انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

دانش فرمال و بلا اثر : فاجعه هر روز عمیق‌تر می‌شود!

بیش از یک صد سال پیش ماکس وبر، فیلسوف اجتماعی و جامعه‌شناس بنیانگذار آلمانی در پس چند دهه مطالعه نتیجه تحقیقاتش را درباره شهر با عنوان شهر در گذر زمان منتشر کرد. تفکر به شهر در کلیت آن البته به وبر محصور نمی‌شود، به یک معنا می‌توان تامل درباره شهر را در طول تاریخ تفکر غربی بازجست، تحقیقات جامعه‌شناسانه پیرامون آن نیز در یک سده اخیر گسترشی بی‌سابقه یافته است. برای مثال در زمانه ما دیوید هاروی، استاد ممتاز جغرافیا و انسان‌شناسی شهری در نیویورک تاملات جدی درباره مقوله شهر داشته است. ما نیز دست کم یک صد سال است که مدرنیته را تجربه کرده‌ایم و جامعه‌مان از صورتی روستایی به شهری تحول یافته است، اما همچنان به شهر در کلیت آن نمی‌اندیشیم و نظریه‌های معدودی نیز که در این باره ارایه شده به تعبیر ابراهیم توفیق، نظریه‌های فقدان یا گذار است. در غیاب این نگاه مستقل عمده تولید دانش اجتماعی درباره شهر به سفارش نهادهای دولتی صورت می‌گیرد، آن هم با آسیب‌هایی که محمد فاضلی در سخنرانی‌اش به آن اشاره می‌کند. نشست نظام دانش و تهران عصر یکی از آلوده‌ترین روزهای شهر تهران در موسسه تهران برگزار شد، با حضور ابراهیم توفیق، جامعه‌شناس و محمد فاضلی، عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی و شمسه، مدیر اداره کل مطالعات اجتماعی و فرهنگی معاونت اجتماعی شهرداری تهران. اول قرار بود در این نشست عباس کاظمی و حسن عماری نیز حضور داشته باشند که نیامدند. آنچه می‌خوانید گزارشی از این نشست است.

 

در آغاز نشست ابراهیم توفیق، استاد جامعه‌شناسی به گروه مطالعات تهران در چارچوب موسسه روایت اشاره کرد و گفت: این گروه به دنبال این است که طی مطالعاتش در رابطه با تهران طرح مساله کند. مفروض اساسی این مطالعات آن است که اگرچه درباره تهران در ١۵- ١٠سال گذشته مطالعات گسترده‌ای صورت گرفته است، اما تهران همچنان به عنوان مساله طرح نمی‌شود، یعنی به مثابه امری که کلیت و موجودیتی دارد. در این گروه اساتیدی چون دکتر عباس کاظمی و دکتر جواد کاشی و دکتر حسینی حضور دارند. سوال ما این است که از دو منظر کلی مطالعات فرهنگی و اقتصاد سیاسی چگونه می‌توان تهران را به مساله بدل کرد. در این جلسه به نظام «دانش اجتماعی» درباره تهران خواهیم پرداخت. از منظرهای گوناگون دانش‌های متکثری درباره تهران تولید می‌شود: معماری، شهرسازی، تاریخ و… تمرکز ما در این بحث دانش اجتماعی و تهران است.

دانش اجتماعی مستقل تولید نمی‌شود
در ادامه محمد فاضلی، عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی با اشاره به اینکه خودش زمانی کنشگر یکی از روال‌های پژوهشی بوده که چند سال پیش تحت عنوان ارزیابی تاثیر اجتماعی در شهر تهران شروع شد، گفت: بر این اساس می‌توانم به این پرسش بپردازم که وقتی جریان دانش در شهر تهران رخ می‌دهد، نتیجه چه می‌شود؟ سخن اصلی من پاسخ به این پرسش است که چرا دانش به آن نحوی که مطلوب ما است، نمی‌تواند مدیریت و فرآیندهای شهر تهران را تحت تاثیر قرار دهد؟
وی تاکید کرد: در تحلیل گفتمان و مباحثی که درباره چرخش زبان‌شناختی در علوم اجتماعی مطرح می‌شود، از این سخن ‌گفته می‌شود که فقط نیروهای مادی نیستند که جهان را تغییر می‌دهند، بلکه زبان نیز جهان را تغییر می‌دهد. منظور از زبان گفتمان‌ها و پیامدهای‌شان است. در ایران گفتمان‌های تولید دانش درباره شهر تهران با وجود اینکه گسترده هم هستند، اما این میزان در حجم قابل توجهی نیست و تنها یک دهه است که دانش گسترده‌ای درباره تهران تولید می‌شود. کارفرمای عمده آنچه تولید شده نیز خود شهرداری است. یعنی تولیدکننده، سفارش‌دهنده، ارزیابی‌کننده دچار نوعی روی هم افتادگی هستند. اگر دانشگاه و مراکز تحقیقاتی مستقل این دانش را تولید می‌کردند، اثرگذاری بیشتری داشت و کیفیت بالاتری داشت. زمانی هم که این دانش با همین حجم و کیفیت تولید می‌شود، سفارش‌دهنده الزامی به پیروی از آن ندارد.

