انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درآمدی بر باستان شناسی جنسیت

چکیده

باستان شناسی جنسیت شاخه ای پویا از دانش باستان شناسی است . برای اولین بار به دنبال تحولات دانش باستان شناسی در دهه ۸۰ میلادی در چارچوب باستان شناسی فرافرایندی (پسا مردن) بصورت جدی مطرح شد. در این زمان تحت تاثیر جنبشهای آزادی زنان و تحولات انجام شده در علوم انسانی و اجتماعی جنسیت به صورت یک دغدغه مطالعاتی وارد قلمرو مطالعات باستان شناسی شد. مطالعات جنسیت، تغییر در پرسشها،نظریات و فرضیات در مورد نقش و جایگاه افراد (و بطور ویژه زنان) در جوامع گذشته را بدنبال داشته است و باعث رشد دانش باستان شناسی و بسط چارچوب فکری و اندیشه های نظری شده است.

در پایان این پژوهش منابع مقدماتی در رابطه با باستان شناسی جنسیت و یک نمونه موردی انجام گرفته توسط نگارند،برای افراد علاقمند خواهد آمد.

واژگان کلیدی: پسا مدرنیسم، باستان شناسی اجتماعی ، جنسیت.

درآمد

باستان شناسی شاخه ای از دانشهای انسانی است . دانشی که موضوع مطالعه وی بشر است. اما واقعیت این است که تا پیش از تحولات دهه ۶۰ میلادی و متعاقب آن دهه ۸۰ انسان موضوع اصلی تحقیق این دانش نبود. انسان ابژه ای به حاشیه رانده شده بود که گاهی از میان انبوه بقایای مادی همچون تکه سفالها سربرمی آورد و دوباره در شگفتی این اشیا عجیب ناپدید می شد! در نیمه آغازین قرن بیستم میلادی تنها سایه ای مبهم از انسان در دانش باستان شناسی پدیدار بود.
مکتب تاریخ فرهنگی که در نیمه اول قرن بیستم میلادی تنها مکتب اصلی باستان شناسی بشمار می رفت با رویکردی سنتی گذشته را نه به منزله گذشته ای انسانی بلکه جهانی مملو از بقایای مادی می دانست که می باست جمع آوری، توصیف و با دقت طبقه بندی شوند.

