انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

دیگری سازی زن

هفته ی پیش، مقاله ی آموزنده ی آقای سمیعی مرا با شعر سپانلو به نام « خانم زمان» آشنا کرد. آن شعر را نخوانده بودم و در این نوشته نیز در باره ی آن سخنی ندارم. آنچه نظرم را جلب کرد، عنوان آن بود که حاکی از مؤنث دانستن و یا نمایاندن زمان بود. فهرستی از مفاهیم دیگر که با این روش از آن ها یاد می شود برایم تداعی شد: از خورشید خانم گرفته تا … استفاده از زن به مثابه محملی برای درک و معنا دادن به دنیا تازه نیست و قدمت آن، سخن از مقبولیت و عادی شدنش می کند؛ گویی حضورش در تخیل، به تنهایی دلیل محق و حتی لازم بودنش است. در دنیای مران ( و مردانه) ، این به چه معنی است؟

در زندگیِ مردان، زن هم به عنوان «دیگری» و هم «مادر»، «بازتاب» است. به گفته ی سیمون دو بووآر، مرد خود را هنجار دانسته و زن را«دیگری» که هم نزدیک است و هم دور. زن محملی است میانجی بین آنچه شناخته نیست و آنچه خواست شناختش هست. زن، با وجود « دیگر بودن»،‌ اولین میانجی است بین مرد و زندگی زیرا که مرد از زن زاده می شود و از طریق زن به زندگی پا می گذارد. زن اولین میانجی وی است برای شناخت و درک رابطه اش با خود، همنوعان، دوستان و با دنیا. بدین طریق، برای مردان، زن محملی می شود برای شناخت. این امر، بخصوص در شرایط مردسالارانه و مقام درجه دومی زن، تشدید می شود.

گروه های محروم از قدرت ، همچون اقلیت ها، به حاشیه رانده شده ها، مستعمرین و …. توانسته اند سرکوب گر خود را «دیگری» سازند. اما رابطه ی زنان با مردان ( که تاریخ شاهد قدر قدرتیشان بر زنان است) چنین نیست. زنان خود را «تز» و مرد را «دیگری» یا «آنتی تز» نکرده اند، تا به سنتز ( خود و شناخت) برسند. پژوهشی از این دید ازدوران مادر سالاری، پرسش های بسیاری را در باره ی شیوه ی شناخت زنان روشن می کند.

این تفاوت ناشی از چیست؟

می توان به آسانی، جنبه ای از تاریخ سیاسی ـ اقتصادی را برجسته ساخت و عدم دست رسی زنان به ابزار و روند تولید را دلیل بی قدرتی آنان دانست. این البته سهم بزرگی در به حاشیه کشاندن زنان و حبس شان به درون خانه ی خودشان داشته است. به علاوه تولید مثل نیز مشارکت اقتصادی اعظم زنان پنداشته شد و با وعده ی نسیه، بهشت را هم به زیر پایشان کشاندند. ولی به دلیلی پایه ای تر نظر کنیم: مثلا این که در حالی که فرزندان پسر، هویت خود را در تقابل با مادر شکل می دهند، دختران از طریق هماهنگی با مادر این کار به شناخت خود می رسند. در حالی که دختر و پسر، هر دو توسط زن ( مادر) تغذیه و پرورش می یابند، دختران، باید مانند مادرشان (زن)شوند ولی پسران، از مادر فاصله می گیرند تا مرد شوند. خودِ پسر از راه «تفاوت» با مادر شکل می گیرد. در راه مرد شدن، پسران را سرکوب همذات پنداری با مادر و در نتیجه گسستی لازم است که برای دختران ( تداوم مادران) نیست. لزوم این امر از نظر جنسیتی و جنسی بسیار روشن است. دختران نیز محتاج جدایی از مادران، بر%D(?ی رشد هویت خود هستند ولی در مورد دختران قاعده تداوم است و نه گسست. مادر برای دختر همان طور «دیگری» نیست که برای پسر است. بنا بر این می توان تصور کرد که «دیگری ساختن کامل / مطلق » لازمه ی روند شکل گیری هویت پسران است و نه دختران. برای پسران و در نتیجه مردان، دیگری ساختن عادی و لازم است اما برای دحتران و زنان نه به آن اندازه و یا شاید «دیگری سازی» دختران « به نوعی دیگر» است. برای زنان، دیگری سازی لازم نیست مقابله ای و «نفی دیگری» باشد. نتیجه آن که رابطه ی زنان با محیط خود به راحتی می تواند در جهت ایجاد تکثر نوع رابطه باشد و آزادی خود را در تنفس درچنین فضایی دیدن. شناخت خود و دیگری برای دختران از طریق مرتبط بودن/شدن و همذات پنداری با دیگری رخ می دهد. و این از مهمترین ویژگی ها و از نتایج مقبول و مورد انتظارِ مادر شدن است.

به نظر می رسد که تحکیم و تداوم این روند ناشی از آن باشد که از یک طرف، پسران /مردان محتاج ابزاری و دیگری کردن مادران/ زنان در راه شناخت اند و از طرف دیگر دختران/ مادران چنین نیازی ندارند؛. این الگوی برخورد و شناخت از راه «دیگری کردن کامل/مطلق»، اغلب عادت و طبیعت ثانوی شده و بر سایر روابط مردان با جامعه و طبیعت نیز سایه می افکند.

دیگری کردن زنان همیشه همراه با پست شمردن آشکار آن ها نیست. مگر نه آن که عدالت، آزادی، زمین، خورشید، گل و …. حتی در بخش بزرگی از ادبیات امروز، مؤنث پنداشته می شوند و این حتی در زبان هایی که واژه ها/ مفاهیم بری از جنسیت اند نیز صادق است. این امر به چه نیازی پاسخ می دهد؟ البته این پرسش به معنای ارزیابی فقط مثبت مؤنث نیست و شاهد این ادعا، پیشینه ی تخیل و پنداشت نوشته ی بشر است که زن را یا فرشته خواسته است یا روسپی. القابی مانند عفریته، لکاته، عجوزه، و … نیز، کم در مورد زنان استفاده نشده اند.

پرورش فرزند امری بس خطیر است، بخصوص فرزند مذکر برای مادران. چگونه پسرانمان را پرورش دهیم تا تنش جنسیتی که در بالا ذکر شد در روحشان دایمی و در نتیجه برایشان عادی نشود؟ چه در آن صورت، هزینه اش را زنان مخاطبشان در طی زندگی، خواهند پرداخت. چگونه دخترانمان را بار آوریم تا در جایگاه مادر، این تنش را بازشناخته و به پسرانشان بیاموزند تا با آن در میدان عقل روبرو شده و با آن کنار بیایند.

حال که از «دیگری کردن» چاره نیست، « دیگری» را از حقوق انسانی بری نکنیم و درک کنیم تا چه اندازه لازمه ی زندگی اند.

تا کی در به همین پاشنه بچرخد ؟

*********

مطلب بخشی از کتابی است که به زودی از طرف انتشارات انسان شناسی و فرهنگ منتشر خواهد شد. نقل قول و هر گونه انتشار این مطلب بدون اجازه کتبی و رسمی موسسه انسان شسی و فرهنگ ممنوع و قابل پیگرد قانونی است. متن منتشر شده برای جلوگیری از تقلب های احتمالی فاقد منابع
درونی بوده و بخش هایی از متن اصلی در آن خذف شده است یا بدون آنکه به اثر خدشه ای وارد شود تغییر کرده اند. متن نهایی و کامل در شکل کتاب منتشر خواهد شد.