۱. نقش پژوهشی دانشگاه در مقابل نقش آموزشی: برخی معتقدند کارویژهی دانشگاهها، «آموزش» نیروی متخصص است؛ از این رو محول کردن وظایف پژوهشی به دانشگاهها نه تنها کمکی به پیشرفت پژوهشی کشور نمینماید، بلکه موجب بازماندن اساتید دانشگاهها از وظایف آموزشی خود میگردد. این افراد پیشنهاد میکنند کارهای پژوهشی به موسسات پژوهشی (اعم از اینکه زیر نظر دانشگاهها باشند یا نباشند) که دارای نیروی انسانی ویژهی خود میباشند، سپرده شود. به عقیدهی شما آیا دانشگاهها باید عهدهدار نقش پژوهشی نیز باشند یا خیر؟ این نقش برای دانشگاه چه پیامدهای مثبت و منفیای به همراه دارد؟
ابتدا بگویم که ما برای آنکه بتوانیم به سیستم های خود در هر زمینه ای ارتقا بدهیم باید آنها را با موقعیت جهانی این سیستم ها هماهنگ کنیم، بنابراین مسئله بهبود وضعیت و بالا رفتن کیفیت، یک امر سلیقه ای یا مبتنی بر این یا آن اصل نظری نیست، بلکه باید در آن به موضوع کارایی و رابطه با سیستم های مشابه دیگر در سطح جهان اندیشید. در این زمینه، الگویی که در سراسر جهان وجود دارد، دانشگاه ها را مراکز «آموزشی – پژوهشی» تعریف می کند، اصولا جدا کردن آموزش از پژوهش نه تنها ممکن نیست ، بلکه اگر ممکن شود، آن گونه که تا حدودی در کشور ما اتفاق افتاده است به سرعت سبب کاهش کیفیت آموزشی آنها شود. دانشگاه یک کلوپ آماتوری نیست که افرادی برای سرگرمی به آن بیایند تا دانش اجتماعی و فناورانه خود را بالا ببرند، بلکه جایی است که باید نیروهای کاری مورد نیاز کشور در همه زمینه ها تربیت شوند و بدون آنکه این نیروها بتوانند عملا در حوزه های کاری وارد شوند امکان چنین کاری نیست. می دانیم که از سال ها پیش قدرت شرکت های بزرگ صنعتی و حرفه ای را بر اساس میزان رشد سیستم های موسوم به پژوهش و توسعه در آنها می سنجند، بنابراین می بینیم که برای آنکه بازار کار بتواند هرجه بیشتر از کارشناسان سطح بالا برخوردار باشد نه تنها نباید پژوهش را در دانشگاه کاهش داد بلکه باید آن را هر چه بیشتر به بازار کار پیوند داد. سقوط نظام دانشگاهی ما از لحاظ کیفیت در آن خواهد بود که این پیوندها هر روز ضعیف تر شوند، درس خواندن برای درس خواندن یک کار لوکس است که به نظر من ما امکاناتش را در کشوری با منابع محدود و با چنین گستره بزرگی از نیازهای پژوهشی و یافتن راه حل برای مشکلات متعددمان نداریم. بنابراین باز هم تصریح می کنیم که بدون پژوهش ، آموزش در دانشگاه معنایی ندارد و سپردن کارها به موسسات خصوصی پژوهشی در کشور ما در شرایطی که خصوصی سازی نه کنشگران و نه سلامت لازم را ندارد، معنایش آن است که برای خودمان شرکت های بازاری پژوهش درست کنیم که با علم همان رفتاری را بکنند که با هر کالای دیگری و این امر در حوزه علوم اجتماعی به معنی مرگ این علوم است. البته این به هیچ وجه بدان معنا نیست که بناید با شرکت های بیرونی کار کرد، اما به نظر من بهترین راه حل همکاری بین دانشگاه، شرکت های متقاضی کار پژوهشی و گروهی از شرکت های پژوهشی خصوصی است که به تدریج باید از درون جامعه مدنی شکل بگیرند ولی برای این کار ابتدا باید نظام های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و شفافیت ها در سیستم ما به حد بسیار زیادی افزایش بیابند.
