با سارا(نام و مشخصات اصلی مصاحبه شونده محرمانه است.) یک روز پاییزی در منزلشان قرار گذاشته بودیم. آشنایی خانوادگی ما مربوط به خیلی سال پیش و از قبل از تولد او بود. گرچه در سنین کودکی و نوجوانی اش دیگر به لحاظ مسافت از هم دور شده بودیم، به طور کلی روحیات و سبک زندگی خانوادگی اش را می شناختم. خانواده ای مذهبی و دارای روش تربیتی منعطف بودند که به او اجازه داده بود از فضاهای اوقات فراغتی اطراف محل زندگی اش استفاده کند. سبک زندگی او در کنار سبک زندگی «سادات»(منتشر شده با عنوان جداسازی ها) دو سبک متفاوت زندگی مذهبی در شهر قم را نشان می دهد. پیام اصلی و برداشت من از گفتگو با او، تاسف و تعجبش از مشاهده تمرد دوستان و همکلاسی هایش از قواعد و هنجارهای اجتماعی بود. چیزی که باعث می شد، دوستان نزدیک دوره نوجوانی اش از او و زندگی اش دور باشند. او تجربه زندگی و تحصیل در شهری دیگر را نیز تجربه کرده است. بعد از مدتی گفتگوی دوستانه و پذیرایی و توضیح در مورد مصاحبه و محرمانگی آن مصاحبه را آغاز کردیم. گزیده ای از مصاحبه با سارا:
سوال- مدرسه راهنمایی و دبیرستان کجا رفتی؟
ج- اول و دوم راهنمایی شهرستان بودم، سوم راهنمایی اینجا بودم که دولتی بود. دبیرستانم هم نمونه دولتی بود. مدرسههای فرهنگ بود که تو همه استانها هست. مخصوص رشته انسانیه. آزمون ورودی داشت و اینا. ولی مثل غیرانتفاعیا اونجوری پول نمیگرفت. خیلی مدرسه خوبی بود. خیلی. یه سالمو دولتی، سال اولم که هنوز رشته انتخاب نکرده بودم، یه مدرسه بودیم اینجا نزدیک خونه مون بودم که بعدش رفتم فرهنگ. چون خیلی مدرسه بدی بود.
س- چرا؟
ج- مدرسه علمی مثلا از لحاظ علمی مدرسهی بالایی نیست. بعد اصلا هدف درسی و پیشرفت نداشتن بچهها. یعنی مثلا بگم ما تو یه کلاس بیست و هفت هشت نفری شاید دو نفر درسخون خیلی جدی داشتیم. بقیه همه همینجوری میاومدن میرفتن. گوشی میآوردن، تبلت میآوردن. خیلی اهل دوست پسر و این چیزا بودن شدیدا، خیلی. بعد از لحاظ مثلا دینی و اینا ضعیف بودن. مردم چیزی بودن دیگه. من خیلی اذیت شدم یعنی اون یه سالهای که اینجا بودم. چون روحیه خودم اینطوری نبود اهل این کارا نبودم، بعد سن بدی هم هست دیگه یعنی روابط دوستی خیلی نزدیکه تو این سن.
س- آره.
ج- هم دوستام بودن هم مثلا نمیتونستم باهاشون اونجوری ارتباط بگیرم. مثل خودشون باشم، خیلی بهم فشار اومد. با اینکه مدرسه فرهنگ هم به زور رفتم. یه دوست دارم اینجا اینا خیلی مومنن خیلی خوبن. دیگه مثلا ما از ۵ سالگی با هم بودیم این خودش فرهنگ بود دخترش. یه سال از من بزرگتره. من که قرار شد انتخاب رشته کنم برای سال دوم دبیرستان اینقدر اومد خونه ما و رفت، اینقدر زنگ زد، خودش زنگ زد مدرسه که من برم اونجا. یعنی اگه اون نبود من همونجا میموندم. خیلی دیگه مثلا بعدش که دیگه مامان بابام هم تحقیق کردن و فهمیدن چه مدرسهایه دیگه اینام گفتن نه باید بری. دیگه یه ذره درسشو خوندم، آزمونشو قبول شدم. ولی اصلا رفتم اونجا دیگه واقعا آرامش مغزی داشتم.
