پیتر ام. ناردی برگردان علیمراد عناصری
آن چنان که در تاریخ آورده شده است، همواره «مردانگی» چهرهی آرمانی دوستی بوده است؛ زنان ناتوان از دوستی راستین بودهاند، وانگهی آن گونه که «میشل د. مونتین» در نوشتاری در سدهی شانزدهم دربارهی دوستی مردان با هم نوشته است: «مردان آن چنان به هم آمیخته و یکی میشوند که گویی یک جان در دو تن هستند». در داستانها، شعرها، و نوشتارها، دوستی باشکوه مردان با هم ـ همچون دوستی آشیل و پاتروکلس در ایلیاد ـ را نشان داده و ستایش کردهاند. [این گونه گفته شده است که این دو آن اندازه به هم نزدیک بودند که] آشیل، در مرگ پاتروکلس، خاک بر سر خود ریخت و موهای خود را تراشید و بسیار گریست. او گفته بود: «از هنگامی که دوستم را از دست دادهام، دیگر پیروزی در نبردها مرا چندان خرسند نکرده است؛ پاتروکلس، کسی [بود] که او را از جان خویشتن دوستتر میداشتم» (۱۹۵۱: ۳۷۷). تا سالهای پایانی سدهی نوزدهم هم، چندان شدنی نبود که چنین دوستیهای پهلوانانهای، که نشانگر همبستگی ژرف مردان با هم بود، را، از نوشتههایی که بستگیهای دلدادگان [زن و مرد] را نشان میدادند، یا از پندارها و انگارههایی که دربارهی چنین پیوندی بود، جدا نمود. این دوستیهای مردانه، شاید تنانه هم بوده و مردان، از آن جا که مهری در دلشان بود، در تن برهنهی یکدیگر هم میآویختند، وانگهی سرراست از برای انجام آمیزش جنسی و به خواست راندن شهوت نبودهاند. تنها در پایان سدهی نوزدهم بود که به این همدمیها و آمیختگیهای مردان با مردان به چشم آسیب نگریسته شد و در سخنان علمی و نوشتارهای قانونی، داغ کجروی و تباهکاری بر چنین دوستیهای مردانهی دلدارانهای زده شد، و از آنها با واژهی تازه ساخته شده در گفتمان پزشکی، «همجنسگرایی» یاد گردید. انگارهی «دوستی میان مردان» پیشاپیش، در سرشت و لوگوس خود، میتوانست در بر گیرندهی دامنهای از نزدیکی تنانه و برانگیزانندگی جنسی، انجام کار جنسی، و یا عشق افلاطونی باشد. وانگهی، از پی قراردادهای فرویدی و انگارهپردازی هستی اجتماعی در چهارچوب انگارههای «همجنسگرایی»، «نرینگی»، و «شیفتگی جنسی» در سپهر علمی پس از فروید، به چشم آمد که باید مرزهایی برای دوستی مردان با هم گذاشته شود، و از آن جا که چنین دوستیای در این روزگار، به مانند یک کجروی نگریسته شده بود، کمتر به آن پرداخته شد. دیگر، دوستیهای رومانتیک، به ویژه در بارهی مردان با مردان، کمتر به چشم میآمد و اندک کسی بود که در شعر و نوشتههایش بدان بپردازد. از سالهای آغازین سدهی بیستم تا به امروز، این گونه انگاشته شده که دوستی راستین تنها در پیوند با یک زن [از سوی یک مرد] رخ میدهد. دوستی، امروزه بسیار زیاد با ویژگیهای زنانه همنشین شده است: احساسات و نزدیکی احساسی، سرپرستی، نگهداری و تر و خشک کردن، نمایش دادن دوستی به دیگران، پرستاری. در نزدیک به همهی نوشتارهای علمی که به دوستی پرداختهاند (فر، ۱۹۹۶)، این انگاره پیشاپیش در چشم بوده است که دوستیهای مردان [با مردان]، همواره، از پی رسیدن به سود، و ابزارگرایانه است، از این رو مردان در پیوند دوستی دوشادوش هم هستند، وانگهی، دوستیهای زنان [با مردان]، نمایشی، چهره به چهره و رو در رو، و احساسی است. [در این نوشتهها] پنداشته شده است که زنان، بیشتر، دوست دارند احساسات خود را نشان دهند، و در پی دوستانی هستند که با آنها از احساساتشان بگویند، وانگهی مردان بیشتر دنبال کسانی میگردند که در کارها، باورها، سودمندیها و ورزش با هم باشند. [در این نوشتهها] گفته شده است که مردان کمتر از زنان احساساتی هستند، کمتر از خودشان سخن میگویند، احساسات تنانهی خشنتر و کمتری دارند، و کمتر از زنان گرایش به در چشم آوردن خود پیوند دوستی دارند [به فرجام دوستی میپردازند و آن چه از پی آن به دست میآید]. [در این نوشتهها] آورده شده که برخوردهای تنانهی مردان کمتر به گونهی نوازشهای دلبرانه است، و دورتر و جداتر از دیگر دوستان مردشان مینشینند، و کمتر از زنان زمان خود را با دوستانشان میگذرانند، به ویژه پشت تلفن. افزون بر اینها، [در این نوشتهها] چنین نمایانده شده است که مردان پیوندهای دوستی کمتری از زنان دارند و هنگام نیاز به کمک، کمتر از سوی دوستان خود یاری میشوند، و زنان بیش از مردان، پشتیبانی عاطفی میکنند.