دهه ۶۰ شاهد ظهور یکی از بنیادی ترین مکاتب باستان شناسی یعنی باستان شناسی نوین بود. مقدمات ظهور این رویکرد از رهگذر پژوهشهای پیشگامانی چون “کالدول” فراهم شده بود اما ارائه این ایده های نوین در قالب یک مشرب فکری فلسفی مشخص در دهه ۶۰ به رهبری لوئیس بینفورد آغاز گردید. باستان شناسی نو عمدتاً بنیانها ، اندیشه ها و چارچوب سنتی پژوهشهای باستان شناختی را مورد تردید قرار داده و ازین رهگذر چالشهای فراوانی را در اندیشه های باستان شناختی بویژه باستان شناسی تاریخ فرهنگی پیش روی نهاد. باستان شناسی نوین که بعدها تحت عنوان باستان شناسی فرایندی نامبردار شد مدعی نگاهی اجتماعی به گذشته بود، دیدگاهی که از طریق آن بتوان زندگی نوع بشر در گذشته را بازسازی کرد.
هرچند باستان شناسی نو دغدغه بررسی ساختارهای اجتماعی جوامع را داشت اما دیدگاه سیستمیک و فرموله این مکتب ،طراحی پژوهشهای باستان شناختی در مقیاس کلان و دغدغه ارائه قوانین کلی با قابلیت تعمیم پذیری جهانی باستان شناسان فرایندی را از پرداختن به تمهای نظری خرد که قابلیت تعمیم پذیری اندکی دارند ، دور نگاه می داشت لذا توجه به پدیده های اجتماعی مانند جنسیت و نقش آن در تحول جوامع با توجه به چارچوب نظری این مکتب، دشوار می نمود .
دهه ۸۰ شاهد بازنگری و بازاندیشی های دیگری در رویکردهای نظری باستان شناسی بود.تحولات نظری دهه ۸۰ بیش از آنکه بصورت یک مکتب با دستور کار و چارچوب نظری مشخص مطرح شود شامل مجموعه ای از نقدها و بازاندیشی ها نسبت به خط مشی باستان شناسی فرایندی بود به همین دلیل نیز غالباً ازآن بنام باستان شناسی فرا فرایندی یاد می شود. “انسان” و پرداختن به ابعاد مختلف زندگی انسانی دغدغه اصلی باستان شناسی پسامدرن(فرافرایندی) در چارچوب ” باستان شناسی اجتماعی” بوده است. برخلاف یاستان شناسی تاریخ فرهنگی که هم خود را صرف توصیف و طبقه بندی بقایای مادی برجای مانده از انسان می کند یا باستان شناسی مدرن دهه ۶۰(فرایندی) که با دیدگاهی کلان “سیستم” را به جای انسان می نشاند ، باستان شناسان اجتماعی برآنند که موضوع دانش باستان شناسی بیش از هرچیز دیگری خود انسان است.
باستان شناسی فرافرایندی مدعی است برای کشف و درک انسان گذشته می بایست دیدگاهی اجتماعی اتخاذ نمود،به تحلیلهای درون فرهنگی پرداخت و برای افراد در تغییرجوامع گذشته نقشی پویا در نظر گرفت. ازین منظر باستان شناسی اجتماعی به بررسی تمام فاکتورهایی می پردازد که در شکل گیری ، تداوم و تغییر جوامع موثرند. مولفه هایی مانند نژاد،قومیت ، دین، جنسیت ، طبقه بندی سنی، ساختارهای خویشاوندی و …. با توجه به اینکه تمام فاکتورهای یاد شده عواملی اجتماعی هستند این شاخه از دانش باستان شناسی ،باستان شناسی اجتماعی نامیده می شود.
باستان شناسی جنسیت یکی از موضوعات نظری است که در این رویکرد به شکوفایی رسید و در عین حال در گسترش چارچوب نظری آن بسیار موثر واقع شد. تحول چارچوبهای نظری دانش باستان شناسی،تغییر نگرش نسبت به نقش زنان در جوامع گذشته ، و علاقه به مطالعه دیگر گروههای جنسیتی از مهمترین دستاوردهای باستان شناسی جنسیت بوده است.
مطالعات جنسیت در دانش همپایه باستان شناسی یعنی انسان شناسی از بیشینه بیشتری برخوردار است(بنگرید به بیتس و بلاگ:۱۳۷۵) . اولین پژوهشهای باستان شناسی از مطالعات انسان شناسان بهره بردند و در طراحی چارچوبهای مطالعاتی خود آنها را مد نظر قرار دادند.باستان شناسی جنسیت از زمان ظهور آن تا کنون تحولات متعددی را پشت سر نهاده و از رویکردهای آغازین خود تا حد زیادی فاصله گرفته است.چارچوب نظری مطالعات جنسیت بمرور زمان بسط یافته و تمها و موضوعات مورد توجه آن گسترش یافت بویژه آنکه باستان شناسی در حوزه نظری از دستاوردهای دیگر حوزه ها مانند علوم اجتماعی و فلسفه بهره مند گشته است.
باستان شناسی جنسیت در سیر تحول تئوریک خویش از سه رویکرد نظری تاثیر پذیرفته است: جنس شناسی(sexology) مطالعات این حوزه بیشتر مبنایی بیولوژیک دارد، جنسی /جنسیت (sex/gender)که جنسیت را به مثابه پدیده ای اجتماعی فرهنگی تعریف می کند و نظریه کوئیر(queer).(Voss:2004)

