((ز شهر نور و عشق و درد و ظلمت
سحرگاهی زنی دامن کشان رفت
نوشتههای مرتبط
پریشان مرغ ره گم کردهای بود
که زار و خسته سوی آشیان رفت))
فروغ فرخزاد
ژولیا کریستوا فیلسوف فمنیست و منتقد ادبی می نویسد: (( اعتقاد به اینکه ˒کسی زن است, به همان اندازه بیهوده و حاکی از تاریک اندیشی است که اعتقاد به اینکه ˒کسی مرد است، ۱)). ص۴۳
بر اساس دیدگاه این فیلسوف فمینیست مقوله زن بودن که بخواهد باعث جدائی زن از مقوله مرد بشود امری غیر عقلانی و غیر منطقی است.یک اجماع کلی در مکتب فمینیست جاری است و آنها بر این عقیده اند که در طول تاریخ بشری تا دوره معاصر در حق و حقوق زنان تبعیض قایل شد اند که این تفاوت و تبعیض از سوی نظام مرد سالاری بوجود آمده است و با این تبعیض که زن « جنس دوم» است و زنان در تمامی سطوح جامعه به عنوان یک ابزاری برای مردان هستند.
فمینیست ها بر این تاکید دارند که باید در تمامی سطوح و امور برابری بین زنان و مردان برقرار شود. ولی وقتی زن یا زنانگی مقوله جدائی از جامعه و مردان می باشد به عنوان « دیگری فاقد اهمیت» تلقی می شود.
اگر در ادبیات تامل بکنیم متوجه این تبعیض و اینکه زنان از نوع جنس دوم هستند، را خواهیم شد. خود فمینیست ها وقتی می خواهند متنی را مورد تحلیل و نقد قرار بدهند بر این نکته تاکید دارند که نویسندگان مرد نسبت به شخصیت های زنان در نوشته های خود، او را موجود دسته دوم فرض گرفته اند. حتی اگر در آثار فیلسوفان و اندیشمندان تاثیرگذار، همچون ارسطو، ژان ژاک رسو، کانت، نیچه، شوپنهاور و فروید تاملی بکنیم متوجه اندیشه زن ستیزی و زن بیزاری خواهیم شد.
((صرف نظر اینکه کدام شیوه نقد فمینیستی را برای اعمال به متن برگزینیم، می توانیم تحلیل متن را با طرح کردن چند پرسش کلی آغاز کنیم: نویسنده مرد است یا زن؟ راوی متن مرد است یا زن؟ زنان در متن عهده دار چه نقشی هستند؟ آیا شخصیت زن در متن، شخصیت های اصلی اند یا کلیشه ای شخصیت پردازی شده اند؟ نگرش شخصیت های مذکر با زنان چگونه است؟ نگرش نویسنده به زنان جامعه چگونه است؟ آیا تصویر پردازی در متن صبغه ای زنان دارد؟ اگر چنین است، اهمیت آن تصویر در چیست؟ آیا طرز صحبت کردن شخصیت های مونث با مذکر فرق دارد؟۲))(ص۲۱۰)
فمینیست ها معتقدند که اگر در ادبیات و داستان ها که اکثر قهرمانان و شخصیت اول مردان می باشند، اگر جامعه این اجازه را به زنان می دادند، زنان آفریننده قهرمانان زن می شدند. خود این موضوع تا حال حاضر مورد مناقشه و جنجال برانگیز است.
تمامی آثار هنری مانند ادبیات به مثابه یک متن می توانند باشند. سینما هم در نوع خودش به مانند یک متن تلقی می شود. اگر چه سینما خود دارای زبانی مستقل با معیارها و عناصر منحصر به فرد خودش است، ولی با ادبیات در عناصر اصلی تشکیل دهنده یک متن نقاط مشترکی دارد که عبارتند از: پیرنگ، شخصیت، درون مایه و زاویه دید.
