرده است که فصل اول حکایت طفل است و دو فصل دیگر حکایت های جوان و پیر.
طفل، جوان و پیر هر کدام واکنشی خاص سن و سال خود نسبت به فصل بهار دارند؛ هر یک نماینده طیف سنی خاص خود هستند و از این نظر نویسنده یک جز را به مثابه کل در نظر گرفته است. هیچ کدام آنها نام منحصر بفردی هم ندارد و خواننده آنان را تنها به نام های طفل، جوان و پیر می شناسد. این نیز منطق داستانی دارد. راوی داستان خود شخصیتی است که از سر کنجکاوی به تعقیب طفل و جوان و پیر می پردازد. پس طبیعی است که نام آنها را نداند و چیزی هم در این رابطه ننویسد.
داستان در سه روز پیاپی می گذرد. روز نخست، روز طفل است که با فرا رسیدن بهار و تعطیلات نوروزی از قید درس و مشق رها شده است. راوی قدم به قدم او را تعقیب می کند و دلیل می آورد که « خواستم بفهمم که هوای خوش و آفتاب دلکش و خوبی و طراوت امروز چه اثر دراین طفل دارد… »
طفل در هر قدم خرابی به بار می آورد؛ هیچ کس از شیطنت های او در امان نیست، نه بزرگ و نه کوچک. خدا چنین بچه ای را نصیب کسی نکند. در یک روز تمام شهر تهران را به هم می ریزد و این درک طفل از فصل بهار است؛ تعطیل شدن مکتبخانه ها و آزادی مطلق. شرح شیطنت های طفل خواندنی است و یک نمونه آن از این قرار است؛ طفل به زمینی پر از کاهو و پیاز و سبزی می رسد. چون « پسر میدانرا خالی دید خر صاحب زمین را که در کناری بسته بود باز کرده سوار شد در میان سبزیها و کاهوها و غیره میدوانید و آواز میخواند و اغلب حاصل را در زیر دست و پای خر ضایع کرده کاه نیز پایین آمده حاصل را میخورد و میکشت و با لگد پایمال میکرد… »
دومین روز داستان، روز جوان است. نویسنده فصل بهار را فصل بی قراری های جوان می داند؛ فصلی که عاشق تر از همیشه است. در جستجوی معشوقی کوچه ها را پایین و بالا می کند و چون کسی نظری به التفات به او نمی کند، دلشکسته می شود. جوان پرشور است و هیجانات درونی او در فصل بهار اوج می گیرد. پس از ناکامی در عرصه عشق قدم به عرصه قمار می گذارد و همه چیز خود را به باخت می دهد، حتی لباس هایش. « بالاخره آنچه در سر و تن داشت بالتمام بقمار رفت و لخت و عور شد و چون در بازی رسمست همینکه کسی در قمارخانه کسی لخت شد چیزی میدهند بپوشد و عوض کلاه ماهوتی کلاه نمد سیاه چرک آجیل فروش را بده شاهی خریده بر سرش کذاشتند… »
روز آخر داستان نوبت به پیر می رسد. اینجا دیگر راوی از خفا بیرون می آید و به بهانه این که الاغ خود را در اختیار پیرمرد قرار دهد، وارد گفت و گویی طولانی با او می شود. فصل بهار برای پیرمرد یادآور روزهای خوش گذشته و جوانی است. قصه پیرمرد، قصه ناتوانی است و غم، غم از دست دادن عزیزان و یاران. شکوه بهار تنها بر درد و غصه پیرمرد می افزاید. هر گلی را که می بوید، بویی از جوانی می دهد، گل زرد، گل سرخ و… « این کل سرخ است و پادشاه همه کلهاست در رنگ و بوی بینظیر هر کاه در جوانی باین درخت میرسیدم و کلی از و میچیدم و صدای بلبلی در حوالی آن می شنیدم بطوری از خود میرفتم و مدهوش میشدم که تا ساعتی چند بحالت اصلی نمی آمدم اما افسوس از حالت آنوقت که حالا بوی کل در مشامم چون افیون و صدای بلبل در گوشم مانند صوت بوقلمونست… » پیرمرد همچنین خاطرات دیگری از دوران جوانی خود روایت می کند، خاطراتش از نبرد با دزدها، عشق هایش و…
داستان ناصرالدین شاه، داستانی تمثیلی نیز هست. در لحظاتی از داستان، نویسنده چهار فصل سال را با چهار دوره زندگی انسان مطابقت می دهد که عبارتند از کودکی، جوانی، میانسالی یا شیخوخیت و کهنسالی. فصل بهار را نماد و نشانه طفولیت می داند چرا که « هنوز درختان ابتدای آوردن برک و شکوفه دارند و زمین تنابی کلها و سبزها و علفهای ریزه و کوچک را بالا می آورد و مرغان وحشی بجرات صدا نمیکنند و رودخانها و چشمها کمکم جریان میکند و برفها بوحشت و تردید از زمین آب شده بالای کوههای بلند باقی میماند و …از همه این حالا معلوم میشود که هنوز فصل در حالت نمو و طفولیت است. »
فصل تابستان نشانه جوانی است چرا که به قول راوی در این فصل غرور و نخوت گیاهان به اوج می رسد و این به حالت یک جوان شبیه است. نویسنده در طول حکایت جوان نیز اشاره های مکرری به غرور جوان دارد او را با سری بالا گرفته که نشانه کبر است به خواننده معرفی می کند.
راوی فصل پائیز را با دوران میانسالی انسان مقایسه می کند، فصلی که همه میوه ها به پایان رسیده اند، فصل دلتنگی، « مثل دوران شیخوخیت که غم و اندوه به نسبت نشاط و طرب ده بر یک است و اکر در شخص فرحی و خوشحالی روی دهد نه از اصل طبیعت بلکه بخیال ایام کذشته است. »
در نهایت نیز فصل زمستان، مشابه با دوران کهنسالی است. در کتاب آمده است: « فصل زمستان در حقیقت عالم موت و مرکست و در حالت انسانی از سن شصت سالی وقت مردن که بسن کهولت معروفست و این حالت زمستانی بدترین وقت و حالت زمین و نباتات و حیواناتست… »
حرف ها و واژه ها
نویسنده هیچ گاه از حرف “گ” استفاده نمی کند. در تمام داستان به جای حرف “گ” از حرف “ک” استفاده شده است. نمونه این که به جای “گل” می نویسد “کل”، “کاهی” به جای “گاهی”، “کذشته” به جای “گذشته”، “اکر” به جای “اگر” و… همچنین در تمام واژه های جمع از آوردن حرف “ه” آخر خودداری می شود. به عنوان مثال می خوانیم: “ستارهای” به جای “ستاره های”، “رودخانها” به جای “رودخانه ها”، “چشمها” به جای “چشمه ها”، “کلها” به جای “کله ها” و…
از علایمی چون نقطه، ویرگول و… نیز به خاطر قدمت متن خبری نیست چرا که استفاده از علایم سجاوندی در نگارش فارسی سابقه ای شصت، هفتاد ساله دارد.
برخی از واژه ها و اصطلاحات نیز در متن آمده اند که امروز یا املای آنها تغییر کرده یا دیگر مورد استفاده نیستند، مثل “دریای خضر”، به جای “دریای خزر”، “الِکِ تِرِیستِه” به جای “الکتریسیته”، “قاز وحشی” به جای “غاز وحشی” یا “دل طپش” به جای “تپش قلب”. این رسم الخط و املا را تنها در نسخه کورش منصوری می توان دید. این متن در حقیقت تصویر نسخه خطی است و خواننده به جای حروف ماشینی با دستخط عبدالکریم منشی طهرانی مواجه می شود.
نسخه مهدی میرکیایی هم مزیت دیگری دارد. میرکیایی از رسم الخط امروزی و علایم سجاوندی استفاده کرده است که خواننده امروزی، کتاب را روان تر بخواند.
پانوشت ها:
۱- ناصرالدین میرزا در سال ۱۲۲۷ بر تخت سلطنت تکیه زد و در ۱۱ اردیبهشت ۱۲۷۵ توسط میرزا رضا کرمانی کشته شد.
۲- ایران، برآمدن رضا خان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسی ها، سیروس غنی، انتشارات نیلوفر. غنی می نویسد: « ناصرالدین شاه، همان گونه که یادداشت های روزانه اش نشان می دهد، در حقیقت از اروپا خوشش نمی آمد و از آنچه می دید، به ویژه چگونگی حکومت غربی، می هراسید. پس از سفر دوم خود سعی کرد که ایرانیان را از رفتن به خارج بازدارد، و به آنهایی که جرات این کار را به خود می دادند روی خوش نشان نمی داد و اعتماد نمی کرد. »
۳- سرچشمه های داستان کوتاه فارسی، کریستف بالایی، میشل کویی پرس، ترجمه احمد کریمی حکاک، انتشارات پاپیروس.
۴- رونامه ملتی، روزنامه ای دولتی و چاپ تبریز، یعنی مقر ولایتعهد بود که سال ۱۲۷۵ هجری قمری منتشر شد (به نقل از کریستوف بالایی).
۵ – سرچشمه های داستان کوتاه فارسی، کریستف بالایی، میشل کویی پرس، ترجمه احمد کریمی حکاک، انتشارات پاپیروس.
۶- سال ۱۲۵۱ شمسی، برابر با ۳-۱۸۷۲ میلادی است.
۷ و ۸- سرچشمه های داستان کوتاه فارسی، کریستف بالایی، میشل کویی پرس، ترجمه احمد کریمی حکاک، انتشارات پاپیروس.
۹- ایرانیان و اندیشه تجدد، دکتر جمشید بهنام، انتشارات فرزان روز.
۱۰- سرچشمه های داستان کوتاه فارسی، کریستف بالایی، میشل کویی پرس، ترجمه احمد کریمی حکاک، انتشارات پاپیروس.
۱۱- ادبیات داستانی (قصه، رمانس، داستان کوتاه، رمان)، جمال میرصادقی، انتشارات سخن.
لینک مطلب:
http://www.artbojnourd.ir/PrintListItem.aspx?id=4694
::
سیر تحول رمان فارسی از آغاز تاکنون / ترنج
مقاله حاضر کل سیر تحول رمان فارسی را از آغاز تاکنون بررسی کرده است. این مقاله ابتدا در دایره المعارف رمان دانشگاه شیکاگو به چاپ رسیده و با کسب اجازه از مولف توسط مترجم به فارسی برگردانده شده است.
برگرفته شده از بخشی از مقاله ی
احمد رضا قانون پرور – استاد ادبیات تطبیقی و ادبیات فارسی دانشگاه تگزاس
…ژانر داستان نویسی در ایران در قرن بیستم به بلوغ رسید با آثار محمد علی جمال زاده در سال های ۱۳۰۰ و یک دهه بعد با آثار صادق هدایت و بزرگ علوی آغاز شد. جمال زاده فعالیت ادبی اش را با مجموعه یی از داستان های کوتاه سرگرم کننده با نام یکی بود، یکی نبود (۱۳۰۰) آغاز کرد. در آن زمان یک دهه از اقامت او در اروپا می گذشت.
او با این مجموعه همان طور که خودش در مقدمه اشاره کرده بود، ندای «دموکراسی ادبی» در ایران را سر داد. مقصود از این «ندا» نوشتن داستان هایی به سبک غربی بود که به ادبیاتی منجر می شد که به زعم او با زندگی روزمره مردم سروکار داشت. این ادبیات با ادبیات کلاسیک فارسی که به طور کلی بیشتر موضوعاتش رمزآلود و فلسفی مدح آمیز بود کاملاً تفاوت داشت. دستاورد دیگر جمال زاده در جهت تکامل داستان نویسی مدرن فارسی جانبداری و استفاده او از زبان محاوره مردم عادی بود.
این جنبه از کار او بود که کار نویسندگان بعدی را در پرورش شکل نوشتاری فارسی محاوره یی برای استفاده در رمان ها آسان تر کرد. جمال زاده که در سال ۱۲۱۷ متولد شده بود بعد از یک دوره سکوت ۲۰ ساله در دوران سلطنت رضا شاه کار ادبی اش را با انتشار چند مجموعه داستان کوتاه، چند رمان و تعدادی مقاله درباره ادبیات و دیگر جنبه های فرهنگ ایرانی پی گرفت و تبدیل به یکی از پرکارترین نویسندگان ایرانی در قرن بیستم شد. جمال زاده اگرچه تمام دوران زندگی در بزرگسالی را (به جز در دیدارهای کوتاهی که از ایران داشت) در اروپا گذراند اما نوشته هایش کاملاً در ارتباط با ایران و فرهنگ ایرانی هستند؛ گیریم مضمون آنها کمی کهنه و از لحاظ تکنیکی کم بهره از پیشرفت های حاصل آمده در زمینه رمان نویسی در دهه های بعدی باشد. از دیدگاه کلی صادق هدایت بیشترین تاثیر را بر داستان نویسی مدرن فارسی گذاشته است و اگر کمی جزیی تر بنگریم او تاثیرگذارترین نویسنده بر رمان مدرن فارسی محسوب می شود. تا دهه ۱۳۱۰ یعنی زمانی که هدایت دیگر به عنوان یک داستان نویس خلاق و عصیانگر برای خود اسم و رسمی به هم زده بود، تعداد فزاینده یی از رمان های غربی به فارسی ترجمه شده بود و تعداد فزاینده یی از دانشجویان برای ادامه تحصیل به اروپا می رفتند.
این ارتباط مستقیم با غرب و فرهنگ غربی تاثیر مهمی روی آثار فارسی هم از حیث موضوع و مضمون و هم از حیث فرم بر جای گذاشت. بوف کور (۱۳۱۵) شناخته شده ترین رمان هدایت را بی شک می توان بزرگ ترین ثمره این تاثیرات دانست. با اینکه این رمان کوتاه از حیث مضمون و موضوع عمیقاً ایرانی است، سبک خلاقانه هدایت در طرح ریزی و ارائه اثرش برای بسیاری از خوانندگان ایرانی غریب می نمود. اما این رمان کافکایی رازآمیز که بیش از نیم قرن است توجه خوانندگان و منتقدان را به خود جلب کرده و نخستین نمونه معتبر رمان مدرن فارسی به حساب می آید، می تواند در عین حال به لحاظ اندیشه فلسفی طرح شده در آن و بازنمایی سمبلیک زندگی، دنباله منطقی سنت ادبی ایران نیز به حساب آید. کارهای بعدی صادق هدایت شامل داستان هایی است که او در آنها (به جز استثناهای معدودی) رویکرد رازآمیز نسبت به داستان نویسی را کنار گذاشته است و به انتقادات اجتماعی صریح تر با چاشنی طنز روی آورده است اما خودکشی هدایت در سال ۱۳۳۰ در پاریس سیمای او را به عنوان نویسنده یی مرموز که رمانی راز آلود نوشته و به نوعی به عنوان نماینده یک نسل نو ظهور روشنفکران جوان مطرود تقویت کرد. ظهور این نسل جوان که تعداد بیشتری از نویسندگان را شامل می شد چند سال پیش از مرگ هدایت آغاز شده بود.
