ویراستاری جیمز آرتور / ترجمه آریا متین وایمان بحیرایی،
انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی واجتماعی و دفتر سیاستگذاری و برنامه ریزی فرهنگی و اجتماعی؛ تهران؛ ۱۳۹۷ ، ۳۲۰ ص
جبار رحمانی؛پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی
نهاد آموزش عالی یکی از کلیدی ترین نهادهای جامعه پذیری در جهان جدید است. نظام های اداری و تخصصی در جهان جدید بیش از همه بر خروجی های این نهاد مبتنی هستند. لذا نمی توان سرنوشت جامعه ای بدون نهاد آموزش عالی فهم کرد. می توان این بحث را بطور کلی در دو سطح عام (آموزش در معنای عام که مدرسه و دانشگاه را شامل شود) و در سطح خاص، با تاکید صرف بر نهاد آموزش عالی مطرح کرد. در این نوشتار تاکید من بر آموزش عالی و نقش آن درجامعه و تربیت شهروندان است. تحولات جهان جدید، منجر به بازاندیشی در بسیاری از امور و سیاست های فرهنگی و آموزشی و تربیتی شده است، در همین راستاست که لزوم بازاندیشی در رسالت ها و کارکردهای نهادآموزش عالی و دانشگاه برای جامعه امروزی و انسان های معاصر مطرح شده است. تاریخ دانشگاه نیز بیانگر آنست که بر حسب شرایط زمانه و زمینه اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، مفهوم دانشگاه و رسالت های آن مورد باز اندیشی قرار گرفته است. به همین سبب الگوهای مختلفی از دانشگاه در جهان وجود دارند که بیانگر زمینه مندی و تاریخ مندی صورت بندی دانشگاه در جوامع مختلف است. هر جامعه خلاقی تلاش کرده بواسطه اندیشیدن در باب دانشگاه، تیپ یا الگوهای متناسب با خودش را ایجاد کند.
یکی از مهمترین مباحث فهم رسالت دانشگاه و نسبت آن با جامعه در قالب مفهوم شهروندی مطرح شده است. هرچند ایده های نخبه گرایانه در باب دانشگاه و رسالت های آن، بیشتر مبتنی بر دغدغه تربیت گروهی از نخبگان فکری است که علاوه بر تخصصهای علمی، به وجدان منتقد و آگاه جامعه هم بدل شده باشند. در حالیکه بواسطه فراگیر شدن دانشگاه و گسترش همه جانبه آن در تمام زوایای جامعه امروز، این ایده سنتی و نخبه گرایانه دچار تحولات بسیاری شده است. پیوند یافتن دانشگاه با نهاد اقتصاد مدرن، بیش از هرچیز دغدغه سودمندی و کارآمدی اقتصادی را به عنوان معیار ارزیابی دانشگاه قرار داد و در نهایت ذیل ایده دانشگاه کارآفرین، این نهاد علمی و اجتماعی را در وجوه بنیادی خودش،تسلیم معیارهای اقتصادی (اقتصاد سیاسی) کرد.
با توجه به تحولات جامعه جدید، مفهوم شهروندی به عنوان مقوله کانونی فهم جهان جدید وهمچنین معیاری برای فهم و ارزیابی نهادهای جامعه پذیری از جمله دانشگاه درنظر گرفته شد. مفهوم شهروندی، یک مفهوم روشن و مورد اجماع نیست، بلکه هنوز نیز بر سر آن و دلالت های این مفهوم چالش های بسیاری در میان صاحب نظران دیده میشود. شهروندی در ابتدا مفهومی سیاسی است، اما عمیقا دارای وجوه اجتماعی و اخلاقی هم هست. کتاب “شهروندی و آموزش عالی” به ویراستاری جیمز آرتور به دبنال پرداختن به این مساله و ارائه پاسخ های اولیه برای آنست. یکی از تعاریفی که در این کتاب آمده بیانگر آنست که “شهروندان فعال به همان اندازه که سیاسیاند، اخلاقی نیز هستند؛ حساسیت اخلاقی تا حدودی از فهم سیاسی نشات می گیرد؛ بی تفاوتی سیاسی، بذر بی تفاوتی اخلاقی است”. از این منظر تاکید صرف بر دلالت های کارآفرینی یا تخصص گرایی صرف دانشگاه و دانشجویان به گونه ای شده که جامعه، نگران دانشجویانی است که امروزه فاقد آگاهی اجتماعی هستند و عمدتا دنباله رو ارزشهای مادگرایانه هستند. این کتاب، ایده اصلی اش آنست که تاکید بر مفهوم شهروندی می تواند مسیر جایگزینی در برابر بحران های هویت دانشگاه امروزی باشد. هرچند در سطح کلی مسئولیت اصلی دانشگاه تعلیم دانشجویان، بسط دانش آنان، آموزش پیگیری حقیقت و توسعه حیات فکری و شغلیشان است، اما دانشگاه میتواند و باید نقش فعالی در کمک به دانشجویان برای گرفتن تصمیمات کلیدی درباره زندگی شخصی، آزادی، مسئولیت و قواعد اخلاقی شان داشته باشد.
