اولیویه زاژک برگردان منوچهر مرزبانیان
بحران اوکرائین با الحاق شبه جزیره کریمه به خاک روسیه، که آقای ولادیمیر پوتین روز ١٨ مارس بر آن صحه گذاشت؛ و اعمال تنبیهاتی علیه کرملین، اکنون ابعاد زلزله ای ژئوپلیتیکی به خود گرفته است. فهم این ستیزه در گرو تلفیق دیدگاه های معارض همه بازیگران است. اما در کاخ های حکومتی غرب، اعلامیه های اخلاقی را غالبا جایگزین واکاوی و تحلیل کرده اند.
نوشتههای مرتبط
شیوه ای که رسانه ها در هفته های اخیر به رویداهای اوکرائین پرداخته اند تائیدی است بر اینکه به چشم بخشی از دستگاه دیپلوماسی غرب، بحران ها دیگر از عدم تقارن میان منافع از یک سو و ادراک بازیگرانی خردمند از سوی دیگر پرده بر نمی دارد، بلکه آوردگاه واپسین رویاروئی ها میان خیر و شرّند، که جهت سیر تاریخ در آن رقم می خورد.
روسیه به طرز اعجاب انگیزی به کار اینگونه داستان پردازی ها می خورد، که از حسن سادگی هم برخوردار است. به زعم مفسران چندی این کشور وحشی که قزاق ها بر آن حکم می رانند، به نیم مغول عصری دیگر شباهت دارد، که مریدان خلف «کا.گ.ب» آنرا بر جای می دارند؛ فوجی که با دسیسه چینی های شوم در خدمت تزازهای روان نژند، در آب های یخزده محاسبه های خودخواهانه خویش دست و پا می زنند (١). این خودکامگان منزوی، گسسته از زمانه خود، به جای مطالعه مجله «اکونومیست»، مهره ها را به آرامی بر صفحه های عاج شطرج بزرگی جابجا می کنند. گهگاه، یک همه پرسی غیرقانونی در «کشور بیگانه نزدیک» به خود، برای بازسازی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی براه می اندازند و در این فاصله، برای لذت آلودن بحر ابیض [i] یک زیر دریائی اتمی را غرق می کنند.
اگر تمام اشتراکاتی را که در باره این مضمون در مطبوعات غربی –نه فقط از آغاز بحران اوکرائین، بلکه از پانزده سالی پیش– روی نموده گرد هم آوریم، این باسمه فورلکلوریک کمابیش تمام چیزی است که یک روزنامه خوان عادی از سیاست کنونی فدراسیون روسیه در می یابد. این برداشت عموما منفی که به کاریکاتوری انحطاط یافته، از سنت خوب به جا افتاده ای برمی خیزد.
گاه بر تحلیل هائی تکیه دارد که جوشش مستبدانه و «دروع پرداز» فرهنگ روسی را خاطر نشان می سازند (٢)، و گاه بر تداوم فرضی میان [سلوک] جوزف استالین و آقای ولادیمیر پوتین استوار است–مضمونی محبوب مقاله نویسان فرانسوی و اتاق های فکر نو محافظه کاران آمریکائی (٣). خاستگاه آن سفرنامه های جهانگردان اروپائی دوران «رنسانس» [نوزائی] است که همان وقت هم میان روس های «وحشی» و «سکا» های [ii] درنده خوی عهد باستان قرابتی می دیدند. (۴).
رویدادهای میدان استقلال در «کی یف» نمونه ای از ناشایستی تحلیل هائی بدست می دهند که به این ابلیس شناسی می انجامد. اوکرائین که به لحاظ زبانی و فرهنگی میان شرق و غرب تقسیم شده، قادر نیست که مرزهای کنونی خود را تضمین کند مگر با حفظ تعادلی ماندگار میان «لویو» و «دونتسک»، که هریک به ترتیب نماد قطب های اروپائی و روسی آنند.
پیوستن به یکی از این دو قطب به منزله نفی سرشت برسازنده این کشور است، و ناگزیر اعتبار دادن به ساز و کار بی بازگشت تجزیه کشور به سبک چکسلواکی (۵). این کشور از منظر ژئوپولیتک نامزد جاودان این دو قطب باقی می ماند.