دانش شهری باید مردم‌مدار و انتقادی باشد
فاضلی در ادامه به بحث فرهنگ بروکراتیک شهرداری تهران پرداخت و گفت: عمده‌ترین بخش شهرداری تهران خدمات شهری است. این بخش برای خودش یک فرهنگ ذهنی و رویه‌های بروکراتیک دارد، به علاوه یک شبکه قدرت و منافع. در حالی که دانش شهری باید ماهیت انتقادی و مردم‌مدار نیز داشته باشد. یعنی این دانش اگر از جنس سیاستگذارانه باشد اما در راستای همان نهادی باشد که در آن عمل می‌کند، ممکن است به کار گرفته باشد، اما وقتی این دانش ماهیت انتقادی داشته باشد و مردم‌مدار باشد در بروکراسی ما به سد می‌خورد و نادیده گرفته می‌شود. به ویژه اگر این دانش کیفیت لازم را نیز نداشته باشد و مجریان تولید این دانش آن را به کالای بساز و بفروش بدل کنند، بخت اینکه این دانش بتواند بر شهر تهران اثر بگذارد بسیار پایین است.

شبکه منافع و قدرت
وی به تعارض این شبکه قدرت و منافع با نوعی از عقلانیتی که از دانش اجتماعی استخراج می‌شود اشاره کرد و گفت: این شبکه قدرت و منافع به ویژگی عصر پسامنابع به سختی تن می‌دهد. کشورهایی مثل ما به‌طور کلی و شهر تهران به‌طور خاص به عصر پسامنابع برخورده‌اند، یعنی منابع محیط زیستی و جغرافیایی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ته کشیده‌اند، حتی شادی مردم و امید اجتماعی در فشار است. وقتی درکی از این عصر پسامنابع نداشته باشیم و کماکان در عصر منابع سیر کنیم، دانش، جایگاهی که بایسته است را نمی‌یابد. مدیریت شهری ما همچنان در عصر منابع است، یعنی ایران را کشوری ثروتمند و غنی از حیث منابع مختلف در نظر می‌گیرد، در حالی که ما کشور ۴٠ سال پیش نیستیم بلکه منابع خودمان را به قیمت دست نیافتن به توسعه هدر کرده‌ایم. تا زمانی که درکی از شرایط جدید نداشته باشیم، نیازی به دانش نیز احساس نمی‌کنیم. فاضلی تاکید کرد: شبکه منافع و قدرت نیز در ایران پاسخگو نیست. مدل مدیریت شهری در ایران منتخب غیردموکراتیک است. جوهره دموکراسی انتخاب نیست، تاثیرگذاری واقعی است. ممکن است مدیران منتخب نباشند، اما از آنچه شهروندان می‌گویند
تاثیر بپذیرند. مردم هیچ ابزاری برای تاثیرگذاری بر مدیران شهری ندارند، حتی دستگاه‌شان پاسخگو نیست. مدل مدیریتی ما مدیران منتخب غیردموکراتیک با ذهنیت عصر منابع در شبکه‌ای از منافع و قدرت است. در این مدل احتیاجی به دانش شهری احساس نمی‌شود. این نکته را وقتی کنار عدم شفافیت رسانه‌ای بگذاریم، وضعیت ناامید‌کننده‌تر می‌شود. لفظ تولید دانش برای پاسخگویی است. در سیستم منتخب‌های دموکراتیک در شبکه قدرت و در یک ضعف رسانه‌ای، احتیاجی به استفاده از دانش اجتماعی احساس نمی‌شود.