نوشتههای مرتبط
۲. کیفیت نامطلوب پژوهشهای دانشگاهی: از دیدگاه اغلب صاحبنظران و اساتید دانشگاه، در حال حاضر پژوهشهای اجتماعی در دانشگاههای ایران به لحاظ کیفی در وضعیت مطلوبی قرار ندارند. علل گوناگونی برای این مساله برشمرده شده است که از آن جمله میتوان به فقدان جامعهی علمی و برنامههای تحقیقاتی رقیب در دانشگاهها، مشکلات سازمانی و دولتی (کمبود اعتبارات، مدیریت ناکارآمد منابع و …) و بیتاثیر بودن نتایج پژوهشها در تصمیمسازیها که منجر به دلسردی و بیانگیزگی پژوهشگران میگردد، اشاره کرد. آیا شما نیز معتقدید کیفیت پژوهشهای دانشگاه مطلوب نیست؟ در صورتی که چنین است، عوامل اصلی در بروز این وضعیت را چه می دانید؟
من فکر می کنم که اگر از کیفیت نامطلوب پژوهش صحبت بکینم این در انحصار دانشگاه ها نیست. دانشگاه ها و یا موسسات بیرون از دانشگاه اغلب در موقعیت یکسانی قرار دارند. اصولا به دلیل منطقی و عقلانی نبودن سیستم های پژوهشی در کشور ما و نبود یک برنامه ریزی کلان مناسب و ضعف مدیریت های پژوهشی و نمایشی بودن اغلب کارهای پژوهشی، کیفیت پژوهش بسیار پایین است و این امر لزوما به دانشگاهی یا غیر دانشگاهی بودن بستگی ندارد. البته باید در این میان سازمان های غیر دولتی و انجمن های مدنی را استثنا کنم که برغم بودجه های بسیار محدود خود افلب بهترین زمینه ها را برای کارهای پژوهشی فراهم می کنند. منتها همین جامعه مدنی معمولا کمترین کمک ها را دریافت می کند. سازمان های دانشجویی، انجمن های علمی اساتید، گروه های غیر انتفاعی داوطلبان کمک و ارائه راه حل برای مشکلات اجتماعی امروز کمتر حمایت می شوند و اینحمایت به خصوص شکل مالی ندارد. در حالی که باید بیشترین کمک را به آنها کرد. البته در مورد دانشگاه ها این یک واقعیت است که میزان دیوان سالاری حاکم بر آنها و کند بودن روند ها و رفتارهای گاه مغرضانه ای که کنشگران درون آنها انجام می دهند، از دلایل عمده غیر کارا شدن پژوهش در آنها است و به همین دلیل است که امروز بیشتر سازمان های سفارش دهنده صرف نظر از اینکه با دانشگاه سروکار داشته باشند یا با یک موسسه پژوهشی بر روی نام مجریان طرح و اینکه واقعا توانایی انجام کار را دارند حساب می کنند. به همین دلیل اگر دانشگاه امکان ایجاد موقعیت های پژوهشی را برای داوطلبان تسهیل کرده و روند های دیوان سالارانه را کاهش دهد می توان از این نهاد به عنوان بهترین نهاد برای سامان دادن به پژوهش استفاده کرد. امروز در جهان نیز معتبرترین دانشگاه ها بیشترین بودجه های پژوهشی را به خود اختصاص می دهند. اما برای این کار ابتدا توانسته اند محیط خود را سالم سازی کنند، یعنی افراد مغرض و ناکارا را از مدیریت ها و پست های حساس کنار بگذارند و بر عکس افراد توانا را بر اساس قابلیت ها و شایستگی هایشان در این پست ها قرار دهند و در عین حال کار را تنها معیار بدانند و کارایی را سنجه اصلی برای کیفیت به حساب بیاورند و این را که کاری خوب انجام شده یا نه را بر عهده سفارش دهنده بگذارند و نه محیط های آموزشی و دانشگاهی که گاه کوچکترین اطلاعی در موضوع های مورد بحث ندارند.