مروری بر باستان شناسی جنسیت
توجه به مسئله جنسیت در باستان شناسی کمی دیرتر از دیگر رشته های دانشگاهی مانند علوم اجتماعی،ادبیات،فلسفه یا برخی رشته های علوم زیستی مانند جنس شناسی نمودار شد. شاید بتوان این مسئله را تا حدی پیامد ماهیت خاص داده های باستانشناختی و از آن مهم تر نگرش سنتی حاکم بر پژوهش های باستان شناختی دانست.
توجه به مسئله جنسیت در بدو امر متاثر از تحولات سیاسی- اجتماعی مانند جنبشهای مبارزه با تبعیض نژادی،جنبش های خواستار تساوی حقوق زن ومرد بود که جنبش اخیر تاثیرات شگرفی بر مطالعات جنسیت در حوزه ی باستان شناسی بر جای نهاده است(بنگرید به Johnson:1999 )
جنسیت در ابعاد مختلف نمود آن خصوصاً تبعیض ها و نابرابری های جنسی ،اختلاف در حقوق و شکل مناسبات اجتماعی ، نقش جنسیت بیولوژیک در تعیین جایگاه افراد و گروه ها در اجتماع مسائل و تنش های چندی را به ویژه در حوزه علوم اجتماعی وسیاست بر انگیخت.در اواخر قرن ۱۹ و آغاز قرن بیست به ویژه در امریکای شمالی و اروپا جنبشهایی شکل گرفت که خواهان برابری حقوق افراد و رفع تبعیض های نژادی ، گروهی و قومی و جنسیتی بودند.(بنگرید به(Gilchrist:1999تبعیض های میان زن و مرد عموماً بر مبنای جنسیت بیو لوژیک بر افراد اعمال می شد.تبعیضهایی مانند عدم حق رای برای زنان ونابرابری های اجتماعی از مهمترین نمودهای تبعیض جنسی علیه زنان بودند.جنبش های مبارزه برای زنان عموماً در کنار دیگر گروه های اقلیت قومی و نژادی به مبارزه برای اعاده حقوق زنان می پرداختند.این جنبشها عموما مدعی استثمار و بهره کشی از زنان،برتری دیدگاه های پدرسالارانه،محرومیت و نادیده گرفتن زنان در امور اجتماعی بودند. جنبش زنان به ویژه در دهه های آغازین و میانی سده بیستم تصویر سنتی زنان نامرئی و مردان مقتدر را به چالش کشیده است.
در دهه هشتاد و همگام با اوج گیری جنبشهای مبارزات زنان، باستانشناسی نیز به مطالعات جنسیت روی آورده است(بنگرید به& Sorensen:2004 Johnson:1999) درین زمان زنان نسبت به جایگاه اجتماعی فروتر خود واقف و خواهان برابری در دستیابی به فرصتها شدند. اولین متون باستان شناسی جنسیت در اعتراض به تفاسیر باستانشناختی به ویژه ارائه تصاویر کمرنگ یا حذف زنان ،غلبه تمایلات مردانه که بر پررنگ نمودن نقش مردان در پویایی جوامع گذشته متمرکز بود(خصوصاً از سوی باستان شناسان مرد سفید پوست) پدیدار شدند.”تاریخ های گذشته عموماً توسط مردان درباره ی مردان نوشته شده وزنان کم و بیش نامرئی مانده اند.نقش زنان ، مشارکت و دست آوردهایشان یا به حد اقل رسانده شده یا کاملاًنادیده گرفته شده اند.”(سائگیت:۱۴۹:۱۳۷۹)
ازمنظر تئوریک اولین پژوهشهای جنسیت برپایه مطالعات جنس شناسی(Sexology) شکل گرفتند که بر نقش ویژگیهای بیولوژیک جنسی در تعیین نقش و جایگاه افراد تاکید می نمود. بر اساس این رویکرد باستان شناسان زن مدعی بودند که زنان در جوامع گذشته نیز مانند جوامع معاصر در شرایط دشواری می زیسته اندو در طول تاریخ همواره مورد بهره کشی و در موقعیت فروتری قرار گرفته اند و نقش آنها به تولید مثل و فعالیت در حوزه خصوصی تقلیل یافته است. در واقع شرایط نامطلوب زنان در جوامع معاصر پژوهشگران را به سمت این پیشداوری سوق داد که در گذشته نیز زنان همواره موجوداتی زیردست بوده اند.
پژوهشگران ریشه این سیر تاریخی را در تفاوتهای جسمی میان زن و مرد می دانستند ، بدین معنی که ویژگیهای بیولوژیک زنان مانند توانایی تولید مثل یا مراقبت از کودکان در طول تاریخ برای همه زنان موقعیتی فرودست را بدنبال داشته است . “در نظر گرفتن ویژگی های بیولوژیک به عنوان مبنای تقسیم کار اجتماعی در جوامع گذشته از مهم ترین دغدغه های پژوهشگران جنسیت به ویژه در آغاز این مطالعات بود.(گرت۱۳۸۰) .”روابط قدرت نابرابر میان دو جنس پیامد ناگزیر تفاوتهای بیولوژیک بشمار می رفت.”(Voss:2004) مردان به عنوان نیروی غالب در محیط های اجتماعی و خارج از خانه مورد توجه قرار گرفته در مقابل به حاشیه راندن زنان و محصور کردن آنها در محیطهای خانگی امری جهانشمول و “طبیعی” بشمار می رفت که پیامد ضعف بیولوژیک انها بود.شکلی از تفکر ذاتگرایانه زنان ،زیست جهان و تجربه آنان را در سراسر جهان یکسان قلمداد می نمود.در نظر پژوهشگران تفوق نظامهای پدرسالار و تقسیم کارجنسی بر مبنای ویژگیهای بیولوژیک افراد به مثابه قانونی جهانشمول شکل غالب جوامع گذشته بشمار می رفت.
تفوق مردان و رویکردهای مردسالارانه در باستان شناسی،لزوم باز نگری در پژوهش ها و تفاسیر باستان شناختی، اختصاص بخش عمده بودجه های پژوهشی به مردان و…از دیگر انتقادات وارده برپیکر باستان شناسی بود.این انتقادات که غالباً از سوی باستانشناسان زن که اکثریت باستانشناسان متمایل به مطالعات جنسیت را تشکیل می دادند وارد می شداز لحاظ زاویه ی نگاه و موضوعات طرح شده بسیار متفاوت بودنداین نقد ها به همراه پیشنهاد رویکردهای مطالعاتی نوین در چندین مجلد به همت مارگارت کونکی ، گرو و ژانت اسپکتور منتشرشدند و اولین متون تخصصی باستان شناسی جنسیت را بنیان نهادند.

