عطیه، نیره، خلخال: پنج زن مصری سرگذشتشان را روایت می کنند، ترجمه هما مداح، تهران، کاروان، ۱۳۸۵.
موقعیت و جایگاه فرودست زنان در جوامع مختلف، یکی از موضوعاتی است که همواره توسط کنشگران جنبش زنان مورد توجه بوده، و آنها قصد تغییر و اصلاح آن را دارند. اما به نظر می رسد آن چه تحلیل گران اغلب در تحلیل های خود نادیده می گیرند توجه به شکل زندگی زنان در ساختارهای فرهنگی مختلف است ،چرا که تئوری پردازان بیش از هرچیز سعی در تعمیم نظرات خود دارند. در این میان «لیلا¬¬ ابولقود» پژوهشگر آمریکایی – فلسطینی معتقد است مطالعات فمنیستی، مسائل زنان را در همه جوامع یکی در نظرمی گیرد، در حالیکه این گونه مطالعات نمی توانند در همه جا مسیری مشخص را طی کنند و همان استراتژی و نقشی را داشته باشند که در جوامع غربی دارند. از سوی دیگر صحبت از جهانی بودن فرهنگ ها و ارزش ها با انسان شناسی که به غیرجهان شمول بودن رفتارها اعتقاد دارد، در یک سو قرارنمی گیرد. با این نگرش کلی ، به کتاب خلخال نگاهی می اندازیم:
نوشتههای مرتبط
در « خلخال» سرگذشت پنج زن مصری روایت می شود واز خلال این روایت ها مجموعه ای از باورها و ارزش ها و آداب و رسوم و فلکلور زنان مصر را به دست می دهد. ام جاد، آلیس ، سودا، دنیا، ام نعیمه، زنانی هستند که در این مجموعه به روایت زندگی آن ها پرداخته شده و همگی متعلق به طبقه اقتصادی- اجتماعی متوسط رو به پایین هستند.
تقریبا کلیدواژه های مشترک در تمام این داستان ها شامل ازدواج، روابط زناشویی، فقر، فرزندان، چند همسری ،ختنه زنان ، کار و مرگ است. اما در این بین ازدواج و تشکیل خانواده نقطه عطف تمام این ماجرا هاست و بیشتر صحبت های زنان این کتاب حول این محور شکل گرفته است و این نشان می دهد که ازدواج واقعه بسیار مهمی در زندگی زنان مصری است و تقریبا از همان زمان کودکی آن ها را برای این مرحله و پذیرش مسئولیت های این دوره آماده می کنند.
این موضوع را می توان در بسیاری از قصه ها، افسانه ها، شعرها، مثل ها و متل های شرقی هم دنبال نمود. مثال بارز در این زمینه ماجرای شهرزاد قصه گو در”هزار و یک شب” است. شهرزاد زنی است که با قصه های خود خوی خشن پادشاه را عوض می کند و در انتهای هزارو یک شب با او ازدواج می کند و به این ترتیب شهرزاد و پادشاه وارد وادی خانواده شده و صاحب سه پسر می شوند و از این طریق شخصیت آن ها دگرگون می شود. لذا زمانی که پادشاه پدر و شهرزاد مادر می شوند به تعادل می رسند واین نشان می دهد در بیشتر فرهنگ های شرقی ازدواج نسبت به سایر موقعیت های دوران گذار اهمیت بیشتری داشته و در نتیجه ازدواج و در کنار هم قرار گرفتن افراد بخش قابل توجهی از هویت زنان و مردان شکل می گیرد .
ختنه دختران نیز از جمله مسائلی است که راویان این داستان ها از آن به عنوان واقعه ای ناخوشایند اما در عین حال مهم، یاد می کنند. شاید بتوان از ختنه دختران در این داستان ها به عنوان مناسک گذار یاد کرد که در آن فرد مهیا می شود تا از یک موقعیت اجتماعی به موقعیت دیگر وارد شود. این عمل پیش شرط ازدواج است و نسبتا با مناسک مفصل و گسترده ای همراه است. نویسنده به نقل از آلیس در توصیف این مناسک آورده است: ” … شب قبل از عمل جمع مان کردند و دست هایمان را با حنا قرمز کردند. خانواده تمام شب را با نواختن نی و طبل جشن گرفتند…. بعد از عمل غذای مفصلی به ما دادند. برایمان جوجه و انار آوردند… روز هفتم بلند شدیم. برایمان لباس های نو دوختند…”( عطیه ؛۱۳۸۵: ۱۰۵) بقیه داستان ها نیز روایت های مشابهی از مراسم ختنه دارند، به طوری که اغلب غذاهای خاصی به دخترانی که ختنه شده اند می دهند، به این مناسبت برای آن ها جشن می گیرند، به آن ها لباس نو می پوشانند، آن ها را در رود نیل شستشو می دهند و… . به نظر اهمیت ختنه در نزد این دختران نیز در راستای وجود ازدواج مفهوم می یابد، چرا که در مقابل مقاومت دختران به خاطر درد و سوزش زیاد به آن ها گفته می شود که «مگر نمی خواهید ازدواج کنید.»
