نشست یک صد و شصت و یک یکشنبههای انسانشناسی و فرهنگ
با همکاری اداره کل مطالعات اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران
یکشنبه ۵ اسفند ۹۷ ساعت ۱۶ الی ۱۹
پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
موضوع: آیینهای دینی و شهر تهران
عنوان: دینداری در فضاهای شهر تهران
نوشتههای مرتبط
سخنران: دکتر جبار رحمانی
(عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی و عضو شورای مرکزی انسان شناسی و فرهنگ)
به نام خدا، خوشحالم در خدمت شما هستم و خیلی خوشحالتر که در جمع انسانشناسی و فرهنگ حضور دارم. موضوع دین و شهر یک موضوع مهم است و در اشکال مختلف هم در ایران مطرح میشود. موضوع من هم در حوزه شهر و دین است و یک ایده استدلالی ضمنی دارم که چگونه یک منطق شهری و یک نهاد خاص تصویر ما را از دین در ایران شکل میدهد.
یکی از ویژگیهای شهر این است که تنوع ایجاد میکند. به عبارت دیگر میدانهای تولید فرهنگی به اشکال مختلف در آن متکثر میشوند و شهرها هستند که امکان تکثر فرمها و یا صورتبندیها یا سبکهای دینداری را برای مردم فراهم میکنند. ما با تنوع دین و پیچیده شدن الهیات دین و حتی ظریف شدن و ظریف سازی عقاید دینی و آیینهای دینی در شهرها مواجه هستیم. یک نوع، سادگی نمیگویم به مفهوم بدوی، بلکه به معنای آداب مندی و تشریفات کمتر در دینداری روستایی و عشایری وجود دارد که ما کمتر در شهر با آن مواجه هستیم. و در عین حال، این را هم باید بپذیریم که در منطقه ای مثل ایران، که شهرها حاصل تراکم جمعیتهای مهاجر هستند بالاخص در این چند دهه اخیر که شهرنشینی به شکل غالب سکونت تبدیل شده است، ما با لایهبندیهای مختلف جماعتهای دینی مواجه هستیم. ما در این محفل قبلا چند نشست در مورد دین عشایری یا دین روستایی و این فرمهای دینداری داشتیم که به هرحال در لایههای مختلف زندگی شهری خودشان را نشان میدهند و باز ارجاع میدهم به آن فیلم مستند که اگر با دقت نگاه کنید سرنخهای تداوم یا استمراری در حیات دینی هست که ما خیلی در تصویرهای رسمی دینی در ایران نمیبینیم. در حال حاضر شهر ری شاید خیلی دور باشد اما حسینیه سادات اخوی که در خیابان شهدا، نزدیک میدان حسین هست مربوط به دوره قاجار و فوق العاده است.در همه اینها تداوم هایی از فرم های سنتی و قبلی در فرم های جدید آیین ها و فضاهای آیینی را می توان دید
در نهایت باید این را بپذیریم که شهر یک مکانیسمهایی در زندگی اجتماعی خود دارد که این را دقیقا در دینداریها نشان میدهد. من در این جلسه خیلی به این موضوعات نمیپردازم، به سرغ بحث اصلی می روم: مسئله شهر و پرسش از سنجش دینداری. زیرا نکتهای که در ایران در چند سال اخیر خیلی با آن مواجه هستیم، مسئله سنجش دینداری است. منظور این است که سیستمهای رسمی و نهادهای دینی مستقمر در شهر در ایران تلاش کردند دریابند که دینداری در چه وضعیتی است. اتفاقا این پرسمان دقیقا پرسمان نهادهای دینی است که نهادهای شهری هستند و دغدغههای آن کنترل یا هدایت یا مهار جریانهای دینی در شهر هست. و از این جهت به این موضوع می پردازم که چگونه یک نهاد شهری دینی و معمولا همحکومتی، بازنماییهای دین را به دست میگیرد. شاید لازم است یک نکته مقدماتی بگویم که اصولاً پرسش از اینکه سنجش دینداری پرسش از سنجش دینداری یک پرسش نهادی و حاکمیتی است. وقتی نهادهای دینی در یک جامعه در موقعیت حاکم هستند بعد از یک مدت این مساله مدیریتی و حاکمیتی را ایجاد میکنند که مسئله دینداری در چه وضعیتی است و به چه سمتی میرود. و به عبارتی مسئلهشان این است که اکنون ما استانداردی که برای سعادت دینی مردم تعریف میکنیم، جامعه به سمت آن میرود یا نه؟
از این منظر میزان دستیابی مردم به شاخص ها و معیارهای تعریف شدن توسط نهادهای دینی شهری مساله اصلی برای سنجش و ارزیابی حکمرانی دینی در قدرتهای دینی است. یعنی پرابلماتیک در یک طیف نمره دهی از صفر تا صد تعریف می شود که می توان آن را یک شاخص عمودی دانست: یعنی دینداری کم شده یا زیاد؟ همیشه دقت کنید میخواهند نشان دهند که شاخص های دینداری زیاد شده، یا فلان بعد و شاخص دینداری کم شده. در این معیارهای بالا ، پایین، یک رابطه عمودی وجود دارد که در پس این نوع نگاه به فهم دینداری در شهر، یک دغدغه مهندسی فرهنگی یا سیاستگذاری هم هست. چون وقتی ما بیاییم نشان دهیم که دینداری کم شده، باید دستگاه عریض و طویلی هم ایجاد کنیم که اکنون باید چه کار کنیم و چه فاکتورهایی را باید ارتقاء دهیم. این دستگاه ها که کار و رسالتشان ترویج و توزیع و گسترش دینداری در جامعه است باید آگاهی دینی را افزایش دهند و فضاها را درست کنند. در اقتصاد سیاسی هم به دنبال آن با معماریهای بزرگی، معماریهای دینی را خواهیم داشت. شهر زیارتی که آقای دکتر هم به آن اشاره کرد، منجر به ایده توسعه حرم میشود. همان طور که میبینید این زنجیره تولید به شکل دائم خودش را بازتولید میکند. و آن پرسش کمیت و افزایش در نهایت در یک جای دیگر خودش را متناظر با مجموعه از نهادهای وابسته و مرتبط بدان و مقولههای سیاستگذاری را بسط میدهد. پس تا اینجای بحث دو نکته را باید مد نظر داشت، یکی اینکه پرسش از سنجش دینداری سوال نهادهای قدرت و حاکمیت است و دوم آنکه این سوال در یک منطق عمودی کم یا زیاد (بالا و پایین و بصورت کمی) تعریف میشود.
