انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره «فاشیسم و دیکتاتوری» پولانتزاس

در سال ۱۹۷۰ پولانتزاس کتاب خود در رابطه با مطالعه “اشکال استثنایی” دولت را در قالب کتاب “فاشیسم و دیکتاتوری: انترناسیونالیسم سوم و مساله فاشیسم” منتشر کرد. این کتاب که بر اشکال و ماهیت فاشیسم آلمانی و ایتالیایی تکیه دارد و به بررسی نظری اشکال مشخص دولت و روابط طبقاتی متناظر با آن‌ها در دو کشور آلمان و ایتالیا می‌پردازد. هم‌چنین کتاب به طور دائم مواجهه نظری پولانتزاس را با نظرات انترناسیونال سوم نسبت به فاشیسم در دوره تاریخی ظهور آن نشان می‌دهد.

پولانتزاس، نیکوس، فاشیسم و دیکتاتوری، ترجمه دکتر احسان، آگاه، ۱۳۶۰

در سال ۱۹۷۰ پولانتزاس کتاب خود در رابطه با مطالعه “اشکال استثنایی” دولت را در قالب کتاب “فاشیسم و دیکتاتوری: انترناسیونالیسم سوم و مساله فاشیسم” منتشر کرد. این کتاب که بر اشکال و ماهیت فاشیسم آلمانی و ایتالیایی تکیه دارد و به بررسی نظری اشکال مشخص دولت و روابط طبقاتی متناظر با آن‌ها در دو کشور آلمان و ایتالیا می‌پردازد. هم‌چنین کتاب به طور دائم مواجهه نظری پولانتزاس را با نظرات انترناسیونال سوم نسبت به فاشیسم در دوره تاریخی ظهور آن نشان می‌دهد. بیشتر این کتاب به بررسی روابط طبقاتی در دو کشور آلمان و ایتالیا اختصاص دارد. روابطی که به گمان پولانتزاس عوامل تعیین کننده اصلی در ایجاد شرایطی هستند که فاشیسم در آن‌ها پا می‌گیرد. پولانتزاس در این مطالعه خود به جای آن‌که رویکردی تقلیل‌گرا در تحلیل طبقاتی را اختیار کند که به سادگی تمرکز بحث را بر رابطه فاشسم و طبقه مسلط بگذارد، استدلال می‌کند که فاشیسم نوع خاص و متمایزی از دولت را به وجود می‌آورد که مبتنی بر بحرانی است که در اثر گذار از حالت سرمایه‌داری رقابتی به فرم سرمایه‌داری انحصاری پدید می‌آید. در این کتاب، پولانتزاس فرایند دوباره شکل دادن بلوک قدرت طبقات مسلط را چه در ساحت ایدئولوژی و چه در ساحت سرکوب تحلیل می‌کند. هم‌چنین به بررسی ریشه‌های متفاوت فاشیسم ایتالیایی و فاشیسم آلمانی و شرایط اقتصادی سیاسی متفاوت و از برخی جنبه‌ها یکسان آن دو در روز‌های پیش از فاشیسم می‌پردازد.

