انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

خوشا آن کس که در پس هر رویداد، فاجعه را می‌بیند! (درباره پل ویریلیو)

پل ویریلیو مردی ۸۲ ساله است که ماشین و تلویزیون ندارد، کامپیوتر و موبایل ندارد، و در خانه‌ای دنج و ساکت زندگی می‌کند. مانوئل کاستلز او را باستان‌شناس آینده می‌خواند، ساسکیا ساسن او را «بزرگ‌ترین متفکر زنده اروپا» می‌نامد، و برخی از نظریه‌پردازان جامعه اطلاعاتی به‌خصوص در ایالات متحده او را منتقد کم‌اهمیت فناوری ارتباطات می‌دانند که ایده‌هایی جالب و نامربوط را به هم ربط می‌دهد و با نثری پیچیده و غیرقابل فهم چیزهایی می‌نویسد که خودش هم نمی‌فهمد.

A Winter’s Journey:Four Conversations with Marianne Brausch. Paul Virilio. Seagull Books، ۲۰۱۱. ۱۹۱p.

سفر زمستانی کتاب مهمی است. این کتاب حاوی چهار گفت‌وگوی بلند ماریان بروژ (Marianne Brausch) با پل ویریلیو (Paul Virilio) است؛ گفت‌وگوهایی که در آن، ویریلیو برای نخستین بار نظریه‌هایش را به زبان ساده شرح می‌دهد و تاثیر کودکی و تجربه زیسته‌اش را در شکل‌گیری این نظریه‌ها روشن می‌کند. شاید بتوان ادعا کرد خواندن این کتاب کم حجم و خوش‌خوان بهترین راه برای ورود به دنیای این متفکر فرانسوی است.

پل ویریلیو مردی ۸۲ ساله است که ماشین و تلویزیون ندارد، کامپیوتر و موبایل ندارد، و در خانه‌ای دنج و ساکت زندگی می‌کند. مانوئل کاستلز او را باستان‌شناس آینده می‌خواند، ساسکیا ساسن او را «بزرگ‌ترین متفکر زنده اروپا» می‌نامد، و برخی از نظریه‌پردازان جامعه اطلاعاتی به‌خصوص در ایالات متحده او را منتقد کم‌اهمیت فناوری ارتباطات می‌دانند که ایده‌هایی جالب و نامربوط را به هم ربط می‌دهد و با نثری پیچیده و غیرقابل فهم چیزهایی می‌نویسد که خودش هم نمی‌فهمد. ویرلیو یک استاد معماری است که با ده‌ها کتاب، مقاله و مصاحبه منتشر شده در چهار دهه اخیر، تأثیری پررنگ بر نظریه‌پردازان جامعه اطلاعاتی داشته است. او نویسنده کتاب‌های مشهور سرعت و سیاست‌ها، جنگ محض و بمب اطلاعاتی است. کسی که صدها اصطلاح در حوزه مطالعات جامعه اطلاعاتی ابداع کرده که از آن‌ها در متون مختلف استفاده می‌شود؛ نظریه‌پرداز جنگ نرم و جنگ محض، مُبدع علم سرعت‌شناسی. متأسفانه ویریلیو به دلیل نثر پیچیده و دشوار آثارش، در ایران به‌درستی شناخته نشده است.

ویریلیو اعتقاد دارد که ما با معنای جدیدی از زیبایی‌شناسی روبه‌رو هستیم که در واقع ضدزیبایی است. نه تنها فرم جایگزین معنا شده و معنای هر ساخته بی‌اهمیت شده، فرم‌شناسی جایگزین زیبایی‌شناسی شده است. این همه نتیجه مستقیم فناوری جدید است. فناوری ارتباطات درک ما را از فضا تغییر داده است؛ مفاهیم شهر و کشور، شهر و حومه شهر، شهروندی، نظارت، هنر و دیگر مفاهیم تغییر کرده است و به نامفهوم تبدیل شده است، نامفهومی که معنایش فقط به واسطه فرم مشخص می‌شود و فهمی برایش وجود ندارد. افزایش سرعت باعث شده اهمیت فضا کمرنگ شود و معیار شهرسازی تغییر کند. رشد فناوری جدید و مسلط شدن آن، زمان فیزیکی و فضای عینی را کمرنگ کرده است.

