درباره خاستگاه سیطره جوئی کنونی اکتبر : ۱۹۹۳ ظهور لیبرالیسم روسی از میان غرش توپ ها (لوموند دیپلماتیک: اکتبر ۲۰۱۴)
ژان-ماری شووییه برگردان منوچهر مرزبانیان
اغلب دوران حساسی را در پیدایش قدرت سیطره جوی جدید روسیه پنهان داشته اند. از سال ۱۹۹۳، مردم سنجه ای از آثار «درمان ضربتی» را به چشم دیدند که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اندیشه پردازان نظام بازار به تحمیل آن همت گماشته بودند. اکثریتی از نمایندگان مجلس کوشیدند تا راه و رسم دیگری را روا دارند، اما ”بوریس یلتسین“، رئیس کشور که به پشتیبانی دولت های غربی دلگرم بود به کنگره یورش برد.
نوشتههای مرتبط
«ما دیگر مخالفت داخلی را تحمل نخواهیم کرد. باید از شرّ کسانی برهیم که مسیری را که ما می رویم دنبال نمی کنند (۱).» هنگامی که ”بوریس یلتسین“، نخستین رئیس فدراسیون جدید روسیه، این سخنان را بر زبان می راند، چند روزی گذشته بود که تانک های رزمی ”ت ـ۷۲“ کنگره نمایندگان خلق و مقر شورایعالی روسیه را در میان گرفته بودند. در سحرگاه روز ۴ اکتبر ۱۹۹۳، غریو تیربارها برخاست. برخی تکاوران ویژه از حمله به غیرنظامیان در نزدیکی «کاخ سفید»، مقر پارلمان، سر باز زدند. اما زره پوش ها به هدایت ”پاول گراچف“، وزیر دفاع، توپ هایشان را آتش کردند. دود از ساختمانی بلند شد که لکه ای بر رنگ سفید یکدستش پیدا نبود. چیزی نگذشت کهنمای آن به سیاهی گرائید. در همان حال که کشتگان و زخمیان را بیرون می آوردند، تسلیم نخستین نمایندگان کنگره به مهاجمان آغاز شد. سرهنگ ”الکساندر روتسکوئی“، «رئیس» فدراسیون «در دوران گذار» و ”روسلان خاسبولاتف“، اقتصاددانی از اهالی ”چچن“ و صدر هیئت رئیسه شورایعالی، از نبرد دست کشیدند و چند ماهی را در زندان سپری کردند. پس از فروپاشی شوروی، تاریخ روسیه، که پیشتر تصویری از آن به چشم نمی آمد، جلوی دوربین های سراسر جهان به نگارش درآمد.
بنا بر آمارهای رسمی، یکصد و بیست تن کشته لازم بود تا «پیروزی دموکراسی» به بار آید، که بسیاری از مسئولان و روزنامه های غربی خواستار آن بودند ( شرح پایانی «مختصر خون ناقابل» را بخوانید). منابع دیگر کارنامه بسیار سنگین تری را پیش کشیده و غالبا تا رقم یک هزار و پانصد کشته هم نقل کرده اند. درگرماگرم این یورش چشمگیر و نبردهای خیابانی، در سرتاسر مسکو شکار «قانون گریزان»، به ویژه قفقازی هائی به راه افتاد که دسته دسته دستگیر می شدند. گویا بیست و پنج هزار تن را با بازداشت های فلّه ای که به سردرگمی ها می افزود، اسیر کرده باشند. ستیزه های ملی در قفقاز و کشورهای حوزه دریای ”بالتیک“ به کنار، روس ها از زمان شورش های ”گولاک“ در سال های ۱۹۵۴ـ۱۹۵۰، قیام ”تفلیس“ در سال ۱۹۵۶ و بلوای سال ۱۹۶۲ علیه افزایش قیمت ها در”نووچرکاسکِ“ اوکرائین، هرگز چنین خشونتی را ندیده بودند.
هدف از به میدان آوردن ارتش، پایان دادن به ستیزه ای سیاسی میان قوه مجریه و قوه مقننه بود که بیش از یک سال ادامه داشت. اما بدون نگاهی دوباره به رویدادهای سال ۱۹۹۱ و پیش کشیدن اوضاع و احوالی که این درام بر بستر آن جریان یافت نمی توان آنرا درک کرد (۲): بحران نظام اتحاد شوروی، بن بست پویه «پره سترویکا» که در سال ۱۹۸۵ آغاز گردیده بود و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی.
