دائره المعارف بریتانیکا برگردان مهسا شیخان
امبرتو اکو در ۵ ژانویه ۱۹۳۲ در شهر کوچکی در شرق تورین در ۶۰ کیلومتری جنوب میلان در ایالت شمال غربی پیدمونت متولد شد. شهر-الساندریا- بیشتر حول کارخانه ای که کلاه های بورسالیون تولید می کرد شکل گرفته بود، و اهل شهر پدی مونتس بودن عموما بدین معنا بود که متولدین و ساکنین این شهر فرهنگی متفاوت از بقیه اهالی ایتالیا دارند. ایالت پدی مانتس در منطقه کوهستانی قرار گرفته بود که به اهالی این منطقه یک حس بی همتای استقلال می داد، و در بسیاری جهات، بیشتر با فرهنگ خونسرد فرانسوی ها شناخته می شدند تا احساسات آتشین اهالی جنوب ایتالیا. اکو رشد و نمو در چنین فرهنگی را منبع ماهیت و جوهره نوشته های خود می داند: ” عناصری خاص اصل دیدگاه دنیای مرا تشکیل می دهند: گرایش به تردید و بیزاری از لفاظی. عدم مبالغه و عدم اظهارات گزاف.”
نوشتههای مرتبط
پدر وی، ژیلیو اکو، حسابدار بود و در سه جنگ شرکت کرده بود. از خانواده ای پرجمعیت با سیزده فرزند می آمد. پدربزرگ اکو ادعا می کرد که بچه سرراهی بوده، و اینکه نام اکو را یک خدمتکار شهر خلاق بر روی وی گذاشته است. البته این گمان وجود دارد که این نام مخفف ex aelis oblatus، به معنای هدیه ای از بهشت باشد. ژیولیو با جیووانا بیسیو ازدواج کرد، و تصمیم گرفتند به منظور شکل دهی به خانواده و حفظ هوش و لطافت طبع خود، با سیاست خداحافظی کنند. امبرتو مادربزرگش را با اشتیاق یاد می کند، و درست مثل بورگز و گارسیا مارکز، ادعا می کند که سرخوشی و لذت را در پوچی از حس عجیب طنزهای مادربزرگش کسب کرده است.
در زمان شروع جنگ جهانی دوم، اکو و مادرش به روستای کوچک پیدمانتس در کوهستان فرار کردند. در آنجا، اکوی جوان تیراندازی های میان فاشیست ها و پارتیزان ها را با احساساتی چندگانه و در هم آمیخته مشاهده می کرد- بدون شک این اتفاق برایش هیجان انگیز بود، اما چون نمی توانست در جنگ شرکت کند احساس ناراحتی می کرد. این اتفاق در چارچوب خودزندگینامه وی برخی از قسمت های رمان دومش پاندول فوکو را شکل داد.
پیشینه دانشگاهی
اکو به اصرار پدر برای تحصیل در رشته وکالت وارد دانشگاه تورین شد. اما، همانند سرنوشت بسیاری نویسندگان مشهور، مطالعات حقوق را رها کرد؛ و بر خلاف نظر پدرش در رشته فلسفه وسطی و ادبیات ادامه تحصیل داد، پایان نامه خود را در مورد توماس آکوییناس نوشت و دکترای فلسفه را در سال ۱۹۵۴ اخذ کرد. پس از آن، وی با قبول سمتی در میلان به عنوان ویراستار برنامه های فرهنگی در شبکه تلویزیونی دولتی ایتالیا، RAI، که به وی فرصتی دست اول را در بررسی فرهنگ مدرن از دید رسانه می داد، وارد دنیای روزنامه نگاری شد. در سال ۱۹۵۶، اولین کتاب خود را با عنوان مشکل زیبایی شناسی در سنت توماس (Il problema estetico in San Tommaso) چاپ کرد که طبیعتا بخشی از پایان نامه اش بود. در همان سال در دانشگاهی که درس خوانده بود تدریس را آغاز کرد، و در طول این مدت شبکه ارتباطاتیی را با نویسندگان، موسیقی دانان، و نقاشان پیشرو شکل داد که بسیاری از آنان امروزه هنوز ارتباط خود را با وی حفظ کرده اند.