نکته سوم بحث دغدغههای سیاستگذاری است که منجر میشود به رنجیزه ای بیپایان از نهادسازی و مهندسی فرهنگی و ایجاد تشکیلات هایی برای مهندسی فرهنگی و تامین بودجه های مرتبط با این اهداف مقدس.
نکته چهارم این است که هماکنون میخواهیم دینداری را بسنجند، چگونه میسنجند؟ با چه الگویی با چه خط کشی؟ این خط کش در این بحث مسئله اصلی است. خط کش اصلی که در اینجا وجود دارد خط کش دینداری رسمی و حاکمیتی است که در ایران فعلا حاکمیتی است.همین الگوی رسمی دینداری است که خط کش یا معیار ما در سنجش دینداری میشود.
نکته پنجم بر هیمن اساس ایجاد میشود، اینکه برای سیاستگذاری هم باید به همین مقیاس و موقعیت افزایش و حرکت به سمت صد در صد شدن برسیم، به همین دلیل وقتی ما میخواهیم سنجش کنیم برای مثال به این توجه می کنیم که میزان نماز جماعت کم شده، ناگهان دستور می دهیم که شهرداری لطفا مسجد بساز. همهی این اقدامات تبعات خودش را دارد. حتی در آسیبشناسی فقر هم به همین استناد داده میشود. یعنی ما میبینیم که مردم به این شاخصهای دینداری رسمی کم گرایش دارند، که در نتیجه ما این آسیبها را داریم، دینداری کم شده یا گرایش به دین کاهش یافته، درنتیجه آسیبشناسی را این گونه تبیینش میکنند و از همین منطق هم استراتژی های مواجهه و حل مساله را استخراج میکنند و به سمت جلو میروند.
در پس این دینداری در حال حاضر در جهان کنونی، مسئله سکورلاییسم مطرح هست. چون آن سوی کاهش، مسئله سکولار شدن مطرح میشود، یعنی شما از سمت دینداری کامل به سمت صفر میروید. نقطه صفر یعنی جای بیدینی. یعنی حالت صفر و یک است. در این منطق کاهش و افزایش، مساله خوب و بد نیز تعیف میشود. افزایش خوب است و کاهش بد. به عبارت دیگر هرچند در ظاهر این منطق اندکی به نظر میرسد که خنثی و فارغ از ارزش است، اما عمیقا در بطن خودش ارزشگذاری میکند و قضاوت هنجاری دارد: افزایش ها خوبند و کاهش ها بد. افزایش های به سمت دیندار شدن هستند و کاهش ها به سمت بی دین شدن و کفر و شیطان و شر. مسئله اصلی ضمنی در این پرسمان، مواجهه با موقعیت بی دینی است و لذا سکولاریسم برجسته میشود و به یک تعبیری در پس این سنجشها دائم دارند نشان میدهند که مراقب هستند خطر سکولاریسم که در تعبیری عامیانه آن را بی دینی تعریف میکنند، زیاد پیش نیاید و میخواهند نشان دهند که ما سکولار نشدیم و مواجهه یا به عبارت بهرت جنگ ضمنی و بی سر و صدایی با این مسئله سکولاریسم هم در پس اینها وجود دارد. در عمل، یک دغدغه علمی در پس آن نیست، آن دغدغه کاملا ایدئولوژیک است که آیا جامعه سکولار میشود یا نمیشود؟ چون دائم نشان میدهند که جامعه اتفاقا دیندار است.