رویدادهای سیاسی که در آغاز دهه ۱۳۳۰ رخ داد، باعث به وجود آمدن جوی شد که تاثیر روانی مهمی بر مردم داشت. این تاثیر به ویژه روی نسل جوان ملموس بود؛ نسل جوانی که بر خلاف والدینش که اغلب بی سواد بودند، در مدارس جدید با سیستم غربی تحصیل کرده بود. دکتر محمد مصدق نخست وزیر کشور به خاطر تلاش هایش در ملی کردن نفت ایران و متوقف کردن دخالت های خارجی در امور داخلی به چهره یی ملی تبدیل شده بود. سرنگونی دولت مصدق در ۱۳۳۲ با تحریک دولت انگلیس که دستش از نفت ایران کوتاه شده بود و با کمک CIA، یک دهه استبداد و حکومت نظامی را به دنبال داشت که با سانسور شدید همراه بود و باعث ایجاد یأس و ناامیدی در نسل جوانی شد که پیش از آن بارقه یی از امید نسبت به آینده در ذهنش شکل گرفته بود. این ناامیدی نسبت به تحول سیاسی باعث دو نوع واکنش در میان این نسل از رمان نویسان ایرانی شد. از یک سو بعضی از نویسندگان شروع کردند به نوشتن داستان هایی درونی که ضد قهرمان هایی نهیلیست و مایوس داشتند و مضمون شان عبث انگاری زندگی بود. به عنوان نمونه تقی مدرسی در یکلیا و تنهایی او (۱۳۳۴) برای کنار آمدن با واقعیات غیرقابل تحمل اجتماعی و سیاسی معاصرش به دنیای اساطیر کتاب عهد عتیق پناه می برد. مثال دیگر سفر شب (۱۳۴۶) است که بهمن شعله ور نوشتن اش را یک دهه قبل آغاز کرده بود. سفر شب زندگی جوانی از همین نسل را ترسیم می کند که در تلاش است با پناه بردن به الکل، هرزگی و هنر هویت خود را بیابد. شکل دیگری از ادبیات گریز، داستان های عشقی پر سوز و گدازی بود که معمولاً ابتدا به صورت پاورقی در یکی از مجله های آن زمان به چاپ می رسیدند؛ مجله هایی که روز به روز بر تعدادشان افزوده می شد.
رمان های این گونه نویسندگان مانند جواد فاضل چندصدهزار نسخه به فروش می رفت، در حالی که تیراژ پرفروش ترین رمان های متعلق به طیف ادبیات «جدی» به بیش از چند هزار نسخه نمی رسید. از سوی دیگر گرایش دوم که بیشتر در میان نویسندگان این نسل غالب بود، واکنش نشان دادن نسبت به اوضاع اجتماعی و فشارهای سیاسی از طریق به تصویر کشیدن منفی ترین جنبه های زندگی ایرانی و انتخاب شخصیت های داستان از میان فقرا، محرومان و ستمدیدگان بود. در دهه ۱۳۴۰ حکومت محمدرضا شاه پهلوی تلاش می کرد در داخل و خارج کشور از ایران تصویری به صورت یک کشور مدرن و رو به پیشرفت و ترقی ارائه دهد. این تصویر قرار بود از طریق برنامه هایی همچون اصلاحات ارضی، حقوق زنان و تحصیلات تحت دستور العمل های انقلاب سفید به رهبری شاه به عنوان پدر خانواده یی بزرگ و شاد القا شود. اما این تلاش ها تا حدی از طریق آثار نویسندگان و هنرمندانی که توجه شان را معطوف مشکلات اجتماعی و حکومت سیاسی ستمگرانه رژیم کردند، تضعیف شد.
با آنکه سازمان های امنیتی و به ویژه سازمان مخفی آن – ساواک – و دستگاه سانسور رژیم کنترل شدیدی روی تمام فعالیت های ضد حکومتی و مخالف رژیم داشتند، نویسندگان می توانستند با توسل به رویکردی بسیار سمبلیک و رمزی به داستان نویسی، آثارشان را بنویسند و به چاپ برسانند و با این حربه از زیر تیغ سانسور و خشم حکومت جان سالم به در ببرند. در واقع همین که ممیزها کم کم با رمزهای ادبی و سمبل هایی که نویسندگان به کار می گرفتند آشنا شدند و دستگاه سانسور کمی هوشیارتر شد نویسندگان هم رمزها و راه های جدیدی برای ابراز نارضایتی شان ابداع کردند. در همین زمان در میان جریان اصلی نویسندگان و مخاطبان شان که بیشتر از طبقه تحصیلکرده شهری، دانشجویان و مانند اینها تشکیل می شد یک معیار شاخص برای تعیین ارزش آثار ادبی وجود داشت و این معیار چیزی نبود جز آنچه آن را «تعهد ادبی» می نامیدند. بر این اساس ارزش آثار ادبی طبق میزان تعهد نویسنده به آرمان های سیاسی و اجتماعی تعیین می شد. به یک معنا پیروی از اصول ادبیات متعهد تبدیل به قاعده شد و نویسندگانی که خود را با آموزه های این گرایش ادبی تطبیق نمی دادند طرفدار رژیم شناخته می شدند و از سوی جامعه ادبی و خوانندگان وفادار به آنها طرد می شدند.
از میان مهم ترین نویسندگانی که فعالیت ادبی شان را در دهه ۱۳۲۰ با نوشتن داستان کوتاه آغاز کردند اما در دهه ۱۳۳۰و به ویژه دهه ۱۳۴۰ خودشان را به عنوان چهره های برجسته ادبی تثبیت کردند، می توان به صادق چوبک، ابراهیم گلستان، جلال آل احمد و به آذین اشاره کرد. صادق چوبک اولین رمانش، تنگسیر، را در سال ۱۳۴۲ و دومین رمانش سنگ صبور را در سال ۱۳۴۵ به چاپ رساند. در تنگسیر چوبک داستانش را بر حادثه یی واقعی که در شهر بندری بوشهر اتفاق افتاده بنا می کند. در این داستان کارگری که پس اندازش را یک تاجر عمده محلی به همدستی یک معتمد محلی به تاراج برده تصمیم می گیرد قانون را به دست خود اجرا کند و با اسلحه به کسانی که فکر می کند مسببً بدبختی اش هستند حمله می کند و آنها را هدف قرار می دهد و در پایان به کمک مردم محلی می گریزد. داستان چوبک در دوران قاجار اتفاق می افتد. تنگسیر از سانسور حکومتی در امان ماند اما پیام (آگاهانه یا ناآگاهانه) داستان از ذهن مخاطبانی که شخصیت اصلی داستان را همچون قهرمانی می دیدند که اعمالش به معنای دعوت به انتقام و قیام مسلحانه علیه حکومتگران ستمگر بود، پاک نشد. سنگ صبور دومین رمان چوبک حاصل بیش از دو دهه کار نویسندگی بود و باید آن را حداقل به لحاظ مضمونی در شمار رمان های یک دهه قبل یا حتی قبل تر از آن به حساب آورد. اما این رمان قطعاً بلند پروازانه ترین کار چوبک به عنوان رمان نویس بود. از حیث مضمون سنگ صبور متعلق به جریان ادبیات متعهد دوره بعد از جنگ جهانی دوم در ایران است چرا که شخصیت های این کتاب از میان پایین ترین طبقه اجتماع انتخاب شده اند.
اما اهمیت این رمان در تاریخ رمان فارسی به خاطر تجربه گرایی رمان نویس در برخورد با فرم و ساختار رمان و همین طور استفاده وی از سطوح مختلف زبانی است. این رمان که به شیوه جریان سیال ذهن نوشته شده است از طریق تک گویی درونی شخصیت های مختلف با سنین و پس زمینه های فردی متفاوت روایت می شود و در اصل تاملی است در باب هویت ایرانی و زندگی بشر از آغاز آفرینش در طول تاریخ ایران تا قرن بیستم. ضبط زبان فارسی ملفوظ توسط چوبک که در آن هم به لغات و تلفظ آنها و هم به گرامر فارسی محاوره یی توجه شده است راه رمان نویسان بعدی را در تجربه ورزی شان در زبان رمان هموار کرد. در میان نویسندگان معاصر چوبک و جلال آل احمد جایگاه متمایزی دارند. این تمایز احتمالاً بیش از آنکه به خاطر خلاقیت یا استادی او در داستان نویسی باشد ناشی از شهرت او به عنوان هنرمندی متعهد و انتقادات صریح اش از اوضاع اجتماعی معاصرش بود، با اینکه جلال یک دهه قبل از انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۳۴۸ درگذشت اما حکومت جمهوری اسلامی که در سال ۱۳۵۷ در ایران بر سر کار آمد به او به چشم یک قهرمان انقلابی می نگرد. این تا حدی از موضع گیری قاطع او علیه رژیم شاه و تا حدی از تمایلات اسلام گرایانه او (که فرزند یک روحانی بود) ناشی می شود. آل احمد از زبان فارسی به خوبی استفاده می کرد. نثر او را معمولاً جملاتی کوتاه، دقیق و قاطع شکل می دهند، جملاتی که گاهی یک یا دو کلمه بیشتر نیستند.
رمان نون و القلم (۱۳۴۰) که در ایران عهد صفوی می گذرد و جلال در آن فلسفه سیاسی و اجتماعی خود را شکل می بخشد احتمالاً بهترین اثر او در حوزه داستان نویسی است. غلامحسین ساعدی، سیمین دانشور، هوشنگ گلشیری و احمد محمود نمایندگان نسل بعدی رمان نویسان ایرانی هستند. غلامحسین ساعدی حرفه اش روانپزشکی بود ولی در عین حال یکی از پرکارترین نویسندگان ایرانی در قرن بیستم بود و نامش نه تنها به عنوان داستان نویس بلکه به عنوان یکی از برجسته ترین نمایشنامه نویسان ایرانی هم مطرح بود. ساعدی مانند آل احمد یکی از صریح اللهجه ترین منتقدان اجتماعی در دهه های ۴۰ و ۵۰ بود و مثل بسیاری از نویسندگان دیگر مدتی به زندان افتاد. آثار ساعدی در تکامل و تحول رمان فارسی دارای اهمیت زیادی هستند، به ویژه از لحاظ نگاه روانشناسانه او نسبت به شخصیت ها و استفاده فراوان از دیالوگ به جای توصیف در بسط پیرنگ آثارش. بعد از مرگ جلال در سال ۱۳۴۸ نه تنها نویسندگانی مثل ساعدی در میان رمان نویسان ناراضی ایرانی برجسته شدند بلکه با چاپ رمان سو وشون (۱۳۴۸) نوشته سیمین دانشور، راه رمان نویسان زن برای ظاهر شدن در صحنه ادبی ایران هموار شد. دانشور که همسر جلال بود از اواخر دهه ۱۳۲۰ داستان های کوتاهش را منتشر می کرد اما با نوشتن این رمان موقعیتش به عنوان یکی از برجسته ترین رمان نویسان ایرانی تثبیت شد چرا که این رمان تبدیل به پرفروش ترین رمان فارسی تا پیش از انقلاب سال ۵۷ شد، ۱۶ چاپ متوالی منتشر شد و تا اواخر دهه ۶۰ بیش از نیم میلیون نسخه از آن به فروش رفت.
این رمان که در دوران جنگ جهانی دوم در شیراز می گذرد زندگی یک خانواده سطح بالا را به تصویر می کشد و تحول، جست وجو در پی هویت و بلوغ شخصیتی قهرمان زنی را روایت می کند که از همسری مطیع و مادری نمونه تبدیل می شود به زنی مستقل و قهرمانی در پی آرمان های اجتماعی. یک رمان نویس شاخص دیگر در دهه های ۴۰ و ۵۰ هوشنگ گلشیری است که با نخستین رمانش شازده احتجاب در سال ۱۳۴۸ به شهرت رسید. شازده احتجاب به ظاهر داستان یک خاندان رو به زوال اشرافی را روایت می کند اما در حقیقت مطالعه روانشناختی قدرت و حاکمان قدرتمند است. شازده احتجاب به علت تکنیک روایی پیچیده اش در ابتدا از سانسور در امان ماند اما خیلی زود به عنوان رمانی سیاسی که در ظاهر داستان شازده یی متعلق به یک سلسله منقرض شده را روایت می کند اما در واقع رژیم شاه را زیر سوال می برد، ممنوع شد. گلشیری که نویسنده یی پرکار بود در سال ۱۳۷۹ درگذشت و همچنان جایگاه شاخصی در میان رمان نویسان ایرانی دارد. این جایگاه به ویژه از استادی او در نثر فارسی و خلاقیت اش در زمینه تکنیک های روایت ناشی می شود. او یکی از معدود رمان نویسان تثبیت شده پیش از انقلاب است که به رغم مشکلات شرایط جدید و وجود سانسور تا پایان عمر به کارش ادامه داد و رمان های دیگری از جمله آینه های دردار و جن نامه را منتشر کرد. در مسیر کاری گلشیری از اولین داستان هایش سیر تکامل رمان فارسی را به ویژه از لحاظ عمق بینش مضمونی، تکامل شخصیت ها و تکنیک های رمان نویسی می توان مشاهده کرد. گلشیری با اینکه به تعهد اجتماعی نویسنده اعتقاد داشت مسوولیت نویسنده را تعهد نسبت به فن و هنر داستان نویسی می دانست.
این ایده در نقطه مقابل ایده یی قرار داشت که از رمان تنها به عنوان وسیله یی برای پیشبرد برنامه های سیاسی و اجتماعی استفاده می کرد. رضا براهنی یکی دیگر از نویسندگان نسل قبل و در اصل یکی از پایه گذاران مفهوم تعهد ادبی بود. او که استاد دانشگاه، شاعر، منتقد و در عین حال رمان نویس بود پیش از انقلاب سعی کرد رمانی را به چاپ برساند ولی به علت موضع گیری نسبتاً قاطعش علیه رژیم شاه اجازه این کار را نیافت. در پی رخ دادن انقلاب، رمان های متعددی را منتشر کرد که موضوع بیشترشان مسائلی چون فعالیت مخالفان سیاسی در یک دهه قبل و نوع رفتار رژیم شاه با آنان یا دخالت های ارتش امریکا و اینتلیجنس سرویس در مسائل ایران بود. دلیل موفقیت نسبی رمان های براهنی در سال های آغازین پس از انقلاب، بی شک به وجود آمدن فضایی جدید، سقوط حکومت شاه و وخیم تر شدن روابط میان ایران و غرب بود که اجازه می داد این مسائل به صورت شفاف مورد بحث قرار گیرند و رمان هایی با موضوعات سیاسی منتشر شوند. با وقوع انقلاب و تغییرات اجتناب ناپذیری که در همه جنبه های زندگی در ایران به وجود آمد تعدادی نویسنده جوان پا به عرصه گذاشتند.
