تولد یک مفهوم: توتالیتاریسم
در آغاز دهه ی ۱۹۲۰، موسولینی فهم خویش را از “دولت تامه”۱ ارائه داد. تعریف او اصطلاحی را مشخص می کرد که به معنای یک دولت قوی و اقتدارگرا با تمایلات امپریالیستی بود. بعدها، در جریان دهه ی ۱۹۳۰، وقتی دولت های فاشیست ضد پارلمانی و مهاجم گشتند محققان مفهوم توتالیتاریسم را برای توصیف نوع جدید رادیکالی از رژیم در مقایسه با رژیم های سیاسی معتدل تر گذشته ارائه دادند. همچنین ، کمونیسم شوروی دلیل خوبی برای استفاده از مفهوم توتالیتاریسم به دست داد. فیلسوف آلمانی-آمریکایی هانا آرنت۲ در ایجاد یک نظریه فلسفی توتالیتاریسم جزو اولین ها بود. وی معتقد بود که هم حکومت نازی ها و هم رژیم استالین با انکار ایده ی سیاست به عنوان اساسا دربرگیرنده ی ” بحث و تبادل نظر درمیان انسان ها فقط برای تعریف نهاد های سیاسی”، شکاف کاملی را با دولت سبک غربی ایجاد نمودند. آرنت نشان داد که پایه ی رژیم های توتالیتر بر ” ابراز قدرت خودکامه۳″، “وحشت۴” و “ترس۵″ قرار دارد. بعدها، دو دانشمند علوم سیاسی آمریکایی، کارل فردریش۶ و زبیگنیو برژینسکی۷، نظریه ی فلسفی آرنت را به یک نظریه ی سیاسی تبدیل نمودند که شباهت های ساختاری روشنی را میان فاشیسم ، نازیسم و استالینیسم به واسطه ی شیوه ای که این رژیم ها موجد برابرنهادی۸ برای دولت دموکراتیک غربی بودند، را روشن می نمود. مفاهیمی که آن ها پروردند از آن زمان به تعریف کلاسیک رژیم های توتالیتر تبدیل شده است. در این رژیم ها، تنها” یک ایدئولوژی دولتی۹″ غالب بود؛ نظام سیاسی ” یک نظام تک حزبی۱۰″ بود؛ دولت به وسیله ی “پلیس وحشت۱۱” نظارت می کرد؛ دیوانسالاری و اقتصاد متمرکز شده بود؛ و رسانه ها شامل تبلیغات دولتی نظام مند می شد.
نوشتههای مرتبط
این ها به گونه ای نظام مند نظریات توتالیتاریسم را تشکیل داده اند و از همان زمان مورد انتقاد قرار گرفته اند. بسیاری از مورخان و دانشمندان علوم سیاسی توتالیتاریسم را بیش از حد گسترده و پراکنده می دانند، مفهومی برای پوشش رژیم هایی که هم از نظر شکل و هم از لحاظ ایدئولوژی متفاوتند. و بعلاوه نظریات توتالیتاریسم به آسانی تبیین نمی کنند که چه فرآیندهای خاص تاریخی به رژیم های توتالیتر منجر می شوند و چرا. در جریان دهه ی ۱۹۶۰، مفاهیم کلیدی که توتالیتاریسم را مشخص می کردند رفته رفته وقتی بر روی فاشیسم ایتالیا، نازیسم آلمان و استالینیسم به کار برده شدند کمتر مناسب به نظر رسیدند. این نشان می دهد که چرا هانا آرنت مؤکدا مفهوم توتالیتاریسم را برگزید و آن را برای پوشش دادن نازیسم آلمان و رژیم وحشت استالین در دهه ی ۱۹۳۰ محدود نمود. او هم از فاشیسم ایتالیا و هم از نظام شوروی بعد از ۱۹۵۶ صرف نظر کرد. همچنین، مکتب برژینسکی به سبب تغییرات رژیم شوروی در طی دهه ی ۱۹۶۰، شروع به جرح و تعدیل نظریه ی توصیفی عام خود نمود. با آغاز دهه ی ۱۹۸۰، بسیاری محققان توتالیتاریسم را رویکرد علمی عملا بیفایده ای برای مطالعه ی اشکال اقتدارگرای دولت دانستند.
۱.total state
۲. Hannah Arednt
۳. arbitrary power manifestation
۴. terror
۵. fear
۶. Carl Friedrich
۷. Zbigniew Brzezinski
۸. antithesis
۹. one state ideology
۱۰. a single party system
۱۱. terror police
Trine M. Kjeldahl (2001): Defence of a Concept: Raymond Aron and Totalitarianism, Totalitarian Movements and Political Religions, 2:3, 121-142
نویسنده :
Trine M. Kjeldahl