«[همسر] گزینی» از اوکرائین برنمی آید. از اینرو به این دلخوش می دارد که حلقه های نامزدی گرانبهائی را به وی هدیه دهند: ١۵ میلیارد دلار وعده روسیه در ماه دسامبر ٢٠١٣، و همزمان ٣ میلیارد اتحادیه اروپا، به شرط امضای توافق تمهید پیوستن به اتحادیه، که به جائی هم نرسید. این کشور به هریک از خواستگاران اطمینان هائی فسخ کردنی می دهد: توافق های «خارکف» که در سال ٢٠١٠، اجاره پایگاه دریائی «سباستپول» به روسیه را تا سال ٢٠۴٢ تمدید کردند، و یا رهن زمین های حاصلخیز به قدر قدرتان اروپائی بخش کشاورزی. با تقلیل دادن این رابطه عاشقانه سه گانه جغرافیائی- فرهنگی به ازداوج جبری با مسکو، کارشناسانی با گرایشی که می توان به درستی آنرا وسواس ضد روس نامید، کوتاه اندیشی جدی تحلیل های خود را آشکار می سارند. و از آنسو کسانی که لجاجت آقای پوتین را در قلمرو تنگ سیاست قدرت سرزنش می کنند، با محدود کردن افق روایت های خویش به ذوب رهاننده اوکرائین در جامعه اروپائی و آنسوی اقیانوس اطلس، رویکردی کاملا فلج را به ثبوت می رسانند که کمتر از برداشت خبرگان دسته نخست درخور ملامت نیست.
برخلاف آنچه توانسته اند بنویسند، بهم خوردن توازن داخلی این ملت شکننده، در ٢٧ فوریه ٢١٠۴، روز تسخیر مجلس و دولت کریمه به دست مردان مسلح روی نداد –رخداد نامترقبه ای که شاید پاسخ دندان شکن آقای پوتین به گریختن ویکتور یانوکوویچ رئیس جمهور اوکرائین در ٢٢ فوریه بود. در واقع چرخش اوضاع بین این دو واقعه، دقیقا روز ٢٣ فوریه، با تصمیم غریب و بیهوده رهبران جدید اوکرائین به حذف زبان روسی، دومین زبان رسمی در مناطق شرقی کشور، روی داد –لایحه ای که رئیس جمهور موقت تاکنون از امضای آن سر برتابیده. آیا تا به حال کسی دیده است که محکومی به شقه شدن خود به اسب ها شلاق زند [تا آنها را از جای بجنباند]؟
آقای پوتین در رویاهایش هم بهتر از این بیخردی نمی دید تا مانور کریمه ای خود را به راه اندازد. از اینرو شورشی که به سرنگونی آقای یانوکوویچ (منتخب در سال ٢٠١٠)، و سپس خروج کریمه روسی زبان از مدار «کی یف» انجامید جز واپسین نمود تراژدی سرشت درهم جوش فرهنگی اوکرائین، این بلژیک شرقی نبود.
اوکرائینی های روسی زبان، در «دونتسک» نطیر «سیمفروپل» عموما کمتر از آنچه می گویند به تبلیعات برادر بزرگ روسی حساس اند: رمز گشائی این تبلیغات با استهزائی تن به تقدیر داده، طبیعتی ثانوی شده. اشتیاق آنان به حکومت قانون و پایان دادن به فساد کمتر از هموطنان «گالیسی» خود نیست. آقای پوتین خود از همه اینها خبر دارد. اما همچنین می داند، این جمعیت ها که دلبسته زبان خویش اند، «الکساندر پوشکین» و خاطرات «جنگ بزرگ میهنی» – عنوان روسی جنگ جهانی دوم– را با حق اشتراک «قاعده بازی» مجله «برنار هانری لوی [iii]» تاخت نخواهند زد. ٣۸% اوکرائینی ها در سال ٢٠١١، در جمع خانواده به روسی سخن می گفتند. ناگزیر تصمیم ماجراجویانه و کین خواهانه ٢٣ فوریه، ناگهان گفتمان مسکو را به واقعیتی تبدیل کرد: برای شرق اوکرائین، مسئله این نیست که دولت تازۀ کشور با سرنگونی رئیس جمهوری منتخب به قدرت رسیده، بلکه درست بر سر این است که نخستین تصمیم وی واداشتن نیمی از شهروندان کشورش به سرخم کردن بوده.