در همین زمان تا حدی به دلیل شرایط اجتماعی که در فاصله کمی پس از انقلاب پدید آمد، از قبیل ممنوعیت فیلم های غربی، فقدان برنامه های سرگرم کننده در تلویزیون و همین طور نبود سرگرمی های بیرون از خانه، میزان مطالعه رمان در بین مردم افزایش یافت. در این سال ها یک رمان حجیم سه هزار صفحه یی به نام کلیدر (که بین سال های ۵۶ تا ۶۲ چاپ شد) ن وشته محمود دولت آبادی تبدیل به پرفروش ترین رمان تا آن زمان در ایران شد. پدیده محبوبیت کلیدر معنای تلویحی مهمی برای رمان نویسان ایرانی در بر داشت. قبل از انتشار کلیدر هیچ نویسنده ایرانی از جمله خود دولت آبادی که پیش از انقلاب هم نویسنده شناخته شده یی بود، نتوانسته بود از راه فروش آثارش روزگار بگذراند طوری که می توان گفت تمام رمان نویسان ایرانی ناچار بودند برای گذران زندگی شغل دیگری به جز نوشتن داشته باشند. با نوشتن کلیدر، دولت آبادی تبدیل به اولین رمان نویس ایرانی شد که نیازی نداشت برای امرار معاش به حرفه دیگری به جز نویسندگی بپردازد. از برخی جهات، موفقیت داستانی کلیدر انگیزه یی شد برای نویسندگان جوان تر که با جدیت بیشتری حرفه خود را پی بگیرند. از این گذشته اقبال مخاطبان نسبت به آثار داستانی بلندتر به تثبیت رمان به عنوان یک ژانر غالب برای اولین بار در تاریخ ادبیات فارسی کمک کرد. رمان نویسان ایرانی علاوه بر پیشرفت ها و اتفاقات دوره انقلاب کمی بعد در سال ۱۳۵۹ شاهد شروع جنگ ایران و عراق هم بودند؛ جنگی که موضوع رمان های زیادی را به خود اختصاص داد. در این دوره جنگ و انقلاب تبدیل به موضوع بسیاری از رمان ها شد. نویسندگان این رمان ها هم نویسندگان تثبیت شده یی مثل مهشید امیرشاهی و اسماعیل فصیح بودند و هم نویسندگان تازه کار.
در حالی که امیرشاهی، به عنوان مثال در رمان در حضر (۱۳۶۶) رخدادهای انقلاب را روز به روز روایت می کند، اسماعیل فصیح به سراغ تاثیرات جنگ روی مردم شهرهای بزرگ (زمستان ۶۲) و ایرانیان خارج از کشور (ثریا در اغما) می رود. شاید بتوان گفت مهم ترین پیشرفتی که در زمینه رمان، پس از انقلاب در ایران حاصل آمده غلبه نویسندگان زن است. پیش از انقلاب داستان نویسان زن زیادی از جمله سیمین دانشور، مهشید امیرشاهی و گلی ترقی توانسته بودند به جایگاه متمایزی در بین نویسندگان ایرانی دست پیدا کنند. با این حال پس از انقلاب نه تنها این نویسندگان جایگاه ممتاز خود را حفظ کردند بلکه تعداد بیشتری از نویسندگان زن جوان تر هم توانستند با نوشتن آثاری مهم و تاثیرگذار به شهرت برسند. در واقع اگر کسی بخواهد نام چندین نفر از نویسندگانی را که در این مدت بیش از همه شناخته شده بودند و آثارشان بیشتر خوانده شده را ردیف کند، بیشتر نام ها متعلق به نویسندگان زن خواهد بود. این پدیده یی است که با افزایش محدودیت های ظاهری در مورد نوع پوشش زنان و روابط میان زن و مرد و همین طور موانع دیگر در تناقض قرار دارد.
چندی بعد پارسی پور رمان دیگری به نام زنان بدون مردان (۱۳۶۸) نوشت که بیشتر به دلیل وجود چند صحنه به خصوص با مضمون اروتیک، خیلی زود توقیف شد و این باعث شد پارسی پور به امریکا مهاجرت کند. آخرین رمان او عقل آبی (۱۳۷۴) نام دارد که پارسی پور در آن عناصری از فلسفه، عرفان و رئالیسم جادویی را در پس زمینه ایرانی جنگ زده درهم می آمیزد. منیرو روانی پور یکی از نویسندگان نسل جوانتر است که موفقیتش را تقریباً یک شبه با رمان اهل غرق (۱۳۶۸) به دست آورد. روانی پور در رمان مثل داستان های کوتاهش، مردم و سنت ها و اعتقادات شان را در روستاهای جنوب ایران مورد کند و کاو قرار می دهد. اهل غرق در واقع داستان روستایی است که او در آنجا متولد شده و بعدها موج پیشرفت ها و مدرنیزاسیون آن را به ویرانه یی بدل می کند. آنچه اهل غرق را از دیگر رمان های ایرانی متمایز می کند رویکرد روانی پور نسبت به قصه گویی است.
او در این رویکرد، نسبت به سنت شفاهی روستای دوران کودکی خود وفادار می ماند. روانی پور در اهل غرق اتفاقاتی واقعی را روایت می کند که در برگیرنده عوالم خیالی مردمی خرافه پرستند که در یک جامعه منزوی و جدا افتاده زندگی می کنند. او در این رمان با کنار هم قرار دادن واقعیت و خیال داستانی می آفریند که یادآور آثار متعلق به رئالیسم جادویی است. جنبه دیگر کار روانی پور تجربه ورزی جسورانه او با صدای روایی است. این تجربه ورزی هنگامی که با برخورد او با موضوع داستان ها و شخصیت هایش که اغلب طنزآمیز است، مخلوط می شود باعث می شود برخی از خوانندگان نتوانند با آثار او ارتباط برقرار کنند. غزاله علیزاده نویسنده خانه ادریسی ها (۱۳۷۱-۱۳۷۰) – رمانی که استادانه طرح ریزی شده بود- یکی از دیگر نویسندگان زن برجسته بعد از انقلاب است که مرگ نابهنگامش داستان نویسی فارسی را از رمان نویسی با آینده درخشان محروم کرد. ز میان نویسندگان زن نسل قبل، سیمین دانشور که حالا عنوان تلویحی بزرگ بانوی داستان نویسی ایران را نیز به دست آورده، همچنان فعال مانده است. او در نخستین رمان از یک تریلوژی که جزیره سرگردانی (۱۳۷۲) (با ارجاعی مستقیم به گفته جیمی کارتر رئیس جمهور امریکا که ایران را «جزیره ثبات» خوانده بود) نام دارد، سعی دارد به ایده کم کردن فاصله میان خودش به عنوان نویسنده و به عنوان شخصیتی داستانی جامه عمل بپوشاند.
گلی ترقی که به خاطر آثار پیش از انقلابش مثل خواب زمستانی (۱۳۵۲) شناخته شده است، همچنان در پاریس و ایران به نوشتن ادامه می دهد و داستان های مختلفی از جمله چند فصل از آخرین رمانش عادات غریب آقای الف در غربت را منتشر کرده است. مهشید امیرشاهی هم دنباله رمان در حضر را تحت عنوان در سفر (۱۳۷۴) که مضمونش زندگی در تبعید است، منتشر کرده است. جعفر مدرس صادقی یکی از پرکارترین نویسندگان و نمونه برجسته رمان نویسان نسل جوان تر است. رمان های او از جمله گاوخونی (۱۳۶۲) و کله اسب (۱۳۷۱) نمونه یی از گرایشی جدید در داستان نویسی فارسی هستند که به دنبال فردیت ایرانی و هویت جمعی در پایان قرن بیستم است…
لینک مطلب:
http://www.torang61.blogfa.com/post-17.aspx
::
آغاز رمان نویسی در ایران / بی چکمه و کلاه
اکثر ما می دانیم رمان نویسی اروپا با رمان دن کیشوت اثر سروانتس آغاز شده است، اما نمی دانیم رمان نویسی در ایران با کدام کتاب و از کدام نویسنده ، آغاز شده است. اولین رمان فارسی به نوشته آقای شمس لنگرودی، حاجی آقای اصفهانی نام دارد که توسط جیمز موریه درسال ۱۸۲۴میلادی (۱۲۰۴ ه-ش) در لندن به زبان انگلیسی نوشته شده است . رمان بعدها توسط میرزا حبیب اصفهانی از نسخه فرانسه به زبان فارسی برگردانده شده است. داستان درباره، دربار فتحعلی شاه قاجار است و در ان نویسنده سنتهای کهنه جامعه ان روزگار ایران را به رشته تحریر درآورده است. موریه فرستاده انگلستان به ایران بوده که در امضای قرار داد گلستان و عامل سرگردانی اولین گروه بورسیه دانشجویان ایرانی و در تراشیدن هزینه های بالا برای انها نقش بزرگی داشته است.( نخستین گروه دانشجوی در سال ۱۱۹۰ هجری شمسی در زمان فتحعلی شاه بهمت عباس میرزا ولیعهد به لندن اعزام شدند شامل : دو نفر از پسران اشراف آذربایجان به نام های محمد کاظم- پسر نقاش باشی عباس میرزا -و میرزا حاجی بابا افشار بود .که این افراد برای تحصیل در طب و نقاشی به انگلستان فرستاده شدند.)*
آقای دکتر محمد فتوحی – دکتر حبیب الله عباسی قدیمی ترین رمان ایرانی را ستاره گان فریب خورده نوشته فتحعلی آخوندزاده که به زبان ترکی به رشته تحریر درامده است می دانند. اخوندزاده در سال ۱۱۹۱ در نوخای آذربایجان متولد شد اما پدرش ایرانی و از اهالی خامنه بود ، اخوندزاده به مدت طولانی در ایران زندگی کرد و برای همین از اوضاع واحوال مردم آن دوره اطلاع داشت. کتاب در سال هفتم پادشاهی شاه عباس اغاز می شود که ستاره دنباله داری در آسمان می درخشد و منجمان ، ستاره دنباله دار را نشانه مرگ پادشاه می پندارند، یکی از منجامن پیشنهاد می کند در ایام نحسی کسی دیگر بجای شاه بر تخت سلطنت بنشیند که اگر بلایی هم می خواهد نازل شود بر او نازل شود. از این رو از میان محکومین به اعدام یوسف ترکش دوز را انتخاب می کنند و بر تخت پادشاهی می نشانند. به نوشته لنگرودی [ اخوندزاده در این داستان وحشتناک ، که داستان همیشه ایران بوده است، از طرفی رذالت بی حد حاکمرنان مرتجد و بی فرهنگ را بیان می کند، که به خاطر وهمی ابلهانه جان هزاران نفر را به خون می کشانند.] رمان در سال ۱۲۵۳ هجری شمسی از زبان ترکی توسط میرزا جعفر قراجه داغی به فارسی برگردانیده شده است.
اولین رمان فارسی که به زبان فارسی نوشته شده است از نظر اقای شمس لنگرودی کتاب شمس و طغرا نوشته محمد باقر خسروی است.
محمد باقر میرزا پسر محمد رحیم میرزا از خانواده قاجاری بود و در ۲۴ ربیع الثانی در سال ۱۲۶۶ در تهران متولد شدف پدرش فرزند محمدعلی میرزا دولتشاه از نوادگان فتعلی شاه است او به نوشته خسروی به تربیت فرزندان خود توجه بسیار داشته،وی در کرمانشاه به تحصیل فارسی، عربی ، علوم ادبی ، منطق ، ریاضیات و معارف اسلامی پرداخت. گاهی شعر می سروده که پدر او را از ان کار منع می کرده. حسینعلی خان ساطان ادیب و دانشور تخلص خسروی را برایش برگزید و گرنه نام خانواده گی اش دولت داد است. بعد از مرگ پدر کفالت مخارج خانواده را بعهد گرفت اما از ادب و افکارعرفانی دور نشد. در اغاز جنگ جهانی اول و ورود انگلیسی ها، روس ها، ترکها به شهر های ایران واغتشاش داخلی باغث شد تا بخاطر برخی از فعالیت هایش به ناچارمدتی خارج از کرمانشاه زندگی کند و سر انجام او را با قول و قرارها به شهر آوردند اما تا رسیدن دستگیر و زندانی شد و به خواست روس ها که می خواستند تا او را به سیستان تبعید کنند اما نظرشان در همدان تغییر کرده و در همان جا در زندان بدی مبحوس شده وی شعرهایی را که نمودار فرار او از دست سپاه روس و پناه بردن به کوه هها است در انجا سروده (در سال ۱۳۳۵ ه-ق). بعد از دو ماه به کمک امیر افخم قره گزلو از زندان ازاد شد اما بعد از رهایی به تهران تبعید شد و تا پایان عمر خود در تهران ماند و در انجا اشعاری برای ادیب المالک فراهانی سرود و ستایش معصوم علی نایب الصدر مولف کتاب طریق الحقایق سرود. در شانزده ربیع اول ۱۳۳۸ ه-ق عمرش به پایان رسید و در ابن بابویه در کنار پیر طریقتش اقا محمد حسن نقاش زرگر به خاک سپرده شد.
شمس و طغرا شامل سه جلد کتاب است که دربرگیرنده داستان عاشقانه و تاریخی دو دلداه به هم می باشد. داستان از اردیبهشت ۶۶۷ هجری یعنی سال سوم حکومت ابش خاتون عروس هولاگو و اخرین اتابک از سلسله سلغریان و دختر اتابک سعد بن ابوبکر در فارس بوده که در زمان ورود امیر انکیانو فرستاده ایلخان به شهر-شمس و ظغرا رمانی است عاشقانه و به اسم دو قهرمان اصلی کتاب هر سه جلد کتاب در برگیرنده ماجراها و مشکلاتی است که بر سر راه این دو قهرمان بوجود می اید -شمس به همراه پدر برای استقبال از انکیانو – امیر مغول به شیراز می ایند و اتش سوزی در خانه التاجو بهادر سرکرده مغولان که تازه مسلمان شده موجب می شود تا شمس برای کمک که در خانه به دام حریق افتاده اند بهکمک بشتابد و در انجا دختر التاجو بهادر همان طغرا را از آتش نجات می دهد و دلباخته او می شود و چون مغولان از قوانین یاساق ایلخانی پیروی می کردند و دختر به غیر تاجیک نمی دهند اولین مانع برای رسیدت دودلداه به هم بوجود می آید….
