تصویر: خنده، نقاشی رنگ روغن روی بوم اثر Kimani Gichau
از یکی از دوستان خواسته بودم یک دختر کمتر از ۱۸ سال را که به لحاظ حضور در فضاهای عمومی آزادی عمل نسبتا زیادی دارد برای مصاحبه معرفی کند. او هم خواهر دوستش را معرفی کرده و گفت البته دوست دارد که با دوستش بیاید. اما در محل قرار ملاقات نه با دو نفر بلکه با سه نفر روبرو شدم که دوستانی بسیار صمیمی بودند. آنچه مرا متعجب کرده بود پاسخ های مشابه بسیار زیاد بود که باعث شد جداگانه نیز با هریک پرسش و پاسخی داشته باشم که نتیجه از مصاحبه اول تعجب انگیزتر بود: پاسخ های بسیار مشابه به پاسخ دوستان بدون حضور آنان.
نوشتههای مرتبط
تجربه آزادانه تر فضاهای شهری نسبت به همسالان و همجنسان سبب شده بود احساس توانمندی در مدیریت روابط و موقعیت را به دست آورند، اما بر خلاف ظاهر جسورشان، در مورد بدن خود محافظه کار و دارای افکار نزدیک به سنتی بودند. من مایلم از این گزاره چنین نتیجه گیری کنم که داشتن فرصت و اختیار نسبی برای مدیریت بدن در فضا و زندگی روزمره، احساس مسئولیت بیشتری را برای نوجوانان ایجاد می کند، در حالی که مراقبت های سختگیرانه منجر به ریسک پذیری بیشتر در تصمیم گیری ها می شود. همچنین مساله قابل توجه دیگر در این مصاحبه، کوتاه بودن پاسخ های هر سه نفر است که به نظر می رسد ناشی از عدم درگیری فکری زیاد در موضوع مورد بحث باشد. موضوعی که ذهن بیشتر نوجوانانی را که پیش تر با آنان مصاحبه کرده بودم کاملا درگیر خود کرده بود: جنسیت، بدن و زندگی روزمره.
– خوب حالا خودتونو معرفی کنید.
– ساقی هستم بعد چی بگم؟ ۱۷ ساله از کرج.(خنده)
– (خنده) خوب، ولی اصالتا مال کجایید؟
– تهران.
– از کی ساکن کرج هستید؟
– اِ… وقتی به دنیا اومدم.
– آها پس شما از اول کرج بودید حالا خانوادتون تهران بودن.
– آره.
– خوب شما.
– ثنا …
– با ث نوشته می شه؟
– بله.
– چند سالتونه؟
– ۱۷ سالمه اصلیتم ترک اردبیل مغان ولی….
– اینجا زندگی می کنی.
– (تایید)
– از کی اینجا بودی؟
– از ۶ سالگی.
– خوب شما
– کوثر… ۱۷ سالمه. اصلیتم کرد بیجار. خودم تهران به دنیا اومدم. از اول هم کرج بودیم.
– به خاطر اینکه با زندگی شخصی تون آشنا بشیم بیشتر اینو می پرسم. می خوام بدونم که از چه موقعی بازی هاتون یادتون میاد؟ چه بازیایی می کردید؟ توی خونه بازی می کردید یا بیرون و با کی بازی می کردید؟ چجوری بوده؟
ساقی: جفتش.
– خوب؟
ساقی: تو خونه مثلا حالت خاله بازی و اینا بوده و بیرون هم که گرگم به هوا و اینجور چیزا(خنده)
– یعنی تو کوچه توی حیاط؟
– ساقی: آره.
– خوب بعد با کیا مثلا؟
– ساقی: دوستام دیگه.
– می دونم مثلا پسر بودن دختربودن…
– ساقی از هر دو بودن. البته بچه بودم دختر بودن بزرگتر شدم از هر دو.
– با فامیلا یا نه با همسایه ها؟
– ساقی: همسایه.
– بیشتر همسایه؟
– ساقی: بله.
– توی فامیل کی از همه به تو نزدیک تره با هم بازی می کنید صمیمی هستید؟
– ساقی: خالم.(خنده)
– خالت. خوب… حالا مثلا توی … حالا نمی دونم تو مجتمع زندگی می کنید یا خونه ویلایی…
– ساقی: آپارتمان.
– آپارتمان؟ مثلا با بچه های آپارتمانتون تا چه سنی تا الان هم بازی می کنید یا اینکه تا یه سنی بوده و تموم شده؟
– ساقی: بازی که نمی کنیم ولی خوب … دوستامو دارم. مثلا تفریحایی که به سنمون بخوره…
– دسته جمعی باشه.
– آره که نه اینکه بریم قایم موشک بازی کنیم(خنده).
– (خنده) آره دیگه خوب همینطوری بازیای آدم هم بزرگ می شه… ولی مثلا دیگه محدودیتی نداره کسایی که همسایتون هستن پسرا… دخترا…
– ساقی:آره.
– شما چی؟
– ثنا: اِ … همینا رو بگم؟
– آره دیگه.(خنده)
– ثنا: بچه بودم، هر دو تا، ولی بیشتر کوچه اینا بازی کردم با همسایه ها. با فامیل هم بیشتر موقع هایی که با هم جمع می شدیم خیلی با پسرعموهام و پسر خاله هام دختر خالم خیلی بازی کردیم.
– هنوز هم هستش بازی تون ادامه داره؟ چون بعضی از خانواده ها یه خورده مثلا رسمی ان… دیگه
– ثنا: نه ما چون یه اتفاقایی افتاد یه موضوعایی پیش اومد که الان خانواده ها از هم دور شدن ولی خوب ما بچه ها خیلی به همدیگه وابسته ایم. دختر عموهام دختر خاله هام خیلی وابسته ایم. دوست داریم دور همدیگه جمع شیم ولی به خاطر بزرگترا نمی شه زیاد.
– درسته.(به نفر سوم رو کردم.)
– کوثر: من بچه بودم بیشتر کوچه می رفتم با دوستام. حالا فرقی نداره هم با پسر بازی می کردیم هم با دختر. بعد توی فامیل هم که بیشتر با پسرداییم و دخترداییم.
– خوب اینکه می گی بازی می کردیم یعنی الان دیگه …
– کوثر: الان هم اگه دورهم جمع بشیم همدیگر رو مثلا ببینیم شوخی می کنیم ولی نه بازیای بچگی. ولی چرا دور هم جمع می شیم.
– خوب حالا در مورد توی خونه مثلا در مورد لباس پوشیدناتون مثلا زمانی بوده که کسی به شما بگه که دیگه بزرگ شدی، مثلا دختری باید اینجوری لباس بپوشی یا نباید اینجوری لباس بپوشی؟…
– ساقی: من بچه بودم خودم می خواستم شال بپوشم بعد مامانم اینا می گفتن هنوز واست زوده. بعد که دیگه هی گیر دادم به اون سنش که رسیدم خودم سر کردم. یعنی اجباری نبود.(ساقی و ثنا هر دو حین گفتگو روسری از سرشان افتاده است و اهمیتی برایشان ندارد.)