توهمات دو قطبی و رمان های جاسوسی
در همین روز بود که «میدان»، کریمه را از دست داد، شبه جزیره ای که کسی هرگز فراموش نکرده که «نیکیتا خروشف» در سال ١٩۵۴ آنرا به اوکرائین «هدیه» داد (روزشمار رخدادها را در پایان متن ببینید). یادآوری آقای «میخائیل گورباچف» در روز ١٧ مارس، پس از انتخاب مردم کریمه میان دو گزینه پیوستن به روسیه یا حفظ خودمختاری از همین جاست: «اگر در آن دوران کریمه به موجب قوانین اتحاد شوروی، و بدون پرسیدن نظر مردم، با اوکرائین یگانه شد (…)، امروز همین مردم تصمیم گرفته اند که آن اشتباه را جبران کنند. باید به این انتخاب درود گفت، نه اینکه تنبیهاتی را علیه آن اعلام کرد (۶).» این سخنان اثر دوش آب سردی بر [مقامات اتحادیه اروپا در] بروکسل داشت که با هماهنگی واشنگتن، سرگرم تدارک اقدامات مقابله به مثلی علیه مسکو بودند (محدویت ها سفر و مسدود کردن دارائی های مسئولان اوکرائینی و روسی).
هرچند آنچه روسیه می خواهد توجیه پذیر نیست، باز شاید بد نباشد که پیش از محکوم کردن آن، انگیزه های وی را دریافت. بیشتر از آنرو که دور نیست که اوکرائین بیش از کریمه را از دست بدهد اگر سرکشی های ماجراجویانه مستمر «ویکتوریا نولند» [معاون وزیر خارجه ایالات متحده در امور اروپا] با آن ادب زبانزدش (٧) این کشور را به پیوستن یه سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) براند. برخی از مردان قدرتمند دولت جدید که چهار کرسی آنرا وزیرانی از حزب ناسیونالیست «Svoboda» [آزادی] (۸) در اختیار دارند، به فکر پیوستن به «ناتو» دل بسته اند.
شاید وقت آن رسیده باشد که کاربرد اصطلاح «جنگ سرد» را در مقالاتی که به روسیه اختصاص می یابند، کنار گذاشت. این ارجاع میانبُری است که به لحاظ تاریخی پایه ای ندارد و فقط به درد توجیه بیان «پاولفی [iv]» اختلال روانی دوقطبی ای می خورد که بین شیدائی و افسردگی در نوسان است. نمونه برجسته چنین حالتی را می توان در آقای جان مک کین، نامزد پیشین حزب جمهوریخواه در انتخابات کاخ سفید و کارشناس مشهور بین المللی از ایالت «آریزونا» دید که آقای پوتین را با عبارت «امپریالیست روسی آپاراتچیک “کا.گ.ب”» به باد ملامت گرفته که «ضعف آقای باراک اوباما» او را جری کرده؛ [و به آقای اوباما هم خرده گرفته] که بی تردید چنان به بیمه درمانی شهروندانش سرگرم شده که از درک این مطلب عاجز است که «تجاوز به کریمه (…) به متجاوزان دیگر، از ناسیونالیست های چینی گرفته تا تروریست های القاعده و شریعتمداران ایرانی دل و جرأت می بخشد» (٩). پس چه باید کرد؟ همرزم پیشین خانم «سارا پیلین» [v] در کارزار انتخاباتی ریاست جمهوری، پاسخ می دهد که «باید ازنو به تسلیح اخلاقی و فکری خود روی آوریم، تا نگذاریم ظلمات عالم آقای پوتین بیش از این بر سر بشریت فرو افتد.» گفتمانی که برای نکوهش شریعتمداران، خود از سؤ استفاده از انبان شرع کم نمی گذارد.
در واشنگتن و بروکسل، به اسلوبی مشابه، انگار قراری باهم گذاشته باشند، در عوض آرام کردن بحران اوکرائین دائم بر لهیب آن می دمند. دور از این گزافه پوئی ها، خانم «آنخلا مرکل» بی باک به آقای پوتین زنگ می زند و (به روسی) با او گفتگو می کند. ایندو از کنار آمدن هم پیشتر می روند: همدیگر را درک می کنند. آیا مواضع آنان عمیقا مخالف یکدیگر است؟ آنها این فرصت را متغتنم می شمارند تا بجای توهین بیکدیگر باهم گفتگو و مذاکره کنند، بصورتی بسیار جدی.