تماشای یک فیلم بر روی پرده سینمایی همیشه برای علاقه مندان سینما لذت بخش است. برخی از تماشاگران هنگام تماشای فیلم فقط تمرکز بر محتوا و درون مایه فیلم دارند. و برای آنها مهم ترین دغدغه سرنوشت شخصیت های داستان می باشد.
ما در اینجا به تحلیلی فمینیستی از محتوای فیلم « ملی و راه های نرفته اش» ساخته تهمینه میلانی می پردازیم. چون به نظر نگارنده این فیلم یک سینمایی فمینیستی و انتقادی از یک جامعه پاتریمونالیسم ( نظام پدر سالاری و یا مردسالاری) در دفاع از حقوق زنان و البته حتی انتقاد از خود زنان ساخته شده است.
یکی از انتقادات فمینیست ها بر جامعه مرد سالار دارند این است که، تبعات جامعه هایی بشدت مرد سالار منجر به خشونت زیاد علیه زنان می شود، که انوع و اقسام خشونت را در برمی گیرد که عبارتند از: خشونت فیزیکی، جنسی، روحی و روانی، لفظی و حتی اقتصادی.
همانطور که در بالا اشاره شد اول باید ببینیم خالق یک اثر زن یا مرد است؟ نویسنده و کارگردان این فیلم یک زن است. همانطور که در علم روانشناسی و زیست شناختی ثابت شده است که زنان بیشتر و بهتر یکدیگر را درک می کنند. تهمینه میلانی با دغدغه زنان، زنانگونه و خانواده، داستان دو خانواده از طبقه پایین شهری را روایت می کند که در این نوع طبقه چه مشکلات اجتماعی و خانوادگی و در سطح کلان مشکلات فرهنگی گریبان گیر جامعه شده است.
در لحظات آغازین فیلم، سکانس اول محیط کاری را نشان داده می شود که همه کارگران در یک کارگاه خیاطی جنس مونث هستند. این سکانس این نکته را یادآوری می کند، که در اندیشه های سنتی نسبت به شغل جنس مونث خانه داری، آشپزی، خیاطی و پرورش فرزندان پیوند توام خورده است و باید به همین نقطه ختم بشود.
حرکت دوربین از یک نمای دور « لانگ شات» به یک نمای نزدیک « کلوزآپ» می رسد. در قاب دوربین ما چهره دو شخصیت اصلی داستان یعنی ملیحه ( ماهور الوند) [ملیحه در فیلم مَلی خوانده می شود] و نیره ( السا فیروز آذر)را می بینیم که در حال گفتگو با هم هستند.
محیط کاری که سرکارگر آن ها یک زن می باشد که برخورد او با زیردستان خود که از همجنس خود می باشند، مناسب نیست. البته این مساله و موضوع در هر محیط کاری ممکن است رخ بدهد، فرقی ندارد که جنس مونث یا مذکر باشند.
ملیحه و نیره دوستان خیلی خوبی برای هم هستند ولی در طول داستان ملیحه ضربه ای هولناک و تاسف انگیز از همین دوست دیرینه خود خواهد خورد. اینجا فمینیست ها معتقدند که خود زنان هم نسبت به یک دیگر گاهی رفتار بی ملاحظاگی را انجام می دهند و خود زنان با رفتار نامناسب باعث این تبعیضات شده اند.
ملیحه در یک خانواده مرد سالار زندگی می کند و تمامی تصمیمات خانواده را پدر و بردار بزرگتر می گیرند و برای وی تعیین تکلیف می کنند. هنگام آشنا شدن ملیحه با بردار نیره از طریق نیره او احساس می کند که قهرمان زندگی خودش را پیدا کرده است. در نمایی که ملیحه همراه نیره از محیط کار خارج می شود برای اولین بار که برادر او را می بیند در ذهن خود یکی از شخصیت های سینمای بالیوود یاد آوری می کند و شاید همین نگاه کردن و عقیده ملیحه را با راه های نرفته اش روبه رو می کند. ملیحه خام و فریب سیامک ( میلاد کی مرام) که در اول ظاهر آراسته ای را دارد می خورد. بعد از کشمکش که بین ملیحه و خانواده او پیش می آید ملیحه برای ازدواج دست به انتخاب خود یعنی سیامک می زند. فمینیست ها این فریب خوردن از سوی زنان را متهم می کنند.