س- (لبخند)
ج- اینقدر بچهها خوب ، چون مدرسه سختگیر هم بود دیگه، فقط رشته انسانی بود. بعد هر سال رتبههای برتر داشت. خیلی حرفهای بودن تو کارشون. خیلی خوب بود اونجا دیگه مثلا از نظر روحی خیلی حالم بهتر بود. اولاش خیلی بهم فشار اومد اینقدر گریه میکردم، دوستام که الان باهاشونم همه یادشونه میگفتن تو اصلا اعصاب نداشتی، با هیچ کی دوست نمیشدی(خنده)، جدا شده بودم از دوستام. چون میدونی چی بود؟ سوم راهنمایی من یه مدرسه، همونجا بودم هر کسی که از اون مدرسه میخواست بره دبیرستان میاومد این مدرسه که من بودم. با همهی دوستام اومده بودیم اینجا. یعنی دو سال با دوستام با هم بودم بعد حالا میخواستم جدا بشم خیلی بهم فشار اومد. اما بعدش دیگه … به زور اونا بود که همون دوستای اون مدرسمم باهاشون موندم. وگرنه دیگه نمیخواستم باهاشون رابطه داشته باشم. ولی هستن هنوز هم با اونام هستم دیگه با اینام هستم. اینایی که تو این مدرسه بودیم.
س- این چیزه، این دوست دختر دوست پسری از کی یعنی توی راهنمایی هم هست تو قم یا نه؟
ج- آره اوف. راهنمایی (لبخند)
س- از کلاس اول راهنمایی باشه؟
ج- آره بابا. اون موقع که ما نصفمون گوشی نداشتن. اصلا مثل الان آزادی اینترنت نبود اینجوری. من مثلا پیشدانشگاهی بودم گوشیم اینترنت وصل کردن. یعنی یه گوشی لمسی ساده داشتم که دیگه اینترنت داشت. ولی راهنمایی. خوب من خودم راهنمایی گوشی داشتم ولی دو سال اولش که شهرستان بودم. اونجا… اونجام مدرسم تو یه محیطی مثل اینجا بود. یعنی بچه پولدارا بودن. آزادیاشون بیشتر بود. تو چارراه بود مدرسمون. مثلا مدرسه مامانم هم بود. مامانم هم خودش راهنمایی اونجا بود.
س- اوهوم.
ج- بعد اونجا من اول یادم نمیاد که مثلا کسی بود که همچین روابطی داشت ولی دوم یادمه دوستام داشتن بعضیاشون. درگیر شده بودن یعنی حالا شروعش بود. نه اینکه اونجوری خیلی. ولی درگیرش بودن. اِ سوم… سوم که دیگه اینجا بودم که اینا همه حرفهای، اصلا نمیدونی (خنده) به خدا. با هم سنای خودشون هم یعنی مثلا من که سرویس داشتم از دم مدرسه تا دم خونه. اونایی که سرویسی نبودن با پسرای دبیرستانی، نه اینکه خیلی بالا بپرن. با پسرای دبیرستانی (خنده) تو راه مدرسه و اینا. با اونا بودن. آره بابا اوه اوه چه بساطی بود. یعنی یکیشون بود. یه دوست پسر که نداشت که چند تا بعد از هر کدوم هم گوشی میگرفت.
س- وا!
ج- به خدا. مامان باباش براش گوشی نمیگرفتن گوشی میگرفت. مدیر ازش گوشی میگرفت باز هم گوشی داشت.
س- آها (خنده)
ج- به خدا یه آدمی بود. نمیدونی. یعنی ما یه استرسایی سر این میکشیدیم سر کلاس که، روزایی که کیف اینو میخواستن بگردن. یا یه چیزی ازش لو رفته بود. هیچ چی دیگه زهرمارمون بود اون روز. کم هم که نبود که یه سره هی لو میرفت.
س- (خنده) هر روز لو میرفت.