در اندیشه او، ما اکنون در شهری زندگی می کنیم با حمل و نقل دائمی و مرزهای درونی گسترده که در آن زمان بر فضا چیره می‌شود و آن را در ید قدرت خود می‌گیرد؛ جایی که ارتباطات راه دور جایگزین محیط زندگی و محیط کار ما شده است. تلخ‌ترین نتیجه، از بین رفتن ارتباط رو در روی آدم‌هاست. ما فکر می‌کنیم بیشتر با هم ارتباط داریم و بیشتر از هم خبر می‌گیریم، اما اشتباه می‌کنیم. مثل خیلی تصورات دیگری که از فناوری داریم، در گمراهی هستیم. بر خلاف آن‌چه در ظاهر می‌بینیم و رسانه‌ها برایمان به باور تبدیل کرده‌اند، رشد فناوری جدید و گسترش آن، ما انسان‌ها را از هم جدا کرده است.

می‌گوید: «دیگر فرصتی برای اندیشیدن، برای شکل گرفتن معنا وجود ندارد. باید دوید، این فناوری است که شما را می‌دواند و فکر می‌کنید که خود می‌دوید. جایی برای کسانی که می‌ایستند تا بیندیشند وجود ندارد. فناوری از رویشان رد می‌شود و آنان را زیر می‌گیرد. این‌جا سلطه و غلبه فرم بر انسان است؛ فرم خودش معناست و نیازی به چیزی عمیق‌تر ندارد. ادبیات و شعر در بازی‌های زبانی و فرم‌گراییِ ساختاری دست و پا می‌زند. ما دیگر نویسنده و شاعر بزرگ نداریم؛ یا داریم، اما فناوری جدید باعث شده تعریف دیگری از ادبیات مسلط شود: ادبیات در جایگاه ساختارهای شکلی و بازی‌های فرمی. شهرسازی و معماری نیز در مسیری مشابه قرار دارد. در شهرسازی دیگر به دنبال معنایی جدید نیستیم، دنبال گفت‌وگو نیستیم، صرفاً قالب‌هایی جدید می‌سازیم و فرم‌ها را تنوع می‌دهیم.»

 

درباره ویریلیو

پل ویریلیو یکی از مهم‌ترین و برانگیزاننده‌ترین نظریه‌پردازان فرهنگی جهان است. در سه دهه اخیر کتاب‌ها، مقالات و مصاحبه‌های زیادی از او منتشر شده و اغلب آثارش به زبان‌های مختلف جهان (به‌ویژه انگلیسی، ژاپنی، آلمانی، اسپانیولی و عربی) ترجمه شده است. آشنایی جدّی ما ایرانیان با اندیشه‌های ویریلیو به واسطه ترجمه دو مصاحبه رامین جهانبگلو با او (سال‌های ۱۹۹۶ و ۲۰۰۱) به فارسی صورت گرفت و پس از آن صرفاً نظریه جنگ نرم» او مورد توجه قرار گرفته است. نثر او بسیار دشوار خوان و پیچیده است. این امر باعث شده تا منتقدان فراوانی داشته باشد که وی را نویسنده‌ی مبهم‌و، کم‌طلاع و پست‌مدرن می‌خوانند؛ هرچند او خود را متفکری پساساختارگرا می‌داند.

ویریلیو یک مشاهده‌گر برجسته است که به‌خوبی می‌بیند و تجزیه و تحلیل می‌کند و برای اثبات نظریه‌اش شواهد مختلفی ارائه می‌کند. هیچ قضاوت اخلاقی‌ای در کارش وجود ندارد. جمله مشهور «اختراع کشتی، اختراع غرق شدن کشتی است»، چکیده همه نظریه‌های اوست. او در سال ۱۹۳۲ در شهر پاریس متولد و در منطقه‌ای ساحلی در شمال فرانسه بزرگ شد. جنگ جهانی دوم تأثیری پررنگ بر زندگیش داشته است، چنان که می‌گوید: «جنگ، دانشگاه من بود. همه چیز از جنگ شروع شد.» حمله ناگهانی ارتش نازی به نانت و اشغال سریع شهرهای ساحلی فرانسه به‌شدت بر نگاهش به زندگی تأثیر گذاشته است. تأثیر جنگ در زندگی و آثارش تا آن‌جاست که می‌گوید: «جنگ باعث شد رابطه من با جهان پیرامونم شکل بگیرد و درکی متفاوت از واقعیت داشته باشم. آن‌چه تاکنون گفته‌ام، همواره با جنگ مرتبط بوده و از جنگ تأثیر گرفته است.»