از این منظر، مهارتهای زندگی اهمیت بیشتری نسبت به مهارتهای تخصصی صرف دارند. لذا دانشگاه باید دغدغه و اولویتی فراتر از تولید فارغ التحصیلان ماهر فنی داشته باشد. ایده اصلی کتاب جیمز آرتور و نویسندگان فصول مختلف آن اینست که دانشگاه باید به تعریف، ساختن و پیشبرد فرهنگ شهروندی کمک کند. هرچند گاه این ایده در بیانیه رسالت های دانشگاهی دیده میشود، اما در واقع زمینه های لازم برای تعین این ایده در عملکرد دانشگاه وجود ندارد. دانشگاه امروزی به دلیل سیطره ایده نسبی گرایی معرفت شناختی و اخلاقی، دچار یک بحران کلیدی درباب تعین معیار ارزشی و اخلاقی است. بواسطه تکثرگرایی بستر دانشگاه و فقدان معیاری برای تمیز حقیقت در بین ادعاهای رقیب، در دانشگاه ها نه تنها درباره نتایج بلکه درباره اصول و روشهایی که بر مبنای آن میتوان به نتیجه رسید و قضاوت اخلاقی مبتنی بر فضیلت دست یافت، اتفاق نظری وجود ندارد. مساله شهروندی معطوف است به مساله فضیلت های اخلاقی، در حالیکه دانشگاه مدرن دچار هویت خنثی شده است. ایده شهروندی و محوریت کاوشهای آزاد و عقلانی عناصر کلیدی و بنیادی برای جامعه دموکراتیک مدرن هستند. در حالیکه دانشگاه امروزی دچار انفکاک رو به افزایشی بین مشارکت و خدمت به جامعه و منش اخلاقی از یکسو و تخصص ومهارت فنی از سوی دیگر شده است. لذا دغدغه “دانایی- مهارت” منفک از دغدغه “منش اخلاقی” درنظر گرفته میشود. اولویت یافتن دغدغه دانایی و مهارت ناشی از فشار نهادهای بیرونی برای ترسیم هویت ها و جهت های کارکردی و رسالتی دانشگاه است. به عبارت دیگر ناکامی دانشگاه در تریبت شهروندان منتقد و خلاق و مسئول،ناشی از کم توجهی به این رسالت در اهداف و الگوهای دانشگاهی و همچنین مداخله و فشار نیروهای بیرونی بویژه نهادهای سیاسی و اقتصادی برای به خدمت گرفتن دانشگاه است. در جامعه ای مثل ایران که اقتصاد و سیاست در انحصار حکومت هستند، دانشگاه عملا به مستعمره ای مدام العمر در برابر نهاد سیاست بدل شده اشت. ماجراهای تزریق نیروهای سیاسی خاص به درون دانشگاه، در چند دهه اخیر،بیانگر آنست که دانشگاه بیش از آنکه خادم حقیقت یا جامعه تعریف شود، خادم حکومت وسیاست تعریف شده است. به همین دلیل اولویت رسمی دانشگاه ایرانی، تریبت شهروند آزاد و منتقد نیست، بلکه تربیت نیروهای وفادار سیاسی است. همین مساله دانشگاه را در برخی عرصه ها تبدیل کرده است به رانت سیاسی به خودی ها. به همین دلیل مقوله شهروندی مفهومی کانونی برای بازاندیشی در باب دانشگاه ایرانی و نسبت آن با جامعه و سیاست است.
