انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درگذشت استادم، دکتر میرعابدینی

مهران افشاری

دکتر سیّد ابوطالب میرعابدینی پس از نزدیک به یک ماه بستری بودن در بیمارستان لاله تهران، هجدهم مردادماه امسال جهان فانی را وداع کرد. مهرماه ۱۳۰۸، هشتادوهفت سال پیش، در شمیران در خانواده‌ای متدین زاده شده بود. دوره تحصیلات ابتدایی را در شمیران گذراند. برای تحصیل در دوره متوسطه به دبیرستان شاهپور تجریش رفت و سال آخر دبیرستان را در رشته ادبی دبیرستان علمیه تهران گذراند.

برای تحصیلات عالی در رشته ادبیات فارسی به دانشسرای عالی رفت. دوران دانشجویی او مصادف با نهضت ملّی شدن نفت بود و در فضای سیاسی آن سال‌ها، میرعابدینی از هواداران نیروی سوم به رهبری خلیل ملکی شد. پس از گرفتن مدرک لیسانس ادبیات فارسی برای اجرای تعهد تدریس، به مشهد عزیمت کرد و سال‌ها در آن‌جا ماند، چنان‌که همواره خود را مشهدی و خراسانی معرّفی می‌کرد. در مشهد با شادروان دکتر مهیندخت صدیقیان (درگذشت: ۱۳۷۸) ازدواج کرد. صدیقیان پس از ازدواج با او، دانشجوی نخستین دوره رشته ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد شد. میرعابدینی در مشهد به تدریس در مدارس پرداخت و همزمان با رادیو ایران همکاری داشت. در مشهد با استادان و ادیبان آن‌جا از جمله دکتر یوسفی دوستی و مراوده برقرار کرد. دکتر علی شریعتی هم که دوست و همدرس خانم صدیقیان در رشته ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی بود، به خانه میرعابدینی و صدیقیان، هم در مشهد و هم تهران، رفت‌و‌آمد داشت.

میرعابدینی چندین سال ریاست اداره فرهنگ (اداره کلّ آموزش و پرورش) را در نیشابور عهده‌دار بود و در آن دوران خدمات شایسته‌ای را از خود به یادگار گذاشت. پس از وقفه‌ای نسبتاً طولانی، به ادامه تحصیل در دوره دکتری ادبیات فارسی در دانشگاه تهران پرداخت. پایان‌نامه دکتری او تصحیح دیوان کامل شمس مغربی به راهنمایی دکتر مهدی محقّق بود که بعدها در ۱۳۵۸ به توسط انتشارات زوّار در تهران منتشر شد.

میرعابدینی پس از گرفتن مدرک دکتری، خود را از آموزش‌ و ‌پرورش به دانشگاه ملّی (اکنون: دانشگاه شهید بهشتی) انتقال داد و در گروه ادبیات فارسی آن‌جا مشغول به تدریس شد. پس از انقلاب همزمان با تأسیس دانشگاه آزاد اسلامی در تهران به تدریس در آن پرداخت و پس از بازنشستگی از آموزش‌ و ‌پرورش، استاد نیمه‌وقت دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز و سپس استاد تمام‌وقت دانشگاه آزاد واحد کرج شد. پیش از انقلاب تدریس در مدرسه عالی دماوند و پس از انقلاب تدریس در دانشگاه بین‌المللی امام خمینی در قزوین را هم از سوابق تدریس او باید شمرد. او بیش از پنجاه سال معلّمی کرد.

دکتر میرعابدینی کتاب‌های متعدّد و گوناگونی را از خود به جای گذاشت. نخستین کتاب او داستان سلیمان و بلقیس از ترجمه تفسیر طبری بر اساس نسخه منحصربه‌فرد کتابخانه آستان قدس رضوی است که ۱۳۳۵ انتشارات زوّار در مشهد منتشر کرد. کتاب دیگری که در همان سال‌ها گرد‌آوری و منتشر ساخت مجموعه لالایی‌ها است که با همکاری دانش‌آموزان خود در مشهد آن‌ها را گرد‌آوری نمود و سپس ۱۳۸۲ در تهران تجدید چاپ شد. او به همراه همسرش دکتر مهیندخت صدیقیان از ۱۳۶۷تا۱۳۶۹ در چین به سر بُرد و دو کتاب چین و جهان سوم و درهای باز چین حاصل آن دوران است. از دیگر آثار او دیوان پیر جمال اردستانی و مصباح الارواح از همو را باید یاد‌آور شد.