ویریلیو پس از گذراندن دوره آموزشی در مدرسه هنر، مدتی به عنوان دستیار هانری ماتیس در شیشه‌نگاری (ویترای) هنر رنگ آمیزی شیشه‌های کلیساها مشغول بود. پس از حضور اجباری در ارتش در طول جنگ استقلال الجزایر، وارد سوربن شد و مبحث پدیدارشناسی را با مرلوپونتی شروع کرد. در ۱۹۵۸ مطالعه‌ای پدیدارشناختی در مورد فضاهای نظامی مورد استفاده نازی‌ها در امتداد خط ساحلی فرانسه انجام داد. از ۱۹۶۳ با معمار برجسته کلود پرنت کار کرد که منجر به تشکیل گروه معماری پرنسیپ شد. پس از حضور در جنبش دانشجویی مه ۶۸، با فشار دانشجویان به عنوان استاد معماری برگزیده شد و در سال ۱۹۷۳ مدیر پژوهشی مدرسه معماری پاریس شد. در همین سال، سردبیری نشریه نقد فضا را پذیرفت. از آن تاریخ به شکلی گسترده در مورد معماری، فرهنگ و فناوری کار کرده است. سال ۱۹۹۸ بازنشسته شد و پس از آن صرفاً به عنوان معلم، سمینارهایی در دانشکده تحصیلات تکمیلی اروپا برگزار کرده است؛ هرچند در دانشگاه‌های مختلف اروپا نیز سخنرانی می‌کند. در چند سال اخیر درباره بی‌خانمان‌های پاریس مطالعه کرده است و در سال ۲۰۱۱ میلادی نخستین «موزه حادثه» را افتتاح کرد.

ویریلیو واضع برخی از اصطلاح‌هایی است که در سال‌های اخیر زیاد مورد استفاده قرار گرفته است؛ اصطلاح‌هایی مانند سرعت‌شناسی (dromology)، جامعه سرعت‌مدار (dromocratique)، جنگ نرم، پدیده بی‌سرزمین کردن (de territorialisation)، همزمانی (le contemporain) در جامعه اطلاعاتی، و عصر فراجنگ (hyper-guerre).

مقاله «اعلام وضعیت خطر در سپهر مجازی» که در سال ۱۹۹۵ منتشر شد، او را به عنوان یک متفکر جامعه اطلاعاتی به شهرت رساند. مقاله‌ها و کتاب‌های دیگر او در این حوزه باعث شد تا وی را «استراتژیست جامعه اطلاعاتی» و «نظریه‌پرداز جنگ اطلاعاتی» بنامند. آثار و اندیشه‌های ویریلیو متأثر از فلسفه برگسون، نظریه نسبیت، روان‌شناسی گشتالت و پدیدارشناسی مرلوپونتی است.

او معماری است که درباره فناوری و آثار فناوری می‌نویسد و می‌توان ادعا کرد که هیچ متفکری به اندازه او درباره فناوری ننوشته است. نوشته‌ها و مصاحبه‌های او، جملگی تلاشی برای درک «جهان فناوری‌زده» است. ویریلیو فناوری اطلاعات و ارتباطات را در پیوندی ناگسستنی با مفاهیم «سرعت» و «قدرت» می‌داند و برای درک شرایط جامعه اطلاعاتی ارجاعاتی گسترده به معماری، هنرهای تجسمی، ادبیات و نظامی‌گری دارد. او برجسته‌ترین منتقد جامعه اطلاعاتی است که سرانجام جهان امروز را «حادثه تلخ نهایی» می‌داند. پل ویریلیو سال‌ها در پاریس زندگی کرده و اکنون در سن ۸۲ سالگی ساکن لاروشل است.

 

درباره کتاب

سفر زمستانی چهار گفت‌وگوی بلند ماریان بروژ با پل ویریلیو است. این گفت‌وگوها به زبان فرانسوی صورت گرفته است. کتاب چند ماه پس از انتشار در فرانسه، توسط کریس ترنر به انگلیسی ترجمه و منتشر شد.

این گفت‌وگوها از دهه ۴۰ میلادی و کودکی ویریلیو آغاز می شود و به آرامی ما را با جوهر اندیشه‌های او آشنا می‌کند. در نخستین گفت‌وگو، مصاحبه‌کننده از کودکی ویریلیو می‌پرسد و می‌کوشد با مرور وقایع مهم دوران کودکیش، ریشه‌های شکل‌گیری نظریه‌های او را درک کند:

• مردم شما را به عنوان نظریه‌پرداز فاجعه می‌شناسند. آیا با این تلقی مشکل دارید؟

ـ نه اصلاً. اگر طوری دیگر نگاه کنید. کودکی من در جنگ گذشته است. من کودک جنگم و در زندگیم با این پدیده عجین بوده‌ام. جنگ باعث شد رابطه من با جهان پیرامونم شکل بگیرد و درکی متفاوت از واقعیت داشته باشم. آن‌چه تاکنون گفته‌ام، همواره با جنگ مرتبط بوده و از جنگ تأثیر گرفته است…

• شما شاهد بمباران‌های هوایی شهر نانت بودید…

ـ آن بمباران‌ها پارادوکس عجیبی در من ایجاد کرد. تا زمانی که دوران اشغال را درک نکنید، جنبش مقاومت و همکاری دولت فرانسه با اشغالگران برایتان قابل تحلیل نیست: شما کنار دشمنتان زندگی می‌کنید و دوستانتان شما را می‌کشند. سال ۱۹۴۲ ده ساله بودم. می دیدم کسانی را که در کنار دشمن به خوبی زندگی می‌کنند؛ و می‌دیدم کشته شدن دوستانم را در بمباران‌هایی که ظاهرا برای نجات ما بود. من بچه جنگم؛ جنگ برق‌آسا؛ جنگ سریع. این اهمیت «سرعت» در ذهن من است.

