انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درسگفتارهای کلژدوفرانس، درباره دولت(۲۲)

پیر بوردیو برگردان ناصر فکوهی

دولت و جامعه‌شناس

باید از خود بپرسیم: جامعه‌شناس چگونه می‌تواند ابزارهای محسوسی را بیابد تا بتواند از نسبی‌کردن [مسائل] پرهیز کند؟ او چگونه می‌تواند نقطه‌نظری تولید کند که در رابطه با پیدایش نقطه‌نظری مدعی ِ غیر نسبی‌کردن، غیر‌نسبی باشد؟ چگونه جامعه‌شناس می‌تواند یک نظریه علمی تولید کند که مدعی بازشناسی جهانشمول فرایندی باشد؟ فرایندی که بنا بر آن همچنین، یک نهاد مدعی ِ بینش جهانشمول و توزیع درجه‌های مشروعیت‌یافته در بیان ادعای امر جهانشمول وجود داشته باشد؟ کرسی‌های کلژدوفرانس را هم دولت به وجود می‌آورد؛ دولت است که درجه‌های ادعا[در هر موردی] را توزیع می‌کند…مسئله درجه علمی‌بودن ِ علوم مختلف– چه علوم اجتماعی و چه علوم طبیعی – [اغلب] به صورت بسیار ساده‌لوحانه‌ای مطرح می‌شود. اما باید تلاش کرد در خطی که در اینجا مطرح می‌کنم موضوع را فرموله کرد.
یک روش متعارف برای مطرح کردن مسئله دولت آن است که به دولت تعریفی کارکردی بدهیم – تعریفی که می‌تواند مارکسیستی باشد. یک رویکرد متعارف دیگر آن است که بگوییم: «من به عنوان متخصص تاریخ قرون وسطی معتقدم که در قرن دوازدهم میلادی جنگ‌ها نقشی اساسی در شکل دادن به دولت‌ها داشته‌اند؛ مثلا از طریق وارد کردن حقوق رومی و غیره…». این‌ها ادعاهایی هستند که به صورت اجتماعی مشروع شناخته می‌شوند. اما جامعه‌شناس به دلایل اجتماعی و تاریخی دربرابر شرایط بسیار سختی قرار دارد، و اگر کارش را جدّی بگیرد نمی‌تواند به اینها راضی باشد ؛ یعنی از یک طرف نمی‌تواند تعاریف بزرگ جهانشمول اما تقریبا بی‌معنا عرضه کند، مثل اینکه بگوید: « کارکرد دولت آن است که شرایط بازتولید سرمایه اقتصادی و سود را بازتولید کند.»؛ و از طرف دیگر، مگر آنکه تخصص خود را جدّی نگیرد، نمی‌تواند صرفا بدان راضی باشد که گزاره‌هایی حاشیه‌ای و مقطعی درباره دولت را ثبت کند. به همین ترتیب ناچار است به سوی تلاش‌هایی دیوانه‌وار به دو گونه زیر برود: یا باید تلاش کند موضوع‌هایی معاصر و تجربی بسازد تا بتواند دولت را زیر تیغ جراحّی خود بازیابی کند؛ یعنی موضوع‌های تاریخی قابل مشاهده‌ای به صورتی بسازد که در یک مورد خاص بتواند امیدوار باشد سازوکارهایی جهانشمول خواهد یافت که مفهوم دولت به آنها قابل پیوند خوردن باشد – مثلا در مورد گوسفیلد که به مطالعه مسئله‌ای می‌پردازد که به خودی خود بی‌ارزش به نظر می‌آید ولی درونش موضوعی اساسی در جریان است : یا مثلا کاری که من سعی کردم با تحلیل کمیسیون [ریمون] بار انجام بدهم که برایتان گفتم- کار دیگری که او می‌تواند بکند این است که سعی کند خودش را درون ماجرایی دیوانه‌وار بیاندازد که برخی [از اندیشمندان] این کار را کرده‌اند و آن مطرح کردن یک نظریه عمومی دولت بر پایه [تحلیل] تطبیقی تعداد زیادی از ماجراهای تاریخی دولت‌ها بنا شده باشد.