– اوهوم.
– ثنا: من دوست نداشتم اصلا شال و اینا سر کنم ولی خوب به یه سنی که رسیدم دیگه مامانم دیدن که پلیسا گیر می دن مامانم گفت سرت کن.
– یعنی از بیرون احساس کرد…؟
– ثنا: آره احساس کرد که دیگه وقتشه.
– اوهوم.
– ساقی: من فکر می کردم شال نشونه بزرگیه(همراه با ثنا می خندند).
– احساس بزرگی می کردی.
– ثنا: من دوست داشتم بزرگ بشم ولی ….(خنده)
– (خنده) از این نظر دوست نداشتی بزرگ شی.
– ثنا: ولی نه از این نظر(خنده)
– آره یه جوریه خوب آدما شاید دوست داشته باشن بزرگ شن ولی چیزایی که برای جنسیت آدمه … یعنی به آدم می گن چون تو دختری این کارو بکن….
– کوثر: دقیقا.
– ثنا: اِ…. نه اصلا زیاد گیر نمی دن سر موضوع لباس پوشیدن و اینا ولی بالاخره آدم میاد بیرون خودش متوجه می شه… متوجه شدن هم نمی دونم حالا ولی بالاخره یه چیزایی مجبورش می کنه که رعایت کنه.
– ساقی: ما اینجوری ایم ولی دخترای دیگه واقعا تو فشارن تو خانواده ها. مثلا من خودم یه دوست داشتم، اگه جوراب نمی پوشید پدرش واقعا اذیتش می کرد می گفت چرا پاتو نپوشوندی. خانواده های اینجوری هم هستن.
– اوهوم. شما خودتون از یه زمانی بوده که … پس هیچ وقت احساس محدودیتی نکردید که یعنی احساس کنید کاش که من مثلا دختر نبودم… چون که مثلا شاید یه وقتایی هم آدم خودشو با دیگران مقایسه می کنه مثلا می گه که داداش من تا فلان موقع از خونه بیرونه ولی من چون دخترم مثلا بهم می گن که تو نرو.
– کوثر: چرا من…
– ثنا: چرا. آره.
– ساقی: خیلی واقعا خیلی.
– هوم.
– ثنا: بعضی وقتا واقعا گریه می کردم که کاش پسر بودم. چرا یا اصلا کلا کاش اینجا به دنیا نمی اومدم.
– ساقی: دقیقا آره.
– کوثر: من هم مثلا یه بار که بیرون رفته بودم اومدم خونه حتی بابام بهم گفت. گفت مگه تو پسری که مثلا تا این ساعت بیرونی. یه سری چیزا…
– چند سالت بود؟
– کوثر: پارسال بود.
– خوب تو خودت وقتی که میای بیرون احساس ناامنی می کنی؟ تا اون ساعت… تا چه ساعتی بیرون بودی؟
– کوثر: ده.
– بعد خودت حس بدی داشتی؟ بیرون که بودی؟
– کوثر: خودم اونقدر نه… ولی نمی دونم شاید با بقیه دخترا بخوام مقایسه کنم شاید من بتونم یا بقیه دوستام بتونیم از پس خودمون بر بیایم ولی بعضی دخترا رو می بینم شاید اونا نتونن از پس خودشون بر بیان. مثلا بابام بخواد به کسی بگه می دونه که می تونم از خودم مراقبت کنم مثلا تا هر ساعتی باشه.
– ثنا: ولی بعضیا اینجوری نیستن.
– کوثر: آره مثلا توی همکلاسیام من دیدم نمی تونن اونجوری که باید مراقبت کنن.
– ساقی: از چه نظر؟
– کوثر: زود گول می خورن. زود وا می دن. به چیزایی که تو خیابون اتفاق می افته.
– ساقی: آهان.
– خوب مثلا شما وقتی که از خونه میان بیرون چه چیزایی رو رعایت می کنین؟
– ساقی: اِ….. (همه با هم می خندند و می گویند هیچ چی)
– ثنا: هیچ چی رو رعایت نمی کنیم.(خنده)
– (خنده) منظور اینه که می خوام ببینم مثلا فکر می کنید اگه چیکار کنه آدم امنیتش به خطر می افته.
– ساقی: سرسنگین باشه.
– آها…
– ساقی: مثلا هر کی اومد از بغلت رد شد هر حرفی زد مثلا برنگردی تو هم جوابشو بدی.
– ثنا: آها آره.
– ساقی: که اون بیشتر طولانی تر شه اون بحث.
– آره هی کش پیدا کنه. خیلی پیش میاد اینکه مثلا کسی هی تیکه بندازه و اینا.
– ساقی: آره قبلا خیلی بیشتر بود ولی جدیدا کمتر شده.
– ثنا: آره کمتر شده ولی هنوزم
– ساقی: هستن.
– کوثر: آدمای خطرناکی ان.
– ثنا: بعضیاشون که واقعا روانی ان.
– کوثر: واقعا خطرناکن.
– ثنا: یعنی دو بارش واقعا به پست خودمون خورده.
– ساقی: حتی بیشتر جدیدا سن بالاها بیشتر تیکه می اندازن تا این که مثلا هم سن و سال خودمون باشن.
– ثنا: آره.
– (خنده) شما همیشه با همین؟
– ثنا: آره.(خنده)
– مدرسه هم با هم می رین؟
– همه با هم: بله(خنده)
– غیر از مدرسه که همدیگه رو می بینین کجاها دیگه با هم زیاد می رین؟
– ساقی: بیرون.
– ثنا: خونه …
– ساقی: جاهای تفریحی. همه جا نسبتا.
– ثنا: همه جا با همیم دیگه.
– کوثر: کلا با همیم. یعنی دوستای دیگه ای نداریم.
– خوب مثلا بیشتر چیکار می کنید؟ بیشتر کجا می رین؟
– ثنا: آخه ما که اصلا تفریح نداریم. می خوایم بیایم بیرون هم فقط راه می ریم.
– کوثر: چیزی نیست که بخوایم تفریح کنیم.
– ثنا:مخصوصا که الان دیگه مدرسه ها شروع شده بیشتر کارای مدرسه رو انجام می دیم. می ریم یه چیزی می خریم. می ریم کافی نت.
– ساقی: خوب مثلا آخر هفته ها و اینا می ریم کافه می شینیم بعد یه سر می ریم پارک پیش دوستامون. یا مثلا ماهی یه بار اگه بخوایم برنامه بریزیم می ریم پارک آبی جایی.
– آها پارک آبی… پارک بانوان هم رفتین تا حالا؟
– ساقی بله.
– ثنا: بله.
– چجوریه؟
– ساقی: ا….
– ثنا: (خنده)
– ساقی: خیلی معمولی بود.
– ثنا: فقط انگار یه خونه خیلی بزرگ زنونه بود دیگه.(خنده) می دونید آدم اون آزادی که باید رو نداره. من نیم تنه پوشیده بودم می گفتن که باید شکمتو بپوشونی.
– آها باید یه لباس….