در لندن، پاریس یا واشنگتن، از نو رمان های جاسوسی «تام کلانسی»[vi] را می خوانند؛ در برلین و مسکو، پایتخت های «سردی» که اقتصاد، انرژی (۴٠% گاز آلمان از روسیه می آید)، و خاطره گذار از آتش [نبرد جنگ جهانی دوم در] جبهه شرق آنها را به هم پیوند می دهد، دولت ها نقشه یک «اروپای میانی» [vii] را بررسی می کنند، که امروز، فقط آنها براستی بر نقاط قوتش چیرگی دارند. واژه های سخت صدراعظم آلمان نسبت به مسکو او را از دریافت دلائل عینی به جوش آمدن آقای پوتین از یک سو و واقعیت توان مانور خود از سوی دیگر باز نمی دارد.
خانم «مرکل» از این بابت با آقای یانوکوویچ فرق دارد، که چیزی از روانشناسی «حامی» خویش را نفهمیده بود: روز ٢۸ فوریه این تبعیدی، می غرید که «روسیه باید بجنبد. با شناختی که از شخصیت ولادیمیر پوتین دارم، تعجب می کنم که چرا اینقدر خویشتندار است و چرا سکوت پیشه کرده.» کُنه مسئله در همین است: رفتار و سخن گفتن رئیس جمهور سرنگون شده اوکرائین نشان از آن دارد که او خود را با دسترسی به اطلاعات به تنگنا نمی اندازد، به دور تر از پیش پایش نمی نگرد، از خود نمی بپرسد که شهروندان کشورش چه می اندیشند. از اینرو از درک آقای پوتین عاجز است که برخلاف آقای یانوکوویچ و هواداران گسترش پایان ناپذیر «ناتو» و اتحادیه اروپا، زیر ظاهری خشن، می داند تا کجا پیش برود.
رئیس جمهور روسیه برگ نظامی خود را رو نکرده مگر غیر مستقیم، از طریق نفوذ بازدارنده، بدون یونیفورم سپاهیان روسی در کریمه که آنرا با مانورهای مرزی در آمیخته است تا سپس بتواند ضد حمله خود را بهتر به زمین مجادله قضائی بکشاند. با رفراندوم ١۶ مارس ٢٠١۴، مسئله جدائی شبه جزیره از این پس موردی در قلمرو حقوق بین الملل است، که سایه پیشینه حقوقی «کوسوو» برآن سنگینی می کند، گناه اولیه ای که غربی ها را رو در روی تعارضات خود می گذارد (١٠).
یک بام و دو هوا
فوریت مسئله، سنجش موازنه های ژئوپولیتکی دراز مدت است تا بتوان بر «آثار تغییر» کنونی احاطه یافت؛ به گویشی دیگر، مسئله پذیرش اندیشیدن در مفهوم اقدام متقابل (Wechselwirkung) است که «کارل فون کالوسه دویتس [viii]» رزم آرای پروسی، آنرا نشان همه کشاکش های منطقی می شناخت که با زور، یا تهدید به توسل به آن سامان می یابند. در لفظ پردازی غربی ها انکار هراس از «متغیرهای ناپایدار» (١١) است، که دلالت بر رفتار دیپلوماتیکی دارد که امروزه به حالت انقباض شرطی عضلانی تقلیل یافته. روسیه عقیده دارد که روابط بین الملل عرصه یک بام و دو هواست. چین که در شورای امنیت سازمان ملل متحد در روز ١۶ مارس به قطعنامه ای در محکوم کردن سیاست روسیه در کریمه نپیوست، هم تحلیل مشابه ای دارد.
انگار افغانستان در سال ٢٠٠١، عراق در سال ٢٠٠٣، لیبی در سال ٢٠١١، رفتار ایثارگرانه قدرت هائی برخوردار از بینشی دورنگرانه بوده که یگانه نکوهشی که به آنها روا می توان داشت شور آزادیبخشی ناشیانه است. بازیگران دیگر گویا برعکس، حق ندارند به دفاع از منافع خود برآیند مگر به قیمت تهاجم های ملامت بار. به زعم آقای «فرانسوا اولاند» همه پرسی ١۶ مارس، نشان از «مشورتی پوشالی» دارد «زیرا با حقوق داخلی اوکرائین و حقوق بین الملل همخوان نیست» (اعلامیه ١۷ مارس). روز ١۷ فوریه ٢٠٠٨، نه سال پس از اقدامی نظامی بدون صحه سازمان ملل متحد، پارلمان «کوسوو» متشکل ار نمایندگان آلبانیائی با پشتیبانی فرانسه و ایالات متحده، برخلاف عزم بلگراد، به استقلال «کوسوو» استان خودمختار صربستان رای داد. روسیه، و اسپانیا از شناسائی این نقض حقوق بین الملل سر باز زدند، و هنوز هم سریازمی زنند؛ درست مانند … اوکرائین.