تقلیل امر سیاسی به امر فنی
موضوع دیگر بحث فاضلی تقلیل امر سیاسی به امر فنی بود. وی گفت: این یکی از ویژگی‌های نگاه مهندسان و سیاستمداران و تکنوکرات‌هاست. بحث درباره توسعه یک بحث عمومی است. این در حالی است که در یکصد سال گذشته مهندسان و تکنوکرات‌ها و سیاستمداران پیچیدگی‌های فنی را به جای سادگی سیاستگذاری به مردم قالب کرده‌اند و همواره از این پیچیدگی فنی استفاده کرده‌اند برای آنکه مردم را از واقعیت سیاستگذاری دور کنند. سیاستگذاری مصداق بحث عمومی دموکراتیک است. لازم نیست مردم وارد پیچیدگی‌های فنی و تخصصی پروژه‌های شهری شوند، اما در سیاستگذاری مسائل عمومی مطرح می‌شود. در ایران سیاستگذاران معمولا از پیچیدگی‌های فنی و تخصصی به این نتیجه رسیده‌اند که در سیاستگذاری عمومی نیز مردم نباید دخالت داشته باشند. هیچ کس مدعی نیست که عموم درباره عمل جراحی قلب یا نقشه معماری یک پل نظر بدهند، اما سیاست بهداشت و درمان و سیاست توسعه عمرانی به عموم ربط دارد. جابه‌جایی مسائل سبب شده که اساسا ماهیت اجتماعی و سیاسی سیاستگذاری شهری گم شود.

موضوع گفت‌وگو را گم کرده ایم
فاضلی گفت: هر امری در سیاستگذاری شهری موضوع گفت‌وگو است. وقتی شما موضوع گفت‌وگو را گم می‌کنید و از عرصه عمومی به پشت درهای بسته می‌برید، تقاضای اجتماعی تغییر شکل نمی‌گیرد. در جامعه‌شناسی گفته می‌شود هنجار زمانی شکل می‌گیرد که برای آن تقاضای اجتماعی وجود داشته باشد. با خیلی از مسائل و موضوعات نمی‌توان درافتاد، چون برای آنها تقاضای اجتماعی وجود دارد. تا زمانی که برای چیزی تقاضای اجتماعی نباشد، آن امر تاثیرگذار نخواهد شد. این تقاضای اجتماعی در مورد دانش شهری شکل نگرفته است، زیرا اولا زبان دانش با غنا و کیفیت در دانشگاه شکل نگرفته است، ثانیا مستقل نیست، ثالثا شبکه قدرت و منافع جلوی آن را گرفته است و رابعا شفافیت رسانه‌ای وجود ندارد. بنابراین در مرحله‌ای قرار نمی‌گیریم که با قدرت طرح مدعا کنیم. بنابراین لازم است در دانشگاه‌ها دانش اجتماعی در مورد شهر مستقلا و انتقادی تولید شود تا طرح مدعا شود. طرح مدعا مبتنی ارایه شواهد است. نظام‌های بسته بروکراتیک به محققان شواهد را ارایه نمی‌کنند. قانون الزام به افشای اطلاعات شاید بتواند این معضل را حل کند. گام بعدی مشروع‌سازی شواهد است. پروسه‌سازی مشروع‌سازی در حال حاضر هم به سد شبکه قدرت و منافع می‌خورد و هم نظام بروکراتیک این توان را دارد که تحقیقات را نادیده بگیرد یا حذف کند. الزام به انتشار یافته‌ها دانش را اثر گذار می‌کند. مهر محرمانه در نظام بروکراتیک ما باعث می‌شود پروسه تحقیقات شهری ابتر شود. پنهان‌کاری منشا تاثیرنگذاشتن است. وقتی اطلاعات و تحقیقات به‌طور شفاف و گسترده منتشر نشوند، کسی خبردار نمی‌شود.