آقای احسان عابدی در متن نوشته بازخوانی تاریخ رمان نویسی در ایران کتاب حکایت پیر و جوان به نوشته ناصرالدین شاه (البته در ان نوشته هم ایشان نام نویسنده کتاب را با همراه دلایلی ناصرالدین شاه می دانند اما به نوشته خودشان در اینباره تردید است که نویسنده کتاب عبدالکریم منشی تهرانی منشی خصوصی ناصرالدین شاه باشد اما با اوردن دلایلی نویسنده کتاب را ناصرالدین شاه می دانند.) را اولین رمان فارسی می دانند. کتاب در سال ۱۵۰۱ ه-ش نوشته شده است. البته به کتاب سیاحت نامه ابراهیم بیک نوشته زین العابدین مراغه ای که در سال ۱۲۸۵ نوشته شده اشاره می کند اما با ارائه دلایلی این احتمال را که سیاحت نامه ابراهیم بیگ اولین رمان فارسی می باشد را رد می کند- حکایت پیر و جوان – داستان سه روزی است که شاه تصمیم می گیرد با لباس عامی به میان مردم برود. اولین روز پی کودکی می رود و رفتار او را زیر نظر می گیرد و روز دوم دنبال جوانی می رود و روز سوم به دنبال پیر مردی ….برای خواندن این مطلب می توانید به این ادرس مراجعه کنید:http://ehsanabedi.com/?id=1264707258
منابع مورد استفاده:
* تاریخ تحلیلی شعر نو -جلد اول- شمس لنگرودی
شمس و طعرا – محمد باقر خسروی
درسنامه ی دانشگاهی – دکتر فتوحی – دکتر حبیب الله عباسی
لینک مطلب:
http://bichakmeh.blogsky.com/1386/01/28/post-97/
::
مروری بر داستان نویسی زنان ایران / پنجره ای رو به ماه
در تازه ترین شماره فصلنامه بررسی کتاب ویژه ادبیات، که به همت مجید روشنگر، ناشر، منتقد ادبی و مترجم ساکن لس آنجلس امسال بیستمین سال انتشار خود را پشت سر گذاشت و تمرکز آن بر روی ادبیات مهاجرت است، علاوه بر چند گفتگوی ادبی، نقد کتاب و شعر تازه، چند داستان کوتاه و اشعاری از نویسندگان و شعرای ایرانی و آمریکایی، مطلبی تحت عنوان «مروری بر داستان نویسی زنان ایران» نیز به چاپ رسیده است که توسط پژوهشگر و نویسنده ایرانی ساکن قطر، مهتاب کرانشه نوشته شده است.
این مطلب مروری است بر تاریخچه نویسندگی زنان در ایران که در طول چند دهه توانسته اند موقعیت خود را در عرصه ادبیات ایران، به جایگاه تثبیت شده ای برسانند. آنان در حوزه داستان به خصوص ادبیات داستانی کودکان و نوجوانان، رمان، نمایشنامه و فیلمنامه آثار پرباری را ارائه داده اند که به رقابت با آثار مردان می پردازد.
خانم مهتاب کرانشه در ادامه این مطلب می نویسد: «گفتنی تر این که بیشتر این ها نشانه ای از دفاع از موجودیت، جنسیت، هویت ملی و فرهنگی و دینی و علمی زنان در کنار و یا برابر مردان است. بنابراین باید اعلام کرد که زنان داستان نویس امروز ایران سهم ارزشمند و در خور توجهی از داستان نویسی امروز جهان را به خود اختصاص داده اند و آثارشان از هر حیث شایسته توجه و ترجمه، نقد و تجزیه و تحلیل است.»
خنم کرانشه می نویسد: «داستان نویسی زنان علاوه بر پیوندی که با عرصه ادب به طور کلی دارد از سوی دیگر نشانه بسیار مهمی از تحول اجتماعی، فرهنگی و انسانی بسیار عمیقی است که در صد سال گذشته در عرصه زندگی زنان در ایران رخ داده است. تحولی همراه با تلاطماتی گاه خشن، گاه بالنده، گاه حقیر و گاه گشاینده.»
با مروری بر تاریخچه حضور زنان نویسنده و داستان نویس ایرانی به شیوه و سبک امروز در صحنه ادبیات ایران کرانشه می نویسد: «این شیوه و سبک امروزی داستان نویسی از سال ۱۳۲۰ شمسی پدید آمدند و آثار نخستین آن ها اسیر کلیشه های ادبیات مردانه بود. با این تفاوت که این زنان خیلی نگران ترند و دائما زنگ اخلاق را به صدا در می آورند. نخستین نویسندگان زن هدف از داستان نویسی را تربیت و تهذیب اخلاق می دانستند تا همجنسان خود را از خطرهایی که در پیرامونشان هست آگاه سازند. ایراندخت تیمورتاش اولین زنی است که در سال ۱۳۰۹ کتاب داستاناش را منتشر کرد.»
بنا بر شواهد، این روند نوشتن تا دهه ۴۰ شمسی ادامه پیدا می کند اما از این تاریخ به بعد ناگهان تحولات تازه ای در ادبیات زنان بوجود می آید: «منتقدان و تاریخ نگاران ادبی در ایران، سال ۱۳۴۸ – سال انتشار رمان سوشون – را آغاز داستان نویسی زنان و سیمین دانشور را مادر و اولین قلم به دست این زمینه می دانند. این داستان که در زمان انتشارش یک حادثه بزرگ ادبی و سیاسی بود، تا به حال ۱۵ بار تجدید چاپ شده است. آخرین چاپ آن با تیراژ ۱۵ هزار نسخه منتشر شد که در مقیاس های ایران بسیار بالا است. سوشون اولین رمانی است که نویسنده، راوی و شخصیت اول آن زن است هر چند که شخصیت مرکزی و محوری آن یک مرد است. آثار دیگر دانشور مجموعه داستان به کی سلام کنم و جزیره سرگردانی و چند اثر دیگر است.»
پس از سیمین دانشور، چند زن دیگر داستان نویس مانند شهرنوش پارسی پور، گلی ترقی، مهشید امیرشاهی، مهری یلفانی، شکوه میرزادگی، پرتو نوری علاء و غزاله علیزاده و چند تن دیگر در سال های قبل از انقلاب چند رمان و داستان کوتاه منتشر کردند. اینان آن دسته از نویسندگانی هستند که داستان نویسی را از دهه چهل و پنجاه شمسی آغاز کرده اند.
«کوچه بن بست» اولین اثر مهشید امیرشاهی در سنین هفده سالگی به اتمام رسیده است. این نویسنده هم چنین نویسنده مجموعه داستان های «سار بی بی خانوم»، «بعد از ظهر آخر» و «منتخب داستان ها» می باشد. در سال های بعد از انقلاب مهشید امیرشاهی دو کتاب «در سفر» و «در حضر» را به چاپ رسانید.
گلی ترقی قصه نویسی را از نوجوانی تجربه کرد. اولین کتاب او مجموعه داستانی است به نام «من چه گوارا هستم» که از مضمونی اجتماعی برخوردار است. ترقی بعد از انقلاب به پاریس رفت و فعالیت های ادبی خود را در آنجا ادامه داد. آثار داستانی گلی ترقی با خلق داستان «خانه ای در آسمان» به اوج می رسد. زنان داستان های گلی ترقی، آرزو دارند تا در جایگاه های واقعی خود – مادر، همسر، دختر، قرار بگیرند. گلی ترقی با طراحی فضاهای شیرین و غریب سعی در برآوردن این آرزوی زنانه دارد. مردان داستان های ترقی، نه خیلی تیزهوش تر از زنانند و نه برتری خاصی به زنان دارند اما دوست دارند که سالار باشند و شاید این تداعی همان نظام سنتی باشد که حاکم بر داستان های او است. گلی ترقی نخستین فیلمنامه نویس زن نیز هست و نخستین فیلمنامه ای که نوشت به نام «بی تا» با شرکت گوگوش در سال ۱۳۵۱ به اکران عمومی در آمد. در اغلب آثار گلی ترقی، زنان به نسبت از قدرت و قابلیت های بیشتری در اداره زندگی برخوردارند واغلب راهبر و راهنمای مردانند.
شهرنوش پارسی پور از شانزده سالگی داستان هایش را در نشریات مختلف به چاپ می رساند. آداب صرف چای در حضور گرگ، طوبا ومعنای شب، سگ و زمستان بلند و زنان بدون مردان از آثار منتشر شده اوست. از لحاظ سبک نوشتاری، داستان های پارسی پور در هاله ای از ابهام و پیچیدگی فضای بیمار جامعه ایران قبل از انقلاب و اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن ترسیم شده است. او در نوشتارهای خود به مکاتب ادبی سوررئالیسم و رئالیسم جادویی نظر دارد و مضامین عرفان شرقی ایران، هند و چین در آن ها کاملا مشهود است. موضوع اصلی داستان های شهرنوش پارسی پور اغلب زندگی زنانی است که در جامعه پناهگاه مطمئنی نمی یابند به همین دلیل در دام تباهی گرفتار می شوند.
غزاله علیزاده که اولین کتابش «بعد از تابستان» در سال ۱۳۵۵ منتشر شد، بعدها سفر ناگذشتنی، مجموعه سه داستان کوتاه و رمان دوجلدی «خانه ادریسی ها» و «چهار راه» را منتشر ساخت که با این مجموعه داستان، نام او به عنوان نویسنده ای معتبر در قصه نویسی معاصر ایران به ثبت رسید.
در داستان های علیزاده زوج ها همیشه دردی جانکاه را تحمل می کنند. دردی که آن ها را به تنهایی و انزوا می کشاند. این نویسنده هر چند هرگز نگاهی یک سویه در داستان هایش نداشته است اما نقش زنان را به دلیل کمرنگ بودن آن در طول تاریخ، در داستان های خود برجسته نشان داده است.
مهتاب کرانشه در ادامه این مطلب می نویسد: «در سال های بعد از انقلاب، روند داستان نویسی زنان با رشدی انفجاری مواجه شد. به طور مثال بر اساس پژوهشی از سال ۱۳۷۰ به بعد میزان ادبیات زنان در ایران به ۱۳ برابر دهه پیش از آن می رسد که پدیده ای است قابل بررسی. شهرنوش پارسی پور در این رابطه می گوید: «تجربه انقلاب و جنگ و پیامدهای اقتصادی و روانی آن زنان را به میدان حادثه پرتاب کرده است و این گویا یک فرمان تاریخی است. من می نویسم چون اندیشیدن را آغازیده ام و می خواهم بدانم کیستم.»
در ده سال گذشته، پرفروش ترین رمان های ایرانی را زنان نوشته اند. بامداد خمار نوشته فتانه حاج سید جوادی ۴۷ بار و سهم من نوشته پرینوش صنیعی ۱۴ بار تجدید چاپ شده است. هر چند این رمان ها داستان هایی خطی هستند که در مضمون آن ها جریانی از پند و اندرز رونمایی می کند و شاید بتوان آن ها را نسخه های تکراری از نوشته های نویسندگان زن دهه ۲۰ دانست اما با نثری شیوا و روان از جذابیت خاصی برای خواننده برخوردار اند و در مضمون، این داستان ها سهم معلق در هوای زنان را که می خواهند خارج از دالان های تاریک اجتماعی حرکت کنند مثل یک علامت سوال بزرگ پیش روی خواننده می گذارند.
خانم کرانشه در این بخش از مطلب خود اشاره ای به برخی از برجسته ترین داستان نویسان زنان حال حاضر از جمله فریبا وفی دارد که دو داستان «پرنده من» و «رویای تبت» او برنده جایزه های متعدد شده است و می نویسد: «بخش بزرگی از ادبیات داستانی ما چه زنانه و چه مردانه با انگیزه انتقال روایت و نگاه نویسنده از واقعیات به مخاطب آن نوشته شده است. یعنی نویسنده می خواهد بگوید من این واقعه تاریخی، این واقعیت فرهنگی واین مشکل اجتماعی را این گونه دیده ام و این دیدگاه خود را، یا گزارش گونه و یا در لابلای ماجراهای تخیلی یا تاریخی نقل می کند. با ورود زنان به دنیای داستان نویسی، طبیعتا یک رشته واقعیات ویژه زندگی زنان با نگاه زنانه به بن مایه های داستان نویسی افزوده شد و از آنجا که زنان نویسنده هم به طور طبیعی دردآشنای این واقعیات بودند و هم خود را نسبت به آن ها متعهد می دانستند، داستان هایی نوشتند افشا گرانه و دادخواهانه در باره فقر زنان، درباره موقعیت پایین تر زنان در جامعه نسبت به مردان، درباره رها ماندگی و واگذاشتگی زنان پس از طلاق و بی پناهی آنان. درباره باورهای ریشه داری که در خصوص دختران و زنان در ذهن جامعه وجود دارد.»
کرانشه می نویسد: «این موضوع ها را می توانیم در یک رده افشای مظالم قرار دهیم که دنیای سنتی را نشانه می گیرد. مثلا در بسیاری از نوشته های اولیه منیرو روانی پور می توان این بن مایه را سراغ کرد. روانی پور از جمله زنان نویسنده ای بود که در دهه شصت شمسی در فضای مردانه ادبیات داستانی ایران درخشید و آثاری با حس و حال بومی و غریب نوشت که با استقبال مخاطبان روبه رو شد.
از دیگر نویسندگان مطرح زن بعد از انقلاب باید از فرخنده آقایی برنده جایزه گلشیری نام برد و از زویا پیرزاد که از نوعی رمان نویسی زنانه پاکیزه و راحت اما پرنکته و کم اندوه پیروی می کنند. در کتاب های پرخواننده زویا پیرزاد از جمله «چراغ ها را من خاموش می کنم» زنانی را می بینیم که درگیر التیام زخم ها و هم چنین خودیابی هستند. زنان این کتاب ها فقیر نیستند، مورد تجاوز جنسی یا بدرفتاری های پرفاجعه قرار نگرفته اند اما نیازمند و در آرزوی همدلی و تفاهم با همسرشان، فرزندانشان و حتی مادرشان هستند.
در بخش های پایانی مقاله مروری بر داستان نویسی زنان ایران، مهتاب کرانشه می نویسد: «داستان نویسی زنان ایرانی در خارج کشور، هم زمان و هم عرض داستان نویسان داخلی پیش می رود و این تم نوشتاری که به «ادبیات مهاجرت» معروف شده است شاخه ای جداگانه در ادبیات ایران محسوب می شود که چه از نظر زبان و چه از نظر مضمون ویژگی های خودش را دارد.»
ملیحه تیره گل، منتقد ادبی، پژوهشگر و نویسنده کتاب «مقدمه ای بر ادبیات تبعید» گفته است: «زن نویسنده مهاجر در دو زمینه از مردان نویسنده پیشی گرفته است: شکستن تابوهای فرهنگی یا دست کم رویارویی بدون خودفریبی با آن ها که در آثار زنان از سطح کلام فراتر رفته و به معنا رسیده است. دوم توفیق نسبی در شناسایی خود، یعنی دستیابی به استقلال درونی که محصول زمینه اول است.»
اما در هرحال نباید فراموش کرد که زنانی که امروز می نویسند و می درخشند میراث دار زنانی هستند که دیرسالی است در برهوت جامعه مردسالار خشن و متعصب، کوره راه ها را در نوردیدند و با تگناهای بی شماری مبارزه کردند و راه را تا اندازه ای گشودند و به نسل های بعد از خود فرصت دادند که بر شانه های آن ها بایستند و دستان خود را به لبه دیوار مساوات برسانند.
لینک مطلب:
http://panjereeirubemah.blogfa.com/post-76.aspx
::
چه کسی نخستین رمان فارسی را نوشت؟ / تبیان
اگرچه قصهگویی و روایت حکایات پندآموز و اخلاقی، به نظم و نثر، سنتی دیرپا در این دیار است، اما قرنها طول کشید تا این سنت در روایت داستان، شکل رمان به خود بگیرد. از این روی اگر بخواهیم رد نخستین رمانهای فارسی را در تاریخ ادبیات این دیار بگیریم، قدمت آن به حدود صد سال میرسد. در واقع اگرچه در طول چند سده اخیر، آثاری بودهاند که از پارهای جهات به رمان پهلو زدهاند، اما این پهلو زدن همواره در آن حدی بوده که با اگر و اما، آنها را در دایره رمان جای دادهاند و بدین لحاظ، میان محققان و صاحب نظران، کمتر اتفاق نظری وجود داشته که کدامین اثر را میتوان به عنوان نخستین رمان فارسی -به معنای درست کلمه- مفتخر کرد و بدین ترتیب، هریک روی اثری از میان این آثار دست گذاشته و بدین ترتیب مقاطع تاریخی گوناگونی را هم به عنوان نقطه آغاز رمان نویسی در زبان فارسی برشمردهاند.