• آیا در زمان بمباران‌ها در زیرزمین پنهان می‌شدید؟

ـ نه جانم. از فرصت استفاده می‌کردیم و به مزارع می‌رفتیم. هیچ چیز ترسناک‌تر از زنده به گور شدن نیست. ما عادت داشتیم صدای مردمی را بشنویم که در نتیجه بمباران‌ها در سرداب‌ها گیر افتاده بودند و اجسادی را ببینیم که در نتیجه انفجار لوله‌های آب در زیرزمین‌ها غرق شده بودند. به همین دلیل پدرم نمی‌گذاشت که به زیرزمین برویم. ما به فضای باز مزارع می‌رفتیم و بر زمین دراز می‌کشیدیم و منتظر می‌ماندیم؛ در انتظار وقوع حادثه.

 

در اندیشه ویریلیو «جنگ» محور همه رویداد‌هاست. او می‌گوید:

«جنگ دغدغه محوری و اصلی من در تمام آثارم است. کتابی ننوشته ام که تفکر در مورد جنگ مبنای بیان ایده‌ها و نظریه‌هایم نباشد. بارها گفته‌ام کودکی من در جنگ گذشته است. آدم‌هایی مثل من که کودکی و نوجوانی خود را در جنگ گذرانده‌اند، با این مفهوم بزرگ شده‌اند و جهان را از دریچه جنگ می‌بینند. من کودک جنگم و در زندگیم با این پدیده عجین بوده‌ام. جنگ باعث شد رابطه من با جهان پیرامونم شکل بگیرد و درکی متفاوت از واقعیت داشته باشم؛ درکی شاعرانه و تلخ. هرکس می‌خواهد اندیشه مرا درک کند باید به این موضوع دقت کند؛ اگر از سرعت حرف می‌زنم، یا درباره همزمانی می‌نویسم، اگر از حادثه سخن می‌گویم، یا در مورد بُعد گمشده می‌نویسم، همه مبتنی بر درک محوریت جنگ است. جنگی که دیگر آن چیزی نیست که قبلا بود. …اکنون شهر خودش بیانگر جنگ است. جنگ از فضای محدود و فیزیکی خود گسترش یافته و به واسطه رسانه‌های جدید، همه افراد، حتی کسانی که در خانه و جلوی تلویزیون صرفاً اخبار جنگ‌ها و درگیری‌ها را پیگیری می‌کنند، بخشی از جنگ هستند. جنگ دیگر در مکان مشخص و نبردگاه روی نمی‌دهد؛ جنگ دیگر در زمان مشخص روی نمی‌دهد؛ جنگ دیگر سرباز و جنگجو لازم ندارد. فناوری باعث تغییر ماهیت و سیاست‌ها در جنگ شده است. این تغییر را در جنگ خلیج فارس و نیز حادثه ۱۱ سپتامبر و انهدام برج‌های دوقلوی نیویورک می‌بینیم.»

 

ویریلیو اصطلاحی به نام مدل جنگ (The War Model) را مطرح می‌کند و اعتقاد دارد فناوری اطلاعات باعث شده جامعه و شهر خود به بخشی از کلیّت جنگ اطلاعاتی تبدیل شوند و صحنه جنگ، از مکان کلاسیک جبهه‌ها به بی‌مکانی (یا همه‌مکانی) تغییر یابد. بدین ترتیب، همه شهرها مکان جنگی است و هر فرد می‌تواند به یک سرباز تبدیل می شود. او برای تحلیل دقیق این موضوع، مفهوم تدارک ادراک (Logistic of Perception) را شرح می دهد؛ مفهومی که پیشتر کتاب جنگ و سینما: لجستیک ادراک را در مورد آن نوشته است. تأکید دارد مفهوم لجستیک در جامعه اطلاعاتی تغییر کرده است و دیگر به معنای جابه‌جایی افراد، مهمات، سلاح‌ها و تدارکات مورد نیاز سربازان نیست؛ بلکه به معنای جابه‌جایی تصاویر از عرصه جنگ و در عرصه جنگ است. این به معنای تغییر ذهنیت و ادراک افراد درگیر و ساخت تصویری مجازی برای آنان است. این امر با هدف جدا کردن آن‌ها از واقعیت عینی صورت می‌گیرد. او می‌نویسد: «عرصه نبرد، ذهن و ادراک افراد است». به همین دلیل اخبار و تصاویر زمینه را برای پذیرش افکار عمومی فراهم می‌آورد و این لجستیک جنگ در عصر اطلاعات است. بدین ترتیب در جنگ معاصر، تدارکات صرفا به معنای تأمین سوخت و غذا و حمل و نقل پرسنل و منابع و مایحتاج جنگ نیست، بلکه به تصویر کشیدن میدان جنگ و ارائه باوری مشخص به مخاطب جهانی است. به معنای دیگر تدارکات، «تغییر زمان و مکان واقعی به چیزی دیگر است». این‌جاست که نویسنده تحلیل نهایی خود را مطرح می‌کند: «هرچند میدان نبرد کماکان وجود دارد؛ اما به عنوان میدان ادراک؛ نه آن‌چیزی که در طول هزاران سال بوده است. میدان ادراک جایگزین میدان نبرد در جنگ شده است.»

