انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

“خوشبختی خانوداگی”

انسان خوشبخت یا بدبخت به دنیا نمی آید بلکه خوشبخت یا بدبخت می شود. در واقع، خوشبختی یا بدبختی اموری اکتسابی هستند و نه ارثی و یا موروثی. در زندگی زناشویی تعدادی از افراد (اعم از مرد یا زن) از زندگی خود رضایت کامل یا نسبی دارند. بنابراین، خود را خوشبخت می دانند. بر عکس، تعدادی از افراد از زندگی خود ناراضی هستند و خود را بدبخت می دانند. ضمنا در مواقعی بدبختی نهایتا منجر به طلاق می شود. لذا، خوشبختی یا طلاق دو روی یک سکه هستند که هر دو برای افراد جامعه اتفاق می افتند. از این رو، پرداختن به خوشبختی و بررسی آن باعث می شود که به صورت غیر مستقیم به طلاق پرداخته باشیم، یا اگر به طلاق بپردازیم و آن را بررسی کنیم، مانند این است که علل خوشبخت شدن آدمها را یافته ایم.

در نتیجه، اولا خوشبختی یا طلاق امری اجتماعی است، یعنی هر دو برساخته ای اجتماعی هستند، ساخته می شوند، همانگونه که به تعبیر برجه و لوکمان (۱۹۸۶) واقعیت ها اموری اجتماعی هستند. یعنی در اثر تعامل با دیگران، با محیط و نهادهای اجتماعی پیرامون ساخته می شوند. به قول هانری لوفبور فیلسوف فرانسوی وجدان نیز امری اجتماعی است. (۱۹۷۶) با توجه به این نکات، فردی دانستن طلاق یا محدود کردن آن صرفا به یک امر روانشناختی کاری عبث و بیهوده است که به ما اجازه نمی دهد آن را دقیقا و به شکل کارشناسی مورد مطالعه و بررسی قرار بدهیم. همانطوری که دورکیم در بررسی امر خودکشی (۱۹۹۰) در جوامع غربی معتقد است که خودکشی امری فردی نبوده، بلکه، محصول محیط اجتماعی است که فرد در آن می زیسته است. از این نظر است که انواع خودکشی وجود دارد.

دوما، از این نکته اینگونه می توان استنباط کرد و نتیجه گرفت که زمانی که خوشبختی و یا طلاق امری اکتسابی است، پس قابل تغییر است، همانطوری که ما در سالهای اخیر بر اساس آمار ثبت و احوال کشور شاهد رشد و افزایش طلاق هستیم. لذا، می توان خوشبختی و طلاق را تغییر داد، و این امر با آموزش امکان پذیر است. بنابراین، با آموزش می توان خوب زندگی کردن و خوشبخت شدن را به مردم یاد داد و بدین ترتیب از طلاق کاست.

سوما، همانگونه که هر واقعۀ اجتماعی یا پدیدۀ اجتماعی الزاما تک علتی نیست، خوشبختی یا طلاق نیز پدیده هایی پیچیده و چند علتی هستند. هیچ وقت یک عامل یا یک منبع در خوشبخت شدن زن و مردی و سپس خانواده ای نقش ایفا نمی کند. به همین ترتیب امر طلاق نیز متاثر از عوامل متعددی است.
بدون شک شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی حتی سیاسی جامعه بستر ساز مهمی برای بهبود یا تخریب زندگی خانوادگی (یعنی طلاق) در هر جامعه ای از جمله در جامعۀ فعلی ما نقش دارند. لذا، در وهلۀ اول می بایستی بسترهای نامناسب را شناسایی کرده و در رفع آنها اقدامات لازم صورت گیرد. این امر فقط توسط مسئولین جامعه امکان پذیر است. برای مثال عواملی مانند اعتیاد فقط توسط مسئولین می تواند برطرف بشود. البته در کنار آن، فراهم کردن امکانات رفاهی، فرهنگی (مانند مکان های ورزشی، هنری مثل سینما، کتابخانه ها، فرهنگسراها و غیره) برای قاطبۀ مردم، بهبود بخشیدن وضعیت اقتصادی مردم، کم کردن فاصلۀ بسیار زیاد طبقاتی بین آحاد مردم، توجه و بازنگری به قوانین مربوط به خانواده، برخورد منطقی با رسانه های غیر رسمی مانند ماهواره، برنامه ریزی های کارشناسانه و نه تهیۀ برنامه های مبتذل و توخالی و بت سازی و بت پرستانۀ تلویزیون رسمی، توجه و اجرای ارزش ها توسط نخبگان جامعه، توجه به میهن دوستی در کنار ارزش های اخلاقی و دینی، توجه و اهمیت قائل شدن برای فکر و اندیشه و معرفت و دانش و اهل فکر و اندیشه، محدود نکردن رسانه ها و جامعه به قشر و طبقۀ خاص، تکثرگرایی و آزادی های بیشتر انسان ها که هر مکتب و مذهبی موافق، پیرو و مبلغ آن می باشد. همه و همۀ این عوامل باید با هم، در کنار هم، هم اجرا بشود و هم به افراد آموزش داده شود و هم تبلیغ بشود. دیری نخواهد پایید که عوامل منفی موجود در جامعه تضعیف و عوامل مثبت تقویت شده و خوشبختی راهی خانه های مردم شده و طلاق در جامعه منزوی و کم خواهد شد و به حد اقل خواهد رسید. بدون شک پیشرفت و توسعۀ پایدار در جامعه نهادینه شده، و جامعه را به سمت کمال، پیروزی و بهروزی سوق خواهد داد.

– Berger Peter et Thomas Luckmann (1986). La construction sociale de la réalité. Paris، Meridiens Klincksieck.

– Durkheim Emile (1990). Le suicide. Paris، PUF.

– Lefebvre Henri (1976). Le Marxisme. Paris، Que sais-je? P.U.F.

mortezamonadi@yahoo.fr