«دماغ به سبک ایرانی» مستندی است که تنها به «بیان مسئله» جراحی زیبایی بینی اکتفا نکرده و دوربین به مثابه «قلم یک پژوهشگر اجتماعی» به کنکاش پرداخته و برای همین منظور به شخصیت های فردی و حقوقی فراوانی سر زده است، زیرا به دنبال «کشف روابط علّی فراگیری جراحی زیبایی بینی در جامعهی ایران» است. از این رو دانش آموزان دختر دبیرستانی، مجسمه ساز، جراحان زیبایی، شرکت واردکننده لوازم پزشکی، داروخانه، بازیگران، هنرجویان بازیگری، بیماران جراحی شده، طلبه های حوزه علمیه قم و غیره مواردی هستند که دوربین با آن ها موجه می شود و به طرح «پرسش» از آن ها در قالب «مصاحبه های باز و نیمه ساخت یافته» می پردازد. به همین دلیل در این مستند با نما و صحنه های مختلف و گوناگونی روبرو می شویم که ممکن است در یک نگاه پرش صحنه هم به حساب بیاید. اما به نظر می رسد مستندساز این بار خود را در آغوش شبکه ای درهم تنیده از روابط پیچیده علت و معلولی رها می کند و خویش را به آن ها می سپارد تا علاوه بر بیان مسئله علت ها را از مردمی جویا شود که یا خود را به تیغ جراحی سپردهاند و یا اینکه دوست دارند به زودی جراحی شوند و یا این کار را اساسن اشتباه میدانند، اما به هر حال با این پدیده غریبه نیستند و نسبت به آن واکنش نیز نشان میدهند. به همین علت پیش بینی جنس و نوع صحنه ی بعدی دشوار است، زیرا در موارد بسیاری مثلن به نمایش سکانس هایی از حضور رزمندگان در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز دست می زند و در میان آن همه موضوعی که می تواند از جبهه طرح کند به عاطفی ترین صحنه ها یعنی لحظات شهادت و تیرخوردن و جان سپاری رزمندگان می پردازد. از این لحاظ می توان مستند دماغ به سبک ایرانی را «یک پژوهش با روش میدانی در حوزه ی مسائل اجتماعی – فرهنگی» محسوب کرد با این تفاوت که الزامن «نتیجه گیری» به بیننده محول می شود و اوست که از میان این همه دلیل انتخاب می کند، می پذیرد یا رد می کند. به بیان دیگر میتوان گفت که پژوهش با روش مصاحبه با پرسشهای باز و نیمهساختیافته با مصاحبهشوندگان به شکل فردی، انجام شده است، بنابراین در ادبیات علوم اجتماعی پژوهشی خردنگر محسوب شده و از تعمیم دلایل به سطح کلان ناتوان است.
مستند از یک دبیرستان دخترانه آغاز می شود. دانش آموزان در یک فضای کمتردستکاری شده (manipulated)- که معمولن هنرهای تصویری به ویژه سینما در این امر قدرتی نهفته و اعجازآمیز دارند- سرکلاس حضور دارند اما زبان بدن شان (body language)گویای احساس راحتی در سخن گفتن است و علاوه بر آن خنده های ناگهانی همکلاسی ها از شنیدن گفتگوها و پاسخ دوستان شان نیز نشان می دهد که فضای رسمی و خشک نظام آموزشی در این بین به شدت کاهش یافته است. البته این مسئله ویژگی بسیاری از مستندهای اسکویی نیز هست، مثلن آنچه در دارالتأدیب «روزهای بی تقویم» می گذرد نیز مؤیدی است که این کارگردان در خلق یک فضای نزدیک به واقعیت و در عین حال صمیمی موفق عمل می-کند. از سوی دیگر برخی گفتگوها در یک فضای خشک و بدون انعطاف است و درصد قابل توجهی نیز در موقعیتهای تصادفی اتفاق میافتد. بنابراین در مجموع آنچه به بیننده از کشف علتها القا میشود آن است که هر فرد از هر تیپ و طبقهی اجتماعی برای انجام دادن یا ندادن این کار دلایلی دارد و همین امر میتواند سلیقههای مختلف مخاطب از اشباع نظری را پوشش دهد و علاوه بر آن به گستردگی فراگیری جراحی زیبایی بینی صحه میگذارد.
در پرسشهایی که کارگردان از افراد میپرسد، پرسش محوری این است: «چرا جراحی بینی؟ » افراد دلایل زیادی را مطرح می کنند. اما مخرج مشترک تمام دلایل را می توان در این گزاره جمع بندی کرد که دلایل بیش از آنکه به فرد مربوط شود اتفاقن در اجتماع میگذرد و به فضای میانذهنی(intersubjectivite) انسان ها رجوع می کند: ” دختران تن به جراحی بینی می سپارند تا مورد خوشامد پسران واقع شوند و پسران جراحی می کنند تا کمتر مورد ملامت دخترها واقع شوند!” بی آنکه بدانند این خودشان هستند که قانون زیبابودگی و خوش آمدن نزد دیگری را با این سبک و سیاق وضع می کنند و با تن دادن به چنین جراحی سنگین و زیر بیهوشی رفتن طولانی مدت به تقویت(reinforcement) این رسم اجتماعی کمک می کنند تا دیگرانی که هنوز جراحی نشدهاند هر لحظه به اجبار اجتماعی و تبدیل شدن جراحی زیبایی به یک الزام ظاهرن ناخواسته ی فراگیر کشیده شوند و با ورود خود به این چرخه به پایایی و پویایی این سیکل مدد رسانند.