همانطور که گفته شد این کتاب نشان میدهد که مفهوم شهروندی معطوف است به فضیلت های مدنی که از سطوح خرد ارتباطات انسانی شروع می شوند، در حالیکه اندیشه دانشگاه های موجود به نحو فزاینده ای زیر سلطه ایدئولوژی تولید انبوه مهارت ها و تولید انبوه متخصصان ،در عمل با ایده منش و تربیت منش قابل جمع نیستند. بر این مبنا این پرسش کلیدی مطرح است که آیا دانشگاه باید دانشجویان را به تعهدات خاصی در زندگی ترغیب کند؟ آنچه که در ذیل ایده شهروندی مهم است دو نکته کلیدی در رابطه دانشجویان و جامعه است: ۱) علاقه به اجتماع و تعهد بدان؛ ۲) مشارکت در اجتماع. بر این مبنا لازم است که نهاد آموزش عالی بیش از هرچیز توسعه مهارتهای مشارکت مدنی و سیاسی (نه لزوما به معنا در خدمت یک حکومت و ایدئولوژی سیاسی قرار گیرد) را در اولویت قرار بدهند. هرچند برخی سنت های آمریکایی، حول ایده کلاسیک فضیلت به مثابه سرآمدهای اخلاقی و فکری، به دنبال آن هستند که امکان شکوفایی را برای سایر انسان ها فراهم کنند، اما آموزش عالی فعلی در عمل از این ایدهها فاصله دارد و به تعبیر برخی منتقدین” آموزش عالی به مشارکت در تدریس هیچ و پوچ تبدیل شده است”. این نقد مطرح میشود که از منظر اخلاقی و منشی ،دانشجویان امروز چیزهای خاصی نمی دانند که ارزش انتقال به نسل های بعد را داشته باشد.
این کتاب سعی دارد در ده فصل این مباحث را به طور مبسوط مورد بررسی قرار بدهد. آنچه که محور مباحث این کتاب را تشکیل میدهد ایده تعهد به زندگی اجتماعی هم برای فرد و هم برای کلیت جامعه است. آنچه در ایران امروز شاهدیم، یعنی سیطره ایده کارآفرینی به شکل سودآوری اقتصادی بر دانشگاه و حتی سیطره تخصص گرایی بر حوزه آموزش عالی، سبب شده مساله تربیت منش و شخصیت اخلاقی دانشجویان چندان اولویتی در برنامه درسی آشکار و پنهان نداشته باشد. دروس عمومی در دانشگاه ایرانی که قرار است این رسالت را برعهده داشته باشند، صرفا به گزاره های ایدئولوژیک و بازتولید آنها در دانشجویان تقلیل یافته اند و لذا در برنامه آموزشی دانشگاه ایرانی بیش از پیش زندگی اجتماعی و مهارت های زیست فضیلت مندانه مغفول شده است. نگاهی به این کتاب میتواند ما را متوجه ضرورت بازاندیشی در ایده دانشگاه و الگوهای سیاست گذاری علمی و اداری در دانشگاه ایرانی بکند. مقوله شهروندی قبل از هرچیز مبتنی است بر داشتن دغدغه جامعه و انگیزش فعال برای مشارکت در آن و همه اینها طبق معیارهای فضیلت تعریف می شود. لذا نسبت دانشگاه با جامعه ذیل ایده شهروندی نه تنها در سطح جهانی ، بلکه بطور خیلی جدی تر در سطح آموزش عالی ایران یک ضرورت است. این کتاب می تواند پرسش از نقش دانشگاه ایرانی در تربیت شهروند ایرانی را بطور خاصی مطرح کند،تا از طریق طرح این پرسش بتوان نقش اجتماعی دانشگاه را هرچه بیشتر برجسته کرد و رسالت های دانشگاه ایرانی را برای توسعه پایدار در جامعه مورد بازاندیشی انتقادی بیشتری قرار داد و آموزش بطور عام و آموزش عالی بطور خاص، هرچه بیشتر بتوانند سهمی در توسعه مفهوم شهروندی ایرانی در نظام آموزشی و برنامه های درسی پنهان و آشکار آن داشته باشند. در غیر اینصورت مجموعه های دانشگاه ما به همان مشارکت در آموزش هیچ و پوچ بدل خواهند شد.
هیات علمی موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی - معاونت انسانشناسی و فرهنگ و مدیر انتشارات
پست بعدی