دانش اجتماعی صوری و بی‌اثر شده است
وی در پایان بخش نخست صحبتش در مقام جمع‌بندی گفت: بنابراین فعلا در شرایطی هستیم که دانش صوری (فرمال) شده و اثرگذاری خود را از دست داده است. این پروسه را به‌طور مشخص در پروژه ارزیابی تاثیر اجتماعی دیدم و به همین خاطر خودم را از سه سال پیش کنار گذاشتم، زیرا احساس کردم که به یک بیزینس ناسالم بی‌حاصل بدل شده است. در نتیجه فرآیند مطالعات اجتماعی شهری این شده است که ما در نهایت با یک دانش اجتماعی مواجه هستیم که هنوز قادر نیست حداقل‌های عقلانیت را بر فرآیندهای مدیریت شهری و مدیریت فضا و بلندمدت‌نگری تحمیل کند. بنابراین شاهدیم که ما دایما دانش تولید می‌کنیم و در قالب کتاب چاپ و منتشر می‌کنیم، اما وقتی این دانش تولید شده را مطالعه می‌کنیم، می‌بینیم با واقعیت اجرا شده و در جریان فاصله گسترده‌ای دارد. این مساله باعث می‌شود که به تدریج مسائل شهری ما به مسائل بدخیم بدل شود، یعنی مسائلی که گویی راه‌حلی برای آنها نیست.

تحقیقات دانشگاهی اصیل و واقعی نیست
شمسه، مدیر اداره کل مطالعات اجتماعی و فرهنگی معاونت اجتماعی شهرداری تهران دیگر چهره حاضر در این نشست بود که در پاسخ به چرا دانش اجتماعی شهری تولید شده عملیاتی نمی‌شود، گفت: شاید بتوان به مافیایی که دکتر فاضلی می‌گویند اشاره کرد. این مساله متاسفانه هست و خیلی هم ساختاری نیست و عاملیت نیز اثرگذار است. روابط قدرت و ثروت باعث می‌شود نتایج پژوهش‌های ما ابتر بماند. شاید یک دلیل این فقدان اثرگذاری این باشد که موضوعاتی که برای تحقیقات در نظر گرفته می‌شود، اصیل و اساسی نیست و از بیرون تحمیل می‌شود. بسیاری از این تحقیقات اتفاقا به دانشگاه‌ها یا موسسات غیردولتی سپرده می‌شود. وی تاکید کرد: شاید بهتر باشد این تحقیقات به پژوهشگران حرفه‌ای سپرده شود. واسپاری پروژه‌ها به دانشگاه سبب شده که گویی دانشگاه بسیاری از موضوعات را خواسته یا ناخواسته به شهرداری تحمیل کرده است. این موضوعات مبتلابه شهر تهران نبوده است. یعنی دانشگاه تولید علمی و ادبیات در حوزه مطالعات شهر صورت داده است، اما این دانش بیش از آنکه به درد شهر بخورد، به درد دانشگاه می‌خورد. مفاهیمی مثل کیفیت زندگی و سرمایه اجتماعی و… اگرچه نیاز مدیریت شهری است، اما بیشتر به درد دانشگاه می‌خورد. به همین خاطر سعی کردم به جای پژوهش‌های بزرگ و کلان به تحقیقات کوچک و زودبازده و سریع رجوع کنم. دلیل این انتخاب آن بود که نتیجه پژوهش‌ها به سرعت در دست مخاطبان قرار بگیرد و یک گفتمان متشکل مدیریت شهری در بیرون از دانشگاه شکل بگیرد و این گفتمان آنقدر به لحاظ کمی و کیفی قدرت بگیرد که بتواند مدیریت شهری را در اختیار بگیرد، یعنی نگاه اجتماعی، فرهنگی بر نگاه مهندسی و معماری و شهرسازانه غلبه کند.