۳. وضعیت نامناسب پایاننامههای دانشجویی: برخی صاحبنظران، معتقدند پایان نامههای مقاطع کارشناسی ارشد و دکترای دانشکده بهینه نبوده و اغلب بریده از مسائل روز جامعه یا فاقد محتوای جدی هستند. گفته شده که اشتغال اساتید راهنما و مشاور پایاننامهها به وظایف متعدد محوله به عنوان عضو هیات علمی، منجر به بروز چنین وضعیتی میگردد. آیا شما اساساً این گزاره که «غالب پایاننامههای دانشجویی فعلی کیفیت مطلوب را ندارند» مطابق با واقع میدانید؟ در صورتی که چنین است، علت را در چه میدانید؟
من تحقیق یا گزارشی علمی که بتوانم بر اساس آن چنین گزاره ای را مطرح کنم ندیده ام، بنابراین نمی توانم به صورت تفسیری و بنا بر شنیده ها در این مورد قضاوت کنم، اگر مبنا را کاری که دانشجویان خود ما در گروه انسان شناسی و به خصوص دانشجویانی که با خود من در رده های کارشناسی، کارشناسی ارشد و حتی در خود کلاس ها انجام می دهند بگذارم، به هیچ عنوان به چنین گزاره ای باور ندارم. و برعکس معتقدم دانشجویان اغلب در سخت ترین شرایط و با کمترین امکانات، کارهایی را انجام می دهند که حتی در معیارهای جهانی دارای ارزش هستند. البته همواره کسانی هم هستند که در پی تقلب و تحویل کارهای بی ارزش یا کپی برداری از کار دیگران و از این قبیل کارها هستنند اما این افراد اغلب از سر عدم عقلانیت چنین می کنند زیرا این کار آنها را به هیچ جایگاه ارزشمندی جز شاید امتیازاتی مادی نمی رساند که برای چنین امتیازاتی هم بهترین جایگاه دانشگاه و تحصیلاتی دانشگاهی نیست و به قول معروف به نظر من این افراد راه خود را گم کرده اند. بنابراین فکر می کنم که چنین گزاره ای به این صورت نمی تواند گزاره ای علمی باشد، اما بدیهی است که در سیستمی که به صورتی تصاعدی کمیت دانشجویان و اساتید خود را بالا می برد بدون آنکه فکری به حال کیفیت آنها بکند وجود و رشد چنین گرایش هایی می تواند کاملا منطقی و طبیعی باشد. اما اینکه دانشجویان به موضوعات جامعه نمی پردازند من مقصر را بیشتر از دانشجویان، اساتیدشان می دانم که باید آنها را هدایت کنند. امروز تقریبا می توان در هر حوزه ای کار علمی انجام داد البته با امکانات بیشتر یا کمتر، ولی بهر حال اینکه ما خودمان را پشت سر «شرایط» قایم کنیم و غیر کاربردی بودن خود را بر دوش عوامل بیرونی بیاندازیم، به نظر من کار نادرستی است. مشکل اغلب دانشجویان ما آن است که یک پروژه علمی واقعی که بخواهند در سراسر عمر حرفه ای یا علمی خود آن را دنبال کنند، ندارند و اساتیدی هم که بخواهند در این راه کمکشان کنند در دسترشان نیستند و بنابراین در چنین زمینه است که باید چاره ای اندیشید.
۴. اگر بپذیریم که پژوهشهای دانشگاهی جزئاً یا عموماً باید در جهت حل مسائل و مشکلات عینی جامعه باشند، در این صورت باید به طریقی نتایج این پژوهشها در سیاستگذاریها و تصمیمسازیهای دولتی و مدنی مورد استفاده قرار گیرد. آیا در شرایط کنونی، تصمیمسازیهای اجتماعی در حوزههای گوناگون متاثر از نتایج تحقیقات علمی و دانشگاهی است؟ اگر این چنین است مکانیزم چنین تاثیر و تاثری چیست؟
اصولا بین حوزه شناخت و حوزه اجرا در همه سیستم های اجتماعی تفکیک وجود دارد. اینکه ما بتوانیم چیزی را دقیقا بشناسیم و سازو کارهای آن را استخراج کرده و درک کنیم لزوما بدان معنا نیست که بتوانیم برای آن چیز یا برای آن مشکل راه حل هایی اجرایی بدهیم. در حوزه اجرا بسیاری از عوامل دخالت دارند که باید به آنها توجه داشت و به همین دلیل است که در این حوزه ما بیشتر با دغدغه های مدیریتی سروکار داریم و نه دغدغه های علمی در معنی اخص کلمه. البته موقعیت آرمانی آن است که پژوهش ها همه بتوانند به بهترین تصمیم گری ها منجر شده و این تصمیمات نیز به اجرا در آیند ولی اینکه این گونه نمی شود، لزوما امری غیر طبیعی نیست. وظیفه ما آن است که به سوی تعریف بهتر مسائل و به سوی سیستم های مدیریتی قوی تری برویم که در کل خط فکری از پژوهش تا اجرا بتوانند پروژه های منسجم تعریف کرده و سپس به اجرا درآورده و اجرای آنها را ارزیابی کنند. در این صورت موفق خواهیم شد که به نتایجی نزدیکتر از آنچه در حال حاضر با آن روبرو هستیم چه در حوزه آموزش و چه در حوزه پژوهش دست بیابیم.