– ثنا: (با خنده) نمی دونم چرا دیگه! پارک بانوان بود دیگه
– (خنده) خیلی با اینجا الان برای شما فرقی نداره. درسته؟ (خنده)
– (خنده) نه.
– دیگه چه کار دیگه ای خواستید بکنید که بگن نه؟ آخه من خودم هر وقت می رم پارک بانوان همه کارام معمولیه هی وایمی ستم ببینم کی می خواد به کی گیر بده
– (خنده)
– می بینم هیچ اتفاقی نمی افته. ولی بچه ها وقتی که بخوان برن فرق می کنه.
– ثنا: آره چون ما از طرف مدرسه بود رفتیم.
– آهان شما از طرف مدرسه؟
– ساقی: بله.
– ولی خودتون هیچ وقت نمی خواین، یعنی اونجا رو ترجیح نمی دین که مثلا برین اونجا؟
– ساقی: نه به عنوان مکان تفریحی نه.
– چون چیز جدیدی نداره؟
– ثنا: هم اینکه چیز جدیدی نداره، هم اینکه اصلا توی اجتماع نیست. آدم احساس می کنه یه جای مخصوصی رو درست کردن دور از شهر واسه زنا.
– ساقی: آدم احساس می کنه که چه میدونم…. آزادی رو توی یه قفس داری. می ندازنمون اونجا آره آزاد شید چند ساعت بعد بیاید بیرون دوباره …
– ثنا: آره. جالب نیست.
– … دیگه …
– ( همه با هم خنده)
– خوب حالا بیاین یه خورده در مورد چیزای خصوصی تر صحبت کنیم.
– ( همه با هم خنده …)
– (خنده) مثلا این که در مورد بلوغ از کی یه چیزایی می دونستید؟ از کی فهمیدید؟
– ساقی: ا… ۱۲- ۱۳ سالگی.
– کوثر: پنجم شیشم.
– ثنا: آره آره پنجم شیشم.
– پنجم فکر کنم شما….
– ساقی: ده سالمونه.
– ثنا: نه! چهارم ده
– ساقی: چهارم دهه، یازده می شه.
– شما شیشم؟ از کی فهمیدید اولین بار؟
– ثنا: خانوادم بود یعنی مادرم بود و مدرسه.
– خوب چیا رو گفتن مثلا؟
– ثنا: مثلا عادت ماهانه رو گفتن… جوش رو گفتن. صدا رو گفتن (خنده) آهان … مو درآوردن بعضی از قسمت های بدن.(خنده)
– خوب مثلا گفتن باید چیکار کنی برای عادت ماهیانه؟ دلیلش رو هم گفتن چرا این اتفاق می افته؟
– ثنا: نه.
– ساقی: آره نمی دونم گفتن هورمن ها چی می شه…
– کوثر: ترشح می کنه.
– ساقی: آره.
– ثنا: آهان آره گفتن وقتی دیواره رحم می ریزه تمیز می کنه خودشو … آره
– خوب بعد شما اولین بار که براتون اتفاق افتاد کی بود؟
– ساقی: دو سال پیش.
– ثنا: نه من سیزده سالم بود.
– کوثر: من هم کلاس هفتم بودم.
– خوب اولین بار چجوری شد؟ چه حسی داشتین؟
– ثنا: وحشتناکه.
– کوثر: من هم حس بدی داشتم. اصلا خوب نبود.
– ساقی: من تعجب کردم(خنده) این چیه؟(خنده)
– شما دیگه؟! ۱۵ سالگی تعجب کردی؟! (خنده) هنوز منتظرش نبودی؟
– ساقی: آخه خوب شک داشتم.(خنده)
– آ…
– ثنا: (خنده)
– ساقی: ولش کن.(خنده)
– (خنده)…… (بعد از آرامش) یعنی منتظرش نبودی؟ فکر نمی کردی که…؟
– ساقی: چرا…. تو دو راهی بودم نمی دونستم کدومه.(خنده بیشتر)
– ثنا: (خنده)
– ساقی: آخه سوارکاری می رفتم.
– ثنا: (خنده) تازه فهمیدم چی داری می گی(خنده).
– (بعد از خنده طولانی بچه ها) آها مثلا بهت گفته بودن که مواظب باش سوارکاری میری؟
– ساقی: آره. این امکانش هست. توی رشته های رزمی هم هستش.
– ثنا: ژیمناستیک و اینا هم می شه.
– خوب این رو شما رفتی مثلا ژیمناستیک یا چیز؟…
– بله.
– چقدر خونواده هاتون روی این قضیه در موردش صحبت کردن که خیلی مواظب باش مثلا ؟
– ثنا: خیلی.
– کوثر: خیلی.
– ساقی: راجع به این که از جنس مخالف باشه خیلی.
– ثنا: بیشتر مادرم.
– کوثر: آره.
– ثنا: پدرمون که اصلا. ولی مادرم خیلی تاکید کرده خیلی تقریبا هفته ای دو سه بار تاکید می کنه… ا… مشکلی نداره ها مثلا با پسر حرف بزنیم یا بریم بیرون دوست بشیم اینا ولی خیلی روی این موضوع تاکید دارن. خیلی خیلی…
– ساقی: که هر چیزی باید یه حد و مرزی داشته باشه.
– ثنا: آره.
– فکر می کنی چرا اینقدر تاکید می کنه؟ آیا احتمال می ده که تو دوستیایی داری که ازش پنهان می مونه یا کلا آدم نگرانیه؟
– ثنا: نه خوب می دونید کلا توی فامیل و فرهنگ ما اینجوریه که اگه دختری بکارت نداشته باشه… نگم بهتره…برای همین خیلی روی این موضوع تاکید داره. به غیر ازا ینم خب می گه ارزش یه دختر به حیا و پاک بودنشه.
– تو خودت پرده بکارت رو نشونه حیا و پاک بودن می دونی؟
– ثنا: خیر، عااااممم… خب … آره، چیز با ارزشیه خیلی خیلی خیلی با ارزشه اما نشونه با حیا بودن و پاک بودن نیست.
– الان تو فرهنگ شما دختری بخواد ازدواج کنه می ره گواهی پزشکی می گیره یا …؟
– ثنا: نهههه ، در اون خد نه ولی شب عروسی معلوم می شه.
– آهان. ولی می دونی که مال بعضیا معلوم نمی شه؟ مثلا پرده انعطاف پذیر حلقوی دارن؟
– ثنا: آره می دونم خب فرقی نداره که دختر دختره حالا چه با پرده معمولی چه حلقوی.
– … خوب شما غیر از اینکه با پسرا بازی می کنین و دوستین و توی کوچه و اینا دوستای… پسرم دارید؟
– (خنده بچه ها)
– فکر نمی کردین به اینجا برسه؟(خنده)
– ثنا: ا… خوب بله داشتیم… کنترل شده بود.
– کوثر: داشتیم، دیگه نداریم.
– ثنا: دیگه نداریم واقعا.