نکته ششم، در این فضای سنجش دینداری که از نهادهای شهری حاکمیتی برمیآید، اصولا تصویر دین، تصویر پیمایشی میشود، یعنی ما جدولهای آماری از دین خواهیم داشت. یعنی اصولا همین کاهش و افزایش در نمودارها، یعنی دین به امری نموداری تقلیل پیدا میکند و آن چیزی که این وسط اتوماتیک حذف یا حاشیهای میشود یا حتی سرکوب میشود یکی اینکه پژوهشهای حرفهای دانشگاهی چه میشوند و به چه سمتی میروند. به اینها خیلی بها داده نمیشود چون تمام پژوهشهای برجسته میشوند که در همین پرسمان سنجش دینداری دغدغههای نهادهای حاکمیتی و رسمی باشند. دینداری عامه معمولاً به اشکال مختلف توسط روشنفکرهای امروزی چه رسمی چه غیررسمی تحقیر میشود و درنتیجه این هم از پژوهشها کنار میرود و اقلیتهای غیررسمی و رسمی دیگر به صورت اتوماتیک از اولویتها خارج میشوند معمولا در حاشیه پژوهشها، قرار میگیرند. شما که نگاه میکنید میبینید که اتفاقی که در این سه چهار دهه اخیر افتاده این است که اصولا گفتمان رسمی علی رغم همه این چیزها که میگوییم که ممکن است ناکام بوده باشد توانسته الگوی خودش را در تمام حداقل سنجشها نشان بدهد که در جامعه بسط پیدا کرده است. یعنی الگوی دینداری رسمی را که نگاه میکنیم اتفاقا نشان میدهد که جامعه به شدت دینی است. این چه قدر درست است یا نه، بعدا به آن میپردازیم. این حاصل همه این پیمایشها است. پیمایش دینداری ایرانیان توسط سازمان تبلیغات، پیمایش تدین اسلامی ایرانیان سال ۹۳ مرکز ایسپا، و پیمایش ملی ارزشها و نگرشهای ۹۴ ، موج سوم آن پیمایشهایی است که من به آنها رجوع کردم تا ببینم اوضاع دینداری ما ایرانیها چگونه است و به چه سمتی می رود. و یک پیمایش قرآنی هم هست که من به آن اشاره میکنم نکتهای که میخواهم به آن اشاره کنم که اتفاقا یک تصویر آشفتهای ما داریم، این تصویر معمولا بد خوانده میشود. من این بار میخواهم از انتها بخوانم. همیشه به ما میگویند به عنوان نمونه چند درصد مردم دیندار هستند چند درصد مردم به عنوان نمونه عقاید فلان دارند.
من میخواهم از آن طرف یا به عبارت دیگر از انتهای جدول این آمارها را بخوانم. این جدول، یک کف در مقابل سقف هم دارد. در آمارهای ما، یک درصد آدمها در ایران در خانوادههای مطلقا غیرمذهبی بزرگ شدند. یعنی آن چیزی که پیمایشها نشان میدهد. البته این یک درصد در برخی از پیمایشها تا ۵ درصد هم میرود. پیمایش حیات قرآنی در شهر تهران را نگاه کنید تا ۵ درصد است. ولی ۵ درصد آدمها در خانوادههایی هستند که فضای مذهبی ندارند. ولی میانگین را نگاه کنید عمده وجه غالب همان یک درصد هست. دو و یک دهم درصد زنان هیچ وقت نماز نخوانده اند. یعنی دو و یک دهم درصد و ۵/۴ درصد مردها هم هستند که هیچ وقت نماز نخوانده اند. این آن سر را ببینید بهتر متوجه میشوید که جامعه چه قدر مذهبی هست و چه جوری هست. حتی در شاخصهای تجربه دینی، ۳/۱ درصد آدمها گفتند که هیچگاه ترس از خدا نداشته اند. ۵/۱ درصد آدمها گفتند که هیچگاه حس توبه و طلب بخشش از خدا نداشته اند. ۳/۶ دهم درصد آدمها منکر وجود حس تنبیه از جانب خدا شده اند. ۱/۱ دهم درصد حس نزدیکی با خدا را در زندگی هیچ گاه تجربه نکرده اند. ۷ درصد آدمها گفتند که حضور خدا را در زندگی هیچگاه حس نکرده اند. و ۱/۲ درصد گفتند که وقتی گناه میکنند حس بدی را تجربه نکرده اند. اینها در حوزه تجربه دینی هستند. در مجموع، طبق همین مقیاس بحث تجربه دینی، ۷ درصد آدمها تجربه دینیشان خیلی اندک بوده چون معمولا در برخی پیمایش ها نقطه صقر عملا وجود ندارد. لذا از خیلی کم طیف پلکانی شروع می شود. در شاخص عواطق دینی هم ۵/۱ درصد آدمها عواطف و القاء دینی شان کم و خیلی کم بوده یعنی ۵/۹۸ دهم درصد آدمها عواطف دینیشان زیاد و خیلی زیاد و متوسط رو به بالا بوده است. در بخش اعتقادات دینی گفتم که در برخی پیمایش ها ۷/۰ درصد آدمها اعتقادی به خدا ندارند. ۴/۱ دهم درصد آدمها اعتقادی به نبوت ندارند. ۶/۵ دهم درصد آدمها اعتقادی به وجود شیطان ندارند. ۵/۱ درصد آدمها اعتقادی به عدالت خداوند ندارند. ۳ درصد آدمها اعتقادی به بهشت و جهنم ندارند. ۶/۳ دهم درصد آدمها اعتقادی به حسابرسی روز قیامت ندارند. در جمعبندی نهایی مقیاس اعتقادی، یک درصد آدمها اعتقاداتشان کم و خیلی کم بوده یعنی بیش از ۹۹ درصد اعتقاد آدمها تا حدودی تا خیلی زیاد متغیر بوده. نکته اصلی که وجود دارد ببینید این مولفهها نشان میدهد که تقریبا یک درصد آدمها فاقد عقاید دینی و ۷ درصد آدمها فاقد تجربه دینی و ۵/۱ درصد آدمها فاقد عواطف دینی بودند. شما نگاه کنید که بالای ۹۸ درصد ۹۹ درصد آدمها همچنان بالاخره یک ریشه دینی در زندگیشان داشتند و یک بخشی از آن وجود دارد.
