انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره فرهنگ شهروندی: گفتگو با ناصر فکوهی

۱- مهمترین مولفه های فرهنگ شهروندی را چه می دانید با توجه به این که این واژه به صورت عام تمامی جمعیت یک کشور اعم از ساکنان شهر و روستا را در بر می گیرد وجوه تمایز شهروند ساکن شهر و روستا را غیر از محل سکونت در چه مولفه های ارزیابی می نمایید؟

به نظر من، مهم ترین مولفه برای انطباق یافتن با محیط زیست شهری و یا روستایی در آن است که این نظام ها را درک کنیم و بتوانیم و سازوکارهای آنها را به خصوص در موقعیت پویای آنها یعنی در شرایطی که به شدت در حال تغییر و تحول هستند را در نظر بگیریم و سپس از طریق سازوکارهایی برنامه ریزی شده بتوانیم این موارد را به مردم منتقل و در آنها درونی کنیم. شهروندی از این لحاظ معنایی حقوقی سیاسی دارد، یعنی عضویت در یک قرار داد اجتماعی که ایجاد حقوق و وظایف می کند، کارایی این قرار داد در عمل مهم ترین مولفه ای است که می توان در مفهومی که شما از شهروندی بیان می کنید مطرح کرد و منظور از کارایی آن است که هر کس بتواند با کمترین تنش برای خود و برای دیگران و در حداکثر رضایت در یک سیستم اجتماعی زندگی کرده و از زندگی خود لذت ببرد در عین حال که کنش های اجتماعی او در کوتاه و دراز مدت تنها به سود خود و هم نسلان او نبوده بلکه شامل حال نسل های آتی و شامل حال محیطی که در آن زندگی می کند نیز بشود. تفاوت عمده میان روستا و شهر در میزان انباشتگی در همه ابعاد آن است از جمعیت و تقسیم کار اجتماعی گرفته تا روابط انسانی و شیوه های کنترل اجتماعی و تاثیر گذاری رخدادهای کوچک بر روی سیستم و غیره. به همین دلیل این ها دو سیستم کاملا مجزار هستند اما ما امروز در شرایطی زندگی می کنیم که سطح شهرنشینی در آن بالای ۷۰ درصد و روستاهای آن به بیشترین حد شهری شده اند، به همین دلیل نیز مسائلمان بیشتر شهری است تا روستایی و موضوع شهروندی در زوستا نیز تا حد زیادی در همان ابعاد شهر مطرح می شود. حال اگر خواسته باشیم به مولفه هایی به صورت دقیق اشاره کنیم می توانیم به نظر من به اخلاق شهروندی، احترام به قانون، به حقوق دیگران و به محیط زیست و باور به توسعه و مصرف پایدار یعنی احترام به حقوق نسل های آتی اشاره کنیم.

۲- در بین مولفه ها و عناصر فرهنگ شهروندی کدامیک را از نظر اهمیت در اولویت قرار می دهید و دلیل تقدم آنها چیست؟

به باور من مهم ترین اولویت به انجام وظایف شهروندی مربوط می شود. باید توجه داشت که کشور ما در موقعیت فرایند دولت سازی و ملت سازی قرار دارد و به همین جهت، درونی کردن وظایف و خارج کردن آنها از تفکر نسبت به وظیفه به مثابه یک «اجبار» و یک «الزام» امری اساسی به حساب می آید. ما امروز شاهد آن هستیم که اکثر شهروندان و کنشگران اجتماعی ساده ترین وظابف خود را حتی وظایفی را که به طور مستقیم به سود خودشان است و به سادگی می توانند این سود و انتفاع بردن از اجرای آنها را درک کنند به مثابه یک «الزام» بیرونی می بینند و در برابر آنها مقاومت می کنند. برای مثال نگاه کنید به قوانین راهنمایی و رانندگی که به صورت مستقیم و به سادگی قابل تشخیص هستند و سود آوری آنها برای کنشگر شهری بسیار بدیهی است اما افراد اغلب تنها در صورتی از آنها تبعیت می کنند که زور و الزام را بالای سر خود ببینند. دلیل این امر به باور من به درونی نشدن مفهوم دولت، و مفهوم ملت و عدم باور به فرایند های دولت سازی و ملت سازی است که البته کشور ما در این زمینه دارای پیشینه تاریخی بسیار طولانی نیست اما بهر حال لااقل یک قرن است که درگیر موضوع است.