خطری که وجود دارد و ما درباره پری آندرسون (یک انگلیسی فرانسوی دوست و آلتوسری) به آن اشاره کردیم، یعنی [اندیشمندی] که یک نظریه عمومی درباره پیدایش دولت مدرن ارائه داده، در آن است که نهایتا کاری نکرده باشد جز آنکه با حرکت از گزاره‌های تاریخی ِ دستکاری شده و دست دوم(۱) یک بازتعریف پرمدعا از آنچه پیش از او تاریخ‌دانان گفته‌اند، ارائه بدهد. ما همچنین می‌توانیم موضعگیری یک جامعه‌شناس بسیار مهم، راینهارد بندیکس(۲) را نقد کنیم که نگاهی شکّاک نسبت به همه گزاره‌های جهانشمول دولت دارد که از قوانین جانبدارانه‌ای از نوع «قانون الیاس» در فرایند تمدن (۳) یا «قانون وبر» درباره عقلانی شدن تبعیت می‌کنند و غیره. او به صورت نظام‌مند هرگونه امکان تعمیم را با حرکت از یک جامعه‌شناسی تاریخی که از سال‌های ۱۹۷۰ در آمریکا رشد زیادی کرد، زیر سئوال می‌برد. ما با تعداد زیادی از جامعه‌شناسان جوان روبرو هستیم که با گرایش و بدنه غالب دانشگاهی مقابله می‌کنند و اصرار به استفاده از روش‌های کمّی‌گرا دارند: آنها عمدتا بر زمان حال و در یک هم‌زمانی مطلق کار می‌کنند و روش‌هایشان کاملا آماری است. در واکنش به این‌ها، یک گروه دیگر از جامعه‌شناسان جوان هم هستند که در راسشان تدا اسکاکپال قرار دارد. او نویسنده «دولت و انقلاب‌های اجتماعی»(۴) است، کتابی بسیار مهم از آن لحاظ که توجه به شیوه‌های جدیدی در انجام جامعه‌شناسی را برانگیخته است.

من به مسئله موقعیت جامعه‌شناس پرداختم که خودم را از نقش پیشگویانه او جدا کنم و به طرف نقش مناسکی‌اش بروم. چیزی که ما را بیشتر به موقعیت مولف خاص هدایت می‌کند و بدین ترتیب شما می‌توانید احساس کنید که قصد من آن نیست که موقعیت خشونت نمادینی را که به من واگذار شده تحمیل کنم. همان طور که دولت نقش سازنده واقعیت اجتماعی را که به هر یک از شهروندان تعلق دارد، غصب می‌کند، یک استاد هم از انحصاری دو ساعته در طول چندین هفته برخوردار می‌شود که ساخت اجتماعی واقعیت را به دست بگیرد.این موقعیتی است که از لحاظ روان‌شناختی مشکل است. من با ارائه کتاب گوسفیلد در واقع به خودم رضایت می‌دهم، اما دوست ندارم شما احساس کنید که فقط بوردیو را شنیده‌اید ولو آنکه دلیل اینکه اینجا هستم، همین باشد. کتاب اسکاکپال بسیار مهم است زیرا نشان می‌دهد می‌توان با تکیه بر واقعیت‌هایی از گونه‌ای دیگر دست به انجام جامعه‌شناسی زد، واقعیت‌هایی غیرکمّی اما واقعیت‌هایی که به صورتی دیگر ساخته شده‌اند. هدف دوم او نیز آن بوده که نشان دهد ما می‌توانیم –به زبان بومی‌ها – یک کلان جامعه‌شناسی تجربی داشته باشیم. در این مورد بحث بزرگی در آمریکا به راه افتاده است. تقابل کلان‌جامعه‌شناسی/ خُردجامعه‌شناسی که از اقتصاد به عاریت گرفته شده است، یک تقابل خیالی است، اما دارای قدرت اجتماعی زیادی در اذهان و در واقعیت است که به نظرم یکی از موانع بزرگ کار علمی هم بوده است. بسیار رایج است که بگویند: « بله، کلان‌جامعه‌شناسی خیلی خوب است، اما یک‌نوع تامل و نظریه است، هیچ پایه تجربی ندارد…» در حالی که این پژوهشگران نشان داده‌اند که می‌توان از کلان‌جامعه‌شناسی بر پایه نوع جدیدی از داده‌های جدید که سنت تاریخی به ما می‌دهد، بر اساس روش تطبیقی استفاده کرد. محدودیت‌های این جریان در آن است که تا حدی از تقسیم‌بندی‌های اجتماعی در میدان علمی آمریکا زاده شده است و به تقسیم‌بندی‌های ذهنی و مسائل تصنعی تبدیل شده است. و البته این بدان معنا نیست که کارهایشان جالب توجه نباشد.