اهمیت ازدواج تا آن جا پیش می رود که اساس بیشتر روابط اجتماعی شده تا جایی که از خویشاوندان خواسته می شود همواره حامی و رازدار افراد باشند. این حمایت در شرایط مختلفی اعمال می شود .مثلا هر یک از قهرمانان داستان ها علی رغم رنج ها و مشکلاتی که دارند، سعی در حفظ خانواده دارند. حتی زمانی که آلیس به خاطر اتمام خرجی منزل از همسرش کتک می خورد، و یا هنگامی که همسرش را در حال ابراز علاقه به دختردایی اش غافلگیر می کند، علی رغم اینکه اعتمادش را نسبت به همسرش از دست می دهد و دیگر علاقه پیشین را به او ندارد، اما هم چنان به زندگی با او ادامه می دهد و به وظایف خود در قبال همسرش پای بند است. و یا دنیا که دختری ” لجوج” و “حاضرجواب” است تنها برای مدتی می تواند حمایت خانواده اش را نادیده بگیرد و بدون توجه به مخالفت خانواده با فردی خارجی ازدواج می کند. اما در نتیجه این ازدواج وضعش بدتر می شود و از همسرش طلاق می گیرد و به اصرار پدر با «عزو » ازدواج می کند و دوباره به زندگی با نامزد قبلی خود تن می دهد.
بنابراین مطالعه داستان ها نشان می دهد مفهوم خانواده وخویشاوندان در نظر افراد اهمیت زیادی داشته و نقش آن ها در سعادت فرد انکار ناپذیر است؛ به طوری که افراد در مشکلات تنها به خانواده خویش پناه می برند و خانواده را تنها ملجا وحامی خود می دانند. برای مثال ام جاد در ابتدای داستانش به احساس تنهایی خود اشاره می کند و می گوید: ” نه برادری داشتم، نه خواهری، نه خاله ای که وقت نیاز سراغش بروم، نه عمه ای که بتوانم از او کمک بخواهم…” ( همان: ۴۷) و تاکید بر این موضوع در ابتدای شرح زندگی ام جاد حاکی از آن است که وی تا چه حد از این تنهایی رنجیده خاطر است.
از سوی دیگر دقت در جرئیات داستان ها اطلاعات مهمی را در رابطه با جایگاه و نقش زنان در خانواده به دست می دهد. در تمام این داستان ها زنان افراد محوری در حریم خانواده و فعالیت های روزانه هستند. آن ها نظاره گر منفعلی در زندگی شان نیستند بلکه فعالانه با مشکلات مقابله می کنند و نقش مهمی در تصمیمات روزمره و کنترل اطلاعات برای تصمیم گیری ها دارند و تمام تلاش خود را معطوف به پیشرفت اعضای خانواده می کنند. آن ها هستند که عمدتا مدیریت مالی و تصمیم گیری در خصوص نحوه صرف و یا پس انداز پول را به عهده دارند و همواره در تلاشند تا با توجه به شرایطی که در اختیار دارند، راه حل هایی برای مشکلات بیابند. لذا در ابن روایت ها نقش زن به عنوان تیمار دار خانه بسیار حائز اهمیت است و فعالیت های آن ها شامل طیف گسترده ای از رفتارهای اجتماعی مثل بزرگ کردن کودکان و رفتار با همسران شان تا فعالیت هایی هم چون دید و بازدید، شرکت در فعالیت های مذهبی و یا گاهی فعالیت های اقتصادی که آنان در خارج از خانه هایشان انجام می دهند، می شود.
فعالیت های اقتصادی زنان در خارج از خانه نیز از جمله مسائلی است که باید در داستان ها به آن توجه نمود. به غیر از آلیس که استقلال مالی را تنها راه برای کسب وجهه و اعتبار زنان می داند، به باور بقیه کار و فعالیت خارج از خانه نه تنها برای زن امتیاز محسوب نمی شود و لزوما افزایش قدرت را به همراه نمی آورد، بلکه اعمال کنترل شدید از طرف همسر و عدم رضایت وی برای فعالیت بیرون از خانه، نشانه توجه و عشق و علاقه مرد نسبت به همسرش است و از نظر آن ها مرد بودن به معنای اعمال قدرت و کنترل رفت و آمدهای زن است. برای مثال ام جاد در این باره می گوید: ” از نظر ما اگر یک مرد برای زنش واقعا اهمیت قائل باشد، هیچ وقت به او اجازه نمی دهد بیرون برود یا کاری بکند. این نشانه واقعی علاقه اوست.”(همان: ۶۱) و یا در حایی دیگر نویسنده به نقل از سودا می نویسد: ” … نمی دانم خارجی ها چطوری اند، اما بین مصری ها مرد باید بپرسد: کجا بودی؟ کجا رفته بودی؟ چه کار می کردی؟ چرا این قدر بیرون ماندی؟ امروز بیرون نرو. این حق اوست. … اگر او این کار را نکند نشان دهنده این است که زنش را دوست ندارد و برایش اهمیتی قائل نیست.” (همان: ۱۵۴) به این ترتیب زنان نه تنها اعمال کنترل نسبت به خودشان را پذیرفته اند بلکه خود نقش فعالی در این زمینه دارند. حتی خود آلیس هم علی رغم این که معتقد است کار برای زن موجب افزایش استقلال و اعتماد به نفس زنان می شود و به آن ها فرصت می دهد که در مورد مسائل مربوط به خودشان اظهار نظر کنند، ولی در جایی می گوید: “خدا مردها را خلق کرده تا وکیل و مهندس و دکتر شوند، هرچند بعضی از زن ها هم می توانند دکتر شوند اما من احساس می کنم کارهای مردانه و کارهای زنانه وجود دارد و این دو باید جدا بمانند.” او همچنین در این رابطه وجود مدرسه هایی را که دخترها در آن ها درباره خانه داری، شوهرداری و اداره زندگی چیزهایی یاد بگیرند، مفید می داند.
این تنها «خلخال » نیست که موضعی متفاوت از نگرش های فمینیسم غرب را ارائه می کند، مثال بارز در این زمینه مقاومت زنان افغانستان برای استفاده از برقع حتی پس از آزادی آن ها از سلطه طالبان است. همان طور که گفته شد ، لیلا ابولقود نیز در این باره می گوید: ” لیبرال ها گاهی اعتراف می کنند ؛از این که بعد از سرنگونی حکومت طالبان نیز زنان برقع ها را برنداشته اند، متعجبند.” در حالی که برقع ریشه در فرهنگ زنان افغان داشته و کارکرهای کاملا تعریف شده ای در این فرهنگ دارد. در همین زمینه می توان مقاومت زنان ایران را در زمینه کشف حجاب در دوره پهلوی اول به عنوان مثالی دیگر ذکر آورد.
در پایان در یک جمع بندی کلی در می یابیم که برخلاف فرهنگ غربی که در آنها تاکید بر فرد و تصمیمات فردی است، به طور کلی تاکید بر جمع گرایی در شکل خانواده و خویشاوندی از خصوصیات فرهنگی جوامعی هم چون مصر هستند و بازخوانی فرهنگ جوامع به مثابه یک متن می تواند به تفسیر رفتارهای افراد و واکاوی کنش ها و فرضیاتی که زندگی روزمره افراد را می سازند، کمک کند تا برنامه ریزی ها و تئوری ها منطبق با الگوى فرهنگى باشند. در غیر این صورت تنها با تغییرقوانین نمی توان اوضاع را عوض کرد و اگر جامعه آمادگی آن را نداشته باشد ، تلاش برای تصویب قوانین طرفدار زنان ، راه به بیراهه بردن است و در اجرا منحرف می شود. لذا دانستن در مورد “فرهنگ” منطقه و بخصوص پرداختن به عقاید مذهبی و نحوه برخورد افراد در شرایط خاص، نیازی ضروری برای مطالعات فمینیستی محسوب می شود و باید مطالعات در این زمینه در جهت مقاومت در برابر کلیشه های “فمینسم جهانی” پیش رود.