فعالیتهای این دوران (دهه های ۶۰-۸۰) بر سه محور متمرکز بود:
۱)اعتراض به حذف زنان از تفاسیر باستان شناختی یا کمرنگ جلوه دادن نقش انها در جوامع گذشته.
۲) جستجوی مبنا و علت موقعیت فروتر و ضعیف زنان در طول تاریخ در اغلب جوامع که آن راپیامد تقسیم کار اجتماعی می دانستند.
۳) اعتراض به موقعیت نازل زنان باستان شناس در مجامع دانشگاهی ، موقعیتهای مدیریتی در مقایسه با مردان و اعمال تبعیضهای جنسیتی در تخصیص بودجه های پژوهشی .
راهکاری که در اندیشه های فمنیستی این دوره بطور اخص و تا حدی در پژوهشهای باستان شناسی اتخاذ شده”تبعیض مثبت” است.”کوششهایی که برای سامان بخشی به این عدم توازن صورت گرفته معرفی تاریخی بویژه زنانه یا روایتی از گذشته است که در آن میزانها عمداً بطرف دیگر(یعنی زنان) سنگینی می کند.”(سائگیت:۱۲۵:۱۳۷۹) نخستین پژوهشهای جنسیت در باستان شناسی عموماً بر جستجوی زنان و بازگرداندن آنها به صحنه تفاسیر باستان شناختی متمرکز بود.
امروزه مطالعات جنسیت بسیار فراتر از مطالعه زنان است.(Renfrew&Bahn:2000) یکی از تغییرات بنیادین فاصله گرفتن از تعریف جنسیت بر مبنای ویژگیهای بیولوژیک و عدم قائل شدن به فرضیه ای است که ریشه موقیعت نازل زنان در جوامع را ضعف بیولوژیک آنها در مقایسه با مردان می دانست و حوزه فعالیت زنان را در طول تاریخ به محیط خانه محدود می کرد.تعریف نوین جنسیت بعنوان مفهومی اجتماعی ، گریزاز تفاسیر قالبی بر مبنای تضاد دو جنس را بدنبال داشته است.