ج- یکی آمارشو مثلا یکی میاومد به مدیر میگفت تو راه با فلانی دیدیمش اونجا دیدیمش . میاومدن زیرآبشو میزدن. بعد دیگه جورای دیگه هم داشتیم. خیلی. آره سوم راهنمایی که کاملا بچهها…. مثلا شاید منطقههای پایینتر بری اینطوری کمتر باشن. ولی اینجا خیلی بچههاش. مثلا از لحاظ جثهای هم میدیدی کامل بودن. اونجوری نبودن که خیلی بچه باشن.
س- آهان.
ج- حالا میخوای عکساشم میرم میارم نشونتون میدم. دارم باهاشون عکس. ولی این دبیرستانی هم که سال اول اینجا بودم که اونا اصلا هدفشون از زندگی همین بود(خنده)که
س- دوست پسر بگیرن؟
ج- آره به خدا. خیلی جدی
س- دنبال همین قضیه بودن.
ج- دنبال این چیزا بودن ولی فرهنگ که رفتم یعنی میتونم قسم بخورم تو یه کلاس ۳۰ نفری یه نفر دوست پسر نداشت.
س- اوهوم.
ج- بچههای خیلی سالمی بودن. بعد ما اصلا اینجوری هم نبود که بگی بچه مثبت درس خون. شیطون بودیم از سر و کول معلما بالا بریم، اذیت کنیم، انضباطامون پایین بود حتی بعضیا به خاطر شیطونیاشون. ولی بد نبودن اصلا.
س- بچه هایی که با پسرا دوست می شدن رابطشون تا چه حد پیش می رفت؟
ج- یک همکلاسی داشتم که کنارم نشسته بود و می اومد برام تعریف می کرد. مثلا می گفت پسره تا توی راهروی خونمون هم اومده، خونشون آپارتمانی بود. ولی من دیگه نمی دونم رابطه شون در چه حدی بود.
س- اون چیزای اضافی که مدرسه میخواست مثلا چی بود؟ مثلا رو چه چیزایی خیلی گیر میدن؟
س- مثلا اون مدرسه راهنماییه که بودم مدیرمون خوب مدیر خیلی، خیلی آدم تیزی بود. مثلا کارایی که میکرد، لباس همرنگ لباسای ما میپوشید بعد ماها که جمع بودیم میاومد. مثلا ما گرد وایساده بودیم، یه هویی میفهمیدیم کنارمونه، اصلا متوجه نبودیم که اونه. قدش هم کوتاه بود. خیلی آدم تیزی بود. مدیر خیلی خوبی بود، مثلا یه چیزایی یه برگه آماده کرده بود برگه تعهد، که هر کسی که مثلا خلاف اینا عمل کنه باید تعهد میداد و دو بار تعهد میدادی پدر مادر میاومدن، یه چیز خیلی ترسناکی بود. مثلا میگفتن فلانی رفته تعهد پرکرده، (با خنده) مثلا این دیگه خیلی کار از کارش گذشته بود. اینجوری بود بین بچهها که کارش به تعهد کشیده. اِ مثلا یه چیزی که اون موقع خیلی گیر میدادن به ما اینکه کیلیپس نزنیم. کیلیپس گندهها مد شده بود تازه. کیلیپس نزنین. دیگه گوشی، خیلی اون موقع ها گوشی میگرفتن، سی دی نباید میآوردیم مدرسه، فیلم و این چیزا. فیلم ایرانی هم حتی اجازه نمیدادن. لو میرفت.کتابای متفرقه ای که مثلا محتوای خیلی چیزی نداشت. مثلا اون موقع خیلی رمان عشقیه دیگه، اون سن بچهها همه. به اونام گیر میدادن… همینا.
س- دیگه خوب قمیا که همه چادریان و دیگه…
ج- چادر که واجب بود. آره جزو قانوناشون بود، چادر…. بعد مثلا یه چیز جالبی که من اون سالی که من سوم بودم، سال انتخابات بود. احمدی نژاد و میرحسین. اون سال بود. یعنی ماها که حق رای نداشتیم که چند سالمون بود مگه. ولی اگه بدونی. همه دستبند سبز دست کنن. این پوسترای میرحسین تو مدرسه ما پر بود. یه جوی بود که اصلا (خنده) خیلی جوگیر بودن. سرویس مثلا بیرون میگرفتن. تو خیابون الکی برا خودشون.