نکته این است که اکنون با این آمارها چگونه میتوانیم توضیح دهیم که دینداری دارد کم میشود یا زیاد میشود؟ میشود یک توضیحات آماری برای آن داد ولی من میخواهم بگویم اتفاقاً مسئله اصلی این است که وقتی همه آدمها دین دارند اینجاست که چگونه ما می خواهیم پرسش از کیفیت یا پرسش از کاهش یا افزایش داشته باشیم. چگونه میشود این را تعیین کرد. این چیزی است که معمولا پیمایشها برای آن استدلالی ندارند و مفروض میگیرند در سطحی که بالا باشد دینداری بهتر است. یک درصد چیز مهم نیست. ولی این میزان بالای دینداری را نگاه کنید. اکنون میآییم سر اخلاقیات. در اخلاق دینی، ایرانیها به طور خاص ، عمومیترش کنیم ۴۳ درصد گفتند که گاه اخلاق متظاهرانهای داشتند ۵/۴۳ درصد گاهی دروغ میگویند نزدیک ۴/۳۹ دهم درصد گاهی غیبت میکنند ۲۱ درصد گاهی تهمت میزنند، و تقریبا ۱/۹ درصد آدمها تمایل کم و خیلی کم پایبندی به اخلاق دینی داشتند. یعنی یک دفعه از آن ۹۸-۹۹ میآییم زیر ۶۰، یعنی حول و حوش ۵۰-۶۰ درصد هست که اخلاقیات در آن رعایت میشود. ولی یک مفروضی همیشه در تصویر دین ما در جامعه ایرانی بالاخره جامعه شهری عمل میکند اینکه این شکاف به چه معناست و از کجا پدیدار شده است و چگونه باید آن را توضیح داد. ولی به هرحال در این پیمایش ها به طور ضمنی یک جایی امر دینی وجهه اخلاقی و عملی در زندگی مردم پیدا میکند و یعنی اخلاق امر دینی میشود. وقتی اخلاق کم است یعنی دینداری کم است؛ پس نتیجه سیاستگذاران این میشود که ما باید نهادهای زیادی را تولید کنیم که دینداری را بالا ببرند تا اخلاق مسئلهاش حل شود. یعنی بحرانهای اخلاقی مستلزم بسط و توسعه یا ارتقاء دینداری هستند ولی یک نکتهای که باز این پیمایشها در ایران هیچ وقت لحاظ نکردند این است که ما یک ذهنیت دینی داریم و یک زندگی دینی. شاید همه ما در عمل وقتی از الهیات بپرسیم همه ما الهی دانهای خیلی خوبی باشیم خدا را توضیح دهیم اعتقادات را توضیح دهیم به هرحال در یک جامعه مذهبی رشد پیدا کردیم. اتفاقا منابعی هم هست در بحثهای علوم شناختی در حوزه شناخت و دین، نشان میدهند که وقتی شما با ایده خدا تربیت شده و بزرگ میشوید این ذهن دیگر این مفهوم را تا آخر خواهد داشت به این سادگی نمیتواند آن را کنار بگذارد. ولی به هرحال بحث بر سر این است که این شکاف بین ذهنیت دینی و زندگی دینی چیزی است که در این پیمایشها هیچ وقت سنجیده نمیشود. ولی در عمل به طور ضمنی دارد نشان میدهد. چون وقتی از ذهنیتهای دینی آدمها میپرسید درصدها میروند ۹۸-۹۹ ولی از زندگی دینی آنها هم اکنون در همین اشل میپرسیم به زیر ۶۰ کاهش پیدا می کند، حول و حوش ۵۵-۶۰ درصد یعنی یک فاصله تقریبا ۳۰-۴۰ درصدی این وسط ایجاد میشود. این آن چیزی است که ما در پیمایشهای دینیمان معمولا پاسخی برای آن نداریم، و درنتیجه به عبارتی ما دچار یک نوع تناقض در این میان میشویم. و اتفاقا بعد که ادامه بدهیم در سایر گزینهها این تناقضها خودش را بازتولید میکند، در بحث مناسک دینی، اینجا که در عمل به زندگی دینی واقعی مراجعه میکنیم این درصد دائم پایین میآید. اعتقاداتشان را توجه کردید که بالا بود، به عنوان نمونه ۲۱ درصد آدمها مطلقا در نماز جماعت شرکت نمیکنند. نزدیک ۵ درصد آدمها مطلقا زیارت نمیروند ۴۱ درصد آدمها مطلقا در نماز جمعه شرکت نمیکنند. ۲۵ درصد از آنها مطلقا در جلسات قرآن شرکت نمیکنند. ۱۲ درصد آدمها مطلقا در شبهای احیاء شرکت نمیکنند، ۲۱ درصد آدمها مطلقا در برنامههای مسجد شرکت نمیکنند. ۷۰ درصد آدمها مطلقا در اعتکاف شرکت نمیکنند. ۱۳ درصد آدمها مطلقا در جلسات دعا شرکت نمیکنند، و در مجموع ۱/۹ دهم درصد آدمها مطلقا در مناسک جمعی شرکت نمیکنند، یعنی ما اتفاقا وقتی میآییم به سمت مناسکهای فردی، میزان مطلق شرکت نکردن بیشتر در مناسک جمعی کمتر میشود. یا به عبارتی عدم مشارکت در مناسک فردی خیلی بیشتر از عدم مشارکت در مناسک جمعی است.