“جنسیت: مفهومی اجتماعی”
در نخستین پژوهشهای جنسیت در باستانشناسی، افراد به دو گروه زن و مرد تقسیم می شدند که هر یک دارای ویژگیهای جنسی و بیولوژیک مشخص و منحصر به فرد بود که با عنوان ویژگیهای مردانه و زنانه مشخص میشد. در رویکرد نوین باستان شناسان مانند بسیاری از علوم دیگر به این نتیجه رسیدند که جنسیت یک معیار تفاوت گذاری است و مبنای فرهنگی و اجتماعی دارد ، بنابراین جنسیت مفهومی ثابت و خنثی نیست که در طول زمان بصورت یکسان عمل نماید purser-2000) – Voss and Schmidt:2005)بلکه در جوامع مختلف تفاوت ویژگیهای جنسی میان زن و مرد به اشکال مختلفی تعبیر می شود و همه جوامع در طول تاریخ برخورد یکسانی با این موضوع نداشته اند. بنابراین تقسیم بندی افراد در گروههای مختلف نه تنها بر اساس تفاوتهای بیولوژیک بلکه بر اساس نظام باورها ، ارزشها و هنجارهای یک جامعه ،انجام می گیرد.جنسیت “انتظارات اجتماعی در مورد رفتاری است که برای افراد هر جنس مناسب دانسته میشود .جنسیت به صفات فیزیکی که بر حسب انها مردان و زنان با یکدیگر تفاوت دارند ،اطلاق نمیگردد ، بلکه ویژگیهای اجتماعی رفتار مردانه و زنانه مربوط می شود.”(گیدنز-۷۸۷-۱۳۸۳) در اینجا جنسیت نه بعنوان ویژگی طبیعی بلکه مفهومی تاریخی تصور می شود.(دریفوس،رابینیو،۱۳۸۵″۳۱) جنسیت به منزله “محصول روابط فرهنگی و تاریخی و ایدئولوژیک مشخص “(pursure:2005&Voss:2000) در طول تاریخ ، بیانگر تنوع نظام جنسیت در جوامع و بسترهای فرهنگی مختلف است.
در چارچوب رهیافت نوین باستان شناسان و انسان شناسان به مطالعات و بررسیهای جدیدی در میان جوامع معاصر و جوامع باستان روی آوردند تا جایگاه زنان را در میان جوامع و فرهنگهای مختلف بررسی و مقایسه کنند.بخش عمده این مطالعات در میان قبایل و گروههای قومی ا مانند قبایل سرخ پوست آمریکای شمالی یا قبایل بومی اقیانوسیه انجام شده است.بهترین نمونه چنین مطالعاتی پژوهشهای مارگارت مید در ساموا و گینه نو (بنگرید به فکوهی:۱۳۸۰ ،گرت:۱۳۸۰)و انسان شناس غربی هنریتا مور است.درین پژوهشها نتایج جالب توجهی در مورد نقش زنان در تحول جوامع و ساختارهای سیاسی اجتماعی بدست امد.یکی از نمونه های موفق باستان شناختی درین زمینه پژوهش الیزابت برومفیل در مورد نقش فعال زنان در تحول امپراطوری مایا به عنوان یک جامعه پیچیده است.(Bromfill:1996) در ایران یکی از بهترین نمونه ها تمدن عیلام است که ظاهرا در دوره هایی ساختار جامعه بر مبنای نظام مادر سالاری بوده است یا در دوران اشکانی (هرمان:۱۳۷۳:۵۵) و ساسانی که زنان در چندین مورد به حکومت رسیده اند(مشکور:۱۳۶۷:۴۵۵) هرچند به انجام پژوهشهای روشمند درمورد ساختار اجتماعی جامعه در دورانهای یاد شده نیازاست.
بطور کلی دستاورد این دوره(دهه ۸۰ به بعد) از مطالعات زنان در باستان شناسی این بود که تصور رایج و غالب در مورد زنان به عنوان موجوداتی ضعیف که در طول تاریخ همواره در مقایسه با مردان در رده دوم قرار میگیرند و در تحول جوامع نقشی نداشته اند بشدت زیر سوال رفت و نمونه های باستان شناختی خلاف فرضیه یاد شده کشف و معرفی شدند.