در یک جمع بندی کلی، میتوان گفت که رسیدن به این جوابهای متفاوت، ناشی از تعاریف متفاوتیست که از رمان و البته آن میزان اغماض صاحب نظران در رویارویی با این آثار ( نسبت به عدم برخورداری از همین ویژگیها)، وجود داشته است.
بر این اساس است که شاید برخی با اغماض زیاد، «سَمَک عَیّار» را نقطه آغاز رمان فارسی به حساب می آورند، رمان گونه ای که در سده ی ششم هجری به زبان فارسی نوشته شده است. سمک عیار در سه جلد در بر دارنده داستانهایی عامیانه است که به زبانی ساده روایت شده و سینه به سینه نقل شده و سدهها مایه ی سرگرمی مردم ایران بوده. این داستانها به دست فرامرز بن خداداد بن عبدالله کاتب ارجانی جمعآوری شده است. اگر این قول را بپذیریم و سمک عیار را نخستین رمان فارسی بنامیم، باید این را هم بپذیریم که نخستین رمان ایرانی سدهها قبل از تولد رمان در اروپا در کشور ها متولد شده!
اما باید توجه داشت که هر متنی که داستانی را روایت میکند، رمان نیست؛ رمان از ویژگیهای روایی و ساختاری خاصی برخوردار است که حکایتهای داستانی نظیر سمک عیار را نمیتوان در آن گنجاند و شاید در بهترین حالت، بتوان آن را نمونهای برای نشان دادن سابقهی داستانگویی در این دیار تصور کرد.
نکته آنجاست که رمان در غرب متولد شد، رشد و نمو پیدا کرد و به شکل امروزین خود رسید. رمان فارسی نیز همچون دیگر گونه های ادبی حاصل آمیزش ایرانیان با غربیان در دو سده اخیر بوده است. زمینه شکلگیری آن در ایران را باید به دوران آغاز جریان تجدد و ورود مظاهر صنعت و فرهنگ غرب به کشور دانست. یعنی زمانی که یکی از معدود شاهزادگان وطن پرست ایرانی، عباس میرزا در سپهر سیاست این دیار طلوع میکند؛ شاهزادهای که پس از جنگ با روسها و شکست غیر منتظرهای که با آن روبرو میشود، پی به انحطاط تاریخی، سیاسی و اقتصادی ایران برده و به این فکر میافتد که دلایل این ضعف و انحطاط را شناسایی و آن را مرتفع کند. متاسفانه عمر عباس میرزا کوتاه بود و از بد اقبالی ایرانیان این مرد بزرگ نتوانست بر تخت سلطنت تکیه زند، اما اقداماتی که او نطفه آن را گذاشت و تا مرحلهای نیز پیش برد، زمینه ساز تغییر و تحولاتی شد که نه فقط در حوزه سیاسی و اقتصادی که در حوزه فرهنگی، هنری و ادبی نیز قابل ردیابیست. او نه تنها مستشارانی از اروپا به ایران آورد، بلکه اولین گروه از محصلان ایرانی را به فرنگ فرستاد که علوم و فنون تازه را بیاموزند. اما مهمترین اقدامات او که به تغییر و تحول حوزه فرهنگ و ادبیات انجامید، فرمان او برای وارد کردن صنعت چاپ، انتشار روزنامه و ترجمه متون غربی(در زمینههای مختلف) بود که همگی نقشی تعیین کننده در تغییر و تحول ادبی ایران در سالهای بعد داشتند.
به هرحال از چنین زمانیست که آمیزش ایرانیان با غرب و شکل گیری جریان تجدد در دهه های بعد، زمینه ساز آشنایی ایرانیان با گونههای ادبی جدید مانند نمایشنامه و رمان می شود که البته پیش از آن، خود نمونه هایی اگر نه همانند که کم و بیش مشابه داشتند که در اولی از تعزیه و در دومی از سنتهای قصه گویی به نظم و نثر در ادبیات فارسی میتوان یاد کرد.
از این پس بود که ایرانیان با در آمیختن سنتهای داستانگویی پارسی با شیوههای رماننویسی غربی، در حد بضاعت خود، نخستین رمانگونههای فارسی را بنویسند. آثاری که شاید هریک از جنبههایی به رمان در تعریف اصلی خود نزدیک بودند، اما از جنبههای دیگر تفاوتهایی اساسی با آن داشتند. اگر از «حکایت یوسف شاه» که میرزا فتحعلی آخوندزاده در ۱۲۵۳ هجری قمری در تفلیس منتشر شده- به دلیل نوشته شدن به زبان ترکی- بگذریم، میتوان به کتاب «سیاحتنامه ابراهیم بیک» اثر زینالعابدین مراغهای اشاره کرد که در سال ۱۲۷۴ منتشر شد. چاپ اول جلد نخست این کتاب به دلیل محتوای انتقادی آن و جو سیاسی حاکم بر آن روزگار، بدون نام نویسنده منتشر شد، این مطالب انتقادی که به زبانی کم و بیش تند به سیاست، مسائل اجتماعی و عقبماندگیهای ایران میپردازد، هنگامهای را در ایران به راه انداخت، که از نشر کتاب جلوگیری و دستور جمع آوری آن و البته کشف نام نویسنده داده شد! البته حکومتیان هویت نویسنده را نتوانستند کشف کنند و زین العابدین مراغهای بعد از چندی که آبها تقریبا از آسیاب افتاد، ادامه آن را نیز نوشت و این بار با نام خود منتشر کرد که البته این بخش ها به قوت بخش نخست آن نیست. این کتاب مضمونی داستانی دارد و در واقع سفرنامهای به اطراف و اکناف این دیار است که با زبانی انتقادی به شرح مصائب یا بلایایی که بر سر مردم آمده، میپردازد.
قریب به یک دهه بعد «مسالک المحسنین» (۱۲۸۳)و «کتاب احمد» (یا سفینه طالبی) هر دو اثر طالبوف تبریزی منتشر شدند که او نیز همانند میرزا فتحعلی آخوندزاده خارج از ایران (در روسیه) میزیست، اما برخلاف آخوندزاده که زبان ترکی را انتخاب کرد، این کتابها را به زبان فارسی نوشت. هر دو اثر از رنگ و بوی داستانی برخوردارند، اما به سختی میتوان آنها را رمان به حساب آورد چرا که در اولی بیشتر به سفرنامهای خیالی نزدیک است که خط داستانی بهانهایست که نویسنده در جای جای آن به نقد سیاسی و اجتماعی ایران آن روزگار پرداخته و سعی در باز نمودن دلایل عقب ماندگی مردم این دیار داشته باشد و در دومی نیز حکایتهای داستانی میان پدر و پسری، بهانهایست برای بیان مسائل مختلف از علمی گرفته تا ریاضی و …
مختصر اینکه آثاری همچون سیاحتنامه ابراهیم بیک و مسالک المحسنین را به اتکای برخورداری از خط داستانی که دارند، نمیتوان رمان خواند و شاید در بهترین حالت بتوان آنها را جزو آثاری به حساب آورد که زمینه ساز شکلگیری رمان ایرانی در سالهای بعد شدند.
در سال ۱۲۸۷ اما، اثری نوشته شد به نام«شمس و طغری» نوشتهی میرزا باقر خسروی که پیش از آن ترجمه اثری داستانی از جرجی زیدان را در کارنامه داشت، کتاب او تا آن زمان بیشترین نزدیکی را -در میان آثار نوشته شده به زبان فارسی- به ساختار و اسلوب رمان غربی داشت، پس به گزاف نیست اگر برخی شمس و طغری را اولین رمان فارسی به حساب میآورند و با این فرض، اولین رمان فارسی را نیز در گونهی تاریخی جای میدهند. در زمان نوشته شدن شمس و طغری جنبشی در زمینه نوشتن آثار تاریخی و پرداختن به تاریخ ایران در میان نویسندگان بوجود آمده بود که حاصل جوی بود که در دوران مشروطه برانگیخته شده و به تقویت احساس ملی گرایی و ناسیونالیستی در میان بسیاری از مردم و بخصوص نویسندگان انجامیده بود. بنابراین در این سالها نه تنها ترجمه رمانهای تاریخی طالبان بیشتری داشت، به همین تناسب، نوشتن رمان گونهها یا داستان های تاریخی نیز مورد توجه قرار گرفته بود.
شمس و طغری در سه جلد نوشته شد و میرزا باقر خسروی با بردن داستان به زمان حمله مغول به ایران، میکوشد داستانی عاشقانه را با بیانی جذاب برای مخاطب روایت کند. ارائه روایت داستانی از تاریخ – اگرنه مبتنی بر الگوهای رماننویسی غربی- در این دیار بی سابقه نیست، برای نمونه در تاریخ بیهقی فصل بردار کردن حسنک وزیر، از بیانی روایی و داستانی برخوردار است، اما تفاوت کار میرزا باقر خسروی با پیشینیان در آن است که او زمینه ای تاریخی را بستری برای بازگویی روایتی داستانی قرار میدهد، شخصیت میآفریند، روابط را به نمایش میگذارد و درنهایت – در حد بضاعت خود- روایتی مبتنی بر زمان و مکان را بازگو میکند، به گونهای که بدون اغماض چندانی این اثر را میتوان نخستین رمان فارسی به حساب آورد.
تهران مخوف سر آغاز رمان اجتماعی در ایران
قریب به یک دهه بعد، ادبیات ایران صاحب رمان تاریخی دیگری میشود، «دامگستران» (یا انتقام خواهان مزدک) که جلد اول آن در سال ۱۲۹۹ منتشر شده و نمونهی دیگری از ادبیات ملی و میهنی متاثر از حال و هوای آن روزگار است و چشم بر دوران شکوه شاهنشاهی پیش از اسلام دارد و البته اعراب را به دلیل درهم کوبیدن چنین شاهنشاهیای خوار می شمارد. این ایده در دوران سلطنت رضا شاه با توجه به رویکرد دین ستیزانه او و البته تلاشش برای چسباندن خود به شاهان باستانی و نامدار ایرانیان، شکل پر رنگتری گرفته و به ترویج نوعی باستان گرایی در ادبیات و تاریخنگاری ایرانیان میانجامد. در این سالها متاثر از این احوال، رمانهای تاریخی دیگری هم نوشته میشود، اما نخستین سالهای سدهی چهاردهم شمسی مصادف است با طلوع رمان اجتماعی در ایران و انتشار آثاری نظیر تهران مخوف (۱۳۰۴) اثر مرتضی مشفق کاظمی که بیش از پیش رمان ایرانی را به ساختارها و الگوهایی که در زادگاه رمان به عنوان شاخصههای آن معرفی شده، نزدیک میکند. اهمیت تهران مخوف و همچنین برخورداری آن از اسلوب رمان غربی (در قیاس با آثار قبل از خود) به گونهای ست که برخی خوشتر دارند که این رمان را سرآغاز رماننویسی در ایران بدانند. اما با این حال نزدیک تر به واقع آن است که همان شمس و طغری را نخستین رمان فارسی به حساب بیاوریم (رمانی که در گونه تاریخی نوشته شده بود) و تهران مخوف را به عنوان نخستین رمان اجتماعی ایران مفتخر کنیم که سر آغاز افزایش کمی و کیفی رمان در این دیار نیز بود و این خود روایتی دیگر دارد.
پی نوشت:
داستان رمان شمس و طغری از این قرار است: شمس پسر حکمران فیروزآباد، در یک آتشسوزی اتفاقی طغری پانزدهساله را از میان آتش نجات میدهد و در آن هنگام است که هر دو به هم دل می دهند.اما طغری مغول اجازه ندارد با شمس ازدواج کند و شمس با اینکه در ابتدای داستان به مغولان دشنام میدهد، اما بخاطر طغری به نوکری مغولان میپردازد و حتی در جنگ آنان شرکت میکند تا از معشوق خود محافظت کند و نیز میکوشد تا اجازهی رسمی سلطان مغول را برای ازدواج با طغری بگیرد. اما همواره وصل آندو با مشکلات بسیاری همراه می شود و…
ذ
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=146300
::
اولین های فرهنگ و ادب در ایران
http://manaina.persianblog.ir/post/207
::
چرا و چگونه رمان به ایران آمد؟ – به نقل از والس / خانه رمان
مهدی پاک نهاد
این متنی که ملاحظه می کنید درباره علل شکل گیری رمان به مثابه گونه ای ادبی در ایران است.
مهدی پاک نهاد در این نوشته تلاش کرده است رمان را با مدرنیزاسیون در ایران تبیین کند. در این باره دیگران و بخصوص منتقدان ادبی هم بسیار گفته اند اما آنچه اهمیت دارد این است که بین رمان و ساختار اجتماعی همواره نوعی ارتباط وجود دارد. پرسش هایی از این همواره جامعه شناسانه هستند.
این متنی که ملاحظه می کنید درباره علل شکل گیری رمان به مثابه گونه ای ادبی در ایران است. مهدی پاک نهاد در این نوشته تلاش کرده است رمان را با مدرنیزاسیون در ایران تبیین کند. در این باره دیگران و بخصوص منتقدان ادبی هم بسیار گفته اند اما آنچه اهمیت دارد این است که بین رمان و ساختار اجتماعی همواره نوعی ارتباط وجود دارد. پرسش هایی از این همواره جامعه شناسانه هستند.
انگشت دوم دستمان
نگاهی معرفت شناختی به وضعیت رمان در ایران معاصر
(۱)
شکل گیری رمان در غرب در سده های شانزدهم و هفدهم، پرسش از چیستی این قالب ادبی را تا حدودی روشن می سازد. رمان، به عنوان فرم و ساختاری تازه در ادبیات از عمری کمتر از چهار سده برخوردار است، و این چهار سده مصادف است با شکل گیری، نضج، و فراگیری دوران تازه ای از اندیشه انسان غربی. دورانی که یادآور انقلاب های صنعتی، انقلاب های سیاسی و اجتماعی، اصلاحات در ساختارهای اجتماعی و اقتصادی، و همچنین اتخاذ رویکردی نوین در فلسفه بوده است. به نظر می رسد انسان غربی در سده های یادشده رویکرد تازه ای از نگاه به هستی را تجربه نمود که به تبع آن توانست تغییرات بنیادینی را نیز در عرصه های مختلف زندگی خود ایجاد نماید. این نگاه تازه خود محصول عللی چند بود که شاید بتوان در راس این علل جدا شدن از پارادایم دین محور قرون وسطی و رسیدن به فاعلیت اندیشه عقلانی را برشمرد که نماد آن جمله معروف دکارت: می اندیشم پس هستم است. می اندیشم دکارت، از یک سو تاکید بر عقل و ابزارهای عقلانی در مواجهه با جهان اشیا است، و از سوی دیگر، تاکید بر من انسانی، به عنوان سوژه یکتا و معیار برای سنجش جهان است. به عبارت دیگر، می اندیشم دکارت، همان من عقلانی است که می خواهد بدون اتکا به هیچ امر فرا عقلی، جهان را به شناسایی بنشیند.