دانش اجتماعی و خدشه‌دار کردن فهم عمومی
احسان خراسانی، دانش‌آموخته علوم اجتماعی و عضو گروه مطالعات تهران موسسه روایت مدیر جلسه نیز در مقام پرسش و جمع‌بندی بحث‌ها گفت: بحث‌هایی که تاکنون مطرح شد، عمدتا به مدیریت شهری و مصداق بارز آن شهرداری بود. اما پرسش اساسی من راجع به نظام دانش است. ما یک علم و کتلی به اسم دانشگاه و نظام دانش داریم. اشاره شد که دانشگاه به‌طور مستقل دانشی در این زمینه تولید نمی‌کند. ما البته یکی، دو نقطه برجسته قبل از موج جدید مطالعات شهری داشته‌ایم که از منظر عمومی به شهر پرداخته‌اند. یکی دکتر پرویز پیران است که نظریه شهر و آبادی را مطرح کرد و دیگری دکتر محسن حبیبی که نظریه شار و شهر را مطرح کرد. قبل از این نظریه‌پردازی‌ها و بعد از آنها نظریه‌پردازی عمومی راجع به شهر نداشتیم. بحث من این است که چرا مطالعه‌ای مستقل از دل دانشگاه راجع به شهر صورت نمی‌گیرد؟ مگر کسی دست و پای دانشگاه را از این حیث بسته است؟ مگر همین استادان تحقیقات شهری را صورت نمی‌دهند؟ مگر در جاهای دیگر دنیا که راجع به شهر کتاب نوشته می‌شود، ‌ضرورتا سفارش شهرداری است؟ مساله بعدی که طنینش در بحث دکتر فاضلی هست این است که چرا اصحاب قدرت صدای اصحاب علم را نمی‌شنوند و به دانش مجال ظهور و بروز نمی‌دهند. این پرسش الگوی آشنایی است، آشنایی آن مشکلی نیست، فهم عمومی (common sense) بودن آن مساله است. یکی از کارهای دانش اجتماعی چنگ انداختن در صورت همین فهم عمومی و خدشه‌دار کردن آن است.

وظیفه دانش روشن کردن جعبه سیاه است
ابراهیم توفیق، جامعه‌شناس بحث خود را با اشاره به مباحث مطرح شده آغاز کرد و گفت: در بحثی که مطرح شد، دکتر فاضلی مطالبی عنوان شد و آقای شمسه نیز از میلی در مدیریت شهری برای پشتیبانی کردن از تولید دانش اجتماعی عنوان شد. هر دو البته از black box مهمی تحت عنوان شبکه قدرت و منافعی که جلوی اثرگذاری این دانش تولید شده را می‌گیرند، صحبت کردند. وظیفه دانش این است که این موضوع را از جعبه سیاه بودن دربیاورد. در این مباحث اما نکته‌ای گم می‌شود، از یک مقطعی به بعد مدیریت شهری از عالمان اجتماعی می‌طلبد که وارد این عرصه شوند و دانشی تولید کنند. این عرصه‌ قابل کتمان نیست و خیلی هم قدیمی نیست. قبل از آن چنین فرآیندی را نداریم. توفیق سپس گزارشی از تاریخ کوتاه مطالعات شهری در ایران ارایه کرد و گفت: آغاز مطالعات شهری آن هم درباره شهر تهران به آغاز دهه ١٣۴٠ و بعد از اصلاحات ارضی بازمی‌گردد. در آن فرآیند از جامعه‌شناسی در حال شکل‌گیری طلب می‌شود که درباره عوارض فرآیند مدرنیزاسیون مطالعاتی صورت بگیرد. تمرکز هم بالطبع بیشتر بر حوزه روستایی و ایلات و عشایر متمرکز است. اواخر دهه ١٣۴٠ و اوایل دهه ١٣۵٠ این مطالعات به حوزه شهری نیز نزدیک می‌شود. بعد از این مطالعات تجربی آغازین در دهه ١٣۶٠ و اوایل دهه ١٣٧٠ با گرایش به نوعی نظریه‌پردازی عمومی راجع به شهر مواجه هستیم، برجسته‌ترین آنها دکتر پیران با نظریه آبادی و دکتر حبیبی از منظر شهرسازی با نظریه شهر و شار است، یعنی اشاره به این دارد که شهرآشوب کنونی نه شهر است و نه شار. هر دو اینها نیز گرایشی به این سمت دارند که با فهمی تجویزی (normative) از شهر با تمرکز بر تهران وضعیت شهر در جامعه ما را توصیف کنند و هر دو نیز به این نتیجه می‌رسند که ما نه آن هستیم که در سنت‌مان بوده‌ایم (که معمولا گفته می‌شود شهر به معنای غربی کلمه نبوده‌ایم) و نه شهر غربی جدید هستیم و در یک وضعیت گذار و بینابینی قرار داریم. به نظر من در هر دو صورت این نظریه‌پردازی‌ها یا نگاه‌های عمومی به شهر تمایلی به این هست که تهران را به مثابه مساله موضوع نظریه‌پردازی قرار دهد. اما در درون این نظریه‌پردازی نوعی ناممکن کردن تهران هم حضور دارد. یعنی وقتی گفته می‌شود که چیزی موجود است که نه «شار» است و نه «شهر»، نه «آبادی» است و نه «شهر»، بدان معناست که وضعیتی بینابینی تصویر می‌شود که از حوزه نظریه‌پردازی فرار می‌کند و تنها چیزی که می‌توان درباره‌اش گفت، وضعیت گذار است.