در سال ۱۹۵۹ کتاب دوم خود را چاپ کرد و هم زمان شغل خود را در تلویزیون رای (RAI) از دست داد. کتاب وی با عنوان توسعه زیبایی از قرون وسطی (Sviluppo dell’estetico medievale)، اهمیت بسیاری داشت، از این جهت که اکو را به عنوان یکی از بهترین متفکران قرون وسطی معرفی می کرد، اما این کتاب توانست در نهایت پدرش را متقاعد کند که وی تصمیم کاری و حرفه ای درستی گرفته است. (شاهدی دیگر نظریه روش: پشت سر هر نویسنده بسیار عالی یک پدر بدخلق است، و یک استاد گیج، و یک مادربزرگ بشاش که در تخیل و اوهام فرورفته است.) تدریس به عنوان معلم و مدرس دانشگاه فقدان شغلی اش را پر می کرد، و در سال ۱۹۵۹ وی ویراستار ارشد داستان های غیر تخیلی Casa Editrice Bompiani، در میلان شد، سمتی که وی آن را تا سال ۱۹۷۵ حفظ کرد. در سال ۱۹۵۹ برای مجله وری (Il Verri) شروع به کار کرد، و به صورت ماهانه ستونی را با عنوان کمترین خاطره (Diario minimo)می نوشت. در مجله ای که به ایده های آوانگارد و تجربه زبانی تخصیص داشت، اکو خود را در سمت نویسنده ستونی دریافت که به صورتی لذت بخش بسیاری از مطالب آن مجله تقلید می کرد. (بسیاری از این نویسندگان بعدها گروپو ۶۳ را تشکیل دارند.) در ابتدا، ستون اکو از لحاظ سبکی با متولوژی بارتس مشابه بود، اما بعد از خواندن کتاب بارتس، اکو از روی تواضع این شیوه را کنار گذاشت و تدریجا به شکلی از تقلید آثار ادبی پرداخت. بسیاری از این ستون ها بعدها در کتابی با عنوان تعبیر نادرست جمع آوری شدند. در همان سال ها اکو به صورت جدی ایده هایش را در موضوعاتی مثل متن باز و معناشناسی توسعه داد، و مقالات بسیاری را در مورد این حوزه ها ارائه داد، و در سال ۱۹۶۲ وی کار باز (Opera aperta, or The Open Work)را نوشت. در سپتامبر همان سال وی با رنت رامج مدرس آلمانی هنر ازدواج کرد.
با اینکه سمت وی به عنوان یک ستون نویس جدید به ظاهر مطمئن بود، در سال های بعدی وی تحولات و انتقالات زیادی را تجربه کرد. نوشته های وی در انواع متنوعی از انتشارات چاپ شدند؛ از جمله جمهوری(La Repubblica)، روز (Il giorno)، منیفستو(Il Manifesto)، چاپ(La stampa)، پیک دولا سرام(Corriere della Sera) و اسپرسو(L’Espresso). اکو در سال ۱۹۶۴ به میلان رفت و سمتی را به عنوان مدرس دانشگاه بر عهده گرفت، اما یک سال بعد وی به عنوان استاد ارتباطات بصری در فلورانس انتخاب شد. در سال ۱۹۶۶ به دانشگان پلی تکنیک میلان رفت و به عنوان استاد معناشناسی به فعالیت پرداخت، و در همان سال کتاب “شاعرانه جویس: از سوما تا بیداری فینگان” (Le poetische di Joyce: dall “summa” al “Finnegans Wake) را منتشر کرد. در میلان نظریه های خود را در مورد معناشناسی ساماندهی کرد، و در سال ۱۹۶۸ اولین متن کاملا معناشناسانه را با عنوان “ساختار غایب” ارائه کرد. این کتاب، در سال ۱۹۷۶ کاملا بازبینی شد و نظریه معناشناسی نام گرفت و مسیر مطالعات وی را پس اززیبا شناسی قرون وسطی به یک علاقه کلی تر در ارزش های فرهنگی و ادبیات به عنوان یک کل هدایت کرد.
در سال ۱۹۷۱ وی اولین استاد معناشناسی در دانشگاه بولونیا کهن ترین دانشگاه اروپا شد. در این جا، نظریه های وی به صورت واقعی در جای خود قرار گرفتند، و در طول دهه هفتاد کتاب های مختلفی را بر روی معناشناسی منتشر کرد. در سال ۱۹۷۴، اکو اولین کنگره موسسه بین المللی مطالعات معناشناسی را برگزار کرد، و در طی سخنرانی پایانی کنفرانس، وی این حوزه را با جمله ای جدید و معروف ارائه کرد: “یک نگرش علمی، راهی نقادانه برای مشاهده موضوع علوم دیگر است”. در سال ۱۹۷۹ اکو ، مجموعه مقالات ارائه شده در کنفرانس را با عنوان “دیدگاه معناشناسی” ویراستاری کرد.
در اواخر دهه هفتاد میلادی، اکو شهرت خود را به عنوان متخصص معناشناسی تثبیت کرد؛ اما هیچ کس انتظار که وی تا اواخر دهه به صورتی رادیکال جهت گیری هایش را تغییر دهد.