(۲)
رمان محصول دنیای مدرن است. اگر بپذیریم که هنر (دست کم در قوالب ادبی اش) در جستجوی کشف و بیان جایگاه انسان و چگونگی آن در هستی ست، درخواهیم یافت که دوره های مختلف زندگی بشر ، نمایانگران صور گوناگون جایگاه بشر بوده اند که طبعا عالی ترین شکل بیان آن را در هنرهای مکتوب هر دوره می بینیم. چه در تراژدی ها و حماسه های یونانی (که قدرت سرنوشت و سلطه آن بر انسان شعار آن بود) و چه در هنر قرون وسطی (که وجه قدسی و متعالی انسان نماد برجسته آن بود) و چه در هنر شرقی (که پیوستگی میان انسان و طبیعت محور قرار داشت) ، این تلاش برای نمود سمبلیک جایگاه انسان روشن و نمایان است.
اشاره شد که دوره مدرن دوره حاکمیت سوژه است. بنابراین روایت هنر در این عصر، روایتی از انسان عقل مدار، عصیانگر، خودشیفته، و در عین حال تنها، دور افتاده، و مضطرب دنیای مدرن است. رمان، بهترین قالب و بهترین الگو برای تصویر چنین انسانی است. همانطور که عصر مدرن عصر فردیت (individualty) است، رمان نیز عرصه گاه حضور فرد individual) ) است. همانطور که عصر مدرن، عصر خالی شدن جهان از اسطوره ها و افسانه ها و لمس واقعیت سخت و سرد هستی عینی است، رمان نیز روایت گر واقعیت روزمره و عینی انسان اینجا و اکنون است. با فرارسیدن مدرنیته، عصر فئودال های بزرگ، ارباب ها، دوک ها، و شوالیه ها سر رسید و به همان ترتیب، با ظهور رمان، دیگر جایی برای رمانس های قهرمان پرور باقی نماند. انسان مدرن هر چه بیشتر غرق در ذهن پیچیده و شاکله معرفت خود شد، و قهرمان رمان، به همان ترتیب، ذهنیت زده و غرق شده در جریان سیال ذهن نمودار گشت. عصر مدرن، عصر توهم زدایی انسان است. انسانی که روزی اشرف مخلوقات به حساب می آمد و محور گیتی و مرکز عالم بود، در عصر خودویران گر مدرن، تبدیل به حیوان تکامل یافته ای (داروین) شد که سرشار از تناقضات و خواهش ها و عقده های فروخورده جنسی و روانی (فروید) است، و اساسا تنها قادر است به معیشت خود بیاندیشد و مستحیل در کارش شود (مارکس) . و به همین ترتیب در رمان، شخصیت ها هر چه بیشتر از قهرمانان نیک سرشت و متعالی فاصله گرفتند و تبدیل به بیماران ذهنی (داستایوفسکی)، و کارگران و تهیدستان طبقات فرودست(دیکنز) و در نهایت آدم های کوچه و بازار (جویس) شدند.
اینها در واقع نمایانگر ارتباط تنگاتنگ رمان با عرصه های معرفتی و فرهنگی و اجتماعی جامعه است. تجلی هنر در فرم های گوناگون، ارتباط مستقیمی دارد با اشکال اجتماعی و معرفتی حاکم بر آن جامعه هنرپرور. این ارتباط، ارتباطی مکمل و این همان identity) ( است. هنر صورتی از یک معرفت کلی تر حاکم بر جامعه است. به عبارت دیگر، هنر، خود، بهره ای از پارادایم معرفتی حاکم بر عصر خود است. لذا نمی توان بدون درنظرگرفتن بسترها و زمینه ها و بدون توجه به شکل شکوفایی حقیقت در هر دوره تاریخی، از ظهور یا افول یک فرم هنری در یک دوره خاص تاریخی سخن گفت.
(۳)
بسیاری از صاحب نظران بر این عقیده اند که ظهور رمان در ایران، ارتباط مستقیمی با نهضت مشروطه دارد. اگر چه در زمان مشروطه و حتی دهه های اولیه پس از آن، ما شاهد ظهور رمان برجسته ای نیستیم، اما فی الواقع مشروطه را می توان به عنوان بستر مهیایی در نظر داشت که سازه های معرفتی و اجتماعی لازم را برای ظهور این قالب جدید در ایران فراهم کرد. نهضت مشروطه به عنوان اولین صورتبندی رسمی قانون در ایران ، در حقیقت نماینده اولین جلوه های مدرنیته در ایران نیز بود. روشنفکران آن دوره مبنای مباحث و شعارهای خود را تحقق قانون و تاسیس مجلسی جهت تدوین آن قرار داده بودند. همچنین توجه به استقلال سیاسی و تمامیت ارضی از یک سو، و آزادی های فردی از سوی دیگر، نشانه های دیگر ورود اندیشه های مدرن بودند. این فرایند پس از مشروطه و در جریان ملی شدن صنعت نفت و پس از آن در جریان انقلاب سال ۵۷ نمود بارزتری یافت.
تحولات اجتماعی ، سیاسی، و فرهنگی عمیقی که در طی سده گذشته در متن جامعه ایرانی رخ داد، ساختار ادبیات را نیز تحت الشعاع قرار داد. گویی انسان ایرانی قرن بیستم آرام آرام با همان چیزهایی درگیر می شد که انسان اروپایی در رنسانس تجربه اش کرده بود. تطبیق بعینه این دو تحول اجتماعی البته آشکارا نامناسب است، و تنها از این منظر می تواند راهگشا باشد که اهداف آرمانی هر دو را که تا حدود زیادی مشترک هستند (آزادی، استقلال، قانون، و…) مبنای کار قرار دهیم. و البته این نکته مهم را نیز لحاظ کنیم که انسان ایرانی در مقام یک انسان حاشیه نشین ( با توجه به اروپامحوری حاکم بر سراسر قرن بیستم) نه به دنبال خود این اهداف آرمانی، بلکه به دنبال صور عینی و محصولات دم دستی این اهداف بود. و طبعا برای دستیابی به آنها چاره ای نمی دید مگر تشبه به انسان اروپایی. از همین رو بی راه نیست اگر بگوییم رمان نه در مقام یک نیاز معرفتی یا فرهنگی، بلکه در مقام یکی از اشکال مدرنیزاسیون وارد ایران شد. و از همین روست که اولین رمان های نوشته شده در ایران رنگ و بویی کاملا اخلاقی ( شمس و طغری اثر محمد باقر میرزا خسروی) و یا حادثه ای- عشقی ( تهران مخوف اثر مشفق کاظمی) دارند. رمان در ایران متولد شد، اما همانطور متولد شد که دیگر مفاهیم غربی مثل دموکراسی ، قانون، صنعتی شدن، انقلاب و اصلاح، و… متولد شدند: یعنی ناقص الخلقه و بسیار دور از نسخه اصل شان. منظور از اصل در اینجا همان نسخه اروپایی مفاهیم فوق است. چرا که رمان نیز (غیر از استثنائاتی) در نهایت تنها به تغییرهای صوری و کمی قناعت کرد و نتوانست خود را در حد یک نسخه اصیل ایرانی ارتقا دهد. اگر هدایت را استثنا کنیم، دیگر نمی توان از نویسنده ای نام برد که بتوان او را به عنوان یک نویسنده مولف در معیار جهانی و به عنوان کسی که تبلور تلفیق اندیشه غیر اینهمان غربی و فضای مانوس بومی باشد، در نظر گرفت. این به معنای نادیده گرفتن ارزش ها و حرمت نویسندگان فراوانی که در سده اخیر برای اعتلای ادبیات ایران تلاش کردند نیست، بلکه توجه دادن به این نکته است که نویسندگان ما، هر کدام در یک حوزه خاص قابل استناداند، و اساسا نمی توان در خارج از چارچوب تعریف شده خودشان، به آنها رجوع کرد.
از سوی دیگر مسئله رمان در ایران ، ارتیاط مستقیم و تنگاتنگی با شکل برخورد ما با غرب به عنوان یک دیگری ) the Other ) دارد. غرب در طول قرن گذشته برای ما به مثابه آینه ای بود که ما را قادر می ساخت خود (self ) درونمان را از منظری بیرونی شاهد باشیم. اما البته این دیگری ، نه صرف آینه، بلکه در مقام یک دیگری بزرگ تر، منشا تناقض عمیقی در ما شد. همان تناقضی که پس از گذشت یکصد سال از آغاز مدرنیزاسیون در ایران، نهادینه شدن پایه ای ترین و ابتدایی ترین مفاهیم جامعه مدنی و دموکرات را در این کشور با مشکل مواجه کرد. نگاه روشنفکران ما به مقوله ای به اسم غرب، همواره تا حدی آمیخته به ترس و احساس احترام بوده است. چنانکه غرب به عنوان هستی ای متفاوت از ما، همیشه در دو سوی مطلق خیر و مطلق شر نوسان می یابد و هر موضعی در برابر آن از سوی جریان روشنفکری ما، تا حدّی آمیخته به اغراق و ابهام است. این دیگری بزرگ ، که به عنوان ابژه میل ما، ابژه ای همیشه دور از دسترس، منشاء بسیاری از تناقضات و عقده های درونی ما شد، چنان روشنفکران ما را مبهوت خود ساخت که در نهایت واکنش شان به آن عبارت از یک نگاه مطلق محور شد. به عبارت دیگر یا مقلد صرف جریان های غربی شدن (که نمونه های آن را در قالب امواج و مدهای روز فکری که در هر دهه، پایه های سست و لرزان ادبیات ما را سست تر و لرزان تر کرده و می کند می بینیم) ، و یا در قالب یک گرایش ضد غرب که در واقع آبشخور چنین نگاهی نیز همان مبهوت ماندن در قبال این دیگری ست. نظریه غرب زدگی در حقیقت ریشه در همین نگاه دارد که پس از انقلاب نیز صورتهای رادیکال چنین منظری را در قالب نظریه های ادبیات متعهد جنگ شاهدیم. چنین مواضعی از سوی روشنفکران و نویسندگان ما، از طرفی امکان شناخت بی واسطه و حتی الامکان اشبه به واقعی نسبت به غرب را، از فضای ادبی و فرهنگی ما گرفت، و از طرف دیگر اجازه شکل گیری و نضج ادبیاتی بومی و در حین حال قابل طرح در سطح جهانی را نیز از بین برد.
آغاز رمان در ایران ، مصادف بود با گسترش جریان های چپ در سرتاسر دنیا، و خاصه در کشورهای جهان سوم. در ایران، در حوزه ادبیات، این تاثیرپذیری را در قالب الگوگیری نویسندگان از ادبیات روسیه و نظریه مارکسیسم-لنینیسم روسی و مد شدن نویسندگانی همچون ماکسیم گورکی و شولوخوف می بینیم. به نحوی که واژه ادبی رئالیسم در فرهنگ ما با رئالیسم سوسیالیستی یکی می شود. ادبیات ایدئولوژیک می شود، و به جای پرداختن به مضامین هنری، به سیاست می پردازد. چنین مضامین ایدئولوژیکی را در آثار نویسندگانی همچون بزرگ علوی، به آذین، احمد محمود، دولت آبادی،…. شاهدیم. اگرچه این نویسندگان تلاش کردند با وارد کردن فضاهای بومی و شخصیت های قومی و لهجه های محلی، حتی الامکان رمان های خود را ایرانی بنمایانند، اما آن چیزی که در نظر نمی گرفتند این بود که با تعویض صورت مسئله، نمی توان اساس مسئله را نیز تغییر داد.
گذار ایران از فضایی سنتی به وضعیتی مدرن، علیرغم الزامی بودن اش ، آسیب های جدی ای را به پیکره ادبیات ما وارد کرد. ادبیات در حال گذار ما ، همچون دیگر بخش های در حال گذار، وضعیتی پا در هوا دارد که دیگر نه دقیقا متعلق به گذشته است و نه در بستری نو و امروزی قرار گرفته. از جمله مهم ترین آسیب های این وضعیت، قطع ارتباط مستقیم با سنت هزارساله ادبی است. یکی از مهم ترین علل ناکامی رمان در ایران، خالی بودن محتوای آن از نشانه های اختصاصا ایرانی ادبیات است. کشور ما که در حوزه ادبیات ، چه در حوزه نظم و چه در حوزه نثر یکی از عمیق ترین و پرگنجینه ترین ملل دنیاست، اکنون دیگر با این منبع عظیم ارتباطی ندارد و از آن تغذیه نمی کند. لذا، نثر ما (یا به عبارتی همان رمان) نثری اخته شده و بی ریشه است. از سوی دیگر خلاء یک نهضت ترجمه برای باز کردن آبشخورهای جدید فکری و نظری و معنوی، راه را برای برون شد از این مرداب بسته است. هنوز بخش عظیمی از ادبیات جهان –چه در حوزه کلاسیک و چه در حوزه مدرن- به ترجمه فارسی درنیامده و بسیاری از آن مواردی نیز که ترجمه شده اند، تنها لزوم و اهمیت ترجمه تخصصی و حرفه ای را یادآور شده اند!
اگر بعد از گذر بیش از هفتاد سال، هنوز رمان بوف کور تنها نماینده ادبیات ایران در سطح جهانی است، به دلیل ظرفیت های این متن به عنوان یک رمان است. هدایت موفق شده است در این رمان، تکنیک رمان نویسی را به بهترین شکل برای بیان هدفی اساسا زیباشناختی به کار گیرد. در عین حال این رمان روایتی مدرن از تاریخ این سرزمین است که صرفا بر پایه شهود و درک تیز هنری هدایت می باشد و به هیچ امر خارج از خود تکیه ندارد. شکاف معرفتی جامعه معاصر ایران و به تبع آن شکاکیت کلبی وار و روان نژندی که از این از هم گسیختگی نشاءت می گیرد، به خوبی در شخصیت چندپاره و متوهّم رمان نشان داده می شود. من ماءیوس و ناتوان و بدبین بوف کور همان من جمعی اجتماع ایران در قرن بیستم است، که نه قدرت آن را داشت که در برابر آن دیگری بزرگ تر مستحیل و مسخ نشود، و نه توان تکیه و بنیان بر آنچه خود داشت. بوف کور رمانی خودآگاه است که در عین اعتراف به شکست ،از منظری نقادانه به جهان اطراف خود می نگرد، و با تکیه بر تخیّل خلاق و طوفانی اش واقعیت سست و وهم آلود حاکم بر دور و بر خود را ویران می کند. و این درست همان نقطه پیروزی این رمان است: بوف کور نشان گر واقعیتی خارج از خود نیست، بلکه خود واقعیتی می شود و خود را به نمایش می گذارد. این همان سوبژکتیویته حاکم بر مدرنیته است. سوبژکتیویته ای که دیگر رمان های ایرانی از آن تهی، یا صاحب حداقل آن اند. تقابل های دوگانه ای همچون زندگی و مرگ، عشق و نفرت، زن اثیری و لکاته، حال و گذشته، و… که در بوف کور به وفور یافت می شوند نمایانگر شکافی هستند که ذهن میان جهان خود و جهان اشیاء برقرار کرده است. جهان بوف کور جهان یک دست و شسته رفته و فهم پذیر پیشامدرن نیست، بلکه جهانی است وهم آلود، دوگانه، و زشت، که پدیده ها نه آن گونه که به واقع هستند، بلکه آن گونه که به ذهن راوی می آیند نمودار می شوند.