نوشتههای مرتبط
به نظر میرسد این مسئله بیرونیترین لایهی کشف شده در مستند دماغ به سبک ایرانی است. زیرا اگر زن و مرد در تبیین و تشکیل این دایره با یکدیگر شریک هستند نباید این برداشت شود که در اینجا تبعیض جنسیتی دیده نمیشود، بلکه در حقیقت به تعبیر بوردیویی ما با نوعی سلطهی مذکر طرف هستیم که خود را در شکل پیچیدهای پنهان میکند، به طوری که به سادگی قابل تشخیص نیست و در عمیقترین لایههای ممکن در جوامع بشری رسوخ میکند. بنابراین آنچه از گفتگوهای کمتر عمیق درون فیلم برمیآید این است که در اینجا هم ما با نوعی سلطه مواجهیم که برای بودن در بازار تقاضای مردان، زنان به سمت عرضهی زیبایی میروند و مردان هم برای نگهداشتن سطح سلطهی خویش نسبت به زنان، به این عمل روی میآورند و از این رهگذر آنچه تقویت میشود و ماندگار میماند همان سلطهی مذکر است.
از گفتگوهای روزمره که بگذریم، گاهی گفتگوها عمیق میشوند و به سطحی از مباحث روشنفکری میرسند. در این میان به طور مثال یکی از افراد مورد مصاحبه حجتالاسلام ایازی به عنوان مدرس دانشگاه و پژوهشگر است که علت روی آوردن جوانان به ویژه دختران به جراحی زیبایی بینی را احساس بیهویتی آنان میداند و ریشهی بیهویتی را قطع ارتباطشان با بدنهی روشنفکری جامعه مطرح میکند. تأکید این پژوهشگر بر دختران نیز سویهی دیگری از مفهوم پنهان و عمیق سلطهی مذکر است. زیرا او نیز شروعکنندهی ورود به سیکل جراحی زیبایی را از سوی زنان جامعه در نظر میگیرد. به همین دلیل از گفتگوهای روزمره و مردمان معمولی که بگذریم، پژوهشگران در این فیلم نیز سهم بیشتر را به زنان میدهند و بر این امر صحه میگذارند که این زنان هستند که در جامعهی ما به حفظ و نگهداری توجه از سوی مردان بیشتر میاندیشند.
در سکانس کشداری از فیلم، این گفتگو به میان میآید که چرا زنان از ما نمیپرسند زیباشدن از نظر ما چیست؟ به نظر میرسد این مسئله پرسشی بنیادین است و بر این نکته دلالت دارد که معیارهای زیبایی از نظر مردم جامعهی ما چیست؟ پارادایم زیبایی در ایران در سالهای اخیر تحت تأثیر بازشدن درهای جامعه به روی مفاهیم و پدیدههایی مثل ماهواره، اینترنت، مد و غیره به سمت ملاکهایی متفاوت از لحاظ ساختاری و محتوایی به نسبت سالهای پیشین و سیستمهای سنتی ما رفته است. مثلن اگر در گذشتههایی نه چندان دور چاقی ملاک و ارزش ثروت و زیبایی محسوب میشد در حال حاضر لاغری پدیدهای است که به طور فراگیری ایرانیها را به سمت داشتن کالبد لاغر میبرد.
پرسش آخر فیلم این است:” چرا جراحیها از بینی به جراحی بدن کشیده شدهاند؟ “پاسخ دختران دبیرستانی قابل توجه است:” خب همهی صورت را عمل کردهاند، باید بروند و بدنهایشان را عمل کنند، دیگر جایی نمانده است” این پرسش نیز بیش از آنکه به دنبال کشف یک ابهام باشد، یک نتیجهگیری است، زیرا بر این دلالت دارد که بدن انسانی در حال هرچه بیشتر تحت سیطره قرارگرفتن چاقوی جراحی پزشکان است و در آیندهای نه چندان دور ما با بدنهایی مواجهیم که تمام اندامها و بخشهای خود را به تیغ جراحی خواهند سپرد. بدین ترتیب بدنها در سیطرهی یک رسم اجتماعی خواهند رفت: زیباشدگی در نزد جنس مخالف بی آنکه میان هر دو جنس یک گفتگوی واقعی دال بر مفهوم زیبابودگی شکل گرفته باشد.
شناسنامهی دماغ به سبک ایرانی:
نام مستند: دماغ به سبک ایرانی
نویسنده و کارگردان: مهرداد اسکویی
تحقیق: مهرداد اسکویی، ماندانا کریمی، علیرضا بهرامی
تهیه کننده: مهرداد اسکویی
پخش بین المللی: کتایون شهابی(شهرزاد مدیا اینترنشنال)
مدت: ۵۲ دقیقه
رنگی
محصول ۱۳۸۵
پرونده «مهرداد اسکویی» در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/5941