برخی دیگر از این این شاخص ها اینگونه اند که ۷/۳ درصد آدمها نماز نمیخوانند، ۴ درصد روزه نمیگیرند. ۶/۱ دهم درصد غسل نمیکنند. ۴ درصد هیچ وقت فطریه نمیدهند. ۸ درصد هیچ وقت امر و نهی از منکر نمیکنند. ۱۹ درصد هیچ وقت خمس و زکات نمیدهند. ببینید شما هر چه قدر اتفاقا میآیید به سمت یک سری آیینها، آمارها دارد بالا پایین میشود. آیینهای فردی میزان عدم مشارکتش بیشتر است، آیینهای جمعی، برعکس، میزان مشارکت درانها نسبت به آیین های فردی بیشتر است. اتفاقا یک تناقضی در آن وجود دارد. ببینید ۵/۲۲ درصد آدمها نماز مستحبی نمیخوانند، ۱۸ درصد آدمها قرآن نمیخوانند. ۵۲ درصد آدمها نماز شب نمیخوانند. اتفاقا این را آن طرفش را نگاه کنید نشان میدهد که هر روز جامعه ما با یک جامعه دیندار مواجه هستیم. نکتهای که در این پیمایشها هست، آنجاهایی که آیینهایی به مشروعیت حکومت دامن میزند، و منبعی برای تولید مشروعیت برای حاکمیت هستند، اتفاقا حساس است. آنجا معمولا مثل نماز جمعه مثل مسجد، یک تغییری را دارید میبینید وقتی اتفاقا این شاخصها را نگاه میکنید میگویند دینداری کم شده اتفاقا دقیقا از یک جهت دیگر که نگاه میکنید شاخصهای مناسک غیرحکومتی مثل عزاداری و دعا و اینها که خیلی نمیشود آن را به امر حکومتی تقلیل داد ، میزانش رو به افزایش است. به عبارتی نکته اصلی این است که وقتی دادهها میخواهند خوانش شوند خیلی جهت دارد. چون مردم به مسجد کمتر میروند نماز جماعت و نماز جمعه کمتر میروند میگویند ای وای دینداری کم شد. در صورتی که هیچ کس به آن طرف نگاه نمیکند که میزان مشارکت مردم در مناسکهای جمعی مثل دعا، مثل عزاداریها و زیارتها و سفرهها (البته سفره های نذری در بحث زنان بطور خاص مطرح هستند) عموماً اینها دارد زیاد می شود. به عبارتی ما از یک طرف آمارها یی داریم که در عمل بیشتر صامت هستند یا سخن گوی واقعیت، اما با این وجود در نگاه اول در همین آمارها از منظر ذهنیت دینی میبینیم که جامعه همچنان ذهنیت دینی خیلی بالایی دارد. در تغییراتی که در آمارها در دوره های مختلف در برخی شاخص ها میبینیم در جایی است که مربوط به حاکمیت و نهادهای حکومتی است که درآنها آمارها پایین است و از یک جاهایی که میشود گفت لزوما حکومتی نیست آمارها و درصد حضور آن شاخص ها در میان مردم بیشتر میشود. این گفتمانهای رسمی که ما در پیمایشهای دینداری در ایران داریم دقیقا در کنار خودش دارد یک مجموعه نامریی از الگوهای دینداری و فهم دینداری در جامعه را ایجاد میکند که الگوهای یک دین نهاد رسمی و حاکمیتی را تبلیغ میکند. این دینداری را به عنوان لنز اصلی فهم دینداری در جامعه ما در حیات شهری ما حتی در حیات روستایی ما دارد قالب میکند. این لنز و الگوهای حاکم برای فهم دنیداری که از یکسو شهری است و از سوی دیگر در حال حاضر حاکمیتی شده است، و براساس همان هم توضیح میدهد که اکنون دینداری کم شد و بعد براساس آن هم میآید سیاستگذاری میکند دستگاه عریض و طویل ایجاد می شوند.