تهران به «ناچیز» بدل شده است
وی تاکید کرد: جالب است که این نظریه‌پردازی از درون ساخت دانشگاهی اتفاق می‌افتد و از بیرون کسی آن را سفارش نمی‌دهد. اما این نظریه‌پردازی به گونه‌ای است که تهران را به یک «ناچیز» بدل می‌کند و به مکانیسم‌های واقعا موجود آن پرداخته نمی‌شود. بعد از این دوره (دهه ١٣٧٠) وارد دوره‌ای می‌شویم که مدیریت شهری بنابه نیازهایی به تولید دانش اجتماعی درباره شهر می‌پردازد. در حالی که به نظر من این وظیفه نظام دانش است که با تبدیل کردن تهران به یک پدیده قابل بررسی و نظریه‌پردازی راجع به آن، توضیحی ارایه دهد که چرا از دهه ١٣٧٠ و ١٣٨٠ هجومی از مدیریت شهری به سمت نظام دانش معطوف به پروژه‌های معین شهری وجود دارد. چرا چنین نیازی در مدیریت شهری به وجود آمده است و حوزه‌ای گشوده می‌شود که مشابهش را پیش از آن نداشتیم و حالا کنشگران اجتماعی در آن فعالیت و درآمد کسب می‌کنند؟ خود این هجوم می‌تواند محل بحث قرار گیرد.
توفیق در بخش دیگری از صحبتش گفت: اما مساله دیگر این است که معمولا گفته می‌شود که دانش تولید‌شده از سوی پژوهشگران اجتماعی بی‌تاثیر است. اما این بی‌تاثیر بودن به چه معناست؟ شاید بدان معناست که مستقیما تاثیر نمی‌گذارد. اما باید به این سوال هم توجه شود که آیا واقعا این دانشی که تولید می‌شود بی‌اثر است؟ به اعتقاد من دانشی که تولید می‌شود اثرگذاری خودش را دارد. یعنی یک فهم عمومی را از شهر تولید می‌کند که از طریق رسانه‌های مختلف به نوعی در همه ما جاری است و حتی توافقی به وجود می‌آید میان عالم اجتماعی و کارفرما. به عبارت دیگر نوعی فهم عمومی
(common sense) پدید می‌آید که این فهم عمومی بر این مبتنی است که تقابلی در شهر وجود دارد، تقابلی میان مدیریتی که غیردموکراتیک است و مهندسانه رفتار می‌کند و سخت‌افزاری با شهر برخورد می‌کند و احتمالا در این کار منفعتی مادی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی دارد، با علوم اجتماعی‌ای که تلاش می‌کند دانشی اجتماعی ولو با کیفیت و کمیت پایین تولید کند و می‌کوشد تخریب و لطماتی را که اقدامات
سخت افزاری مدیریت شهری و نگاه مهندسانه وارد کرده‌اند را آسیب‌شناسی کند و در مقابلش خطراتی که آن نگاه برای شهر و انسجام اجتماعی به وجود می‌آورد را متذکر شود، اگرچه متاسفانه گوش شنوایی وجود ندارد چون مدیریت دموکراتیکی وجود ندارد.