دکتر میرعابدینی و همسرش، دکتر صدیقیان، در مجامع ادبی تهران از جمله انجمن ادبی آفتاب به مدیریت شادروان خانم مخدره آموزگار پیوسته حضور داشتند.

۱۳۷۸ پس از درگذشت خانم صدیقیان، دکتر میرعابدینی با خانم دکتر مینو فطوره‌چی، از اعضای پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ازدواج کرد. نزدیک به چهل سال است که دو فرزند میرعابدینی و صدیقیان در امریکا به سر می‌برند و در دوران کهولت و بیماری تا دم مرگ، همسرش خانم فطوره‌چی همراه میرعابدینی بود.

دکتر میرعابدینی استاد من بود و حقّ بسیار بر گردن این حقیر دارد. او بود که مرا به تحقیق و تألیف تشویق کرد. مرا نخستین بار به خانه مرحوم دکتر زرین‌کوب بُرد و با استاد زرین‌کوب آشنا کرد. او بود که مرا به خانم دکتر مزداپور معرّفی کرد. دوران دانشجویی عکس نسخه‌های خطّی رساله‌های قلندری و درویشی را که از کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران فراهم کرده بودم، به نزدش بردم و از او خواستم که آن‌ها را با هم تصحیح و چاپ کنیم که حاصل آن همکاری، کتاب آیین قلندری شد (تهران، ۱۳۷۴). اما امتیاز و موفقیت دکتر میرعابدینی در چاپ و نشر کتاب نبود. امتیاز او در خلق و خوی خاصّش بود.

هر پیشه‌ای اخلاق خاصّ خود را لازم دارد. در جامعه نابهنجار ما که کمتر کسی اخلاق لازم پیشه خود را داراست، مرحوم دکتر میرعابدینی ذاتاً استعداد و اخلاق معلّمی را داشت. در همه دوران تحصیلاتم هیچ معلّم و استادی را ندیدم که چون او با فروتنی، مهربان و دلسوز برای شاگردانش باشد و با دانشجویان رفاقت و صمیمیت داشته باشد و بکوشد تا از دانشجویان و شاگردانش دستگیری کند. دکتر میرعابدینی سعادتمندی مردم ایران را در باسواد شدن، درس خواندن و بالا رفتن سطح دانایی و آگاهی مردم می‌دانست و عمر خود را در همین راه صرف کرد. او آنچنان به این راه اعتقاد داشت که از او شنیدم یک دوره هر کدام از جوانان خویشان و اقوامش که در آزمون دانشگاه پذیرفته می‌شدند، او برای شام آن جوان را مهمان می‌کرد.

من بنده بسیار نکته‌ها از دکتر میرعابدینی آموختم. در این چند روز که از مرگ غریبانه او گذشت، با خود اندیشیدم که بیشترین و مهم‌ترین درسی که از دکتر میرعابدینی آموختم چیست و به این نتیجه رسیدم که او به دانشجوی ناشاد خود که ناگواری‌های زندگی عبوسش کرده بود، آموخت که خوش‌اخلاق باشد و به دنیا و زندگی لبخند بزند، همچنان‌که او خود چنین رفتار می‌کرد و به زندگی می‌خندید. چه خوش گفت آن یگانه قرون و اعصار، پیر روشن ضمیر ما، شیخ ابوسعید ابی‌الخیر که:

مرد باید که جگر سوخته خندان بُوَدا

نه همانا که چنین مرد فراوان بُوَدا

تهران، باغ صبا، ۲۲/۵/۹۵