این تلقی آرمانی از اینکه ما هرچه قدر به سمت صد برویم، نه یک واقعیت، بلکه یک ایدئولوژی است که بیش از آنکه پیامد فهم وقاعیت داشته باشد، پیامدهای مهندسی برای نهادهای حاکمیتی دارد. اتفاقا چیزی که دادههای انسانشناسی هیچ زمان آن را تایید نمیکند، آنست اصولاً دینداری هیچ وقت صد نمیشود. یعنی به جز مردان خدا که آنها نادر و استثناء هستند آنها را کنار بگذارید، قاعدهاش این است که دینداری همیشه پایین است ولی نکته آن این است که اصولا این تلقی که ما باید به سمت صد برویم به سمت بالا برویم یک چیزی است که در پیمایشهای دینداری مضمر است و از این منظر معمولا بهترین مدلی که میشود در زندگی روزمره ما دینداری را با آن بفهمیم و با آن سنجیده شود همین الگوی رساله عملیه است. این رساله های عملیه هستند که مبنای سنجش دینداری و ارزیابی آن و حتی آسیب شناسی دینداری در جامعه و در نهایت سیاستگذاری و برنامه ریزی و نهادسازی برای آن میشود. اتفاقا نکته اصلی که وجود دارد این پیمایشها معمولا اینگونه خوانش نمیشود که یک سری درصدهایی که در دههی اول انقلاب بالا بوده ، زیر اگر در سیر پیمایشها توجه کنید که برخی موارد در آن دوره خیلی بالا بوده تب انقلاب بوده ولی امروزه آن شاخص ها رو به پایین است. و این موارد را به عنوان کاهش دینداری، یک نوع آسیبشناسی تلقی میکنند. که به یک تعبیری میشود اینها را نرمال شدن دینداری دانست. مسئلهای که وجود دارد این است که اگر ما بخواهیم یک تصویر از دینداری در حیات شهری داشته باشیم، یک جوری لازم است از این قالبها بیرون بیاییم. شما اگر در پیمایشهای دیگر نگاه کنید میبینید برای مثال یک پیمایش در مورد حیات قرآنی در تهران انجام شده بود، درصدهای آن جالب بود . ۴/۷۲ دهم درصد آشنایی با قرآن از طریق خانواده در آنها بوده است. این اظهارات شهروندان تهران عزیزمان است. ۵/۴۸ درصد در خانواده در حد زیاد تا خیلی زیاد برنامه تلاوت قرآن دارند. بعد باورهای معطوف به قرآن ۴/۹۲ دهم درصد زیاد و خیلی زیاد معتقد به حقیقت محض قرآن هستند، ۸۴ درصد زیاد و خیلی زیاد معتقد به نیاز انسان به قرآن و دین را فطری میدانند. باورهای قرآنی و باورهای معطوف به قرآن نزدیک به ۹۰ درصد زیاد و خیلی زیاد است. عواطف قرآنی ، یعنی عواطف معطوف امور قرآنی مثل اینکه بگوییم برای نمونه آدمهای که اهل قرآن نیستند باید از آنها فاصله بگیریم که خودمان فاصله گرفتیم تقریبا ۸۰ درصد عواطف معطوف به قرآن خیلی بالایی را ابراز میکنند. پیامدهای معطوف به قرآن تقریبا ۷۰ درصد زیاد و خیلی زیاد هستند.
در پیامدهای معطوف به قرآن در زندگی مردم، ۵/۶۷ درصد گفتند که موافق و خیلی موافق هستند که یکی از ملاکهای انتخاب همسر پایبندی او به قرآن است. ۶۸ درصد افراد گفتند که موافق و خیلی موافق هستند که افراد اهل قرآن کمتر دچار فساد و انحرافات اخلاقی میشوند ۷۳ درصد گفتند که موافق و خیلی موافق هستند که از دستورات قرآن حتی اگر به ضرر آدم باشد باید تبعیت کرد. ۶۱ گفتند که موافق و خیلی موافق هستیم که دیگران را به یادگیری قرآن تشویق کنیم و این وظیفه من است. نزدیک به ۶۰ درصد گفتند نامگذاری فرزندان باید براساس اسامی قرآن باشد. اگر کمی با اطرافتان مقایسه کنید میبینید که ما تهرانیها چه قدر راست میگوییم و قران در عمل چقدر در زندگی ما حاضر است. در اعمال معطوف به قرآن، ۶۱ درصد آدمها خیلی زیاد و زیاد اعمال مستحبی معطوف به قرآن انجام میدهند که مصدایق آن میتواند استخاره باشد میتواند از قرآن برای دفع بلا و دفع چشم زخم باشد. برنامه ثابت هفتگی قرآن خواندن از روزانه و هفتگی ۴۸ درصد گفتند که به طور روزانه و هفتگی زیاد و خیلی زیاد قرآن میخوانند. اینها را کنار هم بگذاریم جالب است. در مورد اعمال غیر رسمی نزدیک به ۲۰ درصد گفتند که ما در محل کارمان یا در منزلمان به طور ثابت قرآن میخوانیم، بعد البته ۲/۵۱ درصد گفتند که قرآن را حفظ نداریم. یعنی چیزی از قرآن را حفظ نیستند. یعنی این آدمهایی که قرآنی هستند جالب است در ذهنشان فرو نمیرفته است. ۲/۵۱ درصد از تهرانیها گفتند که ما چیزی از قرآن حفظ نیستیم. یا در کل اعمال معطوف به قرآن ۱/۲۲ دهم درصد خیلی زیاد و زیاد است. ۲۵ درصد به ندرت است ۴۹ درصد به طور متوسط است. نکته جالبتر آن در حیات قرآنی تهرانیها این است که فراغت