– چرا؟ هر سه تایی حتی این تون هم با همه؟
– (خنده) نه….می دونید دیگه او جذابیت قبل رو نداره. واقعا دیگه نداره. البته واسه من دیگه نداره.
– کوثر: واسه من فهمیدم برای ما هنوز زوده.
– ساقی: اینا همشون بچه بازیه. بعد اینکه …
– کوثر: وقتتو باید با یکی تلف کنی. از درس خودمون بزنیم. از تفریحای دوستانه خودمون بزنیم…
– ثنا: آره. حتی بعد از یه مدت هم متوجه می شی که حرف و اینا پشت سرته… یه حالت بچه گانه واسه شاد کردن خودشون داره. هم اینکه دنبال چیزای مسخره ای هستن. هم اینکه درک نمی کنن. هم اینکه به هیچ جایی هم نمی رسیم.
– اولین باری که تصمیم گرفتین مثلا با یکی … اصلا تصمیم گرفتین یا اتفاق افتاد که بخواین با یه نفر دوست بشین چجوری پیش اومد؟
– کوثر: مجازی بود.
– از چه سنی شما… گوشی داشتید؟
– ثنا: آره.
– ساقی: شیفت مخالف بودیم.
– آهان برای شما از طریق مدرسه بود؟
– ساقی: آره.
– خوب؟… چه سنی گوشی داشتین؟
– ثنا: من نه سالم بود.
– ساقی: منم نه سالم بود.
– کوثر: منم نه سالم بود.
– با یکی تون هم مصاحبه می کردم کافی بود.(خنده همه) خوب از اول هم برای خودتون بود؟ یا اینکه مثلا بعضیا یه مدتی تو گوشی مامانشون یا …
– همه: نه نه مال خودمون بود.
– از اول مال خودتون بود. بعد هیچ محدودیتی هم نداشت؟ سیم کارت عادی هم بود؟
– همه: بله.
– بعدش توی مثلا … فرقی البته خیلی نمی کنه. اینستا بوده واتس آپ بوده….
– ساقی: وایبر بود.
– ثنا: آره. وایبر بود. لاین بود.
– بعد طرفتون مال همین کرج بود؟
– ثنا: بله.
– کوثر: نه.
– خوب بعد شما فقط باهاش چت می کردین؟
– ثنا: آره فقط چت می کردیم.
– ندیدنش هم؟… هیچ وقت؟
– ساقی: نه اصلا.
– ثنا: من قیافشو یادم نیست. عکس رو هم نمی ذاشت(خنده).
– ساقی: ثنا خیلی اُسکلی. (خنده)
– شاید دختر بوده.(خنده همه)
– ثنا: نه خوب ویس می داد.
– آها.
– کوثر: شاید می داده داداشش بده.
– ثنا: آو اینم هست.(خنده) اصلا شاید بچه دزد بود. من چقد خرم. ولی خوب اون موقع اجازه نمی دادن بریم بیرون که.
– ولی شما تو همون سنی هم که گوشی گرفتین شروع کردین یا نه بعد از یه مدتی.
– ثنا: نه بعد از یه مدتی.
– ساقی: بعد از یه مدتی.
– چند سالتون بود؟
– ثنا: اول که گوشی گرفته بودیم اصلا اینترنت نداشت. فقط زنگ و اس ام اس و آهنگ و …
– اس ام اس بازی هم خیلی می کردین؟
– ثنا: اس ام اس… مزاحم می شدن، می دادیم بابامون صحبت کنه(خنده)
– خوب بعد اولین بار چه سنی بود که با یکی دوست شدید؟
– ثنا: اول راهنمایی.
– ساقی: ۱۱ (خنده).
– یازده سالگی یعنی می شه هفتم.
– ثنا: آره هفتم. تابستون شیشم. یعنی نزدیکای هفتم بودم.
– ساقی: منم می شه شیشم دیگه؟
– حالا چیزی که من تصور می کنم اینه که شما … تو اون سن هنوز می رفتین با بچه های همسایه و پسرا نمی دونم پسرای فامیل دخترا همه با هم بازی می کردین. ولی براتون جالب بود که ببینین رابطه دوستی مثلا چجوریه. فرقش…
– ثنا: ا… خیلی مثلا واسمون چیز بزرگی شده بود. دیگه چون خیلی می گفتن که اصلا خوب نیست این روابط و اینجوریه اونجوریه.
– کوثر: خیلی محدود می کردن.
– ثنا: آره.
– کوثر: ما بیشتر کنجکاو می شدیم.
– ثنا: آره واقعا درکش کنیم که مگه چیه؟ چی شده؟ حالا من دارم با این حرف می زنم قراره چی بشه؟ از اول تا تهشو نمی گفتن. فقط می گفتن حرف نزن. نکن این کار رو. بعد خانواده هم نمی گفتنا…
– ساقی: شاید اگه تا تهشو می گفتن…
– ثنا: آره.
– ساقی: البته شاید هم اون موقع اینو نمی دیدن. این محدودیت ذهنی رو تومون نمی دیدن که بخوان تا اون تهش بهمون بگن که مثلا شاید قلبت بشکنه یا هر چیز دیگه ای.
– ثنا: قلبت بشکنه خیلی مشکلات دیگه ای به وجود بیاد.
– خوب مثلا…. شما اولش که خودتون دوست می شدین به خاطر همین کنجکاویه بود. می خواستین ببینین که چی وجود داره تو رابطه دوستی….
– ثنا: آره یه چیزی قلقلکمون می داد که بریم سمتش. یه همچین حسی.
– شاید اطرافیان بچه های دیگه ای که دور و برتون بودن هم توی همین فضا بودن.
– ثنا: آره خیلی تاثیر داشتن.
– بیشتر بچه هایی که تو این سن هستن این تجربه رو دارن بعد آدم احساس می کنه که عقب افتاده.
– ثنا: بله (خنده)
– ساقی: نه حس عقب افتادگی که نداشتم تو این موضوع. ولی خوب می گفتم اونا آره ولی چرا من نه مثلا. این حس.
– ثنا: بعد مثلا می اومدن تعریف می کردن.
– کوثر: آره.
– ثنا: می گفتن اینطوری شد اینطوری شد. بعد دوست داشتیم ما هم تجربه کنیم بیایم تعریف کنیم واسه دوستامون (خئده)
– ساقی: (خنده) چی شد دلت خواست؟
– خوب بعدش حالا… اولین رابطتون که فقط در حد چت بود بعدش چی؟ بعدش پیش رفت جلوتر رفت که مثلا با کسی بخواین رابطه نزدیک تری داشته باشین برین حضوری همدیگر رو ببینین یا … بعدش جلوتر از این هم …
– ثنا: دوست پسر ما نبود. دوست پسر دوستم بود که گفت من تنها نباشم تو هم بیا.
– ساقی رو به ثنا بر می گردد و آرام چیزی می گوید.(فکر می کنم در مورد اینکه ثنا با دوست خودش هم بیرون رفته یادآوری می کند)
– ثنا پاسخ می دهد: اولین بار.