می‌گوید: «حوادث ۱۱ سپتامبر نمادی از پایان یک عصر و آغاز عصری جدید است. عصری که جنگ محض، محور همه روابط و سیاست‌گذاری‌هاست. اکنون جنگ می‌تواند صرفاً در رسانه یا از طریق رسانه باشد و تخریب حتی شکل فیزیکی نداشته باشد؛ بلکه جنبه روانی و فرهنگی داشته باشد. شما در هر لحظه درگیر جنگی هستید که خود نمی‌فهمید و این جنگ به نوعی داد و ستد تبدیل شده است. به همین دلیل نوشته‌ام در آینده نزدیک جنگ دیگر ادامه سیاست نخواهد بود، بلکه خود سیاست خواهد بود و منجر به حادثه نهایی خواهد شد که انهدام و نابودی نسل بشر را در پی دارد.»

ویریلیو در پاسخ به پرسش‌های مصاحبه کننده در مورد مفهوم «تصادف و حادثه» که یکی از مفاهیم محوری در نوشته‌های اوست، با طنزی تلخ سخن می‌گوید:

• بسیاری از مردم جنبه منفی نظریه‌های شما را می‌بینند، اما نظریه شما صرفا منفی نیست. به نظر من مفهوم «تصادف و حادثه» به معنای شگفتی بزرگ است.

ـ حتماً همین طور است. حوادث شاد هم وجود دارد: عشق در نگاه اول، برنده شدن در قرعه‌کشی و … شاید چند چیز دیگر. ارسطو گفته: «زمان، حادثه حادثه‌هاست». زمان به معنای «وجود» است و «حادثه» چیزی است که اتفاق می افتد.

• آیا منظور شما از تصادف و حادثه (Accident) همان معنای رویداد (Event) در فلسفه مدرن است؟

– بله. تصادف، رویداد سرعت است. حوادث با شتاب تاریخ و واقعیت مرتبط هستند. فرانسه توسط نازی‌ها اشغال شد، چون فرانسوی‌ها درک درستی از مفهوم سرعت نداشتند. سقوط بازار سهام یک «حادثه» است که به خوبی مفهوم «سرعت» را نشان می دهد. من از اصطلاح «حادثه انتگرال» استفاده کرده‌ام، چون فناوری اطلاعات را ماشه حوادث دیگر می‌دانم.»

• در کتابتان در مورد جنگ خلیج فارس می‌گویید: «حقیقت گریزناپذیر است: اکنون سرعت به معنای جنگ است و این آخرین جنگ است.»

ـ بله. هر فناوری جدید، نتایج جدیدی به دنبال دارد. فناوری اطلاعات منجر به تسلط مطلق سرعت بر همه شئون زندگی شده است. این امر در حوزه اجتماعی باعث شکل‌گیری ”جامعه سرعت‌زده“ شده، و از طرف دیگر تمایز میان ماشین و انسان را از بین برده است. فناوری اطلاعات باعث تولید سرعت بیشتر می‌شود. این خود، منجر به شتاب در زندگی و جامعه می‌شود که با حجم بیشتر تصاویر و داده‌ها و دسترسی بیشتر به تصاویر همراه است. همراه شدن این دو باعث از بین رفتن انسجام اجتماعی و بروز تعارض‌های هویتی می‌شود. نتیجه بدیهی این مسیر، نظامی‌تر شدن هر چه بیشتر جوامع است. هرچه جوامع نظامی‌تر شوند، بروز جنگ محتمل‌تر خواهد بود. اما جنگ امروزی با جنگ سابق تفاوت دارد. اکنون معنای ”فضا“ از بین رفته و ”مکان“ اهمیت خود را از دست داده است. پیشتر، جنگ در مکانی واقعی و توسط سربازان انجام می‌شد. اما در جامعه اطلاعاتی، جنگ در محل و توسط سربازان انجام نمی‌شود؛ جنگجویان دیگر در محل و مکان جنگ نیستند؛ جنگ زنده نیست، بلکه زنده به نمایش در می‌آید.»