به محض انقراض اتحاد جماهیر شوروی، ”بوریس یلتسین“ مزیتی را که داشت دستمایه پیشروی کرد
در آغاز تابستان سال ۱۹۹۱، آقای ”خاسبولاتوف“ به مقام ریاست شوریعالی روسیه، مجمع دربسته پارلمان کشور برگزیده شد. روز ۱۲ ژوئن ۱۹۹۱، آقای ”روتسکوئی“، به موجب «قراری» که با ”یلتسین“ «بر سر تقسیم رهبری» گذاشته بود به مقام نایب رئیس فدراسیون روسیه انتخاب شد. در ماه اوت ۱۹۹۱، این سه سردمدار ستیز سال ۱۹۹۳ همدست بودند. پیش از آن، هر سه به اتفاق علیه دسیسه کودتای رهبران محافظه کاری به پا خاسته بودند که طرح پیشنهادی ”میخائیل گورباچف“ صدر هیئت رئیسه کشور را برای اصلاح اتحاد جماهیر برنمی تافتند. آقای ”روتسکوئی“ برای رهانیدن اقای ”گورباچف“، که کودتاچیان، در ”فوروس“، در حصر خانگی نگه می داشتند، راهی ”کریمه“ شد و او را در هواپیمای خود بازگرداند. این سه تن از شکست کودتا بهره جستند تا استقلال روسیه، انقراض اتحاد شوروی و نیز برکناری کسی را تحمیل کنند که تجسم ”پره سترویکا“ بود. ”یلتسین“ زود بر مزیتی پای فشرد که شهرت تازه یافته در خارج به وی ارزانی می داشت. روز اول نوامبر او به قدرت مطلق دست یافت و طی یک سال توانست قوانین را لغو کند، وزیران را برگمارد یا بدون رجوع به پارلمان با فرمان حکم راند.
”یلتسین“ «درمان ضربتی» بنیادینی را ممکن ساخت که نمایندگان نسل بالنده اقتصاددانان نئو لیبرال روس به کار می بستند: ”ایگور گیدر“، مرید مکتب شیکاگو؛ ”آناتولی چوبائیس“، گرداننده خصوصی سازی ها؛ ”آندرئی ایلاریونوف“ هواخواه آزادی های بی لگام؛ یا ”گنادی بوربولیس“، استاد پیشین مارکسیسم ـ لنینیسم، که در پایان سال ۱۹۹۱ لایحه انحلال اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را پرداخته بود. ”یلتسین“ توانسته بود به حمایت شخصیت ها و مسئولان سیاسی چندی چون ”یوری آفاناسیف“ تاریخدان، ”گاوریل پوپوف“ شهردار”مسکو“، یا ”آناتولی سوبچاک“ شهردار ”سن پترزبورگ“ نیز امید بندد. کُنش این پیشقراولان [نئولیبرالسیم روسی] با گروه های مالی و جرگه سالاران آتیچون آقایان ”ولادیمیر گوسینسگی“ و ”بوریس بره ژوسکی“ رشته های پیوند تنگاتنگی داشت. ایندو تن اخیر همانوقت هم بر امپراتوری های بانکی و رسانه ای فرمان می راندند. تجربیات شیلی در دوران ”اوگوستو پینوشه“ و بریتانیایِ مارگاریت تاچر“ مرجع و چشم انداز همه آنها بود که ــ به قصد تمایز از محافظه کاران ــ خود را «دموکرات» می خواندند.
روسیه ناگهان از یک نظام اقتصادی مدیریتی، به آزادی قیمت ها و ارزها، لغو شاخص بندی دستمزدها [نسبت به نوسان قیمت ها] و خصوصی سازی های انبوه گذر کرد. تورم و سقوط سرسام آور ارزش واقعی دستمزدها، نابودی پس انداز تودهای مردم را در پی داشت. ساز و کار بازار همه گونه قاچاق، حتی مبادله پایاپای، خصوصا [در اقتصاد] زیر زمینی، را آزاد کرد که به زدودن گردش پولی از اقتصاد راه برد. دستمزدها که در سال ۱۹۹۱ هنوز ۷۰ ٪ درآمد خانوارها بود، در سال ۱۹۹۵ دیگر نمودار چیزی بیش از ۵/۳۸ ٪ عواید آنها به شمار نمی آمد (۳). تنها جبران اینهمه آن بود که روس ها پایان کمبودها را به چشم دیدند و، برای بسیاری، امکان تملک مسکن خویش با هزینه ای اندک فراهم آمد (۴).
مناطق به وسوسه خودکفائی، برافراشتن موانع گمرکی و مطالبات استقلال طلبانه دچار آمدند. نزدیک به۸۰٪ مردم به ورطه فقر فروافتاده و دیگر از کمینه ای برای بقا هم بی بهره مانده بودند (۵). البته اقلیت فعالی از «برندگان» هم سربرداشت: سوداگری ها، خدمات بانکی، تبلیغات بازاریابی، [دستگاه های]ارتباطات و تجارت سکس اشتها یا علائقی را برانگیخت. نوکیسگان، یا «روس های نو»، جاده غرب و البته بهشت های مالیاتی آنرا کشف کردند.
