انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

خوانشی کوتاه بر فیلم بلند دارکوب

فیلم دارکوب با روایت اجتماعی – خانوادگی و روابط انسانی تازه ترین ساخته بهروز شعیبی است. من در این مطلب قصد دارم که تحلیل خلاصه و خوانشی پدیدار شناختی به صورت اجمالی بر این فیلم داشته باشم. دارکوب به تازگی در روی پرده های سینما اکران شده است. قبل از آغاز تحلیل اجمالی فیلم کمی بیاندیشیم که چرا این عنوان یعنی «دارکوب» برای فیلم برگزیده شده است. ما می دانیم که دارکوب از نوع پرندگانی است که برای ساختن لانه و آشیانه خود پشت سر هم نوک به درختان میزند تا لانه خود را درست بکند و درحین ضربه زدن بسیار سر و صدا می کند. پرنده ای که برای غذا خوردن با منقار قوی و نوک تیزش از همان حشرات و کرم های درون تنه درخت را شروع به تغذیه می کند. زبان خیلی بلندی دارند.دارکوب برای درختان یک دوست به حساب می آید.

فیلم دارکوب با بازی های روزبه(امین حیایی)، مهناز افشار(نیلوفر)، سارا بهرامی (مهسا) که کارکترهای اصلی فیلم را شکل داده اند، دقیقا هر کدام به مانند دارکوب برای ساختن لانه و حفظ آشیانه خود به نوک می زنند البته هر کدام با زبان به مفهوم عام آن، اعمال و رفتارهای خودشان را بروز می دهند، الخصوص مهسا. مهسا نقش یک زن معتاد را بازی می کند که به دنبال پس گرفتن دختر خودش یعنی (باران یا گلی) از پدرش یعنی روزبه و مادرش نیلوفر است. مضمون و محتوای فیلم براساس رویدادهای تلخ جامعه را و اوضاع آشفته به نمایش می گذارد. در سکانس اول فیلم حرکت دوربین از حاشیه نشینی ها تهران که اوضاع نابسامان و وضعیت معیشتی خیلی دردناک عده ای زن که گویا همگی اعتیاد دارند و برای روند ادامه زندگی خود دست به فروختن فرزندان خود می زنند و دوربین از یک نمای متوسط و کم کم نمای دوری از برج میلاد را نشان می دهد که در همان دقایق اول فیلم این فاصله طبقاتی خیلی زیاد را می توان فهمید، به نمایش می گذارد. خود «برج» نماد ثروت مندان و ثروت نشینی است.

گاهی بعضی از اشیا و اجسام در یک فیلم به صورت تصادفی نمایش داده می شود و بدون اینکه کارگردان آن فیلم، بخواهد با نشان دادن آن شی جهتی را سوق بدهد ولی در فیلم «دارکوب» در چند سکانس ما با حصارهای میله ای متفاوتی روبه رو هستیم. در یک سکانس روبه روی محل کار روزبه در بالای سکوی و آن سوی میله ها ایستاده و به سمت پایین یعنی مهسا میایید و مهسا در پایین میله ها ایستاده. در سکانسی دور بین از میان دو میله آهنی به جای شخصیت نیلوفر نگاه می کند. در سکانس آخر مهسا که‌در کمپ به سر می برد، در آخرین بازدید دخترش یعنی گلی یا باران، مهسا از دربی که به صورت میله ای است باران را نگاه می کند و چشم در چشم با نیلوفر.
حالا این میله ها یا حصار نشان از چیست؟ به نظر نگارنده وقتی که بیشتر تامل می کنیم، طرز ایستادن شخصیت ها در دو سوی میله ها نشان از فاصله طبقاتی و فاصله فرهنگی می باشد و حکایت از فرهنگ های متفاوت می باشد.

