«درفاصلۀ دو نقطه» و به یاد ایران درودیِ نویسنده
ایران درودی «ادبی که به ز دولت آدمیست» را با مشی و منش فردی و شخصیت اجتماعی خود، چنان اصیل زیسته بود که در همۀ ابعاد زندگیاش تجلی داشت. برای تمامی کسانی که از نزدیک فرصت دیدار و معاشرت با او را داشتند، ایرانخانم معلم آداب ایرانی بود و به تمامی معنا یک انسان آزادۀ اصیل را به یاد میآورد. وقتی میگویم « اصیل»، پرواضح است که دربارۀ نژاد صحبت نمیکنم، بلکه بر ویژگیهایی از فرهنگ تاکید دارم که فارغ از طبقه و نژاد و قومیت، یادآور فرهنگ معیار ایرانی است. آن حکمت و معرفتی که در ادبیات کلاسیک ما نمود یافته، صورتهای حقیقی و سادۀ دیگری هم دارد که در جریان روزمرۀ زندگی و در آداب و خلق و خوی آدمها فرصت بروز مییابد. صداقت و صفای درونی، تفقد و مهربانی و میهماننوازی تا ادب و احترام فردی و اجتماعی، خصلتهایی برآمده از همین فرهنگ است که داشتنش آدمها را واجد «اصالت» میکند. علاوه بر همۀ اینها، آن میزان شور زندگی و عشق در وجود ایران درودی که کمتر نمونه و نظیری برای آن سراغ دارم، فارغ از جایگاهی که در هنر داشت و دارد، به شخصیتش منزلتی افزون میبخشید. به این اعتبار درودی یکی از نمایندگان واقعی فرهنگ معیار ایرانی بود. فرهنگی که در گزند حوادث تاریخی و تلاطمات اجتماعی جامعۀ ایرانی، افسوس که به سوی فراموشی رفته اما همچنان شعلهای از آن نزد معدودی از ایرانیان افروخته و فروزان مانده است.
نوشتههای مرتبط
ایران خانم عزیز درودی سالها پیش از من خواسته بود تا به بهانۀ مراسمی که در موزه هنرهای معاصر برای بزرگداشت او برگزار شد، یادداشتی دربارۀ کتاب «درفاصلۀ دو نقطه» بنویسم. کتابی که بسیار مورد توجه قرار گرفت و تصویری گویا از وجود زیبای ایران درودی را به نمایش گذاشت. حالا به بهانۀ رفتنش فرصت انتشار دوبارۀ این یادداشت فراهم شده است:
ایران درودی در فاصله دو نقطه کار را تمام کرده است. خط را کشیده و از خط، سطحی به وجود آورده و از سطح بُعدی فراهم کرده تا ابعاد زمانۀ خویش را بازتاب دهد؛ اینجا صحبت از «ایران دررودی» نقاش نیست؛ صحبت از درودیِ نویسنده است…
تاریخنگاری معاصر، نقش پررنگی به تاریخ شفاهی داده است؛ نقشی که در منطق تاریخنویسی کلاسیک، جای چندانی نداشت و عبور از مرزهای رسمی این دانش را ناممکن میکرد. درک و پذیرش این میراث شفاهی در نگارش تاریخ، راه عبور از دیوارهای بلندی بود که تاریخ رسمی در پیرامون وقایع و حوادث هر دوران کشیده است. دیواری که درست دیدن را ناممکن میکند و حقایق انسانی پنهان در پس وقایع را به تصورات و تخیل خوانندگان میسپارد و یا آن را دستکاری میکند. نقشی که رمانهای تاریخی بر عهده گرفتند، در حقیقت تلاشی برای عبور تخیل از این دیوارهای بلند بود. اما دوران معاصر بستری برای حضور انسانها و روایتهای شخصی آنان در تاریخنویسی را مهیا کرد. به همین سبب اتوبیوگرافی یا آنچه در فرهنگهای فارسی«زندگی نامۀ خودنوشت» معنا شده؛ در تاریخنویسی معاصر نیز نقشی مهم و انکارناپذیر یافته است.
اما «در فاصله میان دو نقطه…» اثری فراتر از یک اتوبیوگرافی است. ایران درودی این بار نه به عنوان نقاش بلکه نویسندهای است که تصویر بیرونی را آنچنان که در آثار نقاشیاش نیز میتوان مشاهده کرد، از خویش عبور میدهد و حقیقتی دیگرگونه میآفریند. تا آنجا که «زندگینامۀ خودنوشت» او بدل به رمانی استوار شده و در قالب و قلمرو ادبیات داستانی معاصر ایران جایگاهی یافته است.