همه به فهم عمومی رضایت داده‌ایم
توفیق گفت: به نظر من اینجا نوعی دانش مشخص تولید می‌شود که در همه ما جاری است و به یک معنا مساله‌ای را ناممکن می‌کند. در واقع دستیابی یا مطالعه سازوکارهای در نظر گرفتن شهر در کلیتش غیرممکن می‌شود. یعنی تحت تاثیر نگاهی که آن تقابل را در نظر می‌آورد، گویی همه ما به این فهم عمومی رضایت می‌دهیم و می‌پذیریم که این‌گونه هست و درباره اینکه واقعا چه اتفاقی رخ می‌دهد و چه مکانیسم‌هایی عمل می‌کنند که مدیریت شهری از یک سو و نظام دانش از سوی دیگر این‌گونه عمل کند، بحثی نمی‌شود در دیسکورسی که به این ترتیب ساخته می‌شود، فاصله‌گیری از این کلیت به وجود نمی‌آید تا بتوانیم خود این مولفه را به عنوان پدیده‌ای در حیات شهری در نظر بگیریم و بگوییم این بخشی از تهران است، یعنی احتمالا یکی از مکانیسم‌های بازتولید تهران در همین دیسکورس نهفته است، دیسکورسی که از یک سو مهندسی وحشی‌ای وجود دارد که دایم در کالبد شهر دست می‌برد و متقابلا از سوی دیگر یک نگاه نرم افزارانه و اجتماعی که می‌کوشد در مقابل آن مقاومت کند، اما امکان مقاومت نمی‌یابد زیرا با سازوکارهای غیردموکراتیکی روبه‌رو می‌شود که آن را غیرممکن می‌کند.

دانشگاه کلیت شهر را نمی‌بیند
وی در پایان گفت: به نظر من این حرف درست است که از درون دانشگاه مطالعه شهری شکل نمی‌گیرد، بعد از پیران و حبیبی و… دیگر شاهد مطالعه‌ای که از درون دانشگاه صورت بگیرد و شهر و تهران را به مثابه مساله‌ای موضوع تامل قرار دهد، نبوده‌ایم، یعنی شهر دغدغه (concern) ‌ای نظری از درون خود دانشگاه نبوده است تا نظریه عمومی راجع به شهر ارایه دهد. نظریه‌هایی مشابه آن چه پیران و حبیبی ارایه کرده‌اند نیز امکان نگاه کردن به تهران به مثابه پدیده‌ای واقعا موجود (و نه گذرا) با مکانیسم‌هایی سفت و سخت را غیر ممکن می‌کند. ما به نظریه‌پردازی‌ای از این دست نیاز داریم. اما فهم عمومی موجود یکی از موانع بنیادی است که دانشگاه در این جهت حرکت کند. یعنی اینکه دانشگاه در این جهت حرکت نمی‌کند، نسبتی دارد با وضعیت مدیریت شهری ما. به نظر من باید این کلیت را در نظر آورد و راجع به آن مفهوم‌پردازی کرد. پروبلماتیک کردن خود این دیسکورس مقابله عالمان اجتماعی و مهندسان یکی از شروط این است که تهران را به مثابه یک کلیت و مساله موضوع تامل علمی قرار دهیم.

دانشگاه ما رقابتی نیست
محمد فاضلی در پاسخ به این پرسش که چرا دانشگاه دانش مستقل تولید نمی‌کند، گفت: من از شما می‌پرسم که چرا دانشگاه باید این دانش را تولید کند؟ دانشگاه ما یک سیستم رقابتی نیست که استادان در آن برای تثبیت یک گفتمان رقابت کنند. مکانیسم بودن در دانشگاه‌های ما بر اساس تولید دانش نیست. فشاری برای تولید دانش اصیل در دانشگاه‌های ما نیست، عکس آن هست. نظام دانش مستقل ما محدود به تعدادی معدود کنشگر محدود با انگیزه‌های شخصی است و در نتیجه شهرداری تنها جایی است که از تولید این دانش اجتماعی حمایت می‌کند. وی گفت: از سوی دیگر من بر شبکه قدرت و منافع به جای مافیا تاکید دارم. مافیا تنها به چند فرد خاص با قدرت ماورایی افسانه‌ای اشاره دارد، اما من به جای آن بر شبکه قدرت و منافع تاکید دارم که در آن سخن از یک بروکراسی ساده است. خود دانشگاه یک شبکه قدرت و منافع است. بحث بعدی ادبیات نمی‌گذارند عالمان سخن بگویند، بخشی جدی و بخشی بهانه است. گاهی این اجازه ندادن‌ها به صورت قواعد نهادی است. این اجازه ندادن‌ها خیلی جعبه سیاه نیست. خیلی از تحقیقات هم در جامعه ما کارکردشان تغییر یافته یا بدون کارکرد شده‌اند و به تعبیر مالینوفسکی مناسکی شدند. البته مطالعات خوبی هم وجود دارند که اگرچه درصدشان بیش از پنج تا ١٠ درصد نیست، اما بالاخره روزی تاثیر می‌گذارند.

