تصویر مخاطب روی پرده
این نخستین باری نیست که فیلمی درباره طبقه متوسط جامعه ایران ساخته میشود، اما اقبال «درباره الی» نزد سنین متفاوتِ طبقه متوسط جامعه ایرانی، احتمالاً نشانگر تأئید از سوی طبقه متوسطی ست که برخی از ویژگیهای فرهنگی و اجتماعیاش در فیلم به نمایش درآمده است. و نکته با ارزش (بخوانیدش موفقیت آمیز برای کارگردان) در این است که نمایش همبستگیهای فرهنگی ـ اجتماعی موضوع فیلم با مخاطبان طبقه متوسطش چنان ساده و راحت اتفاق میافتاد که اغلب مخاطبان پس از تماشایش، به هنگام بازگویی از فیلم عباراتی نظیر «مثل خودمون» را به زبان میآورند.
نوشتههای مرتبط
از منظر جامعهشناسی، اصغر فرهادی در فیلم «درباره الی» کاری با ارزش ارائه کرده است، آن هم بیآنکه نیازی به دشوار کردن فیلم داشته باشد و یا بیآنکه گروه کثیری از مخاطبان طبقه متوسط را از خود براند و صرفاً مخاطب خود را به جامعه روشنفکری ایران (که خود بخشی از طبقه متوسط است) محدود کند. او جدا از آنکه همچون بسیاری از کارگردانان ایرانی بر دوگانگی فرهنگی جامعه ایران، و یا به بیانی بر ستیز بین سنت و مدرن در جامعه ایران تأکید دارد، اما بر خلاف همگی آنها مقصد اصلی فیلمش را به این مسئله(مسلماً مهم) اختصاص نمیدهد؛ بلکه او قصد دارد از آن فراتر رود و پرده از معضل به نسبت اخیری برگیرد که زاده خودِ فرهنگ مدرن است.
معضلی که در فیلم «درباره الی» از نظر جامعهشناسی مطرح میشود، بیشتر از آنکه نقدی باشد بر علیه حاکمیت فرهنگ سنت، روشنگر پارادوکسی مختص به مدرنیته است؛ یعنی آشکار کننده معضلی است که برخاسته از خودِ فرهنگ مدرن است: آشکار کننده نوع و نحوه زیستِ فرهنگی که به همان نسبت که آزادی فردی میدهد و به قلمروی خصوصی ـ شخصی دیگران احترام میگذارد، به نشر فرهنگ ارتباطیِ «غریبگی از هم» نیز کمک میکند. احتمالا زیمل و پس از وی گیدنز نخستین کسانی بودند که به نیاز ساختاریِ «آزادی عملِ» ناشی از زندگی شهری واقف گشتند. به بیانی از شناسایی امکاناتی برخوردار گشتند که مدرنیته، آزادی را در گروی آن قرار میدهد (: عدم مداخله در زندگی دیگری و یا حیطه دیگری)؛ چیزی که تحت عنوان «بیتفاوتیِ مدنی» از آن یاد کردهاند.
آن دو دانستند که این «خود را بیتفاوت نشان دادن نسبت به قلمروی زندگی شخصیِ فرد دیگر» (که لازمه زندگی شهری مدرن است) حامل تمامی سرزندگیِ مدرنیته نیز هست. در این نحوه زندگی، با خیال آسوده میتوان علاقهمندیهای خصوصی خود را دنبال کرد بیآنکه کسی اجازه داشته باشد تا در آن سرک کشد و یا صاحب علاقه را مورد بازخواست قرار دهد. به اصطلاح کسی اجازه ندارد از کسی دیگر، درباره زندگی خصوصی او پرسوجو کند و ….
مسلماً در چنین فضایی میتوان شاد زیست: شادیهای لحظهای و فارغ از نگرانی که از قِبَل روابط کوتاه مدت با «دیگری» به وفور میتوان یافت؛ زیرا برخلاف روابط مبتنی بر ساختارِ «سنت»، در جهان ارتباطیِ مدرن همواره این امکان وجود دارد که ( به دلیل ذات بیتفاوتیِ مدنی خویش،) در روابط کوتاه مدت بتوان بدون ترس و نگرانی از معرفی و افشای موقعیت خصوصیِ خود و یا حتا نگرانی از تعهد پیدا کردن نسبت به دیگری، به ایجاد رابطه دست زد. ورود «الی» به حلقه زنان و مردان جوانی که از شناخت کافی و نسبتاً با سابقه دوستی برخوردارند، کنجکاوی هیچ کسی را در خصوص هویتاش برنمیانگیزد و از قضا طبق همان قانون «بیتفاوتی مدنیِ» مدرنیته به آسانی هم در حلقه دوستان پذیرفته میشود.
