پیر بوردیو برگردان ناصر فکوهی
پیامبر [اخلاقی] گروه را به دام خود میاندازد. اوست که آرمان گروه را بر زبان میآورد؛ بهترین چیزی را میگوید که گروه درباره خود میاندیشد: او در نهایت یک اخلاق جمعی [برای گروه] به حساب میآید. این امر ما را به یاد ریاکاریهای به ظاهر پاکدامنانهای میاندازد که در نهادهای عالی دولت، در شورای[عالی] دولت میبینیم. منطق این ریاکاریها در آن است که حرف آدمها را به همان صورت که بیان میکنند، بپذیریم؛ حرفهای شعارگونهشان را: نمایندگان اخلاقی که به مثابه کسانی عمل میکنند که گروه به آنها گزاره انجام وظیفهای را واگذار کرده که ناچار است بپذیرد زیرا گروه خود را در این حقیقت رسمی باز میشناسد. اوموسناو قبایلی، کسی است که در بالاترین رده ارزشهای شرافت گروهی را که ارزشهای رسمی هستند، در خود تجسّم می بخشد. مارکس در «درآمدی بر نقد فلسفه حقوق هگل» [۱۸۴۳] برای به سخره گرفتن آرمانگرایی بورژوازی از «آبروداری معنویتگرا» صحبت میکند؛ آبروداری عموما همان چیزی است که سبب میشود ما امر رسمی را بازشناسی کنیم: منظور همین قابلیت به بازشناسی چیزی است که باید آن را وقتی در برابر دیگران، رودرروی دیگران هستیم، بازشناسی کنیم. انسان آبرومند، انسانی است که وقتی لازم است، در برابر دیگران آبروداری کند. به همین دلیل «آبروریزی» مفهومی چنین پراهمیت در این منطق است – نگاه کنیم به مفهوم منطق در بسیاری از تمدنها، در آنچه مربوط می شود به «در برابر» یا «پشت سر»، از «آنچه در برابر [دیگران] نشان داده میشود» و از «آنچه در نهان انجام میشود». اموسناو به مثابه تجسّم آبروداری کسی است که باید یادآوری کند ارزشهای آبرو و شرف غیر قابل پشت سر گذاشتن هستند و که در برخی از شرایط تراژیک، به دلیل همین شرف و آبرو، میتوان آنها را پشت سرگذاشت – من اینجا شما را به گفتگویی استناد می دهم که با معمری داشتم و در مجله اسناد پژوهش در علوم اجتماعی منتشر شد(۱)، این امر به گروه امکان می دهد ، بدون آنکه آرمانهای رسمی خود را نفی کند، نسبت به آنها تخطی کند، بودن آنکه آنها را از میان بردارد، با حفظ اساس آنها، «اطاعت» یعنی یعنی بازشناسی ارزشهای غایی. او از گروه می خواهد که قاعده را حفظ کنند، که حتی در شرایطی که دست به تخطی نسبت به ارزشهایش میزند، در این کار قاعده را حفظ کند. ما در اینجا یکی از بنیانهای مفهوم مشروعیت را می یابیم.میدانیم که اغلب مشروعیت و قانونمندی را با یکدیگر اشتباه میگیرند. وبر می گوید، [حتی] یک دزد با مخفی کردن خود در هنگام دزدی، مشروعیت [مالکیت] را به رسمیت میشناسد. در اینجا باز به تقابل میان امر عمومی و امر خصوصی می رسیم؛ در تخطی پنهانی نوعی بازشناسی ارزشهای عمومی وجود دارد. این در نهایت همان فکر مرکزی [در آن] است.