این نشانه ها همگی حکایت از درک کاملا متفاوتی است که هدایت در مقام یک نویسنده مدرن از جهان خود داشت. بوف کور در ایران تنها ماند چون نه تنها مهم ترین نشانه های جهان سنتی و برزخی ایران معاصر را در خود داشت، بلکه این نشانه ها را بر مفاهیم، وضعیت ها، و روابطی بنیان نهاد که از اساس مدرن ، و متعلق به جهان و انسان مدرن بودند. به خاطر چنین شرایطی است که مدت هاست رمان بوف کور بهترین رمان ایرانی ست، و مدت هاست که انگشت دوم دست مان، برای شمارش بهترین رمان های ایرانی بلند نشده است.
:: ::
۲. رمان تاریخی در ادبیات معاصر:
بازتاب تحولات سیاسی و اجتماعی دورۀ پهلوی اول در رمانهای تاریخی و اجتماعی این دوره (۱۳۰۰ – ۱۳۲۰)* / پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
* اصل مقاله در فایل الصاقی
چکیده
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ نقطۀ آغاز حضور رضاخان در عرصۀ سیاسی کشور بود. حضوری که با فرماندهی قزاقها و وزارت جنگ آغاز شد و به تاجگذاری او در مقام سلطنت در ۱۳۰۴ منتهی شد و تا ۱۳۲۰ ادامه یافت. رضاشاه در این دوران بیستساله تلاش کرد با شکلدادن دولتی مرکزی و مقتدر و الگوبرداری از تحولات کشورهای اروپایی، بخشهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، قضایی، و آموزشی را اصلاح کند و از نو بسازد؛ تا چشماندازها و فرصتهای داخلی و بینالمللی تازهای برای ایران فراهم شود. اقدامات اصلاحی او در عرصههای مختلف آثار، نتایج، و واکنشهای متفاوتی را درپی داشت. یکی از راههای بررسی این پیامدها و واکنشها استفاده از متون و آثار چاپی این دوره در چهارچوب جامعهشناسی ادبیات است. در میان متون ادبی، رمان بهدلیل ساختار و ویژگیهای خاص خود اهمیت بیشتری دارد. پژوهش حاضر در پی آن است که به بررسی بازتاب اصلاحات سیاسی و اجتماعی رضاشاه در رمانهای اجتماعی۱۳۰۰ – ۱۳۲۰، با استفاده از چهارچوب نظری لوسین گلدمن، بپردازد. نتایج پژوهش نشان میدهد که در سالهای آغاز سلطنت و اجرای اصلاحات مورد نظر رضاشاه، به رمان و رماننویسی توجه بیشتری شد و با گذشت زمان و آشکارشدن نواقص و کاستیهای اصلاحات تقلیدی این دوره، ادبیات و نوع ادبی رمان به ابزاری برای انتقاد از وضعیت آن زمان تبدیل شد.
کلیدواژگان
رضاشاه؛ جامعهشناسی ادبیات؛ لوسین گلدمن؛ رمان اجتماعی؛ رمان تاریخی
مراجع
منابع
آبراهامیان، یرواند (۱۳۷۸). ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ کاظم فیروزمند، حسن شمسآوری، و محسن مدیر شانهچی، تهران: نشر مرکز.
آژند، یعقوب (۱۳۶۳). ادبیات نوین ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی، تهران: امیرکبیر.
بالایی، کریستف (۱۳۷۷). پیدایش رمان فارسی، ترجمۀ مهوش قویمی و نسرین دخت خطاط، تهران: معین.
بزرگ بیگدلی، سعید و حسینعلی قبادی (۱۳۷۹). «چشمانداز ادبیات معاصر و نظری بر کتاب از نیما تا روزگار ما»، فصلنامه نامۀ علوم انسانی، ش ۲، تابستان.
حسام، فرحناز (۱۳۸۲). دولت و نیروهای اجتماعی در عصر پهلوی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
سپانلو، محمدعلی (۱۳۷۴). نویسندگان پیشرو ایران (از مشروطیت تا ۱۳۵۰)، تهران: نگاه.
صادقی، فاطمه (۱۳۸۴). جنسیت، ناسیونالیسم و تجدد در ایران (دورۀ پهلوی اول)، تهران: قصیدهسرا.
طلوعی، وحید و محمد رضایی (۱۳۸۶). «ضرورت کاربست ساختارگرایی تکوینی در جامعهشناسی ادبیات جامعه»، فصلنامه جامعهشناسی ایران، دورۀ هشتم، ش ۳، پاییز.
عسگری حسنکلو، عسگر (۱۳۸۷). نقد اجتماعی رمان معاصر فارسی: با تأکید بر ده رمان برگزیده، تهران: فرزان روز.
علیاکبری، محمد (۱۳۸۴). تبارشناسی هویت جدید ایرانی (عصر قاجاریه و پهلوی اول)، تهران: علمی و فرهنگی.
غلام، محمد (۱۳۸۳). «جامعهشناسی رمان معاصر فارسی»، مجلۀ زبان و ادبیات دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تربیت معلم، ش ۴۵ و ۴۶.
فاضلی، نعمتا… (۱۳۷۴). «درآمدی بر جامعهشناسی هنر و ادبیات»، فصلنامۀ علوم اجتماعی (دانشگاه علامه طباطبائی)، ش ۷ و ۸ .
قائمی، فرزاد (۱۳۸۶). «ادبیات پلید شهری و داستان معاصر فارسی»، ادبیات فارسی (دانشگاه آزاد مشهد)، ش ۱۳.
قیصری، علی (۱۳۷۹). «بازتاب تجددخواهی و ناسیونالیسم در ادبیات آغاز دوران پهلوی ۱۳۰۰ – ۱۳۲۰»، ایراننامه، ش ۷۱.
کاتم، ریچارد (۱۳۷۱). ناسیونالیسم در ایران، ترجمۀ احمد تدین، تهران: کویر.
گلدمن، لوسین (۱۳۶۹). نقد تکوینی، ترجمۀ محمدتقی غیاثی، تهران: بزرگمهر.
گلدمن، لوسین (۱۳۷۱). جامعهشناسی ادبیات: دفاع از جامعهشناسی رمان، ترجمۀ محمدجعفر پوینده، تهران: هوش و ابتکار.
مردانی، مهوش (۱۳۸۳). «موانع رشد مدنیت در دورۀ رضاشاه»، فصلنامه تاریخپژوهی، س ۶، ش ۲۰.
موثقی، احمد (۱۳۸۴). «نوسازی و اصلاحات در ایران معاصر»، مجلۀ دانشکده حقوق و علوم سیاسی، ش ۶۹.
میرصادقی، جمال (۱۳۶۶). ادبیات داستانی: قصه، داستان کوتاه، رمان با نگاهی به داستاننویسی معاصر ایران، تهران: شفا.
میرعابدینی، حسن (۱۳۸۰). صد سال داستاننویسی ایران، ج ۱، تهران: نشر چشمه.
میلانی، عباس (۱۳۷۷). «ایرانشناسی در غرب: پیدایش رمان فارسی»، فصلنامه ایرانشناسی، س ۱۰، ش ۴.
والت، ماری (۱۳۸۲). «چندگانگی قرائت رمان: سازمان تفسیر اجتماعی»، ترجمۀ حسن چاوشیان، در دربارۀ رمان (مجموعه مقالات)، والتر بنیامین و دیگران، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
::
۳. نقدها و نظرها:
باز انتشار تهران مخوف؛ نخستین رمان اجتماعی ایر ان / همشهری آنلاین
تهران مخوف، رمانی دوجلدی که ازآن به عنوان نخستین رمان اجتماعی ایران یاد میشود، و مرتضیمشفق کاظمی آن را نوشته، بعد از سالها از سوی انتشارات امید فردا در یک مجلد به بازار کتاب عرضه شده است.
نویسنده کتاب تحصیلکرده دارالفنون بود و بعد از تحصیلات در آلمان و فرانسه در رشته حقوق و علوم سیاسی به تهران بازگشت و تا سطح معاونت وزارت خارجه هم ارتقاء یافت و در سالهای پایانی دهه پنجاه در سن ۷۸ سالگی در اثر یک تصادف درگذشت.
مشفق کاظمی در جوانی و میانسالی از نویسندگان مطبوعات ایران بود و کتاب تهران مخوف او ابتدا به صورت پاورقی در روزنامهستاره ایران منتشر شد و بعدها و در سالهای ۱۳۰۲ یا ۱۳۰۳ به صورت کتاب مستقل در دوجلد منتشر شد و در همان زمان انتشار خود با اقبال فراوانی روبرو شد.
به نوشته مجله رودکی«در سالهای ۱۳۰۳ و ۱۳۰۴، اولین رمان اجتماعی ایران،با تکیه بر اصول صحیح رماننویسی، با عنوان تهران مخوف توسط مرتضی مشفق کاظمی نوشته شد؛که با محور قرار دادن مسئله زن، به مفاسد درونی جامعه ایران در اواخر حکومت قاجار و اوایل پهلوی پرداخت. این اثر علیرغم نثر و ساختار ضعیف از لحاظ نگرش انتقادی- اجتماعیاش، تاثیر عمیقی بر روند رمان اجتماعی ایران داشت.»
مشفق کاظمی همانند بسیاری از رمانهای اجتماعی با توصیف فحشاء ، فساد سیاسی و اداری و ناامنی اجتماعی سال ها پس از مشروطیت،یاس عمومی ناشی از به نتیجه نرسیدن انقلاب رامنعکس میکند. معمولا فواحس و کارمندان مشخصترین تیپهای معرفی شده در رمانهای اجتماعی هستند. از نظر سیاسی ناآگاهی رهبران مشروطه و از نظر اجتماعی قرار گرفتن شاهزادگان و درباریان قاجار در راس امور جامعه و ادارات، زمینههای انحراف انقلاب مشروطه را فراهم نمود، به طوری که روابط پنهانی روسپیان با روسا جای اهلیت و شایستگی را گرفت و به تدریج زنان روسپی فرمانده مردانی شدند که خود در راس امور قرار داشتند.
این کتاب از سوی انتشارات ابنسینا هم منتشر شده بود و نویسنده در رمان عمدتا به دنبال تضاد بخشیدن به قهرمانان داستان است و طبیعی است که در این مسیر بیش از آنکه به علتهای وجودی چنین وضعیتی بپردازد به معلولها میپردازد.
رمان تهران مخوف در دوجلد با یک مقدمه درباره نویسنده و توصیف خلاصه داستان منتشر شده است. و در ادامه جلد اول رمان با عنوان«تهران مخوف» و جلد دوم آن با عنوان«یادگار یک شب» آمده است. حروفچینی دوباره و البته قرار دادن هر دوجلد کتاب در یک مجلد از ویژگیهای چاپ تازه این رمان به شمار میرود.
تهران مخوف(رمان): نویسنده: مرتضی مشفق کاظمی/ ناشر:انتشارات امید فردا،چاپ اول ۱۳۹۰،قیمت ۱۶۰۰۰ تومان، صفحه ۵۵۲ (۳۰۶+۲۴۶)
لینک مطلب:
http://hamshahrionline.ir/details/158130
::
اولین رمان های ایرانی، رمان طنز بوده اند / حوزه هنری سازمان تبلیغات
محمد علی علومی
داستان طنز، همان داستان است که به آن موضوعات پیچیدهتری هم اضافه میشود؛ یعنی در داستان طنز به جز رعایت اصول داستاننویسی مانند شخصیتپردازی، فضاسازی، تعلیق و… باید موقعیتهایی ایجاد شود که اگرچه لزومی ندارد به قول بیهقی «خنده فراخ» ایجاد کند، موجب انبساط درونی شود. این انبساط درونی، همان طنز است.
با توجه به این مطلب، داستان طنز بسیار پیچیدهتر از داستان معمولی است و به همین دلیل است که داستان طنزِ خوب کم است؛ حتی همه داستانهای طنزِ استاد بزرگی مانند چخوف نیز لزوماً داستانهای خوبی نیست و داستانهای طنز برگزیده او انگشتشمار است.
داستانهای طنز «خسرو شاهانی» در ادبیات داستانی معاصر، نمونههای بسیار موفقی از داستان طنز اجتماعی به شمار میآیند؛ به این دلیل که هم رویکرد اجتماعی دارند، هم استاد شاهانی، فرهنگ، باورها و اصطلاحات رایج میان مردم را بسیار خوب میشناخت و بیان میکرد و هم در ایجاد طنز موقعیت بسیار موفق بود؛ البته داستانهای موفق طنز ما منحصر به شاهانی نیست و در این عرصه، ما «منوچهر احترامی» را داریم که داستانهای کوتاه طنز خوبی با رویکرد فلسفی مینوشت یا «عمران صلاحی» که رمان طنز درخشانی به نام «موسیقی عطر گل سرخ» دارد؛ به عبارتی طنزپردازی ما در داستان و شعر به طور درخشانی در ادبیات معاصر و شروع داستاننویسی نوین تبلور داشته و باید توجه داشت، اولین رمانهای ایرانی، رمانهای طنز بودهاند؛ مانند «سرگذشت حاجیبابای اصفهانی» با ترجمه «میرزاحبیب اصفهانی» که یکی از رمانهای بسیار درخشان طنز است و اگر شرایط انتشار این رمان فراهم بود، قاعدتاً با چنین پیشینهای، طنز اجتماعی ما جهانی میشد.
در این رمان، وقتی نام میرزا حبیب اصفهانی میآید، با ترجمه زیبای او «جیمز موریه» (نویسنده کتاب) در حاشیه قرار میگیرد. بعدها «سیدمحمدعلی جمالزاده» همین رمان را با شرایط و نثر و زبان دوره خود تغییر داد که آن هم کار درخشانی است و این ترجمههای خوب کاملاً این رمان را ایرانی کرده است.
لینک مطلب:
http://www.artfest.ir/news/1272
::
اغلب نویسندگان ایرانی در دهه اخیر به سبک رمانهای دهه ۱۹۶۰ مینویسند / خبرگزاری مهر
حسین پاینده
حسین پاینده معتقد است، گرایش فعلی غالب در ژانر رمان در ایران، از حدود یک دهه پیش آغاز شده است و نویسندگانی که در این جریان فعالیت دارند، علاقهای وافر به طبعآزمایی در شیوههای داستاننویسی معاصر از خود نشان میدهند و مایلاند آثاری به سبک و سیاق رمانهای اروپایی و آمریکایی دهه ۱۹۶۰ به بعد بنویسند.
خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: حسین پاینده نویسنده، مترجم و منتقد ادبی در یادداشتی که با هدف ارائه چشماندازی از رمان ایرانی و با موضوع «گذشته، حال و آینده رمان ایرانی»، در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است، سه دوره تاریخی را برای این ژانر ادبی در ایران، در نظر میگیرد و معتقد است رمان در ایران، وارد چهارمین دوره خود شده است. این محقق معتقد است ویژگی برجسته این رمانها، بدعتگذاریهای متنوع فرمال در زمینه عناصر رمان، بهویژه پیرنگ و نحوه روایتگری، است. متن کامل این یادداشت در ادامه میآید:
رمان امروز ایران در چه وضعیتی است و سمت و سوی احتمالی پیشرفت آن چیست؟ پاسخ مقنع به این سؤال، مستلزم بازنگرشی بر سیر تحول تاریخی این ژانر در ایران و ارزیابی وضعِ کنونی آن است. در نوشته حاضر، با اشاره به برخی از خصیصهنماترین رمانهایی که از اواخر دهه ۱۲۸۰ تا میانه دهه ۱۳۸۰ در ایران نوشته شدهاند، استدلال میکنم که رمان ایرانی سه دوره تاریخی را پشت سر گذاشته و اکنون حدود یک دهه است که وارد چهارمین دوره تحول خود شده است. بخش پایانیِ این نوشتار، به جمعبندی و نتیجهگیری درباره آینده رمان در ایران اختصاص دارد.
نثر روایی عصر مشروطه در زیرمجموعه ادبیات غیرداستانی جا دارد
رمان در ایران پدیدهای وارداتی است که از زمان جنبش مشروطه نخستین نمونههای فارسیِ آن نوشته شدند. در متون ادبی کلاسیک ما، به سبب سیطره بلامنازع شعر بر ادبیات، نثر روایی عمدتاً به منظور نگارش سفرنامه به کار رفته است که در زیر مجموعه «ادبیات غیرداستانی» قرار میگیرد و نمونههای روایت را اساساً در ادبیات منظوم میتوان سراغ گرفت. از جمله پیامدهای جنبش مشروطه، آشنایی روشنفکران و ادیبان پیشگام ما با ادبیات غرب بود و نیز از همان زمان بود که رمان به پیکره متون ادبی ما وارد شد.
نخستین رمانهای ایرانی بیشتر صبغهای تاریخی داشتند و با تأثیرپذیری از ترجمههای فارسی رمانهای مشهور غربی (بهویژه رمانهای فرانسوی) نوشته شده بودند. یکی از اولین مترجمان رمانهای غربی، محمدطاهر میرزا بود که رمانهای بسیار پُرطرفدار الکساندر دوما را به فارسی ترجمه کرد. تحت تأثیر همین قبیل رمانها، محمدباقرمیرزا خسروی رمان سهقسمتی شمس و طغرا، ماری ونیزی و طغرل و همای (۱۲۸۷) را نوشت و شیخموسی کبودرآهنگی عشق و سلطنت و عبدالحسین صنعتیزاده دامگستران یا انتقامخواهان مزدک را در دو قسمت (در سالهای ۱۳۳۹ و ۱۳۴۴) منتشر کردند.
عامل دیگری که در پیدایش رمان ایرانی تأثیر گذاشت، انتشار مطبوعات آزاد پس از انقلاب مشروطه بود. در این روزنامهها و مجلات، داستانهای بلند به صورت پاورقی منتشر میشدند و خوانندگان فراوانی داشتند. ناصر نجمی، سیروس بهمن، رحیمزاده صفوی، حسینقلی مستعان، ابراهیم مدرسی و حسین مسرور شش نفر از نویسندگان این قبیل داستانهای مطول بودند که بویژه در دو مجله تهران مصور و ترقی با اقبال گسترده خوانندگان مواجه گردید.
رمان تاریخی باعث رشد ژانر رمان در ایران شد
نگارش رمان تاریخی زمینه رشد ژانر رمان را در ایران فراهم کرد. به مرور زمان و نوشته شدن رمانهای بیشتر، هم رماننویسی نویسندگان ما صناعتمندانهتر شد و هم اینکه کانون توجه ایشان از تاریخ به جامعه معاصر و مسائل آن معطوف گردید. بدین ترتیب، دومین دوره رمان ایران، یا دوره رمان اجتماعی، آغاز شد. در این دوره، رماننویسان ما بیش از کندوکاو در تاریخ و تلاش برای توصیف گذشته شکوهمند ایران، چندوچون روابط اجتماعی را مورد تفحّص قرار دادند و به بررسی مسائلی از این قبیل پرداختند: ساختار زندگی فئودالی در مناطق روستایی؛ روابط میانفردی در شهرها؛ و تنش بین باورهای سنتی و رفتارها و نگرشهای نوپدید. برخی از شاخصترین رمانهای اجتماعی این دوره را نویسندگانی مانند مرتضی مشفقکاظمی و محمد مسعود نوشتند. تهران مخوف نوشته مرتضی مشفقکاظمی، که در دو مجلّد در سال ۱۳۰۱ منتشر گردید، تصویری است از محیطی فسادپرور که به افراد نادان و نالایق میدان میدهد و آزادیخواهان و ترقیخواهان را سرکوب میکند.
رمانهای سهگانه تفریحات شب و در تلاش معاش و اشرف مخلوقات نوشته محمد مسعود، که به ترتیب در سالهای ۱۳۱۱ و ۱۳۱۲ و ۱۳۱۳ نوشته شد، ایضاً تصویری از فقر و بیماری و انحطاط و افسردگی کسانی به دست میدهد که به زعم نویسنده اکثریت جامعه ایران در آن برهه را تشکیل میدادند.
سنت نگارش رمان اجتماعی در ایران با راوی دانای کل و به اصطلاح «مداخلهگر» شروع شد که با دادن توضیحات زیاده از حد و نیز با ارزشداوریهای مکرر اخلاقی، چندان فضایی برای تفحّص یا تفکر خود خواننده باقی نمیگذاشت و از این حیث میتوان گفت که این رمانهای اولیه اجتماعی، از نظر صناعت و شیوه روایت یا از نظر ایجاد ساختاری گیرا و پیچیده، هنوز به پختگی لازم نائل نشده بودند.
اما رمان اجتماعی ایران در ادامه به آفرینش رمانهای ساختارمندتر و صناعتمندتر منجر گردید. از جمله این رمانهای تکنیکیتر، میتوان به این نمونهها اشاره کرد: مدیر مدرسه نوشته جلال آلاحمد که بررسی تیزبینانه و انتقادی برملاکننده از ناکارآمدی و فساد دستگاه آموزش و پرورش است؛ سنگ صبور نوشته صادق چوبک که در آن، به شیوه سیلان ذهن، روایتهایی از زندگی پُردرد و پُرفراز و نشیب چند شخصیت از طبقات میانی و پایین جامعه ارائه گردیده است که همگی قربانی اوضاع اجتماعی و باورهای خرافی و منحط هستند؛ سَووشون نوشته سیمین دانشور که نوعی بازخوانی انتقادی از رویدادهای تاریخی و اجتماعی در اوایل دهه ۱۳۲۰، یعنی زمان اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، است؛ و همسایهها نوشته احمد محمود که رویدادهای آن در اوایل دهه ۱۳۳۰ و مبارزات ملی شدن صنعت نفت میگذرد. در این رمان، محمود موفق میشود تصویری زنده و بسیار پُرکشش از زندگی اقشار فرودست جامعه به دست دهد و همزمان رشد فکری نوجوانی را نشان دهد که در ابتدا ناخواسته اما بعداً آگاهانه در جریان مبارزات سیاسی قرار میگیرد و شخصیتش تحول مییابد.
سانسور، رماننویسان ایرانی را به سمت نمادپردازی و اسطورهگرایی سوق داد
رمان اجتماعی ایران در این دوره از سانسور بینصیب نبود. بیتردید سانسور تأثیرات مخربی در رمان ایران باقی گذاشت زیرا تمامیت زیباییشناختی رمانها را مخدوش میکرد و دامنه آزادی نویسنده را در پرداختن به موضوعات خاصی محدود میساخت. اما شاید بتوان استدلال کرد که رماننویسان ما بر اثر سانسور، به سَمت نمادپردازی و اسطورهگرایی و توجه بیشتر به شکل (فرم) سوق داده شدند و این خود حرکتی خجسته بود زیرا به آفرینش آثاری منجر شد که از حیث نحوه بیان و صناعت، به مراتب پیچیدهتر و تأملانگیزتر از رمانهای قبل بودند. امکانناپذیر شدن نگارش آزادانه، خواهناخواه نویسنده را به روی آوردن به سمبل متمایل میکند. این تمایل، همراه با استفاده گستردهتر از اسطوره، نظام دلالت معنا را در رمان ایران پیچیدهتر کرد.
عامل دیگری که در صناعتمندتر شدن رمان ایران تأثیر گذاشت، رونق گرفتن ترجمه در دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ بود که باعث شد تا نمونههایی از آثار رماننویسان برجسته اروپایی (مانند کامو و سارتر) و آمریکایی (از قبیل همینگوی و فاکنر) در دسترس نویسندگان و خوانندگانِ رمان در ایران قرار بگیرد. این وضعیت هم محبوبیت این ژانر را در نزد مخاطبان ادبیات بیشتر کرد و هم اینکه الگوهای جدیدی از رماننویسی را در اختیار نویسندگان ایرانی قرار داد.
بر اثر این تحولات، سومین دوره رمان فارسی آغاز شد که دوره نوگرایی یا مدرنیسم است. میتوان گفت که در این دوره، رمان ایران بیش از هر چیز به درون خود معطوف گردید. اکنون تلاش برای بازنمایی رئالیستی واقعیت بیرون، امری ثانوی تلقی میشد و در عوض ایجاد ساختاری زیباییشناختی بر پایه زندگی روانی شخصیتها، بهویژه از راه نشان دادن انعکاس واقعیت در اذهان شخصیتها، وجه اصلی تلاش رماننویسان ما شد. در این دوره همچنین رماننویسان زن مانند سیمین دانشور، گلی ترقی، غزاله علیزاده و دیگران سهم بسزا و درخور توجهی از رمانهای منتشرشده را به خود اختصاص دادند.
شناخت گلشیری از رمان مدرن غربی، به صورت صناعتهای مدرنیستی در کارش انعکاس پیدا کرد
در میان رماننویسانی که در این دوره به رواج داستاننویسی به سبک و سیاق مدرن کمک بسزایی کردند، باید از هوشنگ گلشیری نام برد که ویژگیهای مدرنیسم در رمانهای غربی را میشناخت. این شناخت در مجموعهای از رمانهای او به صورت صناعتهای مدرنیستی انعکاس یافت، از جمله در شازده احتجاب و نیز در کریستین و کید. در این دوره، ابراهیم گلستان و تقی مدرسی و بهرام صادقی در زمره سایر رماننویسان برجستهای قرار دارند که به اعتلای رمان در مسیری مدرنیستی یاری رساندند.
متأخرترین گرایش در رمان ایرانی از حدود یک دهه پیش آغاز شده است. این رماننویسان علاقهای وافر به طبعآزمایی در شیوههای داستاننویسی معاصر از خود نشان میدهند و بهویژه مایلاند آثاری به سبک و سیاق رمانهای اروپایی و آمریکایی دهه ۱۹۶۰ به این سو بنویسند. به همین دلیل، نخستین نمونهها از رمانهای موسوم به پسامدرنیستی نیز در سالهای اخیر به قلم رماننویسان ایرانی داخل کشور و مقیم خارج از کشور نوشته شده است. وجه غالب این رمانها، بدعتگذاریهای متنوع شکلی (فرمال) در زمینه عناصر رمان، بهویژه پیرنگ و نحوه روایتگری، است. در اکثر این رمانها، نویسندگان نسل جدید کوشیدهاند تا مضامین پسامدرنی از قبیل بیزمانی و بیمکانی در وضعیتی بیسامان را در قالب شخصیتهایی پارانوئید و نیز در قالب پیرنگهایی به ظاهر چندپاره و نامنتظم بپرورانند. دو رمان آزاده خانم و نویسندهاش، نوشته رضا براهنی، و شب ممکن، نوشته محمدحسن شهسواری، نمونههای موفق رمان پسامدرن به زبان فارسی هستند که هر دو با اقبال خوبی از طرف خوانندگان و منتقدان در ایران روبهرو شدهاند.
افراط در پردازش شکلی و بهکارگیری صناعات جدید نباید رماننویس را از مضمون غافل کند
ایجاد تحول در شیوههای داستاننویسی، مستلزم آشنایی با فنون جدید و بهکارگیری آنها به طرزی بدیع و علاقهبرانگیز است. ناگفته پیداست که صرفاً آن رماننویسانی میتوانند به سبکوسیاق پسامدرن داستان بنویسند که با این فنون آشنا باشند و در بهکارگیری آن، خلاقیتی منحصر به فرد از خود نشان دهند. در عین حال، باید توجه داشت که افراط در پردازش شکلی رمان و بهکارگیری صناعات جدید در داستاننویسی، نباید رماننویسان ما را از توجه به مضمون غافل کند. پسامدرنیسم البته شیوهای کاملاً امروزین و متناسب با معضلات فرهنگی معاصر است و از این رو رمان پسامدرن قالب ادبی کارآمد و بیبدیلی برای پرداختن به حال و روز انسان زمانه ما است.
اگر تکنیکهای پسامدرن با قلم توانای نویسنده فرهنگشناس و پژوهشگر در خدمت کاوش درباره معضلات فرهنگی و اجتماعی جامعه امروز ما قرار گیرد، بیتردید پسامدرنیسم ابزاری بسیار ثمربخش برای اعتلای رمان ایرانی خواهد بود. گرایش به نگارش رمان پسامدرن را باید گرایشی خجسته و امیدبخش محسوب کرد زیرا سبکهایی از قبیل رئالیسم پیش از این، حد نهایی توانمندیهای خود را در آثار نوشتهشده در دوره رمان اجتماعی ایران نشان دادهاند. در دورههای قبلی رمان ایرانی، انبوهی از رمانهای رئالیستی در کشور ما منتشر شدهاند و ویژگیها و قابلیتهای این نوع رمان برای مخاطبان ایرانی کاملاً آشناست.
اکنون زمان آزمودن شیوههای نو و امروزین در داستاننویسی است، شیوههایی که هم امکان به مراتب بیشتری برای کاویدن پیچیدگیهای گوناگون زندگی معاصر پیشاروی نویسندگان ما قرار میدهد و هم اینکه جذابیتهای جدیدی برای این ژانر به وجود میآورد. توفیق بیشازپیش رمان ما در داخل کشور و یافتن مخاطبانی برای آن در جهان پویا و تحولجوی امروز که به مدد پدیدههای پسامدرنی از قبیل اینترنت به دهکدهای کوچک تبدیل شده، در گرو تثبیت حرکت رمان ایران در این سمتوسوی نو است.
لینک مطلب:
http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=1710105
پرونده اینترنتی «غلامحسین ساعدی» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/12156
پرونده اینترنتی «صادق هدایت» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/13007
پرونده اینترنتی «علی اکبر دهخدا» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/12654
پرونده اینترنتی «محمود دولت آبادی » در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/11907
پرونده اینترنتی «سیمین دانشور » در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/12800