مبانی تحلیل پولانتزاس از فاشیسم در این کتاب با معرفی دو مفهوم آغاز می‌شود. اولین مفهوم گذار از سرمایه‌داری رقابتی به سرمایه‌داری انحصاری است. سرمایه‌داری انحصاری بستر به وجود آمدن امپریالیسم جهانی است. امپریالیسمی که از دوران پیش از آغاز جنگ جهانی اول به بعد، چه در دوران انترناسیونال دوم و چه در دوران انترناسیونال سوم یکی از مهم‌ترین محورهای بحث‌ها و تصمیم‌گیری‌های جبهه کمونیستی شرق بود. در این زمینه پولانزاس به این نقل قول از لنین اشاره می‌کند که : “در مورد اروپا، می‌توانیم کاملا درست به لحظه‌ای که سرمایه‌داری نوین “انحصاری” قاطعانه جای سرمایه‌داری کهن را می‌گیرد اشاره کنیم. این آغاز قرن بیستم است”(۱۷) (مجموعه آثار لنین ۶۸۲) پولانتزاس با رجوع به کتاب لنین درباره امپریالیسم “امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله سرمایه‌داری” مفهوم دوم را معرفی می‌کند: حلقه‌های ضعیف زنجیر امپریالیستی. با تکیه بر این دو مفهوم می‌توان خلاصه بحثی را که پولانتزاس در این کتاب معرفی می کند چنین بیان کرد: در دوران سرمایه‌داری انحصاری-امپریالیسم، در حلقه‌های ضعیف (که به عنوان مثال گذار از سرمایه‌داری رقابتی به انحصاری در آن‌ها دیر اتفاق افتاده) پولانتزاس در ادامه کتاب با تحلیل اقتصادی-سیاسی وضعیت آلمان و ایتالیا در دوران گذارشان، به اثبات این ادعای خود می‌پردازد که این دو کشور حلقه‌‌های ضعیف زنجیرند. سپس به بررسی انتقادی نگرش‌های متفاوت انترناسیونال سوم به فاشیسم در دوران تاریخی تولد آن و سپس دوران حضور آن می‌پردازد. مهم‌ترین نکته نقد پولانتزاس به مسئله جبرگرائی اقتصادی مربوط می‌شود. یعنی همان مسئله‌ای که همواره به آن می‌تاخت. به بیان خود او “تقلیل‌گرایی اقتصادی”. او استدلال می‌کند که چه کسانی که ظهور فاشیسم را غیرممکن می‌دانستند و چه کسانی که آلمان را به عنوان یک کشور پیشرفته اقتصادی در نزدیکی انقلاب می‌دیدند و فاشیسم را به مثابه آخرین حربه بورژوازی برای دفاع از خود می‌دانستند، هر دو قربانی تقلیل‌گرایی اقتصادی بودند. قربانی نوعی از تحلیل که روابط پیچیده در ساحت ایدئولوژیک و سیاسی را به تقریری ساده از سطح اقتصادی تقلیل می‌دادند، سطحی که به زعم پولانتزاس و با ارجاع به آلتوسر، “تنها در وهله نهایی است که تعیین کننده است”.

حال نوبت به تحلیل از مبارزه طبقاتی رسیده است. بحثی که باقی کتاب تماما به آن مربوط می‌شود. درواقع هدف این کتاب را می‌توان به این شکل عنوان کرد: فاشیسم چگونه به وجود آمده و فاشیسم چگونه کار می‌کند؟ پولانتزاس برای پاسخ دادن به چنین سوالی به سراغ تحلیل روابط طبقات می‌رود و با بررسی آلمان و ایتالیا سعی دارد تا چند و چون کارکرد فاشیسم را به طور کلی دریابد.

قدم اول در این تحلیل از طبقات، بررسی فاشیسم به عنوان شکل خاصی از دولت است. او در این چارچوب به بررسی نظرات تالهایمر، گرامشی و تروتسکی درباره فاشیسم می‌پردازد. به نظر او گرامشی و تالهایمر فاشیسم را در ابتدای پاگیری‌اش به عنوان “شکلی از دولت” تحلیل می‌کنند “که خصلت اساسی‌اش نوعی “استقلال نسبی” از طبقات حاکم است” (۶۰).او هم‌چنین از بحران هژمونی یا بحران فاجعه‌آمیز تعادل در بحث گرامشی بهره می‌گیرد. او به این ترتیب فاشیسم را به تاسی از این دو نوعی از دولت استثنائی نظیر بناپارتیسم یا بیسمارکیسم معرفی می‌کند هر‌چند به گمان او “نه در آلمان و نه در ایتالیا پیروزی فاشیسم با یک بحران سیاسی تعادل در هر نوع برداشتی از کلمه تقارن نداشت. قبل از به قدرت رسیدن فاشیسم، طبقه کارگر کاملا شکست خورده بود”(۶۲)