معطوف به قرآن، یعنی در اوقات فراغت چه میزان قرآن حضور دارد، ۸/۳۷ درصد آدمها گفتند که زیاد و خیلی زیاد در اوقات فراغت قرآن میخوانیم. ۴۰ درصد گفتند زیاد و خیلی زیاد با داستانهای قرآنی آشنا هستیم و در اوقات فراغت به آن رجوع میکنیم. ۴/۲۳ درصد تهرانیها گفتند که زیاد و خیلی زیاد ما در اوقات فراغت تفسیر قرآن مطالعه میکنیم. و البته در اوقات فراغت به عنوان نمونه اینکه از نرمافزارها استفاده میکنیم درصد بالایی دارند. در مجموع حتی آگاهی قرآنی آدمها، خوب و بسیار خوب ابراز کردند که ۶۲ درصد گفتند که ما آگاهی قرانی خوب و بسیار خوب داریم یعنی پایین هم نه، خوب و بسیار خوب. ببینید دقیقا شما دارید یک مسئله را میبینید پرابلماتیکی که سنجیده می شود پرابلماتیک دین رسمی است. ولی داده های عینی در همین جامعه نشان میدهد اتفاقا جایی که عواطف دینی بروز پیدا میکند و زندگی مردم را در بر میگیرد منطقش متفاوت است یعنی آنجایی که دین به مفهوم دقیقش تجربه میشود. به همین دلیل بحث بر سر این است که ما در ایران ، اگر واقعا بخواهیم بفهمیم، که جامعه ایران، جامعه دینداری هست یا نه، این سوال یک سوال بسیار پیچیده ای است و اگر از منظر نهادهای قدرت مطرح شود، دلالت های خاصی خواهند داشت که تا اینجا برخی از آنها را شرح دادم. درصدها و پیمایشها هم نشان میدهد که آدمها حداقل ذهنیت دینیشان فوقالعاده زیاد است. یعنی بالای ۹۹ درصد آدمها حداقل به خدا اعتقاد دارند. همان یک درصد آدمها را در نظر بگیریم ، پیدا کردن کسی که بگویند من خدا را هیچ وقت تجربه نکردم، هیچ جور در ذهنم وجود نداشته، هیچ جا به آن اعتقاد نداشتم تقریبا چیز نادری است. همه ما یک جوری در جامعهپذیری با آن مواجه شدیم. چون بیش از ۹۵ درصد آدمها در خانههایی به دنیا آمدند و پرورش پیدا کردند که مذهبی است. یعنی نمیشود یک خانواده مذهبی باشد و به بچههایش از همان اول، بگوید خدایی نیست و تربیت خودش را منتقل میکند. مسئله اصلی که ما در ایران برای فهم دینداری در حیات شهری مان داریم دقیقا مسئله این پرابلماتیک یا از پرسمان سنجش باید بیرون بیاید. نمیگویم این غلط است این تجربه خیلی معتبر است و داده های خودش و تفسیرهای خاص آن را دارد اما به نظر من خیلی تفسیرهای جهتمندی هستند. ما هنوز نمیدانیم در عمل آدمها چگونه دینداری میکنند. یعنی پرس ش کیفی نداریم که سبکهای دینداری شهرنشینهای ما را نشان بدهد. به هرحال در علوم اجتماعی گفته میشود که شهر اصناف و قشربندی دارد گروههای مختلف دارد ما هنوز نمیدانیم به عنوان نمونه گروههای مهاجر یا حاشیهنشینهای ما چه نوع دینداری دارند. دینداری در موقعیت حاشیهبودگی چه نوع دینداری است. یا دینداری در موقعیت فرادستی چه نوع دینداری است. میتوانیم تجربه زیستهمان را در میان بگذاریم و بگوییم آنهایی که در موقعیت رفاه هستند، خیلی خدای لطیف و مهربانی دارند و آنهایی که در موقعیت سختی هستند خدا سختتر میشود. ضمن اینکه تصویر خدا میتواند ما را به سمت کنشهای خاصی ببرد. یعنی خدایی که خیلی سرسخت و خشن باشد ما را به سمت دینداریهای پرخاشگرانه میبرد. خدای تنبیهگر، خدای سرسخت خدایی که صفر و یک یعنی یک تار موی تو بیاید بیرون تو را به جهنم میبرد و تو را به شکنجه میکشاند این خدا میتواند ما را به سمت کنشهای این تیپی هم هدایت کند ولی برعکس خدای خیلی رحمان و رحیم، آدمها را میبرد به سمت مهار این بخشهای خشونت بار ذهن و درنتیجه تمایل به همزیستی و تساهل میتواند آدمها را یک کمی نرمتر کند. یعنی این هم مطالعات عصبشناختی نشان داده که چگونه تصویر خدا و رفتارهای خشونتآمیز یا مهربانانه یک نسبت معناداری دارد. به عبارتی مسئلهای که ما الان در تهران داریم، هنوز نمیتوانیم توضیح یا تصویر دقیقی از الگوها یا سبکهای دینداری در تهران بر اساس مولفههای جامعهشناختی کنونی ارائه دهیم. به همین دلیل، بحثهای سبکهای دینداری همچنان مسئله است که ما از آن اطلاعی نداریم، و نکته مهمتر این که وقتی از این الگوی عمودی به سمت الگوی افقی حرکت کنیم، میتوانیم درک بهتری از دیندرای مردم شهری در تهران داشته باشیم به دلیل مهاجرت اقوام، گروههای مذهبی مختلف و سنتهای مختلف درتهران هستند. این تنوع ساکنان، در عمل تنوعی در الگوها و سبکها ایجاد کرده است که خودش ارزش مطالعاتی فی نفسه ای دارد.