اجماع به دور رئیس جمهور در پارلمان همچون در میان مردم به سرعت می گسست. ”یلتسین“ از آن آگاه بود. پیش از آنکه خروش شورشی درگیرد، او قول داده بود که ضمن جستجوی نحوه شتاب بخشیدن به اصلاحات، آنها را تعدیل کند. در ماه دسامبر ۱۹۹۲، با شورایعالی روسیه درباره امکان سازماندهی یک همه پرسی در باره نهادها، به شرط کنار رفتن ”گیدر“، معامله کرده و به توافقی هم دست یافته بود.
آقای ”خاسبولاتف“، در صدر پارلمان، از ایده های «[اصلاح] تدریجی» (کینزی) سخن می راند که از اقتصاددانان سوسیال ـ دموکراتی چون ”لئونید ابالکین“ و ”نیکولائی پتراکوف“، همکاران پیشین آقای ”گورباچف“، الهام می گرفت. آن روزها، صرف سخن گفتن از تنظیم بازار بس بود تا انگ «کمونیست اُمّل» برتو زده شود. با اینهمه پارلمان ابداً برساخته از جناحی کمونیست نبود. درست است که ۸۵٪ اعضای آن از حزب کمونیست پیشین اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی برخاسته بودند، اما همگی مشی و مرام لیبرالی را هم دنبال می کردند … همپیمانی ناهمگنی از هواداران دموکرات سرخورده از ”یلتسین“، طرفداران حفظ اتحاد جماهیر و ناسیونالیست ها، مخالفان را به هم می پیوست.
فراتر از رویاروئی شخصیت ها، سه داو عمده نقش خود را در بحران میان رئیس کشور و پارلمان برجای می نهادند: پیگیری یا لغو سیاست اقتصادی به غایت لیبرال، برنامه «خصوصی سازی های بزرگ» و گزینه میان یک جمهوری پارلمانی یا تفویض اختیار به یک نظام ریاست جمهوری در تدوین قانون اساسی. فروش وسائل تولید چون سرنوشت سازترین مسئله، اما همچنین مبهم ترین آنها، به چشم می آمد. وعده «خصوصی سازی های مردمی» به سود «مجامع کارگری» سردرگمی هائی را برانگیخته و امیدی در برخی کسان انگیخته بود که همه از آن بهره ور خواهند شد.
بحران نهادها از آوریل ۱۹۹۳ روی نموده بود. ”یلتسین“ آنوقت فرمانی را امضا کرد که «رژیمی ویژه در حکمرانی» برپا می داشت، اما آن را منتشر نکرد. با اینحال عدم انتشار فرمان، شورایعالی و دیوان قانون اساسی روسیه را از اعلام «مغایرت» متن «سری» رئیس جمهور با «قانون اساسی»، بازنداشت. ”یلتسین“ تصمیم گرفت با سازماندهی یک همه پرسی درقالب قبول یا رد پیشنهادش از افکار عمومی یاری بخواهد. او از اعتماد ۵۸٪ رأی دهندگان به بخشی از پیشنهادش برخوردارشد، اما مردم انتخابات پیش از موعد قوه مقننه را که او آرزوی آنرا داشت نپذیرفتند. ”یلتسین“ در همان زمان به نخستین دیدار خود با آقای ”ویلیام کلینتون“ در”ونکور“ رفت. در این دیدار اعتباری ۶/۱ میلیارد دلاری و حمایت رئیس جمهور آمریکا را در ستیزی به کف آورد که به رویاروئی وی با کنگره کشیده بود. تظاهرات اول ماه مه چهره شورشی به خود گرفت؛ اما پنج روز بعد او از اعلام قصد خود در به تصویب رساندن قانون اساسی تازه ای که به رژیم پارلمانی موجود پایان دهد کوتاه نیامد. در همان حال هرگونه بحث و گفتگو با نمایندگان را منتفی دانست و برخورد را تدارک می دید.