 

ویریلیو اعتقاد دارد که هر تحلیلی در مورد جامعه اطلاعاتی باید تحلیلی در مورد جنگ باشد. در واقع بر این باور است که تحول فناوری به معنای تحول بروز و ظهور جنگ است. می‌گوید:

«جنگ خلیج فارس را نخستین جنگ الکترونیکی نامیده‌ام. ایالات متحده جنگ را از شکل سنّتی تغییر داده و جنگ اطلاعاتی بنیان جنگ‌های امروز شده است؛ جنگی که سرعت مبنای وجودی آن است. در این تغییر، اینترنت و ارتباطات جهانی نقش اصلی را دارند. هرگونه تغییر فناوری، نخست بر مفاهیم ”شهر“ و”جنگ“ تأثیر می‌گذارد و این تأثیرگذاری در جامعه اطلاعاتی به واسطه سرعت انجام می‌شود. مجموعه این تحولات منجر به شکل‌گیری انحصار دانش و کنترل ذهن شده که من آن را استعمار نوین می‌دانم.»

 

در گفت‌وگوی سوم، ماریان بروژ از ویریلیو در مورد «نظریه سرعت» سؤال می‌کند. آغاز این بخش از گفت‌وگو به خوبی روحیه ویریلیو را نشان می‌دهد:

• منطق سرعت کلید درک نظریه شماست. از “جامعه سرعت‌مدار” نام می‌برید و تأکید دارید که “سرعت، آغازی بر پایان آزادی است”.

ـ من معتقدم که ثروت و سرعت با هم مرتبطند و معنای یکسانی دارند. سرعت یک محیط و یک زمان ــ مکان است که معنای فضا را از آن می‌گیرد. سرعت در جامعه اطلاعاتی ما را از قید و بندهایی که پیشتر مانعمان بود، آزاد کرده است. اگر بخواهم ملموس‌تر حرف بزنم، باید به نظریه نسبیت اینشتین بازگردم. آن‌جا تأکید می‌شد که می‌‌توان یک جرم را سرعت بخشید و این سرعت را هرچه بیشتر کرد تا جایی که به سرعت نور برسد. اما سرعت نور مرز عبور از چیزی به چیز دیگر است، مرز تبدیل ماده به انرژی. این وضعیت جامعه بشری است. ما اکنون در مرزی قرار داریم که از چیزی به چیز دیگر تبدیل می‌شویم و این نتیجه سرعت است. ما در حال گذار از تاریخ هستیم.

• در مورد نظریه سرعت حرف بزنیم و خطری که می‌گویید در ذات سرعت برای جامعه بشری وجود دارد.

ـ تلقی ”هرچه سریع‌تر، بهتر“ غلط است. من فقط می‌خواهم این را بگویم که هرچه سریع‌تر بروید، خطرات بیشتری شما را تهدید می‌کند. هرچه سریع‌تر بروید، منظره اطراف را بیشتر از دست می‌دهید، چون مجبورید جلوی خود را دقیق‌تر نگاه کنید و کم‌کم جز جلوی مجازی و مبهم چیزی نمی‌بینید. چرا چشم اغلب حیوانات در دو طرف سر آن‌هاست؟ حیوانات کمی هستند که مانند ما چشمانشان در جلوی صورتشان باشد. چون خطر واقعی از پشت سر یا از اطراف می‌آید. سرعت، منظره را تخت می‌کند، مانند یک صفحه نمایش؛ و عمق ادراک را از بین می‌برد.

 

گفت‌وگوی چهارم بر زندگی کنونی ویریلیو، ارتباط او با فناوری جدید، نگاهش در مورد آینده و نیز معنای زندگی است. چند سؤال و جواب این بخش جالب است:

• آیا با پیشرفت و توسعه مخالفید؟

ـ نه. من هیچ وقت چنین فکر نکرده‌ام که باید به گذشته بازگشت. اما می‌پرسم چرا باید جنبه‌های مثبت پیشرفت را به واسطه تبلیغات و امر مجازی از دست بدهیم؟ من با ”تبلیغ پیشرفت“ مخالفم؛ چرا که تبلیغ، شتاب بی‌پایان است. نیچه در مورد مرگ خدا سخن گفت؛ امروز ما ”تبلیغ پیشرفت“ را جایگزین خدا کرده‌ایم. عشق ورزیدن به معنای انتخاب کردن است: انتخاب یکی به ازای از دست دادن دیگری. انتخاب قیل و قال یا انتخاب اندیشه. برگزیدن هرکدام، به معنای از دست دادن دیگری است. امروزه ما عشق را از دست داده‌ایم و تعهد جایگزین عشق شده است. تبلیغ پیشرفت که اساس جوامع امروزی است، به معنای توتالیتاریسم است…

• چند سال پیش گفته بودید: “انتخاب مقاومت به معنای مخالفت با فناوری جدید نیست، بلکه خودداری از همکاری است”.