جنسیت و هویت : نگاهی به تئوری پرفرمنس و کوئیر(Queer and Performance)
در دهه های آغازین قرن بیست و یکم باستان شناسان بیش از گذشته به امکان تنوع نظامهای جنسی، وجود نظامهای جنسی نامتعارف یا نقشهای اجتماعی نامتعارف برای زنان تاکید کرده اند.این تاکید به باستان شناسان گوشزد می کند تا بجای دنبال کردن پیشداوریهای سنتی در مورد نظام جنسیت در طول تاریخ در مطالعات خود امکان وجود شکلهای متنوع در جوامع را مدنظر داشته باشند.
علوم اجتماعی و فلسفه نیز در تحول مفهوم جنسیت نقش بسزایی داشتند . مطالعات فوکو در مورد بدن و جودی باتلر که با طرح تئوری کوئیر طرحی نوینی را در مطالعات جنسیت پی افکندند،در باز نگری مفهوم یاد شده اهمیتی بنیادین داشتند .پژوهشهای یاد شده پژوهشگران را متوجه این اصل ساخت که طبقه بندی افراد در دو گروه زن و مرد بر اساس ویژگیهای فیزیکی و ژنتیک یک باور غربی است که متاثر از نظام فرهنگی و ارزشی جامعه غربی می باشد و به صورت یک استاندارد قابل تعمیم به همه جوامع نمی باشد .
واژه کوئیر به معنای “عجیب و نامتعارف” است.باتلر در نظریه کوئیر به امکان وجود شکلهای نامتعارف هویت جنسی می پردازد و ازین رهگذر به نقد و بررسی نقش فرهنگ در جامعه پذیری جنسی افراد و تحمیل اشکال مشخصی از هویت جنسی بر افراد بویژه زنان می پردازد.(بنگریدبه:Voss:2004) بهترین نمونه پژوهش فوکو در مورد شکل متفاوت ازدواج ونقش زنان و اساسا جنسیت در اروپای قرون وسطی است.(برک:۱۳۸۳)
باید اذعان نمود هرچند در پژوهشهای باستان شناختی مساله جنسیت کم و بیش نادیده گرفته یا “بدیهی”انگاشته شده است،جنسیت همواره جزیی از زندگی اجتماعی افراد بوده و تمام ابعاد زندگی حتی فعالیتعای روزمره در خردترین مقیاس را تحت تاثیر قرار می دهد(Gilchrist:1994).