برای جلب اعتماد محافل مالی بین المللی، ”گیدر“ در روز ۱۳ سپتامبر به دولت بازگشت. روز ۲۱ همان ماه ”یلتسین“ با بخشنامه شماره ۱۴۰۰ پارلمان را منحل کرد. همه شوراهای منطقه ای و محلی نیز به همین سرنوشت دچار آمدند. ”میشل هلر“، تاریخدانی از ناراضیان پیشین که آنگاه از نزدیکان رئیس کشور به شمار می رفت، عقیده داشت که «تدارک عملیات آشکار بود. پیش از هر کاری ”یلتسین“ به ”کلینتون“ تلفن کرده بود تا گوشزد کند که در آینده ای نزیک امری نه چندان دموکراتیک روی خواهد داد. ”کلینتون“ بر قصد وی صحه نهاده بود (۶)». وی آنگاه به دیدار تیپ ”ژرجینسکی“، یگانی از رزمندگان زبده وزارت کشور رفت …
حمایت بی قید و شرط ایالات متحده و بانک ها
در واکنش، شورایعالی و آقای ”خاسبولاتف“، صدرهیئت رئیسه آن، ”یلتسین“ را خلع کردند و آقای ”روتسکوئی“ معاون رئیس جمهور را که آنوقت دیگر لقب ”ماژورـ ژنرال“ [سرلشکر] داشت، به جانشینی وی برگماردند. ”کرملین“ با برپائی محاصره پلیسی و بستن راه های ورود به «کاخ سفید» و محروم کردن تدریجی آن از برق و آب و شوفاژ به پاسخ برآمد. دیوان قانون اساسی از طرف های درگیر خواست تا تصمیات خود را لغو کنند و به جستجوی سازشی برآیند. کلیسای ارتدوکس و مناطق، که بیشتر آنها مخالف فرمان شماره ۱۴۰۰ بودند، و همچنین ”اولگ رومیانتسف“ مسئول سوسیال دموکرات، کوشیدند طرفین دعوا را به چاره ای که رضایت هر دو در آن باشد وادارند؛ کوششی که بیهوده ماند. ”یلتسین“ برخوردار از حمایت ارتش ترجیح داد حمام خون براه اندازد. ”ایلاریونوف“ اقتصاددان و یکی از الهام بخشان نئولیبرالیسم روسیه به تازگی با تائید سرشت عمدی آن رویاروئی گفته است که پارلمانی که بمباران کردند، «دموکراتیک تر» از دولت آنوقت بود (۷).
”یلتسین“ و آقای ”روتسکوئی“ هردو به یکسان یکدندگی کردند. هیچکدام فرهنگ بحث و گفتگوئی را نگواریده بود که آقای ”گورباچف“ به میان آورده و تا پیش از آن کسی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی با آن آشنائی نداشت. هر دو اردوگاه، دیگری را «فاشیست» می دانست. جو تیره وتاری سایه گستر بود. رویاروئی، دو جناح بیش از آنکه نبردی در تدارک آینده، باشد بی هیچ چون و چرا، تلاطمات یک «پایان تاریخ» را به چشم می کشید. اگر دلزدگی بیکران و انفعال مردمی نبود که بیش از هرچیز از خونریزی بیشتری واهمه داشتند،جنگی داخلی به سهولت می توانست درگیرد. به رغم فروپاشی [اتحاد شوروی] و به یمن زرنگی و بند و بست، کسان بسیاری نیز امیدوار بودند که بنا بر تکیه کلام هائی که در آن عصر ورد زبان ها بود، از این «انتقال دردناک، اما ضروری» جان سالم به در برند، به یک «زندگی عادی و متمدن» دست یابند، و یا حتی ثروتی اندوزند.
توزیع کوپن های خصوصی سازی بین «صد و پنجان میلیون روس، از جمله نوزادان»، تا به اعتبار آنها بتوانند سهام بنگاه های اقتصادی را بخرند، در پرورش این توهمات سهمی داشت. به حکم ضروریات روزمره، اغلب بهره مندان به فروش کوپن های خود می شتافتند که مدیران گروه های صنعتی یا مالی و شبکه های تبه کاران به بهای ناچیزی باز می خریدند (۸).
به تحلیل ”الکساندر نکیپلوف“ اقتصاددان، «کسانی که در خصوصی سازی شرکت می کردند، در موقعیتی نبودند که تصمیمات معقولی بگیرند. برعکس، بخش صرفا بورس باز ”خصوصی سازی توده ای“ ناگهان به نفع چند نماینده مجلس گسترش یافت.» درست در آستانه تعطیلی پویه خصوصی سازی (۳۰ ژوئن ۱۹۹۴)، جذاب ترین شرکت ها را به حراج گذاشتند، دارائی هایشان را به بهائی کمتر از ارزش واقعی آنها فروختند و طولی نکشید که به نام عملیات «وام در ازای سهام»، گل های سرسبد صنعت را به پشیزی واگذار کردند. سود این روند به جیب بانکداران سرازیر شد، یعنی تنها کسانی که قادر بودند در ازاء دستیابی به کنترل کمپانی های نفتی اعتباراتی در اختیار دولت بگذارند (۹).