۳- ساختار شهرها در گذشته بر اساس کارکردهای مختلف اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و … شکل می گرفت به گونه ای در فرم شکل گیری محله ها نیز تفاوتهایی را در شکل گیری محله در شهرهایی که کاربری تجاری داشتند با شهرهایی که بر اساس مقاصد نظامی و دفاعی شکل گرفته اند می توان مشاهده کرد ، این ساختار نوعی از فرهنگ شهری را نیز به دنبال خود ایجاد می کرد ، به نوعی می توان گفت فرهنگ شهروندی متناسب با فرم و کارکرد شهرها شکل می گرفت ، جریان مدرنیته نوعی همسان سازیدر شهرها ایجاد نموده است و نوعی یکسان سازی در فرم ظاهری و کارکرد شهرها مشاهده می شود ، آیا می توان گفت که فرهنگهای شهری نیز از کثرت گذشته که معطوف به کارکرد شهرها بوده به سمت وحدت که مدرنیته آنرا ایجاد کرده ، حرکت نموده است؟

این امر بسیار به ابعاد و به موقعیت های تاریخی شکل گیری شهرها مربوط می شود و نمی توان برای آن قانون یکسانی ارائه داد. اصولا کلان شهرها، شهرهایی با کارکردهای بی شمار هستند که نمی توان آنها را در یک کارکردشان خلاصه کرد . وقتی میلیون ها نفر در چند صد یا چند ده کیلومتر مربع زندگی می کنند نمی توان انتظار داشت که تقسیم کار گسترده ای پدید نیاید. با این وصف مفهوم کلان شهر چندان مورد تایید نه شهر سازان و نه انسان شناسان و جامعه شناسان به مثابه یک الگوی آرمانی نیست، زیرا مدیریت آن عموما با مشکلات زیاد همراه است به همین دلیل ما فکر می کنیم که شهرهای متوسط و بزرگ بهترین مدل شهری هستند زیرا در عین حال نه آنقدر کوچکند که امکان تجمیع خدمات به صورت اقتصادی در آنها وجود نداشته باشد و نه آنقدر بزرگ که نتوان مشکلات و مسائل و آسیب های ناشی از انباشت های جمعیتی و برخورد میان فرهنگ ها و شیوه های زندگی متفاوت را در آنها کنترل کرد. با این وجود این را نیز باید در نظر گرفت که تک کارکردی شدن شهرها اصولا امری مثبت نیست، و باید به سوی شهرهایی رفت که دارای کارکردهای متفاوت و متنوع داشته باشند و به ساکنان خود امکان دهند که از حداکثری از رفاه و تمام امکانات شهری برخوردار باشند. لذا در برنامه ریزی های شهری اگر محور براین گونه شهرها قرار بگیرد می توان انتظار داشت که از میزان مشکلات اجتماعی ناشی از شهر نشینی کاسته شود. این نکته نهایی را نیز در مورد بحث مدرنیته بگویم که مدرنیته در آن واحد حرکتی است که ایجاد همگنی و ناهنمگنی می کند یعنی هم چیزها را شبیه هم می کند تا سود بیشتری در فروش کالاهای تولید انبوه داشته باشد، هم به دلیل انباشت عطیمی که در جمعیت ها و گروه های اجتماعی به وجود می آورد فرایندهای تفاوت یابی میان انها را افزایش داده و بدین ترتیب آنها را به سوی ناهمگن شدن پیش می برد. این امر را در سطح شهر نیز می توان با تنوع یافتن فضاها و چند منظوره شدن و پیچیدگی آنها و به این ترتیب مشکل شدن هر چه بیشتر مدیریت آنها مشاهده کرد.