س- دبیرستان با سرویس میرفتی؟
ج- سال اول که نزدیک بود، پیاده میرفتم.
س- بعد محیطش یعنی مسیرت راحت و امن بود؟
ج- ببین ما سر کوچه مدرسه مون یه چیز گذاشته بودن. از این … چی بش میگن؟ ….
س- کانکس؟
ج- کانکسای پلیس، آره. خود پلیسه به دخترا شماره میداد این بمونه(خنده) سرباز بود.
س- (خنده) آره.
ج- تو مسیر مدرسه چون ظهر بود و اینا نه من احساس ناامنی نداشتم. خوب بود. مشکلی برام پیش نمیاومد.
س- صبح میرفتی تا ظهر؟
ج- آره یه شیفت بودیم. خوب بود آره از این لحاظا مشکل نداشتیم. ببین اینجا بچههاش تو مدرسه شاید محیط سالم نباشه ولی خیابونای ما چون یه منطقه بالا شهره مزاحم خیابونی خیلی کم داریم. هر چی به جاهای شلوغتر و پایین قم بری این چیزا خیلی زیاده. ولی منطقه بالا خلوته خیلی مثلا اونطوری تو خیابون کسی بخواد اذیت کنه من تا حالا برام پیش نیومده. یادم نمیاد چیزی.،
س- یه چیزی هم که هست از اول که توی یه محیطی باشی، قواعد اون محیط رو دستت میاد.
ج- آره.
س- که چجوری بگردی، کی بری بیرون که مثلا، یعنی مثلا یه سری چیزایی هستش که خانوما اصلا دیگه برامون بدیهی میشه مثلا میگیم که از همچین ساعتی شب به بعد مثلا دیگه ما نباید بریم بیرون.
ج- آره هم این هم اینکه به خود آدم بستگی داره. من الان مثلا با یه دختره ای بودم خیلی وقتا با اون می ومدم می رفتم تو راه. اون مثلا دیگه مدرسه رو که رد میکرد، صد قدم فلکه رو میاومد اینور، چادرشو در میآورد دیگه میذاشت تو کیفش. اون هم همش وای وای یعنی ده تا سیم کارت داشت. از این یه تیکه راهی که بیاد از مدرسه به خونه یه سره با مبایلش حرف میزد. اون این مدلی بود مثلا، اون دیگه کاری به کار کسی نداشت برا خودش بود. دوستش هم دوست پسرش هم اصلا قمی نبود. نمیدونم از کجا با این دوست شده بود. چه دردسری هم سر این کشید. عکس براش میفرستاد و خونوادش فهمیدن. الان هم شوهر کردهها (لبخند) چند ساله ازدواج کرده ولی اون
س- تو قم؟
ج- آره همسایمونه اون ور کوچه میشینه. من دیگه اصلا باهاش ارتباط ندارم ولی تو اینستاگرام دارم صفحهشو. اونجا دیدم ازدواج کرده، اون هم مثلا خیلی شیطون بود. من با اینکه اینقدر دورم اینا بودن ولی خیلی مقاومت کردم(خنده) این جوری هم نبود که مثلا … خودم دوست نداشتم وگرنه هم گوشی داشتم هم اینقدر مثلا مامانم اینقدر سفت و سخت حساس باشه روم نبود. ولی اصلا دوست نداشتم یعنی اینقدر استرس داشتم از این کارایی که اینا میکردن، شاید به خاطر همون سوم راهنمایی بود که از لحاظ روحی اینقدر حالم بد میشد. مثلا مدیرمونو خیلی ازش میترسیدم دیگه روزایی که میاومد تو کلاس میاومد کیف همه رو میگشت. هی بخواد محاکمه کنه سر کلاس. میاومد کلاسامونو به هم میریخت که دعوا کنه سر این چیزا، اصلا دوره خیلی بدی بود برام. شاید از همونه که مثلا من خیلی زده شدم. هیچ وقت شبیه آدمایی که اون دو ساله باهاشون بودم نشدم. هیچ وقت. واسه همین هم میگم وقتی رفتم اون مدرسه اصلا انگار آزاد شده بودم واقعا، اینقدر حالم خوب بود…. آره از لحاظ ناامنی محیط من هیچ چی حس نکردم. یه سال فقط پیاده میرفتم. بقیهاش هم که با سرویس بودم و مشکلی نبود.