مشخصا، ”آندرس اسلوند“، اقتصاددان سوئدی و ”جفری ساکس“ آمریکائی الهام بخشان غربی «ضربه»، بودند. از سال ۱۹۸۷، اصلاح طلبان مسکو نیز از اندرزهای خیرخواهانه آقای ”جورج سوروس“ «نوع دوست» و سرمایه گذار و نیز خبرگان بانک ”گلدمن ساکس“، درگیر فعالیت های گسترده بورس بازی، یا ”دانیل کهن“ فرانسوی هم بی بهره نماندند. ایفای نقش مهمی نیز به بنیادهای مشخصا آمریکائی چون ”کارنِگی“، ”فورد“، ”راکفلر“، ”هریتیج“، ”ودیعه ملی برای دموکراسی“ و دیگرانی رسید که به پژوهشکده ها و «جامعه مدنی» رخنه کرده بودند.
مداخله جوئی دولت ”کلینتون“ ریشه دارتر از همه بود. ”ژاک ساپیر“ اقتصاددان فرانسوی و شاهدی مستقیم، شرح می داد که: «چنانکه غالبا گفته اند، مشاوران آمریکائی در پایان سال ۱۹۹۱ با مأموریتی از سوی صندوق بین المللی پول سر نرسیدند، بلکه در چهارچوب کمک فنی آمریکا راهی شده بودند که آژانس آمریکائی برای توسعه بین الملل [یو.اس. اید] هزینه آنرا می پرداخت و”مؤسسه هاروارد برای توسعه بین الملل“ به اجرا در می آورد. از سال ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۳، ”جفری ساکس“ با دار و دسته رایزنان ”یلتسین“ در جلسات بسیاری شرکت می کرد و درباره فعالیت خود، به کسی جز مقامات آمریکائی حساب پس نمی داد.»
به اعتقاد ”ساپیر“، ادغام روسیه در بازی آمریکا از راهبردی عینی خبر می داد: دلیلش «حمایت بی چون و چرائی بود که دولت ”کلینتون“ از ”یلتسین“ کرد، از اعمال زور وی علیه پارلمان در سال ۱۹۹۳ گرفته تا انتخاب مشکوک دوباره او در سال ۱۹۹۶ (…). امروز غالبا فراموش می کنند که دولت آمریکا از راه اندازی جنگ ”چچن“ در ماه دسامبر ۱۹۹۴ نیز پشتیبانی گسترده ای کرده بود (۱۰).» روسیه چونان منبع سودهای سرشار برای بازارهای مالی بین المللی به شمار می رفت. کارشناسان غربی و لیبرال های روسی در زمینه های فساد، اختلاس های مالی و پول شوئی همنوا گام بر می داشتند (۱۱).
انحلال مجتمع نظامی ـ صنعتی روسیه نیز از پیامدهای «درمان» بود که به همان اندازه، از نفوذ بین المللی قدرتی کاست که دیری نپائید دیگر جز سایه خود چیزی نبود. آقای ”آندرئی گزیرف“ رئیس تازه برگماشته دیپلوماسی روسیه، نقشی از همسوئی با ایالات متحده بر روابط خارجی کشور زد تا بعدها، از سال ۱۹۹۶، جانشینش، آقای ”ایوگنی پریماکوف“، دیپلوماسی روسیه را به راه و رسم معتدل تری بازگرداند. با اینحال در عصر گسترش سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) به سوی شرق و افزایش مداخلات غرب در ستیزه های یوگسلاوی یا خاور نزدیک، روسیه نیروی هسته ای خود را چون تضمین غائی حاکمیت مستقل خویش نگهداشت.
حمایت پرشور غرب از حسابگری هم چیزی کم نداشت. باید به یاد آوریم که در آغاز سال های دهه ۱۹۹۰، ایالات متحده امیدوار بود که روسیه را نیروی محرک رخنه خود به قاره آسیا سازد. در آنزمان هنوز نه اوکرائین و گرجستان همپیمانان برجسته ای در منطقه شده بودند و نه «پس راندن» روسیه آشکارا در دستور روز بود، گیریم همان وقت هم تضعیف روسیه گرداگرد مسیرهای انتقال نفت در قفقاز را تدارک می دیدند.
”گیدر“، اندیشه پرداز اصلی «ضربه»، برداشت های خود را در کتابی که در سال ۲۰۰۶ انتشار یافت، شرح داده. تحلیل وی از بحران روسیه که هم استادانه و هم سخت محل گفتگوست، به همان گزاره ای می پیوندد که دیری جناح تجدد خواه دیوانسالاری حاکم، آغازگران انقراض نظام شوروی، اندیشیده. هدف نخبگان نورسیده، پدیدآوردن طبقه ای از مالکان به شیوه ای بود که مجال هر «بازگشتی به سوسیالیزم» از میان برخیزد.