ـ بله، آشکار است. طبیعت انسان در مقاومت اوست. این جمله را برای درک عمیق‌تر تحولات ناشی از توسعه بر حوزه‌های اجتماعی، اقتصادی و زیست‌محیطی گفته بودم. چرچیل زمانی گفته بود: ”خوشا مردی که در پس هر رویداد، فاجعه را می بیند“…

• آیا شما از ابزارهای تکنولوژیک استفاده نمی‌کنید؟

ـ من ماشین و تلویزیون ندارم. زمان کوتاهی از اینترنت استفاده می‌کردم، اما اکنون نه کامپیوتر دارم و نه موبایل. یک خط تلفن ثابت در خانه دارم، و آب و برق و گاز. گاهی اوقات هم موسیقی گوش می‌دهم. چرا فکر می‌کنید به چیز بیشتری احتیاج دارم؟

 

سخن پایانی

تعداد کسانی که در سال های اخیر بتوان آنان را در حوزه اندیشه غول نامید، روز به روز کمتر می‌شود. در زمانه‌ای که حاشیه جای متن را گرفته است و به جای شنیدن حرف‌ها، آرایش ظاهر و مدارک و عناوین دیده می‌شود، نمی‌توان انتظار نظریه‌پردازان و فلاسفه و نویسندگان برجسته را داشت. اما در این روزگار هم کسانی هستند که سنت فلسفه و اندیشه را زنده نگه دارند. پل ویریلیو بی‌شک یکی از آنان است. ویریلیو یکی از رادیکال‌ترین منتقدان جامعه اطلاعاتی و فناوری ارتباطات و اطلاعات است. او به وضوح قدرت گرفتن فناوری را نادرست و مخرّب می‌داند و اعتقاد دارد این امر به سطحی‌تر شدن و احساسی‌تر شدن جامعه منجر می‌شود. ویریلیو باور دارد که بخش بزرگی از آن‌چه در نگاه غالب جامعه‌شناسان جامعه اطلاعاتی، امکانات حاصل از فناوری جدید محسوب می شود، در واقع صرفاً در کوتاه‌مدت و میان‌مدت آثار و نتایج مثبت دارد و در درازمدت منجر به تباهی و انهدام خواهد شد و راه بازگشتی بر این مسیر وجود ندارد. او نگاه مثبت متفکران دو دهه اخیر جهان به فناوری اطلاعات و ارتباطات را خوشبینانه و سطحی می‌داند و در برابر منتقدانش می‌نویسد: «در شرایطی که بیشتر افراد شیدای فناوری جدید هستند، لازم است وجوه منفی آن‌چه مثبت به نظر می‌رسد، آشکار شود و من این را وظیفه خودم می‌دانم؛ چون در حوزه فناوری فقط می‌توانیم از طریق شناخت اتفاق خاص و رویکرد انتقادی مشخص پیشرفت کنیم.»

ویریلیو ادعا می‌کند که تاریخ معاصر سه دوره متمایز انتظار است: انتظار انقلاب، انتظار جنگ و انتظار سانحه. او می‌گوید: «در جهان سه وهله انتظار بود- سه انتظار تاریخی. نخست انتظار انقلاب بود که از انگلستان آغاز شد، به امریکا رفت و بعد به فرانسه رسید و بعد هم به شوروی و فاشیسم که تغییر و تحول مهمی ایجاد کرد. همچنین انقلاب‌های مهمی در زمینه علمی و تحول در شبکه حمل و نقل صورت گرفت. در سده‌های نوزدهم و بیستم منتظر انقلابی بزرگ و همه‌گیر در اروپا بودیم. اما دیگر در انتظار انقلاب نیستیم، چون به انقلاب باور نداریم. سپس در انتظار جنگ بودیم. جنگ جهانی اول روی داد. در پی آن منتظر جنگی همه‌گیر بودیم؛ اروپا و امریکا علیه فاشیسم وارد جنگ شدند که آوشویتس را برای نابودی نوع بشر ابداع کرده بود، و بعد هم فاجعه هیروشیما جنگ را کامل کرد. پس از هیروشیما جهان در انتظار حادثه بود. فاجعه چرنوبیل و حادثه ۱۱ سپتامبر پیش آمد. اکنون منتظر حادثه بزرگ هستیم، زنجیره‌ای از حوادث که به نابودی ما منجر خواهد شد» (گفت‌وگو با جهانبگلو). این پاراگراف جوهر چیزی است که ویریلیو در طول بیش از ۴۰ سال نوشته است.