تکثر دیدگاهها در باستان شناسی
پرداختن به جنسیت و زنان در باستان شناسی الزاماً نیازمند دسترسی به داده های تازه ای نیست بلکه نیازمند پرسشها و اندیشه های نوین در برخورد با داده ها، ماهیت جنسیت و جامعه است. (Gilchrist:1994:2) نقدها ، پرسشها و چالشهایی که در چارچوب مطالعات جنسیت مطرح شد به گسترش دامنه پژوهشهای باستان شناختی و بازاندیشی در چارچوب نظری مطالعات انجامید. باستان شناسی جنسیت از چهار طریق در عملکرد یاد شده تاثیر داسته است: بسط تفکر نظری ، طراحی مفاهیم نوین ، ” بهره گیری از پژوهشهای قوم نگاری و دستاوردهای مطالعات انسان شناختی”(Purser:2000) ، طراحی پژوهشهای میدانی با رویکرد نوین.
با طرح پرسشهایی که تا کنون در چارچوب مطالعات باستان شناختی توجهی به آنها نشده بود (Wright:1996) از زوایای جدیدی به جهان گذشته نگریسته شد. تا پیش از تحولات دهه ۸۰ هیچ جایگاهی برای زنان در تفاسیر باستان شناختی وجود نداشت و مردان بعنوان تنها افراد مهم و سرنوشت ساز در تحول جوامع گذشته ، بشمار می رفتند. “جنبش آزادی زنان و نظریه های مرتبط با آن مورخان (و باستان شناسان ) را ترغیب نمود تا در مورد گذشته سوالات جدیدی بپرسند”(برک :۶۷:۱۳۸۱)با به صحنه آمدن افراد و گروههای محذوف مانند زنان و کودکان باستان شناسی بیش از پیش از تفاسیر مردمحور فاصله گرفت.
با تعریف جنسیت به مثابه پدیده ای اجتماعی ،تاریخمند،مکان مند و سیال که”نسخه واحدی از آن وجود ندارد”(,Conkey:2000 , Hollimon:2000 )چارچوب نظری منعطف و پویایی برای مطالعه بقایای مادی برجای مانده از رفتار انسان ارئه شد که قابلیت بسط و گسترش داشت.
شاید بزرگترین دستاورد مطالعات جنسیت درهم شکستن تصویر زن بعنوان موجودی ضعیف در طول تاریخ و معرفی فرهنگها و تمدنهایی است که تصویر نوینی را از زنان فعال و قدرتمند بدست می دهند.امروزه هیچ پژوهشگری در حوزه باستان شناسی یا تاریخ و حتی انسان شناسی بدین امر قائل نیست که زنان همواره در طول تاریخ بعنوان جنس دوم مطرح بوده و هیچگاه از برابری و فرصتهای اجتماعی یکسان با مردان برخوردار نبوده اند.

سخن پایانی:
در حدود چهار دهه از ورود مطالعات جنسیت به دانش باستان شناسی می گذرد. مطالعات زنان درین چهار دهه بسیار پویا عمل نموده است و موجب گسترش شاخه ها و موضوعات نظری باستان شناسی شده و تعامل این دانش با علوم اجتماعی و انسان شناسی را بدنبال داشته است. شاید شگرف ترین دستاورد باستان شناسی پسامدرن و جنسیت حضور ملموس انسان در تحلیل ها و تفسیرهای باستان شناختی است. حضوری منطقی که امکان درکی متفاوت از گذشته، باستان شناسی و اساسا انسان را بدنبال داشت.
جنبش حمایت از زنان و اندیشه های ضداستعماری که غالباً در چارچوب اندیشه های پسا ساختارگرایی مطرح شده بود، تأثیرات شگرف در علوم انسانی و به ویژه باستان شناسی بر جای نهاد. آنچنان که سائگیت نیز متذکر می شود طرفداران جنبش زنان با تأکید بر ناممکن بودن هر نوع شرح تاریخی خالی از ارزش گذاری به ژرف ترین شکل ممکن روایت ما از گذشته را به چالش کشانده اند. مطالعات جنسیت و زنان با تأکید بر چندصدایی و به صحنه آوردن افراد و گروههای محذوف از تاریخ بویژه زنان و تاکید بر نقش و جایگاه آنها باستان شناسی را به تجدیدنظر در اندیشه های نظری خود دعوت کرده است، ضمن آن که خود نیز با درپیش گرفتن رویکردی خودانتقادی، زمینه های جدیدی همچون باستان شناسی بدن، باستان شناسی کودکان، مطالعات مردان، کهنسالان و … را به حوزه مطالعات باستان شناسی افزوده است. یکی از حوزه های نظری که در نتیجه پژوهشهای مطالعات زنان وارد دانش باستان شناسی شده است مطالعات مردان است!
اعتقاد به تنوع و تکثر نظام جنسیت در جوامع مختلف و خودداری از صدور یک ابرتئوری در این زمینه در گسترش چهارچوب نظری و افق دید باستان شناسی بسیار مؤثر بوده است. باستان شناسی جنسیت با قائل شدن به تنوع و تکثر بر این نکته صحه می گذارد که باستان شناسی در واقع “باستان شناشی هاست” بدین معنا که تفسیر یکسانی از گذشته وجود ندارد. جهان گذشته عملاً از میان رفته و باستان شناسی به روایت گذشته می پردازد تکثر این روایات می تواند دریچه های مختلفی را به جهان گذشته باز نماید.
“هر ایسمی می تواند به این صورت دیده شود که بالقوه نور تازه ای بر سایه بی اندازه پیچیده تاریخ می تاباند. حتی اگر نیازی نباشد کل تاریخ از نو نوشته شود حداقل به فصل های تازه ای نیاز است.” (سائگیت: ۱۳۲: ۱۳۷۲) .