با اینهمه دوران پس از «اکتبر سیاه» با آنچه لیبرال ها را بتواند سیراب کند فاصله داشت. پس از شکست آنها در انتخابات قوه قانونگذاری دسامبر ۱۹۹۳، ”گیدر“ و ”بوریس فیودوروف“ سرکردگان لیبرال ها را در ماه ژانویه ۱۹۹۴ از دولت کنار گذاشتند. با سقوط [بازارهای معاملات مالی درماه] اوت ۱۹۹۸ که ورشکستگی ایده های نئولیبرال و ساختارهای سیاسی بنیان نهاده ”یلتسین“ را رقم زد، این تجربه نیز به سر آمد.
خصوصی سازی ها، امیدهائی را که «پره سترویکا» پرورانده بود بر باد دادند.
از انتخاب ”یلتسین“ به ریاست جمهوری در ماه ژوئن ۱۹۹۱ تا بحران مالی سال ۱۹۹۸، تولید ناخالص داخلی روسیه نزدیک به ۵۰٪ و سرمایه گذاری ها تا۹۰٪ سقوط کردند. تولیدات صنعتی به ۳/۴۷٪ و فراورده های کشاورزی به ۱/۵۸٪ از میزان آنها در سال ۱۹۹۰ فروافتادند. میان سال های ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۴ میانگین عمر مردان از ۸/۶۴ به ۳/۵۷ رسید. روسیه از سال ۱۹۹۱، به رغم فزونی تعداد کوچندگان به درون بر مهاجران به بیرون کشور، شش میلیون تن از ساکنان خود را از دست داده است (۱۲). نشریه طبی ”The Lancet“ در سال ۲۰۰۹، با مقایسه تحولات کشورهای مختلفی که نظام کمونیستی را پشت سر نهادند، نسبت مستقیمی را میان خصوصی سازی های انبوه، بیکاری و افزایش شدید مرگ و میر در روسیه برقرار کرده بود (۱۳). در سال ۱۹۹۸، ”تاتیانا زاسلاوسکائیا“، اقتصاددانی که به «پرستوی ”پره سترویکا“» نامبردار است، آثار اجتماعی فاجعه بار اصلاحاتی را اندازه گرفت که میان سال های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۸ به اجرا درآمدند: در آن فاصله، در حالی که بسیاری از خانوارها در خانه های ویرانه ای می زیستند یا چیزی برای رفع گرسنگی نداشتند میان ۶ تا ۱۰٪ مردم، بر۵۰٪ درآمدها و ۷۰ تا ۸۰٪ ثروت های کشور چنگ انداخته بودند (۱۴).
پایه های نظام سیاسی کنونی در سال ۱۹۹۳ نهاده شد. پس از آن اکتبر، اگر از دو جنگ ”چچن“ و نقض حقوق بشر سخنی به میان نیاوریم، روسیه نظامی مبتنی بر اختیارات ریاست جمهوری، پارلمانی پوشالی، احزابی بی رمق، انتخاباتی همواره اعتراض برانگیز و دیوان سالاری متمرکزی را باز یافته که مانند گذشته کمرشکن و نفس گیراست. به جز پهنه اینترنت، یگانه تحولی که فضای رسانه ای به خود دیده کاهش آزادی بوده.
خیزش ابتکارات بی شمار شهروندی در پایان سال های دهه ۱۹۸۰، به ویژه در شهرهای بزرگ که فرصتی برای جنبش های کارگری، روشنفکری، بوم زیستی به راستی مستقل از قدرت فراهم آورد، به معنی واقعی کلمه نابود گردید. با پشتیبانی مالی جرگه سالاران و بنیادهای آمریکائی، یک «جامعه مدنی» ساختگی، مرکب از سازمان های غیر دولتی، جای نهادهای مدنی اصیل را گرفته اند.
در ماه اکتبر ۱۹۹۳،جنبش به راستی دموکراسی خواهی که با ”پره سترویکا“ زاده شد در هم شکست تا درفرجام به یک ضد انقلاب بیانجامد. ایده های خودگردانی سوسیالیستی، بوم زیستی، بشردوستی را به فراموشخانه آرمانشهرهائی از سکه افتاده پس فرستادند. نزدیک به یک دهه، ضرورت یافتن راهبردهائی برای بقا، ذهن اکثر روس ها را به خود مشغول داشت و از پرداختن به این مفاهیم غافل کرد. لختی از چشم گشودن آنها به حیات سیاسی و گشایش به سوی غرب نگذشته، عمیقا دلزده و بیزار شدند. اینهمه سهمی در تشریح محبوبیت ماندگار آقای ”ولادیمبر پوتین“ نزد مردمی دارد که باز خود را در حوزه کارکرد زمامداری، به قضا و قدر واسپرده اند و برای رهیدن از آشوب و هرج و مرج آرزوی اعاده اقتدار دولت را دارند.
پی نوشت ها:
۱. لوموند، ۲ مه ۱۹۹۳.