س- الان چی؟ الان فکر میکنی که مثلا جاهای دیگه رو رفتی، اینجا رو هم رفتی، به نظرت مثلا آدم توی شهر رفت و آمد میکنه چقدر جو سنگینه توی قم؟ مثلا اینکه آدم مثلا چقدر باید مواظب رفتارش باشه. موظب ماشینی که میگیره و اینا؟
ج- آره. ببین من هیچ وقت سوار ماشینای شخصی نمیشم. حالا اسنپ که فرق داره. برای عبوری ولی اونوقتایی هم که سوار شدم خدا رو شکر برام چیزی پیش نیومده ببین من دوستایی داشتم که از تهران یا از کاشان اومدن قم برای درس خوندن، اینایی که قمی نبودن. مانتویی بودن. اینا خیلی اذیت شدن. یعنی من شاید اینو اگه از من بپرسی من شاید محیط قمو دوست دارم. من چادرمو دوست دارم. چادریام. به خاطر همین تو محیط قم خیلی آرامش دارم. ولی کسایی که اینجوری نیستن این عرف و قانونای قمو قبول ندارن، دوست ندارن بهش عمل کنن، اصلا احساس آزادی و راحتی تو قم ندارن. حتی قمیهایی که چادر دوست ندارن، دوستای خودم. همش میخوان فرار کنن. همش دنبال یه فرصتن دانشگاهو اصلا قم نمیزدن که از قم برن. یا ازدواج کنن از قم برن. اونایی که اینجوریه مودشون و اخلاقاشون خیلی تو قم اذیت میشن ولی من هیچ وقت اونجوری احساس سنگینی جو رو نداشتم. برای کار چرا مثلا یه سالی که تو مدرسه بودم مثلا آدمای خیلی خشک مذهبی بودن. رفتارایی با مادرا داشتن. چیزایی که یاد بچهها میدادن. اونا مثلا من با اینکه خودم هم آدمِ، مثلا آدم بیاعتقادی نیستم.
س- آره.
ج- خودم چادریام. خودم باحجابم، خودم خونوادم خوب مثلا خونواده بیبندوباری نیستن. بابام روحانیه، با این حال خیلی چیزاشونو زوری میدیدم. مثلا الکی گیر بدن به بچه، مثلا چیزای بیخودی به بچه یاد بدن. تو این محیطای خاص. مثلا من آموزش و پرورش میرفتم، میاومدم. جلسات آموزش و پرورش چون پرورشی بودم، جلسات میرفتم میاومدم. تو اینا خیلی الکی مثلا احساس میکردم خودم نیستم. چون باید چادر ساده سر میکردم، حتما باید مشکی باشه، یه کرم نمیزدم. هیچ کاری نمیکردم. یه کرم نمیزدم. میرفتم، میاومدم بعد یه حس بدی داشتم خیلی. خیلیا رو هم میدیدم که مثلا اینایی که جوونن مثل خودم دقت میکردم معلوم بود طرف این کاره نیست الان اومده اینجا. مجبوره به خاطر قانونای کاری دیگه که باید حتما این تیپی باشی، اینجوریان. تو این محیطا آدم قشنگ تفاوتا معلوم میشه بهش. قشنگ سخت میگذره. ولی جاهای عمومی نه.
خیلی قم فرق کرده خیلی فرق کرده، آره قشنگ وقتی میری تو زنبیل آباد و سالاریه مانتوییان.
س- اوهوم.
ج- تا چند سال پیش اصلا اینطوری نبود. قم برچسب میزنن. خیلی این اخلاق قضاوت کردنشون سر یه چادر هست، خیلی بده. یعنی دیگه همه مسخره میکنن، یعنی من الان مثلا یه کلاسی میرفتم. بعد این دختره اومده بود. فکر کن چادر عربی سرش بود، بعد یه شال کوتاه سرش، همه موهاش ریخته دورش، چه آرایشی! شاله دور چادر سرش.