در سکانسی که ملیحه مورد خشونت از سوی سیامک قرار می گیرد را می توان از روی زوم کردم دوربین بر روی چشمان سیامک فهمید. این نگاه خشم آلود تبدیل به یک خشونت فیزیکی می شود. حتی ملیحه قبل از ازدواج کردن در خانه پدریش مورد خشونت لفظی از سوی برادر و پدر خودش قرار می گرفته است.
ملیحه از طریق یکی از دوستان خود با یک سازمان مردمی نهاد آشنا می شود که شخصیت دکتر برای ملیحه حکم یک ناجی را پیدا می کند. این آشنایی می تواند حاکی از این موضوع باشد که مردان در عین اینکه باعث تبیعض در جامعه نسبت به زنان شده اند، می توانند در کنار زنان بایستند و از حق و حقوق آنها دفاع بکنند. اگرچه فمینیست های رادیکال بر این باورند که زنان خودشان باید تنها نجات دهند خود از این جریان تبعیضات باشند و در مکتب فمینیست زنان نقش اصلی و مهم تر را بر عهده دارند.
در بالا اشاره کردیم که باید ببینیم یک شخصیت زن چگونه به تصویر کشیده می شود. در سکانسی که ملیحه ، نیره و مادر سیامک در یک اتاق هستند، مادر سیامک بر علیه ملیحه خشونت لفظی بر پا می کند ولی نیره از ملیحه دفاع می کند. در اینجا سه زن دوباره یادآور این نکته می تواند باشد که زنان چگونه با هم برخور می کنند.
در دقایق اخر فیلم که یک سوتفاهم پیش آمده است منجر به این می شود که ملیحه با خشونت فیزیکی که اول از سوی سیامک شکل گرفته است، با چند ضربه از سوی ملیحه به سیامک، وی را مصدوم می کند و در این سکانس ملیحه محل حادثه را ترک می کند. ملیحه در قطاری که سوار شده است به این نتیجه می رسد که باید دست به خودکشی بزند و این کار را هم انجام می دهد البته در نمای آخر دوربین ملیحه را نشان می دهد که او در تخت بیمارستانی بستری است و دوباره چشمان خود را باز می کند و با دکتر مردی که به عنوان مشاور او هست روبه رو می شود. این نکته این اندیشه فمینیست های لیبرال را می رساند که مردان باید در کنار زنان باشند.
اگر بپذیریم که زنان برای مردان آفریده شده اند، پس مردان هم برای زنان آفریده شده اند. و زنان و مردان مکمل یکدیگر هستند و با یکدیگر به یک کمال حقیقی دست می یابند.
ویرجینا ولف که از پیشگامان مکتب فمینیست در کتاب خود « اتاقی از آن خود» می نویسد: (( مردان همواره زنان فروتر تلقی کرده اند و می کنند، وی اضهار دانست که زن بودن را مردان تعریف می کنند و هم آنان هستند که ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ادبی کنترل می کنند.)) فمینیست های لیبرال دقیقا خواهان این موضوع هستند که بین جنس مذکر و مونث باید در تمامی امور برابری برقرار شود. فیلم تهمینه میلانی خواهان چنین اندیشه ی در جامعه خودمان می باشد.
۱- جین منسبر یج و همکاران، فلسفه سیاسی فمینیسم، ترجمه نیلوفر مهدویان، تهران: نشرنی ، چاپ دوم۱۳۹۴
۲- برسلر چارلز، درآمدی بر نظریه ها و روش های نقد ادبی، ترجمه مصطفی عابدینی فرد، تهران: نشر نیلوفر، چاپ چهارم ۱۳۹۶