رمان نویس
ایده نام رز اصلی ساده دارد: “من نوشتن را در مارچ ۱۹۷۸ آغاز کرم، که با ایده های اصلی انجام می شد: حس کردم که گویی یک راهب دنیا را مسموم می کنم.” در ابتدا، اکو با ایده جایگزینی داستان های جنایی در یک محیط مدرن بازی کرد؛ اما به زودی دریافت که علاقه اش به قرون وسطی را با داستانی که در قرون وسطی می گذرد نشان بدهد. اکو با به کارگیری تمامی یادداشت ها، برگه ها، و مقالاتی که همگی متعلق به سال ۱۹۵۲ بودند، رمانی را با نام قتل در ابی را نوشت. به زودی، با این حال، وی تصمیم گرفت که این عنوان تمرکز رازگونه داستان را نشان نمی دهد، در حالیکه وی رمانی می خواست که می شد آن را به صورت متنی باز خواند-رمزگونه، پیچیده، و برخوردار از لایه های مختلف تفسیر. با الهام از عنوان آدسوی ملک دیوید کاپرفیلد ، این نام عنوان دوم رمان شد، و در نهایت سطرهایی کوتاه از آیات وسطی عنوان شاعرانه تری ارائه دادند “نام گل سرخ”. در نهایت این اکو را راضی کرد از آنجا که اکو از آن زمان بیان کرد که گل سرخ شکل نمادین غنی ای بود در معنا که تا کنون هیچ معنایی از آن باقی نمانده است. این رمان در سال ۱۹۸۰ بسیار تحسین شد و اشتیاقی گسترده را برانگیخت و به یکباره نام اکو در خارج از محیط های دانشگاهی مشهور شد.
متحیر از موفقیت این زمان (موسسه انتشاراتی فکر می کرد که این کتاب تنها ۳۰۰۰۰ کپی خواهد فروخت؛ تا کنون میلیون ها کپی از این کتاب فروخته شده است)، اکو به صورتی غیرمنتظره ای در محافل بین المللی مشهور شد، موضوع رسانه شد که آن را هم جالب و هم به صورت ناراحت کنندهای سرکوب گر می دید. درست پس از چاپ کتاب، کارگردان فرانوسی ژان-ژاک آنود شروع به ساخت یک فیلم بین المللی بر روی نام گل سرخ کرد، که بیش از پیش اکو را مرکز توجه جهانی قرار داد- علی رغم اینکه وی به صورتی محترمانه خود را ز فیلم که در سال ۱۹۸۶ تولید شد، دور نگه داشت. (“این کار ژان-ژاک است، نه کار من”)
وی به مطالعات دانشگاهی خود ادامه داد، پرسش دیگری در ذهن وی شکل گرفت. “درست پس از اتمام کتاب نام گل سرخ، سئوال من این بود: آیا این یک بخش استثنایی از زندگی من بوده، یا اینکه من قادر خواهم بود یک رمان دیگر بنویسم؟ “علی رغم تراکم و پیچیدگی، گل سرخ تمامی تصاویر و ایده هایی را که اکو برای رمان مفید یافته بود را به کار نبسته بود، و بنابراین شروع کرد به جمع آوری و نوشتن یک کتاب دیگر، عنوان این رمان گزینه ساده تری بود، و نامش را از منظره ای گرفته بود که زمانی که در سال ۱۹۵۲ دیده بود وی را به دشت تحت تاثیر قرار داد: “پاندول فوکو”. که در سال ۱۹۸۸ منتشر شد، پاندول فوکو یک موفقیت آنی دیگر بود، که اکو را به صورتی مستحکم در رده رمان نویس های مهم دنیا قرار داد. و با اینکه وی ادعا می کرد که هیچ برنامه ای برای رمان دیگر ندارد، چندسال بعد، “جزیره روز قبل” از ایده اکو در مورد نوشتن درباره طبیعت بکر در درون داستان مفاهیم گرفته شده بود.
در حال حاضر اکو از یک زندگی شکوفا لذت می برد، که زمان خود را میان اقامت در خانه تابستانی در تپه های نزدیک ریمینی و یک خانه مسکونی در میلان (با کتابخانه ای دارای ۳۰۰۰۰ جلد کتاب) تقسیم کرده است. وی به همراه همسرش رناته یک دختر و یک پسر دارند، و ارتباطی خوب با شهردار ریمینی دارند. اکو سمت خود را به عنوان استاد در دانشگاه بولونیا حفظ کرد، که در آن برنامه خود را برای علوم ارتباطی ادامه می داد، و به نوشتن ستون هفتگی برای اسپرسو با عنوان “کتاب چوب کبریتمینروا” می نویسد ادامه داد. مینروا، یک نوع کبریت ایتالیایی است و نیز یک خدای هنر، که به غرور بازی با کلمات وی کمک می کرد. اکو هنوز هم در روز چند بسته سیگار می کشد، تا دیری از شب کار می کند، و به حضور میهمانان عادت دارد و هر چیزی را که بتواند بررسی می کند، و از کار با دستگاه ضبط صدا لذت می برد. هنوز هم ژستی گستاخانه دارد و اغلب در حین مباحثات فریاد می زد، اکو خود را به عنوان یک شخصیت چندزمانی می داند، که چیزهای بسیاری را در آن واحد شروع کرده که برای شکل دادن به یک ارتباط درونی دائمی در هم ادغام شده اند. اگر کاری برای انجام دادن نداشته باشم گم می شم.
اکو می خواهد متن سنگ نبشته مزارش از توماسو کامپانلا باشد:
“منتظر بمان، منتظر بمان”
“نمی توانم”