نوشتههای مرتبط
بنابراین امر رسمی، امر عمومی است؛ فکری که گروه نسبت به خودش دارد و فکری که تمایل دارد نسبت به خودش گسترش بدهد، بازنماییای (به معنای تصویر ذهنی اما همچنین بازنمایی نمایشی) که میخواهد از خودش به مثابه گروه ارائه دهد. البته میتوانیم بگوییم، بازنماییای که میخواهد «در برابر سایر گروهها» از خود ارائه دهد، اما نه لزوما: این بازنماییای است [که در واقع] میخواهد به خودش به مثابه گروه ارائه دهد. ما در اینجا باید تمام اثرات آینه را در نظر بگیریم. به عبارت دیگر فکری که گروه میخواهد از خودش در بازنمایی عمومی ارائه دهد: ما در اینجا رابطهای را میان امر رسمی و تئاتر (تمایش) می بینیم یا همان نمایشی شدن؛ امر رسمی، امر قابل مشاهده است و امر عمومی [مخاطبان]، امر نمایشی – تئاتروم – یعی گروه خود را به صورتی میبیند که به نمایش میگذارد. این فکر یعنی آنکه گروه می خواهد از خودش و برای خودش و در برابر خودش، تصویر یک «دیگری» را داشته باشد. شاید به نظر برسد که ما در اینجا درحال نوعی تامل متافیزیکی هستیم اما خواهیم دید که باید در این فرایند یک فرایند مهم آینهای را مشاهده کرد. و همچنین نقشی را که نمایش در آینه به مثابه تحقق رساندن امر رسمی دارد.
امر عمومی و امر رسمی
در اینجا باید دست به عمیق کردن مفهوم تقابل میان امر عمومی و امر خصوصی بزنیم. واژه «عمومی» معانی بسیاری دارد. من وقتی داشتم روی تفسیر متنی از آگوسو(۲) کار می کردم به این مضامین رسیدم. آگوسو یکی از بنیانگذاران نظم حقوقی و دولتی مدرن فرانسه بود که در آن به صورتی کاملا ناخودآگاهانه او با سه چهار معنای مختلف مفهوم «عمومی» بازی میکند. من در اینجا به دو معنی از این معانی که به آنها برای صحبتم نیاز دارم، اشاره میکنم. امر عمومی پیش از هرچیز یعنی آنچه در برابر امر خاص قرار می گیرد، در برابر امر ویژه، آنچه یونانی ها به آن ایدیوس میگفتند به معنای چیزی که خاص است مثل همان [فرد] «ابله» (idiot) یعنی «کسی که فاقد عقل سلیم است».: «خاص» و «ویژه» و «شخصی»: یک عقیده خصوصی ، یک عقیده خاص است . امر خصوصی همچنین چیزی است که از امر جمعی، مستقل باشد . کنشهای عمومی در این معنای اول، کنشهایی هستند که به کسانی منسوب می شوند که برای آنها[سخن میگویند]: این ها کنشها، یا اندیشههایی هستند که به نمایندگان دارای نمایدگی از گروه منسوب میشوند، نماینده جمع، کسانی که به آنها «شخصیتهای رسمی» گفته میشود، کسانی که به صورت رسمی عمل میکنند. برای مثال وقتی یک فرد رسمی میخواهد نشان دهد که دیگر یک فرد رسمی نیست میگوید: « من این کار را خصوصی انجام دادم» یا در انگلیسی می گویند « in a private capacity » . در این شرایط ، یکی از ویژگیهای اساسی که شرط اول هرگونه عمل به مثابه یک شخصیت رسمی است، به تعلیق در میآید، یعنی او دیگر نسبت به چیزی فراتر از خودش متعهد نمیشود. بدین صورت وقتی کسی نمی خواهد فراتر از خودش به چیزی متعهد شود، باید این ویژگی اساسی را کنار بگذارد. در اینجا می توانیم به رسواییهای سیاسی فکر کنیم اما من نمی خواهم زیاد به بیراهه بروم و شما را سردرگم کنم جنبه نمایشی (دراماتیک) رسوایی سیاسی در آن است که با این ویژگی فرد رسمی بازی میکند که باید به صورت رسمی به تحقق در بیاید اما وقتی در معرض عموم قرار می گیرد، یا به مثابه امری خصوصی از جانب یک فرد رسمی دیده می شود [ به یک رسوایی بدل می شود] مثل پاتریمونیالیسم، خویشاوند سالاری، سوء استفاده از سرمایههای نمادین جمعی برای منافع خصوصی. بدیهی است که رعایت فاصله تقابل هایی میان امر عمومی / امر خصوصی، رسمی / غیر رسمی ، آشکار / پشت پرده یا محرمانه، از مهم ترین شرایط لازم برای شخصیتهای عومی است. استفاده از یک زبان رسمی از ویژگی های کارکردهای رسمی است : این زبان به شخصیتهای عمومی امکان میدهد درباره مسائل خصوصی پاسخ بدهند. آیا [یک شخصیت رسمی] می تواند حرفهای خصوصیاش را در برابر عموم بزند؟