اولویت سه گانه ای رودوری اوکرائینی هاست: موازنه ژئوپولیتیکی میان روسیه و اروپا؛ برابری فرهنگی و زبانی شهروندان شرق و غرب کشور؛ و پایان دادن به فساد نخبگان. اینان خواه «دموکرات» باشند و خواه «طرفدار روس» در همان صندوق ها دست برده اند، با روی آوردن به همان مشاوران ارتباط با افکار عمومی (١٢). تمامیت ارضی اوکرائین تنها با برآمدن از پس این چالش ها «دست نخوردنی» خواهد ماند، که به رغم تأکیدهای دیپلومات های فراموشکار، اعتبارش امروز بیش از یکپارچگی صربستان در سال ١٩٩٩، چکوسلواکی در سال ١٩٩٢ و یا سودان در سال ٢٠١١ نیست.
چالش اوکرائین نه در بیرون که در داخل کشور است. همانگونه که جامعه شناس «گئورگ سیمل» یاد آور شده بود، «مرز دیگر امری مکانی نیست که نتایج جامعه شناختی در بر داشته باشد، بلکه امری جامعه شناختی است که در مکان تجلی می یابد» (١٣). مسئله این نیست که آیا «ایوان مخوف» در آقای پوتین حلول کرده یا نه، بلکه در اینست که آیا «زبدگان» اوکرائینی شایستگی انجام وظیفه ای را دارند که به آنها واگذار شده و آیا خواهند توانست برای برقراری وحدت کشوری متکثر، چون مهندسان اجتماعی عمل کنند. آنروز، که باید در آرزوی آن بود، اوکرائین سرانجام سزاوار مرزهای خود خواهد بود.
i. دریای سفید؛ «Barents»
ii. نام قومی که در دوران پادشاهی هخامنشیان و پیش از آن در آسیای میانه (از ترکستان چین تا دریای آرال و بخشی از سرزمین های به هم پیوسته دو قاره اروپا و آسیا) می زیستند.
iii. Bernard-Henry Lévy، نماینده عریان لیکهودیست ها و افراطیون اسرائیل، یکی از خودنمایان دار و دسته ای موسوم به «نوفیلسوفان» در صحنه رسانه های فرانسوی است، که غالبا در بحران های بین المللی پا به میدان می گذارد و مواضع راستگرای جانبدارانه ای در تهیج افکار و ترغیب سیاست ها می گیرد: بوسنی، لیبی، کوسوو، اوکرائین …
iv. منسوب به Ivan Petrovitch Pavlov (١٩٣۶- ١۸۴٩)، کاشف واکنش شرطی.
v. در ماه اوت ٢٠٠۸، آقای «جان مک کین» نامزد حزب جمهموریخواه ایالات متحده برای انتخابات ریاست جمهوری نوامبر همان سال، خانم «سارا پیلین» فرماندار وقت آلاسکا را نامزد معاونت خود کرد. خانم «پیلین» به راستگرائی افراطی و سخنان نسنجیده نام آور است.
vi. Thomas Leo Clancy (٢٠٠٣- ١٩۴٧)، نویسنده آمریکائی رمان های جاسوسی با مضمون عملیات سازمان «سیا»، جنگ سرد و تروریسم. برخورد مسلحانه گرجستان، با اتکا به یاری ایالات متحده، علیه روسیه موضوع یکی از رمان های اوست.
vii. Mitteleuropa، اروپای مرکزی به مفهوم تاریخی آن، که عموما کشورهای آلمان، اتریش، مجارستان، لیختنشتاین، لهستان، جمهوری چک، رومانی، اسلواکی، اسلوونی و سوئس را در بر می گیرد
viii. Carl Philipp Gottlieb von Clausewitz، (١٨٣١- ١۷٨٠) افسر ارتش و نظریه پرداز نظامی پروسی که رساله مهمی در باره استراتژی نظامی با عنوان «اندر باب جنگ» نگاشته است.
نوشته: OLIVIER ZAJEC *
* پژوهشگر مؤسسه استراتژی تطبیقی (ISC)؛ پاریس.