۲. در بیستمین سالگرد این رویداد، به استثنای کنفراسی با عنوان «اکتبری از یادرفته؟ روسیه در سال ۱۹۹۳» که به همت مرکز فرانسه و روسیه مسکو، در روزهای ۱۹ ـ ۱۸ نوامبر ۲۰۱۳ برگزار گردید، فرصت تأملات چندانی را فراهم نیاورد.
۳.
Véronique Garros (sous la dir. de), Russie post-soviétique : la fatigue de l’histoire ? Complexe, Bruxelles, 1995.
۴. مقاله ”رژیس ژانته “، «روسیه به روایت شوفاژ» را در شماره ماه ژوئن ۲۰۱۴ لوموند دیپلوتیک بخوانید: http://ir.mondediplo.com/article2167.html
۵. در باره موقعیت کارگری در دوران «ضربه» نگاه کنید به:
Karine Clément, Les Ouvriers russes dans la tourmente du marché, ۱۹۸۹-۱۹۹۹. Destruction d’un groupe social et remobilisations collectives, Syllepse, Paris, 2000.
۶. ”میشل هلر“، «روسیه را چه کسی می گرداند»، نشریه ژئوپلیتیک، شماره ۴۳، پاریس، ۱۹۹۳.
۷. رادیوی اروپای آزاد ـ رادیو”سوبودا“، مسکو، ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۳.
۸.Gilles Favarel-Garrigues, La Police des mœurs économiques de l’URSS à la Russie, Editions du CNRS, Paris, 2007.
۹.Alexandre Nekipelov, dans Jacques Sapir (sous la dir. de), La Transition russe, vingt ans après, Editions des Syrtes, Paris, 2012.
۱۰.Jacques Sapir, Le Nouveau XXIe Siècle. Du siècle « américain » au retour des nations, Seuil, Paris, 2008.
۱۱.Jacques Sapir, Les Economistes contre la démocratie. Pouvoir, mondialisation et démocratie, Albin Michel, Paris, 2002.
۱۲. مقاله ”فیلبپ ده کان“، «روسیه کشوری رو به کاهش جمعیت» را در شماره ماه ژوئن ۲۰۱۱ لوموند دیپلوتیک بخوانید.
۱۳.David Stuckler, Lawrence King et Martin McKee, «Mass privatisation and the post-communist mortality crisis: A cross- national analysis», The Lancet, Oxford, vol. 373, no 9661, Londres, 31 janvier 2009.
همچنین مقاله «وقتی ریاضت از پا می اندازد» را در شماره این ماه لوموند دیپلوماتیک بخوانید.
۱۴. نگاه کنید به:
«Kuda idiot Rossia?» (« Où va la Russie?»), Symposium international 1999, Logos, Ecole supérieure de sciences sociales et économiques de Moscou, 2000.
مختصر خون ناقابل
در ماه فوریه گذشته هنگامی که پارلمان اروپا رئیس کشور را پس از تظاهرات خیابانی خلع کرد، مطبوعات غرب از انقلابی دموکراتیک تجلیل کردند. با اینهمه وقتی در سال ۱۹۹۳ پارلمان روسیه کوشید تا به همین عملیات دست زند، مطبوعات کشورهای غرب کاربرد زور علیه نمایندگان مجلس را، که «سرخ های پیراهن قهوه ای [کمونیست های فاشیست]» می نامیدند، یا تمجید کردند و یا «قابل فهم» دانستند.
« کاربرد زور به دست ”بوریس یلتسین“ کُنشی برای رستگاری عموم است.» ”شارل لامبروشینی“، فیگارو، پاریس ۲۳ سپتامبر ۱۹۹۳.
«مشتی غمگساران گذشته و پهلوان پنبه های ساده لوح.» ”لو سوار“، بروکسل ۲۴ سپتامبر ۱۹۹۳.
«انبوهی خیال پرداز و میخواره.» ”بوریس تومانف“، لا لیبر بلژیک، بروکسل ۲۵ سپتامبر ۱۹۹۳.
«”بوریس یلتسین“ رئیس روسیه پیش از دادن دستور حمله به پارلمان، با دولت ایالات متحده مشورت کرده بود. (…) ”بیل کلینتون“ می انگاشت که تهاجم نیروها به کاخ سفید مسکو ”برای تضمین نظم ناگزیر“ بوده.» ال پائیس، مادرید ۵ اکتبر ۱۹۹۳.
«[” یلتسین“] جنگ علیه مردان منفی باف و سرخورده ای را برد که روسیه را به پرتگاه نابودی پیش می راندند.» ”پل متیل“، لو سوار ۵ اکتبر ۱۹۹۳.
«”بوریس یلتسین“ سرانجام مصمم شد که علیرغم میل باطنی خویش برای بازیابی نظم عمومی و نجات رژیمش تانک ها را به میدان آورد. تصمیمی بنیادین و همانقدر با تأخیر.» سرمقاله لوموند، ۵ اکتبر ۱۹۹۳.