Biblography
۱-Bromfill, E.(1996) ‘Exploring The Relationship Between Gender and Craft in Complex Societies’ , in R. Wright (ed) Gender and Archaeology , pp:111-45. Philadelphia :University of Pennsylvania Press.
۲-Fowler,C., “ Identity Politiics” in: The archaeology of pluring & changing identities, ed. By E. Casella & C. Fowler, Springer,109-129
۳-Gilchrist, R.,1999, “Gender & Archaeology” , Routledge, London & Newyork.
۴————– , ۱۹۹۴,”Gender & Material culture”, Routledge, London & Newyork.
۵————–, ۲۰۰۴, “Archaeology & The life course:A time & age for gender”, in: A companion to social Archaeology, ed. By R.Prucel & L.Meskell , pp:142-158
۶-Hollimon, S.A.,2000, “Archaeoloy of the Aqi”, in: Archaeologies of sexuality, ed. By R.Schmidt & B.Voss, Routledgr, London & Newyork, pp:176-96
-۷ Johnson, M.,1999,Archaeological theory: An introduction, Routledge, London
-۸ Nelson, S., “Gender Archaeology” in: Archaeology: The key concepts, ed. By C.,Renfrew & P., Bahn, Routledge, London & Newyork.

-۱۰Prine, E.,2000, “ Searching for third genders” in: Archaeologies of sexuality, ed. By R.Schmidt & B.Voss, Routledgr, London & Newyork, pp:197-219
-۱۱ Purser,M.,2000, “Gender Archaeology” , in: Archaeological method & theory , ed. By L.Ellis,pp:233-37

-۱۲Schmidt,R., 2000, “Shamans & northern cosmology” , in: Archaeologies of sexuality, ed. By R.Schmidt & B.Voss, Routledgr, London & Newyork, pp:220-235
۱۳-Soernsen, M., 2005, “Feminist Archaeology”, in: Archaeology: The key concepts, ed. By C.,Renfrew & P., Bahn, Routledge, London & Newyork.
-۱۴—————, ۲۰۰۴,”The Archaeology of Gender” , in: A companion to Archaeology, ed. By J. Bintliff, Blackwell, Oxford, pp:75-91

-۱۵ Voss,B.L.,2004, “Sexual subjects: identity & taxonomy in archaeological research” in: The archaeology of pluring & changing identities, ed. By E. Casella & C. Fowler, Springer, pp: 55-71.

-۱۶ Voss,B., & R. Schmidt, 2000, “Archaeologies of sexuality: An introduction”, in: Archaeologies of sexuality, ed. By R.Schmidt & B.Voss, Routledgr, London & Newyork
-۱۷ Wright, R.,1996, “Gendered ways of knowing in Archaeology”, in: Gender & Archaeology, ed. By R., Right, Pensilvania university press, pp:1-19

-۱برک ، پیتر، تاریخ و نظریه اجتماعی ، غلامرضا جمشیدیها، انتشارات دانشگاه تهران
۲-بیتس،دانیل. پلاگ،فرد. انسان شناسی فرهنگی، محسن ثلاثی، نشر دیگر ، تهران،انتشارات علمی،۱۳۷۵.
-۳فکوهی ، ناصر، تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی ، نشر نی ، تهران ، ۱۳۸۶
۴گرت ، استفانی ، جامعه شناسی جنسیت، کتایون بقایی ، نشر دیگر ، تهران، ۱۳۸۰
۵-مشکور، محمدجواد،تاریخ سیاسی ساسانیان،دنیای کتاب،تهران،۱۳۶۷.