اهمیت دوچندان این اثر در انعکاس دوران پرفرازونشیب جامعه ایرانی است؛ دورانی که بخش عمدۀ آن با تجددخواهی ایرانیان و توسعه اقتصاد، فرهنگ و رشد اجتماعی همراه بوده است. روزگاری که درودی خود محصول برگزیدۀ آن است. به این اعتبار آنچه کتاب درودی را دارای اهمیتی ویژه و بسزا میکند، پذیرش اثر به عنوان روایتی مکتوب از طبقه و دورۀ حیات اجتماعی نسل اوست. به طور کلی نسلی که ایران درودی به آن تعلق دارد؛ به سبب شرایط اجتماعی و فرهنگی بیهمتا، نسلی متفاوت و منحصر به خویش بار آمده است؛ از یک سو میل به تغییر و تجدد دارد و از سوی دیگر تمدن باستانی و تاریخی ایران را نقطۀ اتکای هویت خویش میداند. این نگرش و اندیشه با پیدایش دولت ملی و نزد نخبگان ایرانی تقویت شد و شکلی فراگیر پیدا کرد، به طوری که الگوی فرهنگ معیار از انحصار طبقۀ اعیان خارج شد و به تکنوکراتها و طبقات نوظهور متوسط تعمیم یافت. نخبگان فرهنگستان اول در فراگیری و تقویت این اندیشه بسیار موثر بودند و در ترویج زبان فارسی به عنوان رکن اصلی فرهنگ معیار ایرانی کوشیدند؛ همین ریشهدار بودن و وابستگی به فرهنگ معیار است که کم و بیش همنسلان درودی را وامدار و وابسته به فرهنگ و زبان فاخر فارسی میکند. نسلی که خط را خوش مینویسد و فارسی را درست و روان میگوید. پیرو همین نگاه و وابستگی، نثر او زیبنده و سزاوار طبقهبندی اثری ادبی نیز شده است… واژهها را با وسواس انتخاب میکند و گرچه بیانی شمرده و روشن دارد؛ مطالب را با ایماژها و گسترۀ خیال این زبان نفیس درآمیخته است. زبانی سیال و درعینحال پالوده و پاکیزه؛ زبانی روشن در عین حال پر اشاره و ایهام و کنایه؛ زبانی استوار در عین حال ظریف و نازکاندیش و خیالانگیز…
زبانی که از درون این فرهنگ تراویده و گویای فرهنگ زمانۀ خویش شده است. زبان درودی زبان نسل او و زمانۀ اوست. آنچه ایران درودی را در «فاصله میان دو نقطه» تکرار ناپذیر میکند، همانا دارا بودن این چند ویژگی همزمان است.
با این حال میباید بازتاب و گزارشی که نثر و زبان او از نقاشیهایش میدهد را نیز بر این همه افزود. «زمان»، «حرکت» و سرانجام «نور» عناصر اصلی در ساختمان کتاب «در فاصلۀ دو نقطه»هستند؛ همانند نقاشیهایش این عناصر یک به یک و گاه باهم ظهور میکنند و سرانجام با پیروزی نور به اوج میرسند.
«در فاصلۀ دو نقطه» مسیری را از واقعگرایی تا آمیزش تخیل و واقعیت طی کرده است. مسیری که در نقاشیهای او نیز دیده میشود. درودی همانند دورۀ نخست نقاشیهایش در اوایل کتاب، مملو از کنجکاوی برای یافتن زبان اصلی در این متن و نثر است. رفته رفته نوعی رئالیسم جادویی در موقعیتهای خیالانگیز، راه را در اثر بر خود باز میکند. توصیف درودی از روستایی در اطراف مشهد یا عبور از آب و آتش جنگ دوم و مسیری که همراه با خانواده از آلمان تا ایران طی کرده، همه و همه همچون وهم و پنداری که در نقاشیهای او نیز وجود دارد، رویا و واقعیت را به هم پیوند زده است. موقعیتهایی که گرچه خیالانگیزند، اما به شدت واقعی هستند و یا واقعیتهایی که توسن اندیشه را به فرازهای دورتر از موقعیت میبرند. درودی تاکید بر نور دارد؛ آنجا که افق را محل تلاقی و امتزاج زیباییها میکند. در کتاب نیز رفته رفته جزییات، که همچون موتیفهای تزئینی در دوران میانی آثار نقاشی او زینت متن و زبان دوردی هستند، کنار میروند و جای خود را به گزینگویهها و زمزمههای صادقانۀ درونی میدهند. آنچنان که سرانجام اثر ایران درودی بدل به نامهای در ستایش نور، زنانگی وعشق میشود: «میباید مجنون بود تا دانست لیلی چقدر زیباست. ولی من باور دارم که لیلی همان قدر زیباست که تصور دارد. اوست که مجنون را به آنچه خود باور دارد متقاعد کرده است…»
*این یادداشت در ایران آنلاین نیز بازنشر شده است.