با چنین مقدماتی او وارد تحلیل خود از فاشیسم می‌شود. او با رویکردی نوین به سراغ تحلیل وضعیت روابط طبقاتی می‌رود. رویکردی که بر تعریف بلوک‌های قدرت برای طبقات مسلط تکیه دارد. بدین ترتیب نحوه اعمال سلطه طبقه حاکم را نه در قالب طبقه‌ای همگون و یک‌پارچه بلکه در قالب بلوکی از قدرت می‌بیند که می‌تواند در داخل خودش تناقضاتی (به عنوان مثال بحران هژمونی) را پرورش دهد و فاشیسم یکی از نتایج چنین تناقضاتی است. او این تناقضات را در شکل‌های متفاوتی نظیر بحران هژمونی، بحران ایدئولوژیک، بحران‌های نمایندگی (یعنی نمایندگان سیاسی طبقات مسلط) و استراتژی‌های حمله و دفاع در عرصه مبارزه طبقاتی می‌بیند، سپس به بررسی این بحران‌‌ها در شرایط مشخص ایتالیا و آلمان می‌پردازد.

او سپس به تحلیل رابطه فاشیسم و طبقه کارگر در بستر مبارزه طبقاتی می‌پردازد. به گمان او “شروع ظهور فاشیسم یک رشته‌ پراهمیت از شکست‌های طبقه کارگر را در پیش‌فرض دارد. این شکست‌ها بلافاصله قبل از فاشیسم می‌آید و راه را جهت آن باز می‌کند” (۱۴۷) او در ادامه به تحلیل بحران‌هایی می‌پردازد که در بستر شکست طبقه کارگر زمینه‌ساز پیدایش فاشیسم بودند.

پس از آن‌که رابطه بورژوازی و طبقه کارگر با فاشیسم مورد بررسی قرار گرفت اکنون نوبت به تبیین رابطه آن با خرده بورژوازی می‌رسد. پولانتزاس این را فرصت مناسبی برای یک تلاش تحلیلی برای بازتعریف خرده‌بورژازی می‌داند. او در کنار آن خرده بورژوازی که در آثار کلاسیک مارکسیستی مطرح شده و “مارکس و انگلس بر گرایش” آن به تحلیل رفتن و حذف شدن در یک فرماسیون سرمایه‌داری تصریح دارند” به توصیف نوع جدیدی از خرده بورژوازی می‌پردازد که “جایگاه متفاوتی در اقتصاد دارد” و” بر خلاف اولی به هیچ‌ عنوان از بین رفتنی به نظر نمی‌رسد” (۲۶۳) پولانتزاس نام این طبقه را خرده بورژوازی نوین می‌گذارد. یعنی کارمندان غیر تولیدی که در جریان تحصیل ارز اضافی تسهیل‌گرند و یا مشارکت دارند: “شاغلین حقوق بگیر در تجارت، بانکداری، بیمه، دپارتمان‌های فروش، تبلیغات، شاغلین طبقاتی و … (همان). خرده بورژوازی نوین مفهومی است که پولانتزاس در آثار دیگر خود نیز با پیگیری به آن پرداخته است. ادامه بحث به بررسی ویژگی‌های ایدئولوژیک و سیاسی این خرده بورژوازی نوین و رابطه آن با فاشیسم مربوط می‌شود. طبقه‌ای که نقش بسیار مهمی در حمایت از پاگرفتن فاشیسم دارد.

پس از بررسی رابطه بازیگران مختلف مبارزه طبقاتی با فاشیسم، پولانتزاس در فصل آخر به تشریح دستگاه دولتی فاشیسم می‌پردازد. در این قسمت او مشخصات بخش‌های مختلف دولت را در رابطه با فاشیسم توضیح می‌دهد. (مفهوم دولت در نظر پولانتزاس بسیار عام‌تر از قوه مجریه است: بوروکراسی اداری، نظام قضایی، تغییر دستگا‌ه‌های ایدئولوژیک به مثابه دستگاه دولتی،حزب و …) .

 

جلد اول:

مقدمه

بخش یک: دوران فاشیسم
بخش دو: فاشیسم و مبارزه طبقاتی

بخش سه: فاشیسم و طبقات مسلط

بخش چهار: فاشیسم و طبقه کارگر

بخش پنج: فاشیسم و خرده بورژوازی

بخش شش: فاشیسم و روستا

بخش هفت: دولت فاشیست

نتیجه‌گیری

فهرست کتب و مقالات مورد استفاده