به سمت فاجعه می‌رویم
توفیق در مقام جمع‌بندی بحث خود گفت: بحث من راجع به مطالعه خوب و بد نیست. این سوال تعیین‌کننده‌ای نیست. حتی سوال من اثرگذاری این مطالعات نیست. بحث من از اثرگذاری این است که خود اثرناگذار بودن هم یکی از سازوکارهای نظام تولید دانش است. یعنی دانشی تولید نمی‌شود که کشف حقیقتی صورت بگیرد و دانایی‌ای رخ دهد که به مدیریت بهتر بدل شود. وقتی از منظر نظام دانش به قضیه نگاه می‌کنم، می‌بینم نوعی ایماژ شکل گرفته است در آن جایگاه نظام دانایی و اجرایی پیشاپیش تعیین شده است. اثرگذاری را نباید معطوف به پروژه‌های خاص دید، بلکه باید معطوف به آن دید که این دیسکورس چه ایماژی تولید می‌کند. ایماژی که این دیسکورس ایجاد می‌کند، آن است که عده‌ای در شهر افتاده‌اند و آن را تخریب می‌کنند و عالمان اجتماعی هم مدام تذکر می‌دهند و کسی به آن گوش نمی‌کند. خود این دیسکورس و این ایماژ برساخته مانعی بنیادی برای نظریه عمومی راجع به تهران است. شرط نظریه عمومی توضیح این ایماژ است، اگر نتواند این ایماژ را توضیح بدهد، نظریه عمومی نیست و هنوز در نگاه شقه‌شقه‌ای (fragmental) باقی مانده که خود مدیریت شهری با پروژه‌های ریز و درشتش به آن سمت هل می‌دهد و هرگز تهران به عنوان یک کلیت را نمی‌بیند. بحث من این است که اتفاق باید در دانشگاه رخ دهد. من با شما موافقم که دانشگاه در چنین وضعیتی نیست که این اتفاق در آن رخ دهد. در نتیجه ما با مشکل بنیادی‌تری مواجه هستیم. یعنی نظام دانشی داریم که نوعی از دانش تولید می‌کند که امکانی برای ما نه‌تنها نسبت به تهران بلکه نسبت به هیچ مساله‌ای فراهم نمی‌آورد و اجازه نمی‌دهد که طرح مساله‌ای اساسی عنوان شود. در چنین وضعیتی باید پرسید تولید نظریه عمومی راجع به تهران باید موضوع تامل قرار بگیرد؟ پاسخ این پرسش از درون نشان دادن ناکارآمدی‌ها امکان‌پذیر نیست. خود آن ناکارآمدی‌ها بخشی از یک مکانیسمی هستند که شهر را چنان کردند که هست. ما داریم به سمت فاجعه می‌رویم و این فاجعه نیز هر روز عمیق‌تر می‌شود و نظام دانش ما هم در خدمت این نیست که تولید دانایی کند که سدهایی برای این فاجعه ایجاد کند و خودش یکی از مکانیسم‌های این فاجعه است و بیرون از آن قرار ندارد. اما اگر میل و دغدغه‌ای برای تولید دانشی با وجود این نظام دانش وجود داشته باشد، نحوه صورت‌بندی آن موضوع بحث من است.

 

دکتر ابراهیم توفیق عضو شورایعالی انسان شناسی و فرهنگ است و این میزگرد به ابتکار و مشارکت موسسه روایت و اداره کل مطالعات اجتماعی و فرهنگی معاونت اجتماعی شهرداری تهران انجام گرفته است. دکتر توفیق، در این پژوهش تهران شناسی چشم اندازهای تازه ای را در مورد شهر می گشایند. از این رو انسان شناسی و فرهنگ که با این برنامه همکاری مشورتی و با روزنامه اعتماد و با اداره کل مطالعات اجتماعی و فرهنگی تفاهم نامه همکاری دارد، در اینجا به بازنشر گزارش اقدام می کند. منبع گزارش روزنامه اعتماد چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۴ است.