س- لبخند
ج- من نمیدونم دیگه این چادر چیه اصلا؟ حالا که دیگه کسی به تون گیر نمیده!
س- آها
ج- فقط آبروی چادرو میبرید. خیلی اینطوریان. یعنی معروفن دختر قمیا. که هزار تا قلم آرایش میکنن، موهاشونو با چادر میذارن بیرون. به خاطر جوی که تو شهر هست. خوب اینو نمیشه انکار کرد. یعنی میری بیرون مثلا طرفای صفاییه اونور
س- اره.
ج- هی نگاه میکنن، خانوما میان هی چیز میگن. من دیدم خودم تو اتوبوس.
س- هوم.
ج- چقدر خانوما گیر میدن به دخترا. هیچ وظیفهای هم نداره نه اصلا جزو «امنیت اخلاقی» و ایناس نه هیچ چی. فقط چون میبینن یکی چادر نداره یا موهاش بیرونه، اجازه میدن به خودشون. بعد نه با… هستن اونایی هم که با لحن خوب میگن. ولی خوبش هم هیچ کدوم دوست ندارن بشنون. ولی زیادن پیره زنا، اینایی که قمیان، بعد گیر میدن، نفرین میکنن، بعد خیلیا با لحن بد میگن اینا رو. یا خود روحانیا من دیدم چند بار به دخترا گیر میدن. هی تذکر میدن. بغلش راه میره هی تذکر میده.
س- اوهوم.
ج- اینا خوب هست. آدمایی که این مدلیان خیلی اذیت میشن توی قم.
س- الان مثلا اوقات فراغتت رو یادته مثلا دبیرستان بودین با بچهها میرفتین بیرون؟
ج- آره اوقات فراغت ما میرفتیم بستنی میخوردیم.
س- (با تعجب) فلکه!
ج- (باذوق) آره.
س- با بچهها؟ با دخترا؟
ج- آره میرفتیم بستنی میخوردیم. تو قم مردم اصلا تفریح ندارن، تفریحشون خوردنه.
س- (خنده)
ج- به خدا. تو هر خیابون اینقدر فست فود اینقدر بستنی فروشی. ما حتی ما، آها ما اون سال بوستان نرگس خیلی میرفتیم. یعنی سوم راهنمایی و اول دبیرستانم که اینجا بودم ما هفتهای یه بار بوستان نرگس بودیم که زنونس.
س- اوهوم.
ج- تولدامونو اونجا میگرفتیم. مثلا کیک و این چیزا میبردیم، اونجا یا مثلا خیلی میرفتیم. بعد از ظهرا میرفتیم دوچرخهسواری میکردیم. ما همین طوری مینشستیم اونجا. دیگه دبیرستان به اینور دیگه مثلا بستنی میرفتیم میخوردیم یا پیتزا بریم بخوریم، همین بود تفریحمون. جای دیگهای. سینما میرفتیم.
س- بوستان نرگس لباستونو در میارین که راحت…
ج- اون موقع آره، اون موقع حتی روسری هم در میآوردن خیلیا ولی الان دیگه حتی باغبوناشون مردن. دیگه نمیشه.
س- وا!
ج- آره خیلی بده.
س- پس دیگه چه بوستان نرگسی شد؟
ج- دیگه چادر فقط. از لحاظ چادره راحتی. چون باغبون هم نباشه دور تا دور آپارتمانه.
س- آها.
ج- دیگه نمیشه عملا. ولی خوب خوبه. چادر سر نکردنش خوبه که بخوای
س- آره کسی بخواد پیادهروی کنه.
ج- آره خیلیا برای پیادهروی میرن چون کلا پیست پیادهروی و دوچرخه داره، کلا یه جا مخصوص ورزش داره، دستگاه ورزشیا، خیلی خوبه خیلی محیط امنیه. خیلی کم شده، وقتی رفتم از قم. ما اون دو ساله همش اونجا بودیم.
س- اوهوم.
ج- خیلی با دوستام میرفتیم اونجا.
پایان
دانشجوی دکترای انسانشناسی دانشگاه تهران
پست قبلی
پست بعدی