– ساقی: آها اولین بار رو دارید می گید؟
– آره خوب، ولی کم کم می ریم جلو.(خنده)
– ساقی: (خنده) یاد اون اولیا ننداز ما رو. داغون بودن(خنده همه).
– وقتی با یک پسر دوست می شدی چقدر از نظر عاطفی درگیر می شدی؟
– ثنا: خب بسیتگی داره اکثرا درگیر نمی شدم ولی یکیو خیلی دوست داشتم که البته الان دیگه ندارم.
– چجوری به هم خورد؟
– ثنا: خب اون سرد بود، منم کم کم دیدم اهمیتی نمیده سرد شدم و احساسم خود به خود تموم شد.
– چطوری باهاش آشنا شده بودی؟
– ثنا: از طریق یکی از دوستام توی فضای مجازی.
– خیلی باهاش بیرون قرار می گذاشتی؟
– ثنا: نه خیلی چون تهران بود و راهمون دور بود و منم همیشه نمی تونستم برم بیرون برای همین مثلا سالی فقط ۷-۸ بار همدیگه رو می دیدیم. شایدم کمتر.
– کجاها؟
– ثنا:خب مثلا کافه، رستوران، پارک، سینما. اینجور جاها.
– هیچ وقت جاهای خلوت یا توی خونه قرار نذاشتین؟
– ثنا (با قطعیت و حالتی که گویی سوال بدی پرسیده ام): خیر.
– قیافه رو؟!!
– ثنا می خندد.
– شده در یه زمان با دو نفر دوست باشی؟
– ثنا: خوب نه ولی اینجوری شده که دوست پسر داشته باشم ولی دوست معمولی پسرم داشته باشم همزمان.
– ساقی تو چقدر از نظر عاطفی درگیر می شدی؟
– ساقی: (خنده) خیلی.
– حتما وقتی رابطتون به هم خورده خیلی اذیت شدی؟
– ساقی: بله.
– خیلی قرار ملاقات حضوری می گذاشتی؟
– ساقی: آره.
– کجاها؟
– ساقی: کافه، پارک.
– برات مهم بود که کسی نفهمه و اینا؟ لابد تو پارکای دور از خونتون …
– نه.
– پیش اومده که با دو نفر همزمان دوست باشی؟
– نه.
– کوثر شما چی؟
– منم قبلا بوده که خیلی علاقه مند بشم. از طریق اینستاگرام آشنا شدم و بعد از نزدیک هم دیدمش. معمولا پارک و کافه قرار می گذاشتیم و هیچ وقت یه جای خصوصی نرفتیم با هم.
– یه چیزی بپرسم. حالا ما با اصلاحای جوونترا خیلی آشنا نیستیم. مثلا می خوام ببینم فرق رل با جاست فرند با فرند کامل چیه؟(خنده)
– (خنده) ثنا: رل یه نوع حس مالکیت داره.
– ساقی: یعنی اینکه یه جورایی باهمن مثل همین دوست پسر دوست دختر که می گین. ولی فرند و اینا یعنی اینکه…
– ثنا: همون بازیایی که ما می کردیم تو بچگی.
– ساقی: مثل من و ثنا مثلا.
– ثنا: آره. من و کوثر. کوثر و سوشیا…
– ساقی: اینجوری مثلا دوستن. به نظر من با جنس مخالف هم می شه دوست بود. فقط به عنوان یه چیزی که بخوای وارد رابطه شی نمی شه نگاهش کرد.
– ثنا: آره دقیقا.
– ساقی: شاید بعضی وقتا بهترین دوستت بشه.
– ثنا: دقیقا.
– ساقی: من داشتم.
– ولی رابطتون حالت دوستی داشته.
– ثنا و ساقی: آره.
– ساقی: همون رابطه ای که مثلا با دوست دخترمون
– ثنا: آره مثلا من با یه پسره شیش ساله دوستم واقعا هم فقط دوست… درد دل می کنیم.
(ساقی در گوشی و با ایما و اشاره با ثنا و بقیه حرف می زند و به نظرم سعی دارد حدس بزند که ثنا در مورد چه کسی حرف می زند و گویا متوجه می شود و همه دوباره به خنده می افتند.
– خیلی خوب حالا آهان یه چیزی که یادم رفت توی قضیه ای که داشتین می گفتین در مورد اینکه کی در مورد بلوغ بهتون گفتن کسی در مورد مثلا رابطه جنسی هم بهتون چیزی گفت اون موقع؟
– ثنا: ا… اون موقع ها نه.
– کوثر: نه بعدترش بود.
– ثنا: من از…
– ساقی: اصلا از کجا فهمیدیم؟
– ثنا: من دوستم بهم گفت.
– ساقی: آره تو مدرسه.
– ثنا: مدرسه خیلی چیزا رو بهمون یاد داد.
– ساقی: به نظر من مدرسه بدتر خرابت می کنه.(خنده)
– ثنا: (خنده) نه خراب که نمی کنه. اصلا نمی گفتن خانوادمون یا دوستامون توی درس علوم هشتممون بود.
– می خوام ببینم هیچ کدومتون مادرتون بهتون گفته؟
– ثنا: نه.
– کوثر: نه.
– ساقی: نه در اون حد واضح
– ثنا: آره در اون حد واضح نه ولی خوب… من از مادرم…
– یعنی اولین باری که شنیدین مثلا تعجب نکردین؟
– همه: نه
– چون تا یه حدایی می دونستین.
– ساقی: زمینه شو داشتیم.
– ثنا: آره حالت تهوع گرفتیم حقیقتا.(خنده)
– (خنده) در حد گفتن بود یا مثلا فیلمی عکسی چیزی …
– ثنا: نه.
– ساقی: نه(خنده).
– یه جوری می گین انگار هیچ وقت فیلمی ….
– ثنا: آخه نبوده. مثلا من بگم بیا این جوریه (خنده) بیا ببین(خنده).
– آخه چرا مثلا یکی از بچه هایی که باهاش مصاحبه کردم گفتش که ما رفته بودیم اردو یکی از بچه ها گوشیشو آورده بود بعد گذاشت هممون دیدیم بعد…
– ثنا: واسه اولین بار فکر کنم خیلی صحنه وحشتناکی باشه(خنده)
– آره اونم اتفاقا می گفتش که من سردرد گرفتم و زهرمارم شد اردو
– (خنده)
– حتما که چیز جالبی نیست ولی من گفتم که اگه شما هم تجربه مشابهی داشتین….
– همه: نه (خنده)
– آره…. خیلی خوب. توی خونه ماهواره دارین دیگه؟
– همه: بله
– خوب بعد از ماهواره اینجورچیزا رو آدم یاد نمی گیره؟
– ثنا: نه اصلا.
– نداره یعنی محدوده؟ هر شبکه ای…؟
– ساقی: آره هر شبکه ای نداره.
– ثنا: بعد …. می بینم بعضیا می گن ماهواره شبکه های بدی هم داره من … ندیدم.
– ساقی: چرا داره من دیدم. (خنده) من دیدم ولی قطعش کردم.(خنده)
– کوثر: آره وقتی که میان وصل کنن، می گن قفلش کنن.
