پدیدارشناسی هوسرل سعی دارد تا ما را متوجه این نکته سازد که چیزها حضوری مستقل و خارج از انسان ندارند. در چنین نظامی، مفهوم واقعی چیزها تابع دریافتی است که ما در عمل ارتباط از آنها داریم. نظام پدیدارشناختی هوسرل در صدد است تا ما را متوجه «اصل چیزها» کند. و چنین امری با رجعت به آنچه که «جوهر» چیزها نامیده میشود به دست میآید. بدیهی است که در این حالت، نوع رابطه حسی- ادراکی که ما با چیزها برقرار میکنیم از اهمیت ویژهای برخوردار است. چرا که دریافت ما از آنها بدون پیششرط شناختی صورت میگیرد.
با توجه به همین دریافت حسی- ادراکی است که نشانهشناسی صورت گرا و ساختارگرا جای خود را به نوعی نشانه- معناشناسی وجودگرا و هستیمدار میدهد که دیگر نشانه را امری مکانیکی و تابع رابطهای متقابل بین دال و مدلول نمی داند. و بر این اساس، دیگر نشانهشناسی متکی به ذات خود نیست. چرا که دیدگاه پدیداری در مطالعات مربوط به نشانه سبب می گردد تا نشانه، نه آنگونه که هست، بلکه آنگونه که ما آن را دریافت می کنیم ، آنگونه که می تواند باشد و با توجه به موقعیت انسان در بافت پدیداری، معنا یابد. و ما چنین تحولی را مدیون آنچه که گرمس آن را نقصان «وجودی» معنا مینامد هستیم. جهت جبران این نقصان وجودی است که گفتمان به محل تجربه پدیداری و فوری گفتهپرداز از چیزها آنگونه که بر او تجلی مییابند، تبدیل میگردد.
نوشتههای مرتبط
در واقع، هدف اصلی ما از ارایه این مقاله، تبیین جایگاه پدیدارشناسی در مطالعات مربوط به نشانه و نقش آن در تحول نشانه شناسی کلاسیک به نشانه- معناشناسی سیال و حسی- ادراکی است.
واژگان کلیدی: نشانهشناسی، پدیدارشناسی، دریافت حسی- ادراکی، گفتمان، تجربه پدیداری
برای خواندن مقاله در زیر کلیک کنید:
پیوست اندازه
Microsoft Office document icon ۲۶۵۳.doc 172.5 KB