زنان و مردان جوان طبقه متوسط ایرانی در تمامی لحظاتی که زنان و مردانِ جوان فیلم به گپ و بازی مشغولاند، با آنها همراهیِ همدلانهای دارند. آنهم براساس همان هویتِ بیتفاوتیِ مدنیِ برخاسته از مدرنیت خویش؛ هویتی که اصغر فرهادی در مقام کارگردانی قابل و متأمل، زیرکانه از آن سود میجوید تا مخاطبِ مدرنش را آنچنان آئیئهوار با آن درآمیزد که بتواند به هنگام مفقود شدن «الی» او را به شوک شخصیتی وادارد.
به واقع از این منظر شاید بتوان گفت همه کار و بار ساختار فیلم در خدمت به همین لحظه شوکآور بوده است. لحظه شگفتی که فرهادی با مهارت و شگردیِ کمنظیر، مخاطب مدرن خویش را با معضل وجودیِ برخاسته از بیتفاوتیِ مدنیاش تنها میگذارد. و به طور مبهم او را وامیدارد تا حداقل برای دقایقی با آن روی سکه عناصری که نرمتنانه تنظیم کننده «آزادی ارتباطی»اش بودهاند، نظر افکند. و از قضا حس عصبانیت مخاطب فیلم، از سکانس های مربوط به ابهام مفقود شدن الی، نیز از همین روست. واضح تر بگوئیم، عصبانیت مخاطب (که در ضمن با عصبانیت بازیگران فیلم در آن سکانس ها گره میخورد) به واقع از مواجهه شدن مخاطب با واقعیت وجودی خویش است: واقعیتی نهیلیستی که آزادی وی را یا بهتر است بگوئیم « حس آزادی»او را به ریشخند میگیرد. چرا که گمشدنِ مبهمِ الی، همان واقعه نحسی بوده است که بی بنیادی و بیتضمینی روابط کم دوام مدرنیته را برای وی برملا کرده است. مخاطبِ مدرن مجبور است یکه و تنها معضل وجودیاش در روابط مدرن را تاب آورد و با فقدان تضمین و با مسئولیت گریزپای روابطاش از سوی دیگری کنار بیاید. اکنون او (هرچند بطور مبهم) درمییابد که نشاط و لذتِ آزادیاش به دلیل خصیصه مدرنِ «بیتفاوتی مدنی»، همواره در معرض آسیب قرار دارد. و همین است که او را از دیدن آن سکانسها ناراحت میکند. به بیانی او در وضعیتی نابهنجار و بهم ریخته درمییابد که همان عناصری که ارتباطگیری وی با دیگری را آزاد، نرم و انعطاف پذیر میسازند (قانون عام عدم مداخله در زندگی شخصی و خصوصی دیگران) نه تنها موجبات تهدید نشاط آزادی وی به شمار میروند، بلکه او را با وضعیت وجودی بیبنیان مدرنیته مواجه میسازند.
اما این وضعیت ساختاری ـ اجتماعی که اکنون به موقعیتی اگزیستانسیالیستی رخنه کرده است و تک تک بازیگران را (همراه با مخاطبین فیلم) به واکنشهای شخصیتی برانگیخته است، با توجه به زمینه سنتیِ حاکمیت جامعه ایرانی، وجدان فردی تماشاگران را متحمل باری مضاعف میکند. چرا که باری دیگر با تضاد سنت حاکم و مدرنیت غیر رسمی مواجه میگردد.
این مطلب نخست در وبلاگ زهره روحی در تاریخ۲۱ دی ماه ۱۳۸۸ (۱۱ ژانویه ۲۰۱۰) منتشر شده و برای تجدید انتشار به سایت «انسان شناسی و فرهنگ» ارائه شده است.
zohrerouhi.blogspot.com