نوشتههای مرتبط
افتههایی که در این نوشتارهای علمی آمدهاند، بر پایهی سن و سال، طبقه و گرایش جنسی، و فرهنگ، بالا و پایین شدهاند، از این رو نمیتوان همهی دوستیهای مردان با مردان را به یک چشم دید؛ برای نمونه، توان مالی و این که مردان تا چه اندازه توان، زمان و دست باز برای داشتن همنشینی و همیاری، و هزینه کردن برای دوستانشان دارند، بنیادین است. در طبقهی کارگر، این که مردان، برای زنده ماندن، کار میکنند و چگونگی سازمانیابی این کارهای ناگزیر، به گونهای ساختاری، مرزهایی را بر دوستی با مردان دیگر و با هم بودن آنها میگذارد؛ از این رو، پهنهی دوستی آنان، این که با چه کسانی میتوانند یا باید دوست شوند، از پی بایستگیهای سربارشده در کار مرزبندی میشود. همچنین، این دوستیهای مرزگذاری شدهی طبقهی کارگر، ناگزیر، در چهارچوب جاهایی که کار در آنها انجام میشود میماند، و مردان این طبقه، توان بسیار کمی برای فراخوانی یکدیگر به خانهی خود را دارند و نمیتوانند دوستی را در جایی به جز کارگاه پی بگیرند. توان برقراری پیوندهای دوستی و پاسداشتن آنها، تا اندازهی زیادی، زیر سایهی جایگاه طبقاتی میماند.
از سوی دیگر، ساختار جامعه و این که مردان، از بنیاد، در سپهر همگانی، در مدرسه، کار، و… تا چه اندازه میتوانند همنشین زنان بشوند، پایبندی مردان به ساختارهای اجتماعیای و این که مردان تا چه اندازه گرایشهای جنسی خود را در چهارچوب نهادهایی همچون خانواده، و در الگوهای جنسی رواداشته شده از سوی جامعه چون زناشویی پی میگیرند، این که مردان چه هویتی برای خود در چشم دارند و از پی این هویت، چه نقش جنسیای را میپذیرند، سن و سال و این که مردان در چه سن و با چه بسامدی با مردانی که با آنها بستگی خونی ندارند آشنا و همنشین میشوند و در این برخوردها از چه سرمایهی نمادین، دانشآموختگی، قومیت و نژاد، و گرایش جنسیای برخوردارند، بر دوستی اثر گذار هستند. از این رو، با بررسی دوستی میان مردان، میتوان دریافتی از بافت اجتماعی، نهادها و رابطهی میان بخشها و طبقات جامعه، فرادستی و فرودستی ساختیافته با نقش جنسی، فرهنگ و انگارههای مردانگی و نرینگی هر اجتماع به دست آورد. در یک اجتماع، دوستیهای قهرمانانهای که در آغاز از آنها یاد شد، دوستی نزدیک مردان با مردان، میتواند به معنای همبستگی اجتماعی، یکی شدن، همسان شدن هویت، برادری همگانی دریافته شود، و در اجتماعی دیگر، همینها میتواند به معنای کجروی، تباهی فرهنگ همگانی، زیر پا گذاشتن هنجارهای اجتماعی، و نزدیکی جنسی مردان به مردان برداشت گردد. از این رو، دوستی [مردان با مردان]، زیر سایهی فرهنگ و انگارهی مردانگی/ نرینگی در هر جامعه قرار دارد.
نوشتهی پیتر ام. ناردی
* برگردان برگهی friendship از:
MEN AND MASCULINITIES: A Social, Cultural, and Historical Encyclopedia. Michael Kimmel, Amy Aronson. ABC-CLIO (2003).
صفحه ی شخصی نویسنده در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/24851
انسان شناسی دوستی
http://anthropology.ir/node/25379