نکته بعدی این است که اصولا این نوع تعمیمبخشیهای آماری باعث شده که ما نتوانیم دینداری در عمل را بفهمیم. یعنی واقعا هم همین آدمهایی که داریم از دین با آنها گفتگو می کنیم نمیدانیم که در عمل چگونه رفتار می کنند؟ هرچند آنجاهایی که به عمل نزدیک میشود یک دفعه ما با افت دینداری مواجه هستیم که توضیح خاصی در این آمارها فعلا برای آن نداریم. این توضیحها شخصی است یعنی مکانیسم سیستماتیکی پشت آن نیست.
مساله مهم بعدی آنست که حبس شدن مطالعات ما در الگوهای سنجش دینداری هم باعث شده که تنوع و سبک های مختلف دینداری و تغییرات را در قالب این سنجش ها و شاخص های آنها دیدیم. ولی وقتی از مسئله به اصطلاح افقی حرف میزنیم، یعنی دیگر مساله کم و زیاد شدن نیتس، بلکه مساله اصل یمی وشد الگوهای مختلفی که آدمها حسب شرایط زندگی از مولفه های دیندی در زندگی واقعی خودشان ایجاد کرده اند. از این منظر دین در صورت بندی تاریخی و اجتماعی خودش و در ذهن و عمل آدمها، نه کم و زیاد، بلکه گوناگون و متکثر و متنوع میشود. در این حالت می توان از تغییرات دینداری یا سبکهای دینداری هم سخن گفت که در هر صورت این تغییرات در طول زندگی چه اتفاقی برای آدمها میافتد. در سنج شهای موجود ما چنین پرسشی نداریم، یعنی که ما بگوییم چنین پژوهشها خیلی کم است که در طول دوره زندگی شما در مقطع زندگی شما چه تاثیری در دینداری دارد ما در این زمینه اطلاعات خیلی محدودی داریم و معمولا در بحثهای سنجش دینداری هم تحول دینداری در دوره های مختلف زندگی افراد خیلی مطرح نیست اینکه به هرحال دینداری جوانان کمتر میشودآیا این ناشی از این است که جوانهای ما سکولار شدند یا نه، مقتضای سن جوانی و یک نوع هنجارشکنی است. یک چنین چیزی وجود ندارد و مسئله اصلی در این مطالعات اینست که ما باید یک تعبیر یک چرخشی از دین و متن آن در تعبیر الهیاتی و علمایی آن به سمت تجربه زیسته داشته باشیم. کلیشههای متنی به دین زنده کفایت لازم برای فهم دینداری را ندارند. یعنی ما از این دین جاری یا دینی که به تعبیری میشود گفت زندگی دینی به جای ذهنیت دینی باید حرکت کنیم. که فعلا ما چنین چیزی نیاز داریم. مولفههایی که ما برای سنجش دینداری داریم باعث شد تصویر دین در شهر ما یا دین شهری ما، تصویر خیلی نموداری و پیمایشی شود که یک اطلاعاتی به ما می دهد ولی به دلیل اینکه ما از کیفیت آن و از عمقش و از مکانیسمهای درونی آن خبر نداریم، درنتیجه تصویر ما ، تصویر خیلی مبهمی است که هرکس به ظن خودش دارد آن را خوانش میکند و چون عموما این توسط نهادهای رسمی و حاکمیتی انجام میشود (یادتان باشد مهمترین پیمایشهای دینی، پیمایشهای نهادهای رسمی و حاکمیتی است و اتفاقا نهادهای دینی هستند یعنی پیمایشهای ملی از دینداری را سازمان تبلیغات دارد در ایران انجام میدهد. پیمایشهای حیات قرآنی را سازمان تبلیغات دارد انجام میدهد) تفسیرهای خاصی خواهند بود. این تفسیرها در وهل بعد منجر به تصمیم های سیاستی خاصی خواهند شد. زیرا باید نهادسازی شود و برنامه ریزی شود و حتی تبیین آسیب ها بواسطه کم شدن دینداری توجیه شود تا بتوان نهادساخت و بودجه را تامین کرد. و رسالتی برای این نهادها تعریف کرد.
مسئله اصلی و دغدغه این سیاستگذاران در نهادهای دینی در شهرهای ما حتی توانسته خودش را به سیستم آکادمیک ما تحمیل کند و عمده پژوهشها در حوزه دینی، با هین منطق پیمایش و الگوی رسمی دین در ایران انجام شده است. که این امر نیاز به بازاندیشی یا تغییر پرابلماتیک از محور عمودی (صفر و یک / بالا و پایی / کم و زیاد) به محور افقی (تنوع الگوها و دینداری و تکثر سبک هاب دینداری) دارد و لازم است تاکید بر تنوع و تحولات سبکهای دینداری و دین زیسته یا دین جاری یا دین در عمل داشته باشد.