– خنده همه با هم.
– ثنا: می رم بازش می کنم(خنده)
– آره می تونی … ما بهت راهنمایی کردیم(خنده).
– ثنا: (خنده) چه کسی این را به شما یاد داد؟ دانشجو(خنده همه)
– خوب … دیگه اینکه…. دیگه چی جا مونده؟ … در مورد رفت وآمدتون مثلا … تا کجای کرج رفتین؟
– ساقی: تا تهران.
– چقدر احساس امنیت می کنین؟ با چی می رین معمولا؟
– ساقی: با مترو. اگه خودمون بخوایم بریم با مترو.
– کوثر: ولی اگه با پدر و مادر باشه که با خودشون
– نه من می خوام ببینم مثلا شما پیش اومده تنها باشین یه مسیری رو مثلا تاکسی سوار می شین….
– ثنا: نه… نه
– چی رو مثلا دقت می کنید؟ اصلا تاکسی سوار نمی شین؟ چرا؟
– ثنا: اگه مسیر کوتاهی باشه که آره. ولی…
– ساقی: آره. ولی نه اینکه از اینجا تا تهران تاکسی بگیریم.
– ثنا: آره اونجوری که نه. یا مثلا از اینجا تا اون ور تا فردیس کرج رو نه.
– ساقی: مثلا می ریم. بعد سوار مترو می شیم می ریم تهران. با تاکسی می ریم اونجا سوار می شیم.
– ثنا: آره.
– خیلی دقت می کنین که حتما تاکسی باشه… یا اینکه مثلا شخصی هم بود ؟
– ساقی: نه دقت می کنیم تاکسی باشه.
– ثنا: نه تاکسی. تاکسی زرد.(خنده) سبز هم بود مشکلی نداره.
– ولی واقعا احساس امنیتتون چقدره توی شهر.
– ثنا: خیلی کم.
– کوثر: کم.
– ساقی: کم.
– ثنا: خیلی کم. من از صد تا بیست تا.
– یعنی فکر می کنین که مثلا توی شهر بخوام جابجا بشم. حتی اگر هم که من خودم مواظب باشم ممکنه باز هم یه اتفاقی برام بیفته؟
– ساقی: اتفاق همیشه می افته.
– ثنا: مخصوصا برای یه دختر توی این جامعه. توی این شهر.
– … یعنی مثلا من اگه براتون بگم که یه شخصی داشته مثلا از مدرسه می رفته خونش مثلا یه اتفاقی براش افتاده چمیدونم یه کسی مزاحمش شده، بردش جایی و اینا شما فکر می کنید که چند درصد احتمال اینو میدین که ممکن تقصیر خودش هم بوده.
– ساقی و ثنا: صفر درصد.
– یعنی به این فکر نمی کنید یعنی احساس می کنید که ناامنی همیشه از بیرونه.
– ساقی: آره اگه به خواست خودش رفته قضیه فرق می کنه. ولی اگه مورد آزار و اذیت قرار گرفته باشه نه.
– ثنا: قطعا طرف رو می شناسه… نه این هم نمی شه… اگه خودش یه حالت وا دادن داشته باشه آره ولی …
– ساقی: اگه بی تقصیر باشه واقعا صفر درصد.
– ثنا: واقعا. مثلا من داشتم اون روز راه می رفتم. هیچ کار خاصی هم نمی کردم. دو تا مرد ماشاله گنده هم بودن. سی اینا سالشون بود.
– ساقی: (ادای ثنا را در می آورد) سی اینا سالشون بود(خنده)
– ثنا: (خنده) سی سالشون اینا بود. داشتن قشنگ می اومدن سمت من می خواستن منو ببرن. بکننم تو ماشین. بعد دیگه من سنگ برداشتم. دویدم جیغ و داد کردم…
– کوثر: این عادت داره سنگ برداره.
– ساقی: ولی نمی زنه(خنده)
– ثنا: سنگای گنده(خنده)
– ساقی: ولی اگه بمیره فکر بعدشم بکن.
– ثنا: اصلا واسم مهم نیست فقط نیان سمت من.(خنده) حاضرم اعدام شم.
– راستی شما خواهر برادر دارید؟(رو به ساقی) شما که یه خواهر داری. برادر هم داری؟
– ساقی: جان؟
– برادر هم داری؟
– ساقی: آره.
– داری؟ خوب چندمی هستین شما؟
– ساقی: سومی.
– (رو به ثنا) شما چی؟
– ثنا: من یه خواهر بزرگتر دارم. دانشجوی روان شناسی
– برادر؟
– ثنا: ندارم.
– (رو به کوثر) شما؟
– من دو تا برادر دارم یه خواهر. بچه آخرم.
– بچه آخرین. خوب برادراتون چقدر مثلا توی این قضیه مثلا شما گفتی من یه بار دیر اومدم پدرم گفتش که مگه تو پسری که تا این ساعت بیرون بودی، برادراتون هم کنترل می کنن؟ مثلا چیزی بهتون می گن؟
– کوثر: برادر بزرگم چرا بیشتر ولی برادر کوچیکم نه اونقدر. شاید مثلا به خودم نگه به مامانم بگه که مثلا حواست به کوثر هست؟ چرا دادش بزرگم به خودم به بابام مثلا می گه اگه یه موقع دیر بیام چرا ازم می پرسه مثلا کجا بودی؟
– … در مورد دختر بودن بیشتر صحبت کنیم. شما مثلا حالا چه جسمیش، چه اجتماعیش، چه فکری در مورد خودتون می کنید. مثلا احساس می کنید که… مثلا مقایسه می کنید با پسرا مثلا بگید که کاش که مثلا پسر بودم و اینا؟
– ساقی: آره.
– ثنا: من جنسیتم رو واقعا دوست دارم. ولی دوست ندارم توی این جامعه باشم.
– ساقی: آره دقیقا
– کوثر: آره.
– یعنی همتون فکر می کنید که…
– ثنا: مشکل از جامعه س
– (خنده) مشکل از جامعه س؟
– ثنا: آره وگرنه جنسیت ما واقعا قشنگه. یعنی دنیای خیلی قشنگی داره.
– چرا؟ چجوریه؟
– ثنا: ا… خوب حسایی که ما احساس می کنیم…. (صدای فریاد یک پسر به گوش می رسد. ثنا به آن اشاره می کند و می گوید نمونه اش) (خنده)
– ساقی:(خنده) نمونه اش.
– ثنا: یه حس خیلی قشنگی بود که رد شد. حسایی که ما احساس می کنیم چیزایی که ما درک می کنیم چیزایی که ما می بینیم.
– ساقی: احساساتمون.
– ثنا: طرز فکرمون. حتی بدنمون زیباییامون خیلی قشنگ تر از پسراس.
– حالا البته شاید این سوال نسبت به سوال قبلی بی ربط باشه ولی مثلا در مورد همین عادت ماهیانه چه احساسی دارید وقتی اتفاق می افته؟
– کوثر: خیلی مسخره اس.