او اعتقاد دارد که فناوری اطلاعات و سرعت گرفتن چیزها در نتیجه آن، باعث شده ما در مسیر نابودی قرار گیریم. او به وضوح بر موارد زیر استناد می‌کند:

ــ فناوری جدید اهمیت مکان و فضا را از بین برده و باعث شده به‌تدریج از واقعیت دور شویم و ذهنیتی مجازی داشته باشیم. او می‌نویسد: «انسان اکنون در شکلی از اغماء قرار دارد که ناشی از سرعت است.»

ــ فناوری جدید باعث شده ما درگیر دو زمان عینی (شرایطی که در فضا و مکان عینی و فیزیکی زندگی می‌کنیم) و زمان واقعی ــ مجازی (شرایطی که دورکاری می‌کنیم یا بیشترین زمان خود را جلوی صفحه نمایشگر می‌گذرانیم) شویم و این نوعی بی‌تعادلی و دوپارگی رفتاری در ما ایجاد کرده است.

ــ سرعت ارتباطات باعث شده امکان تبادل نظر حضوری و تعمیق تفکر به واسطه گفت‌وگو از بین برود. می‌نویسد: «فناوری جدید سرعت فرهنگی به وجود آورده است؛ سرعت فرهنگی که معنای سیاست جدید است و در نهایت منجر به شرطی شدن عمل توده مردم می شود».

ــ فناوری ارتباطات و اطلاعات باعث کمرنگ‌شدن ارتباط فیزیکی بین انسان‌ها شده و عواطف و احساسات افراد را کمرنگ کرده است. می‌نویسد: «فناوری ارتباطات افراد نزدیک به هم را دور کرده، با این وعده که افراد دور از هم را به یکدیگر نزدیک می کند.»

ــ انسان دیگر خودش به صورت مستقیم نمی‌بیند و با واقعیت روبه‌رو نمی‌شود، بلکه به واسطه دوربین و رسانه واقعیت را می‌بیند. این موضوع باعث شده افراد توانایی ادراک و احساس واقعیت را از دست بدهند.

ــ در جامعه اطلاعاتی فضای مجازی موازی فضای فیزیکی و عینی پیش نمی‌رود، بلکه جایگزین آن می‌شود. در نتیجه هرچه حضور مجازی بیشتر می‌شود، حضور عینی کمرنگ می‌گردد. هرچه ادراک باواسطه بیشتر می‌شود، ادراک بی‌واسطه و مستقیم کمرنگ می‌شود. این وضعیت فرد را به سکون و بی‌تحرکی می‌رساند.

ــ فناوری ارتباطات باعث شده ما زندانی فناوری شویم، در حبابی شیشه‌ای زندگی کنیم، و همواره تحت نظارت هستیم.

ویریلیو رابطه فرد در فضای فیزیکی را با فرد در فضای مجازی مشابه رابطه شیء و تصویر شیء در آینه می‌داند و تأکید دارد تصویر شیء هیچ‌گاه نمی‌تواند جایگزین خود شیء شود. او که جهان را در آستانه یک پایان می‌بیند می‌گوید: «مسئله اصلی بازگشت به ارتباط نزدیک فیزیکی و تماس مجدد است؛ توجه به خانواده، دوستان؛ راه رفتن در کوچه و خیابان؛ دیدن مغازه‌ها، سوار مترو و اتوبوس‌شدن؛ سفر رفتن. تنها راه دور کردن حادثه حضور پررنگ فیزیکی است؛ فکر کردن، گفت‌وگو کردن. فناوری جز تباهی چیزی برایمان ندارد. باید کمی با خود تنها باشیم؛ باید مستقیماً ببینیم؛ باید نقد کنیم».

*

ماریان بروژ، معمار ارشد مؤسسه سوپریور (Superieur) بروکسل، نویسنده و مترجم است. او توانسته فضایی صمیمانه ایجاد کند تا ویریلیو برخلاف نوشته‌هایش، به راحتی و با زبان ساده سخن بگوید. گفت‌وگوها نه تنها خلاصه ای از نظریه‌های ویریلیو را در اختیار خواننده قرار می دهد، بلکه خود الگویی برای مصاحبه با مشاهیر است. اگر شروع به خواندن سفر زمستانی کنید، تا پایان کتاب آن را نمی‌بندید.

 

این مطلب در چارچوب همکاری رسمی میان انسان شناسی و فرهنگ و مجله «جهان کتاب» منتشر می شود.