«طاعون کمونیسم فاشیسم، همان بیماری غریب واگیر پایان قرن، اینبارهم باز نشان داده که چیزی جز به جوش آمدن خون نبوده است. و خون دقیقا ریخته نشده، مگر به میزان معتدل عقل پذیری (…). خلاصه کنیم، همه چیز جور است. جز اینکه معمای روس هولناک تر از هر وقت دیگری روی می نماید.» ”ژرار دوپوئی“، سرمقاله لیبراسیون، ۵ اکتبر ۱۹۹۳.
« اگر ”یلتسین“ سزاوار تمجید است نه از آنروست که به پیروز دست یافته، بلکه از آنرو که شهامت داشته است که سرانجام زور را علیه کسانی به کار گیرد که هرگز پنهان نکرده اند که اصلاحات دموکراتیک خواه سیاسی و خواه اقتصادی با منافع آنها جور در نمی آمده.» لکو، بروکسل، ۵ اکتبر ۱۹۹۳.
«”بوریس یلتسین“ با رهانیدن خود از شرّ دشمنانش، گیریم اندک خونی هم ریخته باشد، نظم را باز برقرار کرد و به روسها این فرصت کمی بیش دموکراسی را ارزانی داشت.» ”آنتوان بوسار“ ژورنال دو ژنو، ۵ اکتبر ۱۹۹۳.
نبرد سران: روزشمار یک فروپاشی
برگردان: منوچهر مرزبانیان
• مارس ۱۹۸۵. آقای میخائیل گورباچف دبیرکل حزب کمونیست اتحاد شوروی شد. آغاز ”پره سترویکا“ [”بازسازی“ حیات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی] و «گلاسنوست»، [”شفاف سازی“].
• نوامبر ۱۹۸۹. سقوط دیوار برلین.
• مارس۱۹۹۰. لغو نقش رهبری حزب، و در پی آن نخستین انتخابات آزاد کنگره نمایندگان خلق روسیه، رکن قانونگذاری، که شورایعالی (پارلمان دربسته) جمهوری سوسیالیست فدراتیو شوروی روسیه برآمده از آن بود.
• ۲۹ مه. ”یلتسین“ به ریاست شوریعالی جمهوری فدراتیو روسیه شوروی انتخاب شد.
• ۱۲ ژوئن. کنگره، حاکمیت مستقل جمهوری سوسیالیست فدراتیو روسیه شوروی و برتری قوانینش را بر قوانین اتحاد جماهیر شوروی اعلام داشت.
• ۱۷ مارس ۱۹۹۱. در یک همه پرسی ۷۶ ٪ رأی دهندگان، به تائید طرح آقای ”گورباچف“ در «حفظ اتحادی نوساخته» برآمدند.
• ۱۲ ژوئن. ”یلتسین“ در انتخاباتی با آراء مستقیم مردم نخستین صدر هیئت رئیسه جمهوری سوسیالست فدراتیو روسیه شوروی شد.
• ۱۹ اوت. انجام دسیسه کودتای رهبران محافظه کار شوروی.
• اول نوامبر. پارلمان روسیه برای مدت یک سال اختیارات ویژه ای به ”یلتسین“ داد.
• ۸ دسامبر. انحلال اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی. فدراسیون روسیه کشوری مستقل شد.
• ۲ ژانویه ۱۹۹۲. راه اندازی طرح «درمان ضربتی» که آقای ”ایگور گیدر“ پیش می برد.
• ۲۵ آوریل ۱۹۹۳. در یک همه پرسی ۵۸٪ رأی دهندگاه اعتماد خود به ”یلتسین“ رئیس کشور را نشان دادند.
• ۲۱ سپتامبر. ”یلتسین“ کنگره را منحل کرد. مجلس در واکنشی او را از مقامش خلع کرد و ”الکساندر روتسکوئی“ معاون رئیس جمهور را به جانشینی وی برگماشت.
• ۳ اکتبر. تظاهرکنندگان موافق نمایندگان مجلس، شهرداری مسکو را اشغال کردند. وضعیت فوق العاده در کشور اعلام شد.
• ۴ اکتبر. ارتش به «کاخ سفید» که نمایندگان شورشی در آن پناه گرفته بودند حمله برد.
• ۱۲ دسامبر. در یک همه پرسی، قانون اساسی «مبتنی بر اختیارات ریاست جمهوری» با آراء اندک بیشی از موافقان به تصویب رسید. موفقیت نسبی مخالفان ناسیونالیست و کمونیست در انتخابات قوه قانونگذاری، با اینحال ”یلتسین“ توانست با پارلمانی با اختیارات محدود حکومت کند.