– ثنا: خیلی مزخرفه.
– ساقی( خنده)
– ثنا: کمردرد داره. درد داره واقعا.
– ساقی: ولی خوب واسه سلامتی مون خوبه.
– کوثر: واقعا، خیلی درد شدید.
– ثنا: می میریم قشنگ.(خنده)
– ساقی: خیلی بده.
– ثنا: آره. حتی قرص هم دیگه تاثیر نداره.
– کوثر: کباب داغ. فقط همین.
– ثنا: چی؟
– ساقی: کباب داغ.
– ثنا: آها.
– (خنده) بعدش چقدر مواظبین که مثلا کسی متوجه نشه من پریود شدم . اصلا همچین چیزی دارین؟
– ثنا: نه نداریم. بفهمن(خنده)
– تو خونواده مثلا بابا و داداش و اینا.
– ثنا: یه بار پدرم تو روم آورد قشنگ.(خنده)
– خوب. توی لباس پوشیدن توی خونتون. حالا اولش در مورد شال گفتین ولی مثلا مامانتون می گه مثلا این تاپ رو نپوش جلو، مثلا شما که داداش داری یا
– کوثر: نه
– ساقی: تاپ و شلواک می پوشیم دیگه چی بپوشیم؟
– ثنا: با چادر که نمی شه تو خونه گشت.
– شلواری چیزی.
– ثنا: شرتک، تاپ، شلوارک، شلوار، بولیز، فرقی نداره بستگی به هوا داره.
– بعد مثلا فامیلاتون، مهمون داشته باشین در چه حدی؟
– ثنا: بولیز و…. شلوار.
– شما هم؟
– کوثر: آره
– ثنا: یه بولیز آستین بلند.
– ساقی: آره دیگه. تی شرت
– ثنا: تی شرت هم آره. اگه نزدیک باشن تی شرت اگه نه چیز داشته باشیم
– کوثر: یه کم دور باشن مثلا…
– ثنا: آره چیز باشن، مرد و پسر غریبه داشته باشن رعایت می کنیم بولیز آستین بلند می پوشم.
– خوب… باشه دیگه می تونیم فعلا تمومش کنیم که بعدا ادامه بدیم ان شا الله.
– می خواین یه کم ادامه بدین تا ماشین بگیریم.
– در مورد رابطه های دوستی تون می خواین یه خورده بیشتر بگین؟
– ثنا: چرا من خیلی این دو تا رو دوست دارم.
– کوثر: ما کلا همه جا با همیم.
– ثنا: آره.
– کوثر: خیلی به هم وابسته ایم.
– ساقی: هر چی هم می شه به همدیگه می گیم. به کسی هم مثلا اگه به پدر و مادرمون هم نگیم به همدیگه می گیم.
– کوثر: آره.
– مثلا وقتی که با پسرا دوست می شین هم می گین؟
– ثنا: آره.
– به همدیگه که می گین مثلا به مامانتون هم می گین؟ مثلا با یه پسری دوست شدم اینجوری شده،
– همه یک به یک: آره
– ساقی: با مادرمون واقعا راحتیم.
– اوهوم بعد عکس العملشون چیه؟ مثلا بهتون راهنمایی می کنن مثلا می گن اینو دیگه بهش نگو یا این کارو نکن یا …
– ساقی: آره. راهنمایی می کنن.
– ثنا: اولش چش غره می رن بعد می گن که دیگه باهاش حرف نزن. بعد می بینن ما داریم اصرار می کنیم نمی تونن از پسمون بر بیان راهنمایی می کنن. کلا همیشه اون چش غره اولشو داره مادرمن(خنده).
– (رو به کوثر): شما چی؟
– کوثر: ولی مامان من یه سری سخت گیریا داره. مثلا می گه به نظر من از الان شروع نکنی بهتره. نمی دونم چون که داداش دارم. اگه داداشم بفهمه شاید برای من خوب نباشه.
– با مامانت راحتی ولی داداشا و بابا و اینا دیگه خبر ندارن و…
– کوثر: آره یه بار یه اتفاقی افتاد که هم داداشم فهمید هم بابام.
– خوب.
– کوثر: خطم رو عوض کردم.
– عوض کردی یا اونا اصرار کردن؟
– خطم رو عوض کردم بعد بابام برام یه خط جدید گرفت.
– (در حین صحبت گویا دو پسر روی نیمکتی از پشت سر ما نور لیزر می انداختند. ثنا و ساقی در یک لحظه به سرعت بلند شدند و بالای سر آنها رفته، شروع به صحبت کردند.)
– خیلی خوب اونا رفتن پیگیری کنن ببینن چی بود؟
– کوثر: آره
– (ثنا و ساقی برگشتند) ثنا: تهدیدشون کردیم (خنده)
– واقعا؟
– ثنا: آره بابا لیزر می اندازه.
– ساقی: عصبی شدیم.
– (خنده) متوجه شدم ولی من فکر کردم شاید گوشی شون اینجوری کم و زیاد می شده.
– ثنا: نه کرم می ریختن.
– ساقی: از گوشه چشمش داشت نگاه می کرد قشنگ آورد بالا اینجوری دیگه پا شدم رفتم.(خنده)
– آو …خوب پس اینجوری می تونین از خودتون دفاع کنین.
– (همه با هم خنده)
چند دقیقه بعد پسرها از آنجا دور شدند.
– داشتیم چی می گفتیم؟ آها در مورد اینکه تا چه حد خونواده هاتون خبردار می شن. بعدش هیچ وقت مثلا با… حالا بعد اینکه جلوتر رفتین و بزرگ تر شدین و اینا هیچ وقت این کنجکاوی از سطح رابطه دوستانه جلوتر رفته؟ مثلا هیچ وقت خواستین که رابطه نزدیک کنجکاوی کنید ببینید که مثلا می شه باهاش رفت یه جای تنهایی مثلا لذتای دیگه ای
– (خنده)
– چجوری بگم که ضایع نباشه؟
– ساقی: نه ما فهمیدیم تا تهشو. آره انجام ندادیم.
– ثنا: خوب حس کنجکاویش که هست ولی
– ساقی: انجام نمی دیم.
– ثنا: کنترل می کنیم.(خنده)
– پسرا به خاطر چی با آدم دوست می شن اونا هم حس کنجکاویشون در حد روابط مثلا دوستانه اس؟
– ساقی: نه.
– ثنا: والا بیشتر احساس می کنم اونا فقط دلشون می خواد خودشونو جلوه بدن. بزرگ جلوه بدن. مثلا بگن وای مثلا من
– ساقی: بزرگی که هیچ چی فقط واسه استفاده.
– ثنا: آره. که بعدش هم برن همه جا پخش کنن که آره من از این سو استفاده کردم.
– کوثر: جزو افتخاراتشون
– یکی از افتخاراتشون اینه که مثلا از یه نفر سو استفاده کنن سر یه نفر کلاه بذارن؟
– کوثر: آره.
– ثنا: آره.
– تو رابطه مثلا دوستی دختر و پسر فکر می کنید که اگه یه رابطه ای به هم بخوره ضررش بیشتر به کدوم طرف می رسه.