پی نوشت ها
١.Bernard-Henry Lévy, « L’honneur des Ukrainiens », Le Point, Paris, 27 février 2014.
٢.Alain Besançon, Sainte Russie, De Fallois, Paris, 2014.
٣.Steven P. Bucci, Nile Gardiner et Luke Coffey, « Russia, the West, and Ukraine: Time for a strategy – not hope », Issue Brief, no 4159, The Heritage Foundation, Washington, DC, 4 mars 2014.
۴. نگاه کنید یه:
Stéphane Mund, Orbis Russiarum, Droz, Genève, 2003.
۵. «انقلاب مخملی» سال ١٩۸٩ به انشعاب کشور به دو قلمرو مبتنی بر تعلقات قومی و زبانی در سال ١٩٩٢ انجامید.
۶. بیانیه به مؤسسه Interfax به تاریخ ١۷ مارس ٢٠١۴.
۷.درجریان یک مکالمه تلفنی با سفیر آمریکا در اوکرائین که در ماه فوریه به گوش مردم رسید، معاون وزارت خارجه آمریکا مسئول اروپا [به کلامی مستهجن تر] فریاد کشیده بود «اتحادیه اروپا برود گورش را کم کند.»
۸. مقاله Emmanuel Dreyfus، «در اوکرائین، تند روهای ناسیونالیسم» را در شماره ماه مارس ٢٠١۴ لوموند دیپلوماتیک بخوانید (http://ir.mondediplo.com/article2119.html).
٩.John McCain, « Obama has made America look weak », The New York Times, 14 mars 2014.
١٠. مقاله Jean-Arnault Dérens، «استقلال کوسوو، بمبی ساعتی» را در شماره ماه مارس ٢٠٠۷ لوموند دیپلوماتیک بخوانید.
١١. نگاه کنید به آثار Robert O. Kehoane، در باره اهمیت برداشت ها در نظریه روابط بین الملل.
١٢. Paul Manafort آمریکائی میان سال های ٢٠٠۴ و ٢٠١٣، مشاور آقای یانوکوویچ بود. او پیش تر در دفاتر رونالد ریگان و آقای جورج دبلیو بوش … و آقای جان مک کین خدمت می کرد. نگاه کنید به نوشته Alexander Burns و Maggie Haberman، «مرد اسرار آمیز: تمشیت گرسیاسی اوکرائین از ایالات متحده » در سامانه Politico به تاریخ ۵ مارس ٢٠١۴: www.politico.com.
١٣. نگاه کنید به
Georg Simmel, «Soziologie des Raumes», dans Jahrbuch für Gesetzgebung, Verwaltung und Volkswirtschaft, XXVII, Leipzig, 1903.
***
شصت سال کشاکش
فوریه ١٩۵۴: نیکیتا خروسچف شبه جزیره کریمه را به اوکرائین ملحق کرد.
اوت ١٩٩١: استقلال کشور.
ژوئن ١٩٩٣: وضعیت حقوقی خودمختاری برای کریمه.
٢١ نوامبر ٢٠٠۴: آغاز «انقلاب نارنجی»، که آقای ویکتور ایوشچنکو را رئیس جمهور کرد.
اوت ٢٠٠۶: آقای ویکتور یانوکوویچ نخست وزیر آقای ایوشچنکو شد.
فوریه ٢٠١٠: آقای یانوکوویچ در رقابت با خانم یولیا تیموچنکو به ریاست جمهوری رسید.
٢١ نوامبر ٢٠١٣: رد قرارداد همکاری با اتحادیه اروپا. آغاز تظاهرات در «کی یف».
٢٠ فوریه ٢٠١۴: روزی خونالود در «کی یف».
٢١ فوریه ٢٠١۴: امضای توافق نامه میان آفای بانوکوویچ، مخالفانش و وزیران اروپائی.
٢٢ فوریه ٢٠١۴: فرار آقای یانوکوویچ، او انجام یک «کودتا» را ملامت کرد.
٢٣ فوریه ٢٠١۴: پارلمان قانون مربوط به زبان ها را لغو کرد.
٢۷ فوریه ٢٠١۴: شبه نظامیان، با پشتیبانی سربازان روسی بدون نشانه ای شناسا کنترل کریمه را در دست گرفتند.
١۶ مارس ٢٠١۴: رفراندوم در کریمه؛ ٧/٩۶% آرای موافق برای پیوستن به روسیه.