لایه های درونی جامعه از هم می گسلند با نشانه های که حاکی از فاصله های طبقاتی زیاد است. این فاصله ها فرقی ندارند که اقتصادی باشند یا فرهنگی و یا اجتماعی باشد.
رولان بارت می نویسد: (( به راستی، چهره_ابژه ای ستایش برانگیز است۱)). ص۶۷/روبان بارت
نامی که برای کارکتر مهناز افشار یعنی نیلوفر را اعطا شده است، یک چهره زیبایی متعالی که در حال رسیدن به یک کمال والا است. دقیقا نام وی با شخصیت فیلم عجین است. گل نیلوفر در دوران ایران باستان نماد نجابت، معنوی بودن انسان، کمال تعالی می باشد. نیلوفر آبی در میان مرداب رشد می کند نشان از چرخه تولد و زایش دوباره بود. حالا به یکی از شخصیت‌های اصلی فیلم یعنی نیلوفر نگاه کنیم متوجه می شویم که نیلوفر دارای چنین خصایص و اخلاقیات می باشد. نیلوفر حس مادرانه مهسا را درک می کند و گاهی در دفاع از وی بر می انگیزد و مخاطب یا تماشاگر را با این حس همدردی همراه و حس همذات پنداری بین شخصیت‌های فیلم و مخاطبان را ایجاد می کند. تنش‌ها که منجر به خشونت می شود، همگی دال و مدلول هم هستند و گاهی یک دال می تواند ده ها مدلول داشته باشد و گاهی یک مدلول خودش در حکم دالی دیگری است.
بازیگران فیلم به خوبی از پس این مهم بر می آیند که با چشمهای خود انزجار، نفرت و حس دوست داشتن، عشق ورزیدن و همدلی با هم را از طریق زوم کردن دوربین فیلم برداری و با فاصله دور شدن دوربین از چشمان، ابراز می کنند. در آن سکانسی که جمشید هاشم پور در یک نقش دلال منفی با تینا دوست مهسا درباره فرزند هنوز به دنیا نیامده اش، گفتگو می کند چشمان آن دلال نشان از خشم است که حتی نشان از وضعیت خشم جاری درجامعه باشد. یا در سکانسی که نیلوفر چند بار با مهسا روبه رو می شود و احساسات هم را به یکدیگر منتقل می کند. یا در سکانسی که روزبه با مهسا در خود روی روزبه نشسته اند و او را از آینه نگاه می کند و حس دلسوزی نسبت به مهسا را نشان می دهد.
یک فیلم پر از کشمکش میان شخصیت‌های داستان که این کشمکش ها روایتی تلخی از جامعه به نمایش می گذارد. لباس‌های تیره و کدر شخصیت‌ها نشان از یاس، ناامیدی، جنگیدن و جامعه ماتم زده می تواند باشد.
روزبه ها، نیلوفر ها و مهساها در این جامعه با هم دست و پنجه نرم می کنند تا بتوانند به یک زندگی در آرامش و رفاه دست یابند. آرامشی که یک نیاز درونی است و رفاه یک نیاز بیرونی.
فیلم دارکوب یک سینمایی داستانی با لوکیشن های شهری است که تلاطم و فراز نشیبهای زندگی شهری را به نمایش می گذارد. کارگردان به درستی و دقیق از موسیقی در نماهای متفاوت رعایت کرده است و احساسات مخاطب را بر می انگیزد و موسیقی فیلم در سینمای هیچکاک را می توان جز اصل و شاکله فیلم دانست، این شاکله اصلی در فیلم دارکوب به درستی اجرا می شود و دیگر عناصر فیلم را با ریتم تند و آرام و کوتاه و بلند به یکدیگر پیوند می دهد.
اگر چه این فیلم یک روایت تلخی از جامعه دارد ولی آیا می شود از کنار تلخی های جامعه به راحتی گذشت و با تمام شدن آن به شخصیت‌های اصلی داستان تامل نکرد!؟
بارت رولان، رولان بارت و سینما، ترجمه مازیار اسلامی، نشر گام نو، تهران: اردیبهشت ۱۳۹۵
محسن نوزعیم
کارشناسی ارشد علوم سیاسی