– ساقی: دختر
– کوثر: بستگی داره
– ثنا: بستگی داره چه اتفاقی توی اون رابطه دوستی افتاده.
– ساقی: آره البته بستگی داره.
– ثنا: اگه اتفاق خاصی افتاده باشه دختر صد در صد. ولی اگه نه به نظر من به نفع دختر هم هست که جدا بشه.
– اگه اتفاق خاصی افتاده باشه یعنی اینکه مثلا دخترنخواسته باشه مثلا وارد یه چیزایی بشه ولی حریمش شکسته شده باشه؟ منظورت اینه؟
– ثنا: نه الزاما اینجوری هم نیست.
– کوثر: پسره مثلا به دختره خیانت کنه.
– ثنا: آره
– کوثر: این اتفاقا هم ممکنه.
– ثنا: آره یا اینکه دختره این کارو بکنه یا مثلا جفتشون همو دوست داشته باشن ولی یه چیزی باعث شه که از هم جدا شن.
– کوثر: مثلا خانواده یکیشون نذاره.
– ثنا: آره. درسته.
– در مورد ازدواج چی فکر می کنین؟ مثلا الان با یه نفر دوست بشین به این فکر می کنین که مثلا الان امتحانش کنم ببینم چجور آدمیه مثلا شاید به هم علاقه مند شدیم ازدواج کردیم اصلا توی دوستی به این فکر می کنین؟
– ساقی: به نظر من ازدواج یعنی نابودی.
– ثنا: خیلی زوده.
– کوثر: خیلی زوده.
– کلا حالا نه در مورد خودتون دوستاتون که مثلا با یه نفر دوست می شن به این فکر نمی کنن؟
– ثنا: چرا.(خنده)
– ساقی: چرا. ما می دونیم آخرش چی می شه و دقیقا هم همین اتفاق می افته.(خنده)
– ثنا: نه خوب دختریم دیگه بالاخره راجع به ازدواج یه فکرایی داریم ولی …
– کوثر: نه من هیچ فکری ندارم.
– ساقی: منم ندارم.
– بالاخره آدم به تحصیلش به آینده ش که فکر می کنه… به ازدواج هم ممکنه فکر کنه.
– ثنا: چرا آدم یه نفر واقعا…. آره
– ساقی: به اینکه باید تو زندگی یه شریک داشته باشی آره. ولی نه اینکه بخوای ازدواج کنی و بچه دار شی و اینا
– ثنا: نه بچه دار شدن و اینا نه.
– ساقی: وا پس چی؟(خنده)
– ثنا: بچه دار شدن و اینا که نه ولی اینکه بخوای کارای روزمره تو، مسافرت رفتنتو با کسی که واقعا دوسش داری و دوسِت داره و برای همدیگه مهمین، انجام بدی خیلی شیرینه. ولی حتما نباید….
– ساقی: خوب این خیلی احساسی می بینه.
– ثنا: (خنده) حتما نباید ازدواج باشه. مثلا می تونه حتی یه رفیق خوب هم باشه.
– ساقی: آره. دوست خوب.
– ثنا: آره
– کوثر: ولی الان داریم راجع به ازدواج صحبت می کنیم.
– ثنا: شامل ازدواج هم می شه دیگه.
– آره. حالا شما گفتی ازدواج یعنی نابودی…
– ساقی: آره.
– از چه نظر؟
– ساقی: به خاطر این که اگه بچه دار شی که بچه کلا نابود می کنه. کلا هدفت می ره سمت بچه. اگه ازدواج کنی همش باید بیای بگی آی الان چیکار کنم چیکار نکنم. ولی اگه خودت باشی مستقل باشی زندگیت مال خودته. کارتو داری هدفتو داری آینده تو داری…
– الان شما برنامتون برای آینده تون چیه؟… (رو به کوثر) آهان شما راجع به ازدواج یه چیزی می خواستی بگی. نظرتو بگو
– کوثر: می خواستم بگم با ازدواج ممکنه یه محدودیت هایی بیاد.
– چرا؟
– کوثر: که دیگه نتونیم با دوستامون وقت بگذرونیم.
– برای دو طرف هست یا بیشتر برای …؟
– کوثر: بیشتر برای …
– ثنا: برای دو طرفه.
– ساقی: بیشتر واسه زناس.
– ثنا: ا… اگه بستگی داره بازم به مرد
– ساقی: آره.
– کوثر: که چقدر حساسیت داشته باشه…
– ثنا: آره مثلا بعضی از مردا خیلی غیرقابل تحمل ان. مثلا می گن حتی داری با تلفن هم حرف می زنی باید من بدونم با کی داری حرف می زنی.
– کوثر: شکاکن.
– ساقی: ولی اگه نه واقعا کسی که شریک زندگیه خوب باشه روت فشار نذاره خوب هم هست.
– ثنا: آره. قشنگ هم می شه.
– خوب حالا شما برنامتون برای اینده تون چیه؟
– ساقی: مهندس بشیم.
– کوثر : از ایران بریم.
– ثنا: از ایران بریم. صد درصد.
– کوثر: هنرمند بشیم. معمار بشیم.
– ثنا: نویسنده. ژیمناستیک
– ساقی: سوارکار بشیم.
– ثنا: یه بالرین خوب.
– الان هم دارید کار می کنید؟
– ثنا: چی رو؟
– باله رو گفتی، ژیمناستیک رو گفتید…
– ثنا: رقص رو خیلی دوست دارم. خیلی قشنگه.
– پارک بانوان رفتید، نرقصدید ببینید که گیر می دن یا نه؟(خنده)
– ثنا: والله من …
– ساقی: رقصدیم ولی وحشی بازی بود(خنده)
– ثنا: والله ما اومدیم برقصیم اول از همه دوستای خودمون گیر دادن گفتن سنگین باش. بعد اون مردم یه جوری نگاه می کردن انگار دارم همین جا یه نفرو می کشم.
– (خنده)
– ثنا: به خدا بد نگاه می کردن.
– با مدرسه رفته بودین؟
– ثنا: بله.
– معلماتون چی؟
– ساقی: معلما نبودن.
– چجوری با مدرسه رفتین معلما خودشون نیومدن؟
– ساقی: نه.(خنده)
– ثنا: معلم قرآنمون اومده بود که بهمون لوازم آرایش هم داد.
– ساقی: روزبهانی؟
– ثنا: نه معلم قرآنه بود که هی می گفت سلام بچه ها…
– ساقی: آها آره آره (خنده) صلوات بفرستین… بعد مثبت می ذاشت. (خنده) انگار با بچه طرفه.
– ثنا: «جواب سلامتونو نشنیدم.» خیلی بامزه بود. بعد می گفت آهنگ حرامه…..(خنده)
تاکسی تلفنی که تماس گرفته بودند نزدیک شد و صحبت ها قطع شد. بعد من شماره تلفن بچه ها را گرفته و خداحافظی کردم. به نظر می رسید از شرکت در این مصاحبه خوشحال هستند.