۴- با توجه به مباحثی که جنابعالی در کتاب انسان شناسی شهری مطرح کرده اید ؟ آیا شهر جدید خود تولید کننده خرده فرهنگ های هنجارشکنانه نیست با توجه به ضعیف شدن ابزارهای کنترلی غیر رسمی در شهرها؟

بی شک چنین است اما در این مورد نمی توان چندان انتظار دیگری داشت. این هنجار شکنی ها به معنی وجود سلایق و سبک های زندگی بسیار متفاوتی است که یک شهر بزرگ یا یک کلان شهر به وجود می آورد و باید آنها را تحمل کرد. منظور من آن است که طبعا هر جامعه ای دارای هنجارهایی اکثریتی است که ترجیح می دهد بیشتر از هر هنجار دیگری مورد استفاده کنشگران اجتماعی و احترام آنها باشند اما وقتی ما در یک شهر بزرگ زندگی می کنیم باید بدانیم رسیدن به چنین اجماعی بر سر یک سبک و روش زندگی و وجود نوعی خاص از یک زندگی و روزمرگی کاملا یکسان عملا غیر ممکن است. در اینجا تنها تا حدی می توان به نوعی نسبیت در رفتارها رسید و تلاش کرد افراد مراعات حال یکدیگر را بکنند. چیزی که من بر آن تاکید دارم نیاز به کنار گذاشتن اندیشه الزام آور و آمرانه به مثابه راه حلی برای رسیدن به اجماع است زیرا این گونه الزام ها عملا کار را به بن بست می کشاند ومدیریت را دائما مشکلتر می کند. در حالی که به صورتی متناقض و در کوتاه مدت این تصور را به وجود می آورد که ما موفق شده ایم یک سبک و سیاق را در زندگی اجتماعی جا بیاندازیم. این یک توهم توخالی است زیرا تنها عامل ضمانت آن زور و اجبار است و این زور و اجبار را نیز نمی توان در درازمدت حفظ کرد و به محض از میان رفتن یا کاهش آن با حرکت های واکنشی سخت و غیر قابل مدیریت روبرو خواهیم شد که نتیجه ذخیره انرژی انفعالی در زمان الزام بوده اند. پس بهتر است اگر می خواهیم شهرهای بزرگ داشته باشیم خود را برای مدیریت آنها و زندگی در آنها آماده کنیم و بدانیم که بدون تحمل چند فرهنگی و سبک های زندگی متعدد زندگی در این شهرها برای هیچ کس میسر نیست.

۵- یکی از مهمترین مسائل شهرهای به ویژه در کلانشهرها تکثر فرهنگی و بعضا تناقضات خرده فرهنگهای مهاجر در شهرهاست که در برخی از شهرها باعث ایجاد پدیده هایی مانند “روستاشهر” و یا “ایل شهر” در درون شهرها می شود ، تاثیر و تاثر شکل گیری چنین خرده فرهنگهایی را در فضای شهری و نسبت حضور این خرده فرهنگها را در تقویت یا تضعیف فرهنگ شهروندی چگونه ارزیابی می کنید ؟

سرعت شهرنشینی در ایران دلیل اصلی شکل گیری چنین خرده فرهنگ هایی بوده است و باید توجه داشت که این گونه پدیده ها در صورتی که سیاست مدونی درباره آنها اجرا نشود می توانند زیان های زیادی به شهر بزنند برای مثال توزیع جمعیت در شهر دیگر نه بر اساس منطق یک شهر مدرن بلکه بر اساس منطق سازمان قبیله ای یا عشایری انجام شود و یا نهادهای مختلف قانون گزار نتوانند به وظایف خود عمل کنند و غیره. با این وجود به نظر ما به هیچ رو نباید با این خرده فرهنگ ها رفتاری آمرانه پیش گرفت و تلاش کرد با ابزارهای زور آنها را از میان برداشت. برعکس می توان با تکیه کردن بر عناصر مثبت درون آنها همچون همبستگی اجتماعی به عنوان منبعی از این عناصر در سامان دادن به موفعیت های شهری جدید استفاده کرد و شهرنشینی را بدین ترتیب از پایه های استوارتری در عرف و سنت برخوردار کرد. اما این کار نیز باید با ظرافت بسیار زیادی انجام بگیرد و اشتباه در آن مجاز نیست زیرا می تواند به بالا گرفتن جماعت گرایی های شهری منجر شود که شهر را از درون تخریب می کنند.

۶- یکی از مشکلاتی که در کلانشهرها بیشتر احساس می شود ضعف احساس تعلق اجتماعی به محیط زندگی است که این مسئله در خصوص مهاجران شهرهای بزرگ بیشتر احساس می شود ، به گونه ای که اکثر آنان نوستالژیای موطن خود را همواره با خود به همراه دارند ، این احساس تعلق اجتماعی به وطن اولیه نمودهایی نیز دارد به عنوان مثال در ایام تعطیلات نوروزی بسیاری از مهاجران کلانشهرهایی مانند تهران ، اصفهان و … برای گذران تعطیلات به موطن خود سفر می کنند ، این گونه به نظر می رسد که این عامل مانع از ایجاد فرهنگی شهروندی قوی در شهرهای مهاجر پذیر می شود ، نظر جناب عالی در این خصوص چیست و چگونه می توان احساس تعلق اجتماعی به مناطق مهاجر پذیر را تقویت کرد؟

کلان شهر بنا بر تعریف نمی تواند به هویتی بزرگ شکل بدهد که به صورت هویت های کوچک شهری یا روستایی و غیره ایجاد احساس تعلق کند مگر آنکه ما در آن سیاست محله محور را پیش بگیریم بدین ترتیب می توان محله ها را درون شهر به حوزه هایی با مشخصات خاص تبدیل کرد که برای خود این مشخصات نیز می توان از گذشته تاریخی محله و حافظه جمعی ساکنانش و یا وجود برخی از نمادهای شهری در آن استفاده کرد. به این ترتیب می توان امیدوار بود که در نسل های پیاپی احساس هویت شهری از خلال محله بتواند شکل بگیرد چیزی که ما در گذشته بسیاری از شهرهای بزرگمان از جمله در تهران داشتیم و در آینده نیز می توانیم در صورت به کار گرفتن سیاست گذاری های مناسب به دست بیاوریم.

۷- در پایان ارزیابی شما از فرهنگ شهروندی در کلانشهرهای کشورمان چیست و مهمترین نقیصه های موجود در مسیر تقویت آنرا چه می دانید و توصیه شما برای برنامه ریزان شهری به ویژه در حوزه فرهنگی برای تقویت فرهنگ شهروندی چیست؟

به نظر من در حال حاضر شهرهای ما به طور کلی اما کلان شهرهای ما به طور خهاص به جز مواردی استقنایی از مشکل کمبود یا نبود هویت و یا چیزی که شاید به صورتی دیگر بتوان به آن بحران هویتی گفت رنج می برند و بنابراین باید برای آ«ها در فکر ایجاد هویت یا هویت های شهری مشخص بودو. مشکل دیگر وجود سبک های زندگی ناسازکار در این کلان شهرها است که ناسازگاری آ«ها در اغلب موارد از طریق همجواری گاه اجباری آنها در برخی از مخلات و حتی برخی از مجنمکع ها افزایش یافته است که این امر خطرناک و آسیب زا است و باید از آ« جلوگیری کرد. در مورد توصیه ای کهد می توان به مسیئولان شهری کرد گمان می کنم یک اسیب شناسی دقیق و موشکافانه از شهرهای کشور برای به دست آوردن تصویری دقیق از مسائل شهری کشور که بسیار متنوع هستنند نباید تصور کرد که یک دست و یک سان هستند، مهم ترین کاری است که باید در وهله اول برای